رسانههای مکتوب، شنیداری و دیداری، قبل از تلویزیون فعالیت خود را آغاز کردند و هرکدام براساس ویژگیهایی خیلی زود در مسیر تکامل گام نهادند؛ اما تلویزیون از نخستین روزهای اختراع تاکنون به گونهای در حال تحول بوده که گویی نقطهای برای پایان آن خارج از تصور است.
این رسانه پرتلاطم به شکل حیرتآوری از تمام هنرها و رسانههای قبل و بعد از خود بهره میگیرد و به عبارتی، تمام هنرها و رسانههای قبل و بعد از خود را میبلعد، بیآنکه خود را مدیون کسی بداند و اشتهای سیریناپذیرش روز به روز بیشتر میشود. جالب آنکه این خصلت به مخاطب تلویزیون نیز سرایت کرده است.
در اینجا سخن از تشابه یا تفاوت رسانهها نیست؛ بلکه سخن از کاربردهای پدیدهای منحصربهفرد است که بهعنوان یک رسانه از نظر ارزشهای هنری به مراتب از اسلاف خود پایینتر است، اما به تنهایی بسیار بیشتر از مجموع همه آنها مخاطب خود را تحت تاثیر قرار میدهد و رمز آن فقط در ویژگی زنده بودن آن خلاصه میشود.
در مقابل، مخاطب نیز با این رسانه راحتتر است زیرا در هر لحظه، امکان دسترسی به موضوعات دلخواه برای او فراهم است و چه چیزی بهتر از اینکه: بیآنکه سفر کنی و به اقصی نقاط دنیا بروی، همزمان در دهها نقطه باشی، بدون اتلاف وقت و هزینه، بدانی کجا هوا بارانی است و فلان توفان اکنون در کدام نقطه در حال وزیدن است. شریک شدن در تعلیق برد و باخت یک مسابقه ورزشی، درک بدون واسطه شرایط یک پدر و پسر که آماج گلولههای عدهای مهاجم قرار میگیرند، حیرت از هجوم امواجی که در یک چشم به هم زدن شهری را میبلعد و همراهی با همنوعی که بر سیارهای دیگر فرود میآید، همه دلایلی است که این رسانه و جعبه جادوییاش را به جزئی لاینفک از زندگی روزمره میلیونها مخاطب تبدیل کرده است.
زمانی رابطه مخاطب و رسانه بر مدار عرضه و تقاضا میچرخید و رسانهها هر آنچه در چنته داشتند، عرضه میکردند تا مخاطب جذب آنها شود و تازه وقتی مخاطب را جذب میکردند، سخن از تاثیر بر آنها به میان میآمد. کابوس جذب مخاطب برای رسانهها به گونهای بود که ارزشهای اخلاقی را در رقابتی نفسگیر (ابتدا) به حاشیه راندند و سپس آن را له کردند تا وسیله هدف را توجیه کرده باشد و از این رهگذر بقای خود را تضمین شده میدیدند. شاید حق با رسانهها بود؛ زیرا مخاطب آن روز فقط یک مخاطب بود؛ منفعل، شنونده و تاثیرپذیرنده اما اکنون چرخشهایی دیگر در راه است و احتمالا توقف در ایستگاه جذب مخاطب و تاثیر بر او (شاید) نقطه پایان رسانه تلویزیون باشد، چراکه در زمانه کنونی، این مخاطب است که سرعت تحولات را مشخص میکند، توقف رسانه در یک ایستگاه، دلیلی بر توقف مخاطب نیست و شهروند خبرنگاران با استفاده از تکنولوژی با سرعت حیرتآوری از رسانهها عبور میکنند. اکنون مخاطبپروری جای خود را به طرفدارسازی داده است، زیرا مشارکت مخاطب در تولید محتوا و پیام، ویژگی دیگری است که به جمع ویژگیهای پیشین رسانه افزوده شده و بر همه آنها سایه افکنده است. تلویزیون با الهام از هنرها و رسانههای قبل و بعد از خود، مسیرهایی دشوار و تو در تو را پیموده و به تجربه دریافته است که این سفر بیپایان با وجود این همه رقیب و شریک برای ادامه مسیر، نیاز