کیهان:کاش اینگونه نبود!
«کاش اینگونه نبود!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛هفته گذشته در حالی که اخبار و گزارشهای مربوط به شکلگیری و انجام راهپیمایی عظیم و بیست میلیونی اربعین حسینی(ع) به خبر اول جهان اسلام و بسیاری از دیگررسانهها و مجامع دنیا تبدیل شده بود و چشمها و دلها به چگونگی وقوع یکی از سرنوشتسازترین رخدادهای تاریخ دوخته شده بود، مجله «رمز عبور» در اقدامی نسنجیده و درخور ملامت و به بهانه روشنگری درباره ماجرای «مک فارلین»، مصاحبهای از آیتالله سیدمحمد خامنهای را به دست چاپ سپرد. در بخشهایی از این مصاحبه علیرغم ابراز ارادت آیتالله سیدمحمد خامنهای به حضرت امام(ره)، نسبت به ساحت مقدس امامراحل(ره) و برخی از یاران ایشان جفای فاحشی شده است که با وجود شخصیت علمی و قابل احترام آیتالله سیدمحمد خامنهای، این بخش از مصاحبه ایشان بایسته نقد و گلایه جدی است و به آن اشاره خواهیم داشت.
کیهان اگرچه نقد بخشهای مورد اشاره از مصاحبه آیتالله سیدمحمد خامنهای را ضروری میدانست ولی با توجه به شور و نشاطی که راهپیمایی تاریخی اربعین در ایران و جهان اسلام پدید آورده بود ادای این تکلیف را به اولین فرصت بعد از آن رخداد عظیم و مناسبتهای فراگیر پس از آن موکول کرد و...
یادداشت پیشروی بیان چند نکته درباره موضوع یاد شده است.
1- مراتب علمی آیتالله سید محمد خامنهای را قابل احترام میدانیم و بر این باوریم بخشهایی از مصاحبه ایشان که جفا و تعریض به ساحت مقدس حضرت امام(ره) است، ناشی از کم توجهی و غفلت و مصداق «تعریض ناخواسته» است چرا که ایشان در جایجای همین مصاحبه بر ارادت خود به حضرت امام(ره) و نقش بیبدیل آن حضرت در مقابله با ترفندها و توطئههای داخلی و خارجی تأکید میورزد و بدیهی است که این تأکید و اصرار نمیتواند با آنچه به جفا درباره امام راحل گفته شده قابل جمع باشد. ولی هنگامی که سخنی از خمینی کبیر و احیاگر اسلام ناب محمدی(ص) در میان است، حتی تعریض ناخواسته نیز از هیچکس- مخصوصاً از یک عالم دینی- پذیرفته نیست و بایسته نقد از سوی دیگران و مستلزم استغفار و اصلاح از جانب تعریض کننده است.
2- آیتالله سید محمد خامنهای در چند جای مصاحبه خویش برخی از تصمیمها و نظرات حضرت امام(ره) را تحت تأثیر گزارشهای غلط و القائات اطرافیان ایشان معرفی میکند! که نه فقط اتهام ناروا و اهانت به ساحت مقدس امام راحل(ره) است، بلکه از رهگذر این اظهارنظر که بیرون از دایره حق و انصاف است، خط مبارک حضرت امام(ره) و رهنمودها و بینش و منش مکتوب و مضبوط آن حضرت را زیر سؤال میبرد و با القای این توهم که برخی از رهنمودها و تصمیمهای آن بزرگوار تحت تأثیر اطلاعات غلط اطرافیان ایشان بوده است - بیآن که متوجه باشد- دستورات و راهنماییها و رهنمودهای حیاتآفرین و گرهگشای حضرتش و یا لااقل برخی از آنها را نستجیربالله مخدوش! قلمداد میکند! و در اینباره گفتنی است که؛
الف: یکی از ویژگیهای منحصر به فرد در رهنمودهای حضرت امام و رهبر معظمانقلاب این بوده و هست که دلایل و مستندات نظر خود را نیز به وضوح بیان کرده و میکنند و نکته در خور توجه آن که در نمونههای مورد اشاره آیتالله سید محمد خامنهای، نظر حضرت امام، همراه با دلیل و علت آن به صراحت اعلام شده است.
ب: امام راحل(ره) بارها و به مناسبتهای فراوان، این توهم را به شدت نفی فرمودهاند که ایشان تحت تأثیر اطلاعات غلط دیگران- و از جمله اطرافیان خویش- هستند! و موارد بسیار و پر شماری را میتوان آدرس داد که نظر مبارک حضرت امام با نظر همه مسئولان و اطرافیان ایشان نه فقط متفاوت بلکه متضاد بوده است.
3- آنچه باعث تأسف است و از آیتالله سید محمد خامنهای دور از انتظار بود، این که نمونههای مورد ادعای مشارالیه درباره القاء نظر دیگران به حضرت امام(ره) منحصراً و فقط مربوط به چند موردی است که امام راحل با دیدگاه و یا اقدامات آیتالله سید محمد خامنهای مخالفت ورزیده و به ایشان عتاب و گلایه کردهاند. از جمله، آنجا که حضرت امام سؤال 8 نماینده مجلس از وزیر خارجه درباره ماجرای «مک فارلین» را که آیتالله سیدمحمد خامنهای نیز یکی از آنان بود، با خطاب سنگین «أین تذهبون؟!» ملامت کرده و گفتند «لحن شما در آن چیزی که - سوال از وزیر خارجه وقت- به مجلس دادید از لحن اسرائیل تندتر است» و البته در ادامه این نهیب به مدارا و ملاطفت فرمودند «من نمیخواهم دل شما را بشکنم، لکن شما دل ملت را نشکنید، شما دل مسئولین ما را نشکنید».
4- ایشان درباره نامه 8 نماینده به وزیر خارجه اینگونه توضیح میدهند که بعد از امضای آن نامه رئیس مجلس و باند او دستپاچه شدند «و با مشورت کسانی در جماران و دولت، توطئهای کردند و سؤالاتی را که امام را عصبانی و ناراحت میکردند تهیه و به زور و اصرار برای امضاء به دست افرادی داده بودند که به هشت نفر معروف شدند و پیش من هم آوردند من قبول نکردم که آن را امضاء کنم ولی خیلی اصرار کردند و... و من در آن شدت ناراحتی که از آن موضوع داشتم قهرا امضاء کردم و به دام افتادم... و امام هم در یک سخنرانی به امضاءکنندهها حمله شدید کردند و کار آنها را بدتر از کار اسرائیل دانستند».
ایشان در این بخش از مصاحبه با صداقت اعلام میکند که در امضای نامه 8 نماینده، فریب خورده و به دام افتاده است و عصبانیت حضرت امام را هم بجا میدانند ولی نهیب امامراحل را ناشی از توطئه رئیس مجلس وقت و «کسانی در جماران و دولت» معرفی میکند!
ظاهرا منظور ایشان از «کسانی در جماران» اشاره به مرحوم حاجسیداحمد خمینی است که باید گفت؛ امام راحلمان(ره) در موارد قابل ارائهای با نظر مرحوم حاجسیداحمد خمینی مخالفت کردهاند که این دلیل روشنی بر تاثیرناپذیری آن حضرت است و از سوی دیگر، حضرت روحالله درباره فرزند مرحوم خویش تأکید میفرمایند «من خدای قاهر حاضر منتقم را شاهد میگیرم که احمد از آن روزی که در کمک اینجانب در بیرون مشغول اداره امور من بوده تا الان که این ورقه- وصیتنامه- را مینویسم قدمی یا قلمی خلاف گفتار و نوشتار من برنداشته و با وسواس عجیب در کلیه گفتارهای من یا نوشتههای من سعی نموده که حتی یک کلمه، بلکه گاهی یک حرف را که با نظر او محتاج به اصلاح است بدون اذن من تصرف نکند» صحیفه امام(ره) جلد 20 ص 442.
آیتالله سیدمحمد خامنهای که در بخشی از این مصاحبه امضای نامه 8 نماینده را «به دام افتادن خود» میداند، در بخش دیگری نامه 8 نماینده را «ابراز غیرت دینی و اسلامی» دانسته و آنان را در نهیب حضرتامام(ره) «مظلوم» معرفی میکند!
5- ایشان در مصاحبه با مجله «رمز عبور» از شهید بزرگوار حضرت آیتالله بهشتی با عنوان «تمامیتخواه»! و دارای «ظاهر لیبرالیستی» یاد میکند که جفای بزرگی در حق آن شهید والامقام است. شهید بهشتی به گواهی همه شواهد و اسناد موجود، با تمامی توان خود در مقابل «زیادهخواهی»ها و فرصتطلبیهای دشمنان اسلام و انقلاب و مخصوصا لیبرالها و منافقین ایستاد و انبوهی از تهمتهای ناروا و فشارها نتوانست آن بزرگوار را از صراط مستقیم منحرف کند، تا آنجا که به دست منافقین همپیمان لیبرالها به شهادت رسید و امام راحلمان ایشان را به تنهایی «یک ملت» دانستند و مظلومیت او را دردناکتر از شهادتش نامیدند.
6- آیتالله سیدمحمد خامنهای، عزل منتظری از قائممقام رهبری - که انبوهی از شواهد و اسناد غیرقابل انکار، به صراحت از ضرورت آن برای حفظ انقلاب و نظام از تسلط بیگانگان حکایت میکند - را هم توطئه یک جریان مرموز معرفی میکند و اعدام مهدی هاشمی- که قتل انسانهای بیگناه و پادویی برای بیگانگان فقط بخشی از جرایم و جنایات وی بوده است- را نیز به همان جریان نسبت میدهد! که در اینباره کافی است ایشان تنها نیمنگاهی به اسناد و سوابق ماجرا داشته باشند.
7- و اما، آیتالله هاشمی رفسنجانی در پاسخ شدیداللحن خود به آیتالله سیدمحمد خامنهای، ضمن اعتراض به برخی از اظهارات قابل نقد مصاحبه ایشان، به نکاتی پرداخته است که در این مختصر اشارهای گذرا به چند نمونه از آن خواهیم داشت؛
الف: بخشی از انتقادات آیتالله هاشمی به مصاحبه یاد شده - صرفنظر از اهانتهای فراوان به مصاحبهکننده - منطقی و قابل قبول است و باید پذیرفت که در مصاحبه مزبور نسبتهای ناروایی نیز به ایشان داده شده است.
ب: شماری از انتقادات نیز غیرواقعی و اتهام ناروا به آیتالله سیدمحمد خامنهای است. از جمله، مینویسد ایشان معتقد است «انقلاب از اساس طرح آمریکاییها بوده است»! که این اظهارات در هیچ جای مصاحبه یاد شده نیامده است.
ج: حضرت امام(ره) ماجرای مک فارلین را تمام شده اعلام کرده و آن را شکست سنگینی برای آمریکا معرفی کردند تا آنجا که نتیجه آن را روسیاهی دشمنان دانسته و تاکید فرمودند «رئیسجمهور آمریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد» بنابراین دامن زدن به این ماجرا چه از سوی مجله «رمز عبور» و چه از سوی آیتالله سیدمحمد خامنهای، اقدامی نسنجیده و ناصواب بوده و هست. اما، برخی از اظهارات آقای هاشمی و دفتر ایشان در اینباره نیز با واقعیات همخوانی ندارد. از جمله اینکه، مطابق اخبار موثق، حضرت امام(ره) را در جریان سفر مک فارلین قرار نداده بودند و میرحسین موسوی برخلاف آنچه ادعا میشود از ماجرا باخبر بوده است. اردیبهشتماه امسال آقای محسن کنگرلو، مشاور امنیتی وقت مهندس موسوی در مصاحبه با روزنامه شرق تاکید میکند که همه اطلاعات مربوطه را در اختیار مهندس موسوی میگذاشته است و گفتنی است که «مایکل لدین» از دستاندرکاران آمریکایی فتنه 88 در بحبوحه آن فتنه آمریکایی اسرائیلی در مصاحبه با رادیو فردا میگوید « اگر از شما بپرسند این جنبش - فتنه سبز- بهچه زمانی برمیگردد؟ احتمالا خواهید گفت به یک سال پیش. اما من میگویم ما از اواسط دهه 1980
- دهه 60 - با کسانی از دفتر نخستوزیری ایران در ارتباط و تماس بودیم و موضوع مذاکره و رابطه را پیگیری میکردیم» و...
8- آیتالله هاشمی در بیانیه خود از سکوت رسانههای مدعی ارزشمداری در مقابل توهین به امام راحل(ره) که در مصاحبه یاد شده آمده است گلایه کردهاند، که کیهان بهدلیل پیش گفته، نسبت به مصاحبه مزبور بیتفاوت نبوده است.
و اما؛ با عرض پوزش از جناب هاشمی باید گفت گلایه شما در حالی است که متاسفانه حضرتعالی از فتنه 88 سربلند بیرون نیامدید و در آن بحبوحه ننگین که فتنهگران تصویر مبارک حضرتامام(ره) را پاره و لگدمال کردند، روی کلمه اسلام در جمهوری اسلامی ایران خط بطلان کشیدند! شعار «انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است» سر دادند، به ساحت عاشورای حسینی(ع) اهانت کردند و نامزد مورد حمایت شما از آنها با عنوان «مردمانخداجوی»! یاد کرد. دروغ بزرگ تقلب را ساز کردند! و... حضرتعالی نه فقط در مقابل آنهمه اهانت آشکار به اسلام و امام و انقلاب سکوت کردید بلکه به حمایت بیپرده خود از آنان نیز ادامه دادید. بنابراین چگونه انتظار دارید که دلشوره حضرتعالی برای حفظ حرمت حضرتامام جدی گرفته شود و این تلقی به میان کشیده نشود که جنابعالی- خداینخواسته - فقط از این که شخص شما مورد حمله قرار گرفته است، برآشفتهاید؟!....
خراسان:چرا ظریف ازاقتصاد مقاومتی می گوید؟
«چرا ظریف ازاقتصاد مقاومتی می گوید؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی حسن زاده است که در آن میخوانید؛با گذشت بیش از یک سال از مذاکرات هسته ای، اکنون این سوال درباره اهداف مذاکرات قابل طرح است که رابطه مذاکرات هسته ای و اقتصاد کشور چگونه باید تعریف شود. در ابتدای فعالیت دولت یازدهم، برخی اظهارنظرها حاکی از وجود گرایشی در بخشی از دولت بود که مذاکرات و توافق نهایی را راه اصلی حل مشکلات اقتصادی کشور می دانست. شاید نقطه مقابل این دیدگاه نیز بی توجهی به اثرات مقطعی و کوتاه مدت توافق هسته ای بر آرامش اقتصاد کشور بود. اما فارغ از این دو دیدگاه، می توان نگاه ریشه ای تری به رابطه اقتصاد و مذاکرات انداخت. به گونه ای که اگر دیدگاه بسیاری از نخبگان، بهبود اقتصاد کشور در نتیجه مذاکرات و توافق هسته ای است، می توان این زاویه دید را مطرح کرد که پیشرفت در عرصه اقتصادی حتی در شرایط تداوم تحریم ها، بر فضای مذاکرات هسته ای و احتمال رسیدن به توافق اثر گذار است.
برای دفاع از این دیدگاه بایستی شرایطی که تحریم ها به عنوان اصلی ترین حربه تهدید طرف مقابل مورد استفاده قرار گرفت تحلیل شود. در شرایطی که وابستگی اقتصاد کشور به نفت، تراز منفی تجاری و سیاست های غلط پولی و ارزی، کشور را از نظر اقتصادی آسیب پذیر کرده بود، تحریم ها به عنوان حربه طرف مقابل اقتصاد کشور را با کاهش درآمدهای نفتی و محدودیت انتقال ارز، با تهدید مواجه کرد. در حالی که اگر اقتصاد کشور بر پایه کاهش سهم نفت از درآمدهای بودجه، افزایش صادرات غیر نفتی و سایر ویژگی های یک اقتصاد مقاوم پی ریزی می شد، اثرات منفی تحریم کمتر بود و حتی ممکن بود، طرف مقابل به سمت استفاده از سلاح تحریم ترغیب نشود.
در هر صورت آن چه که امروز می تواند برگ برنده ایران در مذاکرات هسته ای باشد، صرفا از مسیر خود مذاکرات نمی گذرد، چرا که مذاکرات و چانه زنی ها مبتنی بر ابزارهای واقعی طرف های مذاکره است. بخشی از این ابزارها، رسانه ای، تبلیغاتی، حقوقی، سیاسی، فنی (در حوزه تکنولوژی هسته ای) و بخشی دیگر اقتصادی است. اگر دست کشورمان در عرصه اقتصاد پرتر از گذشته باشد، یعنی اثرات مقاوم شدن اقتصاد در برابر تهدیدهای طرف مقابل دیده شود، می توان به فرجام مذاکرات و تقابل
هسته ای امیدوار بود وگرنه اقتصادی که همچنان وابستگی زیاد به نفت، تراز تجاری منفی و شاخص های اقتصادی منفی داشته باشد، نمی تواند با چانه زنی سیاسی و لبخند کار خود را در این کارزار دیپلماتیک به پیش ببرد.
از این رو اظهارات روزهای گذشته دکتر محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان را می توان در جهت تصحیح نگاه دولت به مقوله رابطه مذاکرات و اقتصاد دانست. چنان که وی اقتصاد مقاومتی را از اولویت های خود ذکر کرده است. بخشی از این اولویت گذاری به کارکرد وزارت خارجه در جهت بهبود روابط سیاسی با کشورها به عنوان مقدمه بهبود روابط اقتصادی، تلاش سفارتخانه های کشور برای تقویت صادرات غیر نفتی، دفاع از فعالان اقتصادی ایران در سفرهای خارجی و رایزنی برای تحکیم روابط اقتصادی ایران با سایر کشورهای جهان بر می گردد. اما شاید بخشی دیگر از این اولویت گذاری به این موضوع برگردد که بهبود وضعیت اقتصادی کشور و تلاش اثر گذارتر بخش های دیگر اقتصادی کشور در مسیر رونق اقتصادی به اندازه تلاش های دیپلماتیک در عرصه بالا بردن قدرت چانه زنی کشور در مذاکرات هسته ای و تعاملات بین المللی موثر هستند.
در هر صورت ورود ادبیات مقاومت پذیری اقتصاد به عرصه دیپلماسی کشور، اتفاق مهمی است و باید بیش از پیش از سوی افراد اثر گذار در عرصه دیپلماسی مورد تاکید قرار گیرد، چرا که طرف مقابل سعی کرده است در عرصه اقتصادی ضربه اصلی و حربه کاری خود را در این تقابل به کار گیرد و برای مقابله نیز باید این حربه را از دست طرف مقابل به در آورد تا بتوانیم او را مجبور به پذیرش توافقی عادلانه و منطقی کنیم. اینجا است که مشخص می شود چرا وزیر امور خارجه ایران احساس نیاز جدی پیدا می کند به رویکرد اقتصاد مقاومتی. احساس نیازی که امیدواریم توسط همه دستگاه های سیاست خارجی و مخصوصاً تیم اقتصادی دولت جدی گرفته شود.
رسالت:مدافع کدام نظام؟
«مدافع کدام نظام؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛سید محمد خاتمی در جمع نمایندگان چند تشکل دانشجویی گفته است " این ما هستیم که مدافع نظام هستیم اصلاح طلبان با براندازی و براندازان مخالفند"(1). جناب آقای خاتمی از کدام نظام سخن می گویند و مدافع کدام نظام هستند؟ مگر می شود چشم را بر وقایع تلخ 8 ماهه پس از انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم بست؟ چه کسانی بودند که با رمز "تقلب" به خیابانها آمدند و اقتدار ملی و امنیت نظام را به چالش کشاندند. چه کسانی شعار می دادند؛ - انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است
جناب آقای خاتمی آن روز کجا بود که فریاد بزند " ما مدافع نظام هستیم این شعار را ندهید" .
آن روز که عده ای تبهکار سیاسی دست در دست منافقین شعار می دادند " مرگ بر اصل ولایت فقیه" ، مرگ بر جمهوری اسلامی " استقلال آزادی جمهوری ایرانی" و ... سر می دادند، جناب سید محمد خاتمی کجا بودند خطاب به آنها بگویند " اصلاح طلبان بر انداز نیستند و با براندازان مخالفند" راستی ما در انتخابات سال 88 با چه جماعتی روبه رو بودیم. آنها از اول بساط انتخابات را به هم زدند و سخن از یک " جنبش" به میان آوردند. آنها به فرمان سرویس های امنیتی انگلیس و آمریکا و رژیم صهیونیستی در تدارک یک انقلاب رنگی بودند و رنگ سبز را هم انتخاب کرده بودند.
بخش دانشجویی این جنبش با "موسسه هوفر " ارتباط داشت و توسط آنها تدارک و تغذیه مالی در داخل و خارج می شد.
این جماعت از طریق کیان تاجبخش با بنیاد سوروس وصل بودند. این جماعت در سفرجان کین عضو سرویس اطلاعات خارجی انگلیس ام آی 6 به تهران که از نظریه پردازان کودتای مخملی در سال 78 بود، بسته بودند.
دستگیری شمار زیادی از منافقین ، مارکسیستها ، سلطنت طلبها و بهائیان در جریان آشوبهای 8ماهه پس از انتخابات سال 88 آن هم در صحنه درگیری با مردم مثل روز نشان می داد که آنها نظام را هدف قرار دادند و دنبال براندازی هستند. چرا آقای خاتمی آن روزها فریاد برنیاورد که ما با اینها نیستیم؟
چرا جلوی شرارت آنها را نگرفت؟
مجمع روحانیون مبارز روز 30 خرداد سال 88 روز اعلام قیام مسلحانه منافقین علیه جمهوری اسلامی و امام خمینی (ره) اعلام برگزاری راهپیمایی به عنوان اعتراض به نتایج انتخابات کرد آن هم یک روز پس از خطبه های نماز جمعه مقام معظم رهبری ! آیا کسی که دغدغه حفظ نظام دارد چنان خبط عظیمی را مرتکب می شود. خدا رحم کرد برخی اغیار در مجمع روحانیون اعلامیه را پس گرفتند اما راهپیمایی برگزار شد و فجایعی رخ داد که زبان از ذکر آن قاصر است!
8ماه شرارت و محاربه با نظام و مردم دهها شهید و میلیاردها تومان خسارت بر روی دست کشور گذاشت، چه کسی پاسخگوی آن خونهای پاک به ناحق ریخته و این خسارت عظیم است. آیا انصاف است پس از گذشت 5 سال از آن وقایع بیایند بگویند «کی بود کی بود من نبودم».
جناب آقای خاتمی شما نان و نمک این مردم را خوردید به این انقلاب مدیون هستید. 8 سال مردم به شما اعتماد کردند و شما را رئیس جمهور خود دانستند، آیا درست بود که شما در ایام خوف و خطر که منافقان جدید وقدیم دست در دست هم کمر به هدم انقلاب بسته بودند و به فرمان آمریکا و اسرائیل شرارت می کردند سکوت کردید و به یاری انقلاب نیامدید؟
آیا درست است پس از گذشت 5 سال بیایند بگویند " ما پایبند قانون اساسی هستیم و همه در چارچوب قانون اساسی حرکت می کنیم» (2) مگر اصل مقدس ولایت فقیه جزء اصول قانون اساسی نیست. مگر جایگاه شورای نگهبان به عنوان یک نهاد فیصله بخش در قانون اساسی مشخص نشده است ؟ این نظام و کشور و قانون اساسی که آقای خاتمی پس از 5 سال به آن اعلام پایبندی می کند کدام نظام است که در آشوبهای سال 88 با شعارهای " جنبش سبز" توسط طیفی از مخالفان انقلاب اسلامی از گوگوش تا سروش گرفته تاتاجزاده و تاجبخش و از آنجا تا مجمع روحانیون مبارز و حزب مشارکت و سازمان مجاهدین و ... مورد تاخت و تاز آماج اهانت بارترین شعارها قرار می گرفت؟
آیا این نظام همان نظامی نیست که مقدس ترین انسان معاصر یعنی امام خمینی (ره) آن را بنیان نهاده است. پس چرا در 16 آذر 88 در دانشگاه تهران تمثال مبارک او را طرفداران جنبش سبز به آتش کشیدند و شما ساکت بودید؟!
آیا این نظام همان نظامی نیست که زلزله در منطقه و جهان پدید آورده و پشت آمریکا و رژیم صهیونیستی را به خاک مالیده است، اما جنبش سبز در روز قدس 88 شعار " نه غزه نه لبنان" سر داد.
چرا حافظه تاریخی ملت را انکار می کنید؟ چرا شعور مردم را نادیده می گیرید؟ قیام تاریخی9دی فیصله بخش شرارت های سیاسی و نظامی علیه ملت بود. مردم در 9 دی پاسخ روشن و قاطع خود را به کسانی که قصد براندازی نظام را داشتند و به عنوان (اهل بغی) به محاربه با انقلاب آمده بودند، دادند. مردم در 9 دی 88 پاسخ 8 ماه جنایت علیه انقلاب و خیانت به رای ملت و اعلام جنگ با جمهوریت نظام و اسلامیت نظام را دادند.
انصاف و صداقت حکم می کند اگر خود را طرفدار نظام می دانید و مخالف براندازی هستید صف خود را از معارضان و مخالفان نظام که در رادیو بی بی سی و رادیو آمریکا خیمه زدند جدا کنید و رسما تبری خود را از آنان اعلام کنید.
اعلام تولی به نظام یک گام به جلوست اما کافی نیست. باید دقیقا بگویید این چه نظامی است و نسبت آن با خدا و امام (ره) و قانون اساسی جمهوری اسلامی و اصل مقدس ولایت فقیه و شخص ولی فقیه چیست؟
پی نوشت ها:
1- روزنامه آرمان 29 خرداد 93
2- همان
قدس:سرمایه گذاران خارجی در صف ورود
«سرمایه گذاران خارجی در صف ورود»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر حسین محمودی است که در آن میخوانید؛با مروری بر سرمایه گذاری مستقیم خارجی مشاهده میشود، در ابتدای دهه هشتاد میلادی کشورهای مختلف جهان به سرمایه گذاری خارجی اقبال مناسبی نشان دادند.
روند ورود سرمایه گذاری خارجی در ایران در سال 2007 دو میلیارد دلار بوده که در سال 2012 به 8/4 میلیارد دلار رسیده است این بیانگر روند رو به رشد ایران در جلب سرمایه گذاری میباشد، اما با توجه به ظرفیتها، قابلیت و موقعیت راهبردی کشور ناچیز میباشد. تفاهمنامههای مختلفی طی سالهای اخیر به امضا رسیده که اگر میزان مبالغ تفاهمنامه ها در کنار هم لحاظ شود، شاید در یک سال بیش از چند ده میلیارد دلار تفاهمنامه بوده، اما به دلیل تحریمهای موجود و شیطنتهای استکبار جهانی و کارشکنیهایی که علیه ایران صورت دادهاند، امکان تحقق این سرمایه گذاریها محقق نشده است. اهمیت سرمایه گذاری خارجی و تأثیر آن را از منظر کلام حاکمیتی این گونه میتوان تعبیر نمود که سرمایه گذاری خارجی میتواند به توسعه اقتصادی پایدار و ارتقای جایگاه جهانی کشور کمک نماید و در ایجاد فرصتهای شغلی جدید، افزایش میزان صادرات و افزایش درآمدهای مالیاتی کشور نقش مهمی را ایفا نماید و همچنین به دلیل حضور سرمایه گذاران و بنگاههای خارجی به افزایش حاشیه امنیت ملی کمک کند. بخشی از منابع مورد نیاز اجرای پروژه ها در کشور میتواند از طریق سرمایه گذاریهای خارجی محقق شود که مسلماً شرکتها و بنگاههای داخلی از این مزیت بهر ه مند شده و به رقابت و تولید کالاهای با کیفیت در سطح ملی و بینالمللی منجر خواهد شد.
افزون بر اینها سرمایه گذاری خارجی میتواند عاملی برای تأمین مالی شرکتهای داخل به شمار رفته و با ایجاد بازارهای جدید صادراتی و مهارتهای جدید مدیریتی به انتقال فناوری و استفاده از دانش روز در تولید محصولات جدید کمک کند و ظرفیتهای بنگاه ها را افزایش دهد. یکی از ضرورتهای افزایش و تسهیل سرمایه گذاری میتواند کمک به کاهش رتبه سهولت کسب و کار کشور باشد. رتبه کسب و کار ایران در میان 184 کشور جهان 134 است که این رقم باید با تلاش و تدوین مقررات لازم و حذف مقررات غیر ضروری رتبه کاهش یابد. در خصوص میزان رتبه ریسک پذیری کشور باید اذعان کرد که دراین زمینه از رتبه چهار به هفت تنزل یافته و متأسفانه به رغم اینکه دولت در مهار تورم موفق عمل کرده و برای خروج از رکود برنامههای مناسبی را تدوین کرده و شاخصهای مالی و اقتصادی کشور از چشم انداز مثبتی برخوردار شده است، تغییری در جایگاه و رتبه ریسک سرمایه گذاری در ایران انجام نشده است و ما در این رتبه در کنار کشورهای آفریقا، افغانستان و عراق قرار گرفته ایم. البته باید اذعان کرد، میزان شرکت کنندگان در نمایشگاه نفت و گاز در سال جاری سه برابر سال پیش بود که نشان دهنده آن است که آنها به دلیل تحریمهای موجود نتوانسته اند به سرمایه گذاری در کشور اقدام کنند.
به هر حال در شرایط فعلی بهترین راهکار تقویت مناطق ویژه اقتصادی است که با قایل شدن تسهیلات ویژهای، میتوان ورود سرمایهگذاری خارجی را به کشور شاهد بود. ساخت شهرکهای تخصصی صنعتی با عنوان شهرک تخصصی یا شهرک تخصصی خارجی نیز میتواند به حضور سرمایه گذاران خارجی جامه عمل بپوشاند. مزیت ساخت چنین شهرکهایی این است که مواد اولیه ای که به این کشورها صادر میشود، در این شهرکها با استفاده از نیروها و ظرفیتهای داخلی و با سرمایه خارجی تبدیل به محصول میشود و به اشتغال و تولید در کشور میانجامد. حال به این واقعیت هم باید توجه کرد، صنعت نفت و گاز کشور برای پنج سال آینده به 100 میلیارد و صنعت پتروشیمی به 33میلیارد دلار سرمایه خارجی نیاز دارد و همچنین بخشهای مختلفی از صنایع، کشاورزی، معادن نیاز به سرمایه گذاریهای مضاعفی دارند.
سیاست روز:فردای انتخابات
«فردای انتخابات»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم علی تتماج است که در آن میخوانید؛ هیئت عالی مستقل انتخابات تونس نتایج دور دوم انتخابات ریاست جمهوری این کشور را اعلام کرد که بر این اساس «باجی قائد السبسی» از حزب ندای تونس با بدست آوردن ۵۵.۶۸ درصد آرا رئیسجمهور این کشور شد.
براساس اعلام هیئت عالی مستقل انتخابات منصف المرزوقی رئیسجمهور کنونی تونس نیز توانست ۴۴ درصد آرا را بدست آورد. میزان مشارکت در انتخابات هم عددی بالغ بر ۶۰ درصد اعلام شد.
با توجه به نتایج انتخابات تونس السبسی مامور عهدهدار پست ریاست جمهوری تونس میشود. این انتخابات در حالی برگزار شد که در باب آن چند نکته قابل توجه است. نخست آنکه میزان مشارکت ۶۰ درصدی مردمی نشان از بلوغ سیاسی مردمی دارد که در سال ۲۰۱۱ برای پایان دادن به دیکتاتوری بنعلی قیام کردند و در طول ۳ سال گذشته با حضور در چندین انتخابات تلاش نمودهاند تا مشارکتی فعال در تعیین سرنوشت کشورشان داشته باشند.
دوم آنکه رسانههای غربی و عربی تلاش دارند تا رای مردم به السبسی را نشانه بازگشت تونس به دوران بن علی و شکست قیام مردم عنوان دارند. این در حالی است که مواضع و رفتارهای السبسی نشان میدهد که نه وی و نه حزب ندای تونس به دنبال اجرای چنین طرحی نمیباشند چنانکه وی بر عدم تشکیل دولت با وزرای دوران بن علی تاکید کرده است. حزب ندای تونس صرفا از نظر نگرش دینی با جریانهای اسلامی تفاوتهایی دارد و در کارکرد چندان تفاوتی با آنها در اجرای مطالبات مردمی ندارد.
رای مردم به السبسی نه به دلیل تمایل مردم برای بازگشت به دوران بنعلی بلکه به دلیل ناتوانی جریانهایی مانند النهضه در تحقق مطالبات مردمی بوده است. مردم تونس با حضور در انتخابات این امر را مورد تاکید قرار دادهاند که به دنبال مطالبات خود از دولتمردان جدید هستند. توجه به مسائل اقتصادی، فاصله گرفتن از کشورهای غربی و عربی مداخلهگر در امور تونس، احیای روابط با سوریه، عدم رویکرد به رژیم صهیونیستی و... از جمله مهمترین مطالبات مردم تونس از دولت جدید است.
مردم تونس با سرنگونسازی بنعلی و نیز عدم رویکرد به جریانهایی که در سه سال اخیر در راس حاکمیت تونس بودهاند این امر را مورد تاکید قرار دادهاند که برای آنها فرد یا جناح سیاسی اهمیتی ندارد بلکه به دنبال تحقق اهداف قیام خود هستند. حزب ندای تونس و شخص السبسی نیز باید به این امر آگاه باشند که در صورت عدم حرکت در مسیر مطالبات مردم در انتخابات آینده از صحنه حذف خواهند شد.
بر این اساس میتوان گفت که نتیجه انتخابات تونس نه بازگشت به دوران بن علی بلکه مرحله دیگری از تکامل سیاسی مردم تونس است که السبسی و حزب ندای تونس نیز فرصتی یافتهاند تا در چارچوب مطالبات مردم گام بردارند در غیر این صورت آنها نیز گزینهای جز کنارهگیری از قدرت راهی در پیش نخواهند داشت.
وطن امروز:جنگ سایبری
«جنگ سایبری»عنوان یادداشت روز روزناتمه وطن امروز به قلم رضا ملکزاده است که در آن میخوانید؛مروری کوچک بر برنامهریزی و سرمایهگذاری قدرتهای بزرگ در حوزه فضای مجازی آشکار میسازد که «سایبر» یکی از مهمترین مولفههای قدرت در روابط بینالملل است. شاید جالب باشد بدانید نشریه اقتصادی مشهور «اکونومیست» در جولای سال 2010 مخاطرات اینترنت را با نشان دادن تصویری از یک «انفجار اتمی» در میان منطقهای مسکونی و پرجمعیت با تیتر «جنگ سایبری» تعریف کرد. اما ربط این دو ماجرا به یکدیگر چیست؟! برای توضیح این موضوع نیازمند گشت و گذاری کوتاه در فضای فعلی جهان سایبر هستیم .
الف- ساخت یک فیلم طنز بر ضد رهبر کرهشمالی در هالیوود توسط شرکت «سونی پیکچرز» توأم با اتهامزنی سایبری آمریکا موجب شد، کرهایها خود را آماده جنگ با آمریکا اعلام کنند. جالب اینجاست که این رفتار آمریکا با افکار و اندیشهها و باورهای دیگرانی که دوستشان ندارد، در هالیوود مسبوق به سابقه است. سال پیش نیز فیلمی دیگر بر ضد رهبر کرهشمالی در هالیوود اکران شد به نحوی که بازیگران این فیلم در رفتاری غیراخلاقی با ظرفی که وانمود میکردند خاکستر رهبر کرهایها درون آن است روی فرش قرمز اسکار ظاهر شدند اما کرهشمالی به جز اعتراض دیپلماتیک، عملیات تهدیدآمیزی ترتیب نداد.
با این حال امروز در شرایطی که کرهشمالی از حداقل زیرساختهای اینترنتی برخوردار است، آمریکا مدعی است اطلاعات سونی توسط کرهشمالی هک شده است. سپس رئیسجمهور آمریکا برای توجیه «عدم دسترسی کرهشمالی به شاهراههای اینترنت جهانی» مدعی شد کشورهای چین، سنگاپور، تایلند و بولیوی مسیر حملات کرهشمالی به آمریکا بودهاند. در مقابل کرهشمالی قویا ارتباط خود را با هک سرورهای سونی پیکچرز تکذیب و حتی اعلام کرد در جهت تحقیقات درباره این مساله حاضر با همکاری با آمریکاست.
کلید رمزگشایی از ماجرای اصرار آمریکا و انکار کرهشمالی را میتوان در مقاله نیویورکتایمز پیدا کرد. این روزنامه مدعی شد حکومت اوباما قصد دارد درباره هک، پیامی عمومی به جهانیان دهد که از زبان یک مقام رسمی اینگونه نقل شده است: «چیزی که ما در پی آن هستیم راهی برای قطع دسترسیهاست که باعث توقف حملات سایبری شود». مقامات آمریکایی گفتهاند درباره «قطع اینترنت کرهشمالی» با سایر کشورهای دخیل نیز تماس گرفته شده است اما حتی اگر این کشورها ادعاهای آمریکا را قبول کنند، کلید قطعی کامل اینترنت کرهشمالی در دست «چین» خواهد بود. در این صورت چین و آمریکا مجادلهای جدی در این رابطه خواهند داشت. چین به رغم گفتههای پلیس فدرال آمریکا اعلام کرد هیچ مدرکی برای اثبات مدعای آمریکا درباره نقش داشتن کرهشمالی در هک سونی وجود ندارد.
ب- در هفته اخیر فردی ناشناس در کرهجنوبی مدعی شد بزودی نیروگاههای اتمی این کشور را هک خواهد کرد. او حتی مقداری از اطلاعات نه چندان مهم نیروگاههای اتمی کره را نیز در فضای اینترنت منتشر کرده است. با این حال مقامات کرهجنوبی در پاسخ به این تهدید به برگزاری مانور دفاع سایبری اکتفا کردهاند.
ج- در طول چند سال اخیر همایشهای بینالمللی مختلفی در چین، برزیل، هند، ترکیه و سایر کشورها به منظور دستیابی به «قوانینی عادلانه» در حوزه سایبر برگزار شده است. مدیران بیش از 180 کشور جهان رسما اعلام کردهاند روند فعلی مدیریت اینترنت به دست «آمریکا» را قبول ندارند و خواستار مدیریت جهانی اینترنت هستند.
در این میان برخی دولتها ضمن تشدید مبارزه علیه مطالب غیراخلاقی و مجرمانه در فضای سایبر، تلاش برای دستیابی به «اینترنت پاک و امن» را آغاز کردهاند. به این ترتیب موقعیت آمریکا و چند کشور اروپایی گوش به فرمان وی درباره «آینده اینترنت» بشدت متزلزل مینماید. اما آرمان آمریکا چیست؟ واضح است که آمریکا ترجیح میدهد با قانونانگاری جهانی در فضای سایبر، همچون موضوع «انرژی اتمی» ابزارهای قدرت خود را با در دست گرفتن مجوز ورود و خروج سایر کشورها به «باشگاه قدرت» گسترش دهد. فرضا در همین رابطه در همایش «شورای شوراهای آمریکا» در سال 2013، یکی از 5 چالش جهانی، حفظ موقعیت برتر آمریکا در حوزه سایبر شد. شکل ایدهآل مدیریت آمریکا، تهدید و تنبیه و تحریم سایبری همه کشورهایی است که مدیریت این کشور را بر اینترنت نپذیرند.
حال سوال اصلی این است که ایران تا چه اندازه برای چنین تهدیدی آماده است؟ هر چه میزان وابستگی کشوری به فضای جهانی اینترنت بیشتر باشد در مقابل تهدید آمریکا «آسیبپذیرتر» خواهد بود. به همین جهت است که کشورهایی همچون روسیه، چین، فرانسه، آلمان، ترکیه و آرژانتین اقدام به ساخت نسخههای بومی همه آنچه در فضای جهانی «هماکنون» به رایگان یافت میشود، کردهاند. از موتور جستوجوی بومی گرفته تا شبکه ملی اطلاعات و آنتیویروس و سیستم عامل بومی! هدف بعدی وابسته کردن دیگران به زیرساختهای بومی آنهاست. فرضا آلمان میکوشد زیرساختهای خود را با مجموعه کشورهای حوزه «دیوتیش» به اشتراک بگذارد تا بلوکی قدرتمند تشکیل دهد. هر چه حیطه سرویسدهی کشورها بزرگتر شود «سهم درخواستی آنها از دایره قدرت اداره فضای جهانی اینترنت» نیز بیشتر خواهد شد.
مرور همه این اخبار نشان از آن دارد که زنگ اخطار بسته شدن در «باشگاه قدرتهای سایبری جهانی» به صدا درآمده است. زمان برای افزایش قدرت و بومیسازی زیرساختها به سرعت در حال طی شدن است و متاسفانه کشور ما به واسطه نفوذ برخی مدیران «جهانی شده» در حال درجا زدن در چنین موقعیت حساسی است. ایران سایبری اکنون باید زیرساختهای بومی خود را در خاورمیانه گسترش دهد و بلوکی قدرتمند با کشورهای ناراضی و سهمخواه همچون چین، روسیه، ترکیه، عراق و افغانستان تشکیل دهد، اگرنه باید در انتظار لیست تحریمهای سایبری و تهدید به قطعی کلید اینترنت و بازگشت به عصر پارینهسنگی به جهت نپذیرفتن قوانین آمریکا باشیم، چرا که واضح است این میدانی نیست که آمریکاییها داوطلبانه «مدیریتش» را به دیگران واگذار کنند و با شادی بر صندلی بازنشستگی جهانی تکیه زنند.
با توجه به عدم استقبال مدیران وزارت ارتباطات از فعالیت و کار و برنامهریزی در حوزه بسیار حساس سایبر با چرخیدن در باشگاه بازندههای سایبری «WSIS»، انتظار میرود سایر نهادها همچون شورایعالی فضای مجازی و قرارگاه پدافند غیرعامل، تحرک بیشتری در این زمینه داشته باشند. هیچ بعید نیست آمریکا بزودی برای به زانو درآوردن مخالفان خود، نیروگاهی اتمی در کرهجنوبی یا حتی در اسرائیل را با حملهای هکری منفجر کند تا در فضای فاجعهسازی مشابه 11 سپتامبر قوانین مورد نظر خود را از بالا به پایین اجبارا ابلاغ کند. قطعا در چنین روزی رئیسجمهور آمریکا در نقش یک «کلانتر بد» مجددا جملهای مشابه بوش را بر زبان خواهد آورد: شما یا با ما هستید یا علیه ما! شما ناگزیر از انتخاب هستید!
جوان:اصلاحطلبانی که دیگر برانداز نیستند!
«اصلاحطلبانی که دیگر برانداز نیستند!»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم محمدجواد اخوان است که در آن میخوانید؛چندی پیش سخنی در رسانهها به نقل از یکی از سران داخلی فتنه نقل گردید که در دیدار جمعی از دانشجویان هوادار خود گفته بود: «اصلاحطلبان بارها گفتهاند با براندازی و براندازان مخالفاند. براندازان جایی در میان جامعه ندارند. ما این کشور و نظام و پیشرفت آن را میخواهیم و همه در چارچوب این قانون اساسی حرکت میکنیم. ممکن است نقد به قانون اساسی هم مطرح باشد اما مبنای حرکت در جامعه قانون اساسی است و قانون اساسی ظرف یکبارمصرف نیست که دور بیندازیم و ما پایبند به این قانون اساسی هستیم.» این سخنان حاوی نکات تأملبرانگیزی است که مداقهای هرچند اجمالی را بر نظرگاهها و کنش سیاسی جریان متبوع این فرد ضروری مینماید.
این ادعا که اصلاحطلبان بارها «گفتهاند» با براندازی و براندازان مخالفاند ادعایی قابلتأمل است. اولاً مصادیق بارزی قابلارائه است که برخی از این بهاصطلاح اصلاحطلبان، حتی در مقام سخن و شعار نیز پایبندی بهنظام اسلامی ندارند و صراحتاً از براندازی سخن میگویند. لیدر جریان دوم خرداد برای مشاهده این مصادیق کافی است تلویزیون خود را روشن کند و یاران اصلاحطلب خود را که اکنون در قامت تحلیلگران رسانههای بیگانه نسخههای مبارزه با نظام اسلامی را میپیچند، بنگرد.
حتی اگر ادعای بیانی این طیف در مخالفت با براندازی را بپذیریم، کنش سیاسی آنان چیز دیگری را نشان میدهد. دو دهه پیش زمانی که اینان با نماد سیادت، بر اریکه قدرت مستولی شدند، با شعار توسعه سیاسی، عملاً مسیر انحراف و نهایتاً تغییر نظام سیاسی را دنبال کردند. سخن وقیحانه اکبر گنجی در مصاحبه با نشریه تاگس اشپیگل که از به موزه سپرده شدن حضرت امام راحل عظیمالشأن سخن به میان آورد، آتش سنگین توپخانه روزنامه زنجیرهای همسو با دوم خرداد که با تمام قوا، هجمه به مقدسات اسلامی و ارزشها را دنبال