به کسانی دارد که با سرعتی حیرتآور در این کشف دائمی، همراه او باشند. دیگر خشونت و ارزشهای ساختگی، رموز جداییناپذیر جذب مخاطب و تاثیر بر او به حساب نمیآید و آن طور که در گذشته مرسوم بود، اولویتهای اول محصولات فرهنگی و رسانهای به حساب نمیآید. اکنون مخاطب، شریک و گاه حتی رقیب رسانه است و در تولید محتوا و ارزشهای فرهنگی مشارکت فعال دارد و با ایجاد ارتباط صوتی و تصویری زنده، علاوه بر کم کردن هزینههای ضبط و پخش برنامه (برای شبکهها)، باورپذیری و سرعت عمل در اطلاعرسانی را نیز دوچندان کرده است و لذا این دو به شکل غیرقابل باوری با یکدیگر جابهجا میشوند. گاه مخاطب تبدیل به رسانه میشود و همزمان رسانه بدون هیچ مقاومتی در جایگاه یک مخاطب، فقط میبیند و میشنود. اعلام کانالهای ارتباطی متعدد مثل تلفن، پیامک، تارنما و... در یک شبکه به تنهایی کفایت نمیکند، بلکه شیوه استفاده از دیدگاههای مخاطب و نمود عینی آنها در برنامههاست که میتواند به طرفدارسازی منجر شود. هستند شبکههایی که حتی آدرسهایی را به مخاطب اعلام میکنند، اما بیتوجهی آنها به دیدگاههای مخاطب نهتنها به طرفدارسازی منجر نمیشود که مخاطب موجود را هم فراری میدهد.
در مقطعی کانالهای ارتباطی اعلام شده از جانب شبکههای استانی توسط نگارنده مورد بررسی قرار گرفت که متاسفانه نتایج حاصله بجز مواردی اندک رضایت بخش نبود. بهعنوان مثال یکی از شبکههای استانی، شماره تلفنی را در یکی از برنامهها اعلام کرده بود، اما تماسهای پی در پی در ساعات مختلف شبانهروز بینتیجه بود و اساسا کسی به این تلفن پاسخ نمیداد! پس از بررسیهای فراوان مشخص شد شماره مذکور، نه متعلق به مرکز که متعلق به اداره جهاد کشاورزی آن شهرستان است! و این مساله بسیار مهم از جانب مدیران و برنامهسازان آن شبکه مغفول مانده بود!
تصور کنیم این تلفن متعلق به مرکز بود و هر کسی که تماس میگرفت، با پاسخی در شأن مواجه میشد و فراتر از آن، دیدگاهش نیز در برنامه نمود پیدا میکرد. از این لحظه، تمام افراد تماسگیرنده از مخاطب به طرفدار تبدیل میشدند. در شبکههای داخلی نمونههای خیلی خوبی وجود دارد که میتوان از آنها الگو گرفت و در هر برنامه، طیف وسیعی از طرفداران را همراه نمود.
احتمالا افراد بسیاری با شماره مذکور تماس گرفته، اما پاسخی دریافت نکردهاند. از اینرو باید آنها را نه مخاطب که منتقد آن شبکه به حساب آورد. اگر قرار باشد هر برنامه، تعدادی از مخاطبان شبکه را فراری دهد، دیر یا زود آن شبکه به تریبونی یکطرفه تبدیل خواهد شد که کارکنان شاغل در آن (حتی) در ساعات کاری، حاضر به تماشای برنامههایش نیستند. این مساله بزرگترین آفت و باعث و بانی مرگ زودهنگام یک رسانه است.
بقای هر رسانه و شبکه در گروی ایجاد تعامل سازنده و ارتباط دوطرفهای است که با مخاطب خود برقرار میکند. هر اندازه که مخاطب، دغدغههای خود را در رسانه ببیند و در تولید پیام و محتوا سهیم باشد، به همان نسبت یکی از طرفداران آن شبکه است، در غیر این صورت، از میان هزاران شبکه و رسانه ارتباطی، یکی را انتخاب میکند. (عباس عادلی/ ضمیمه قاب کوچک)
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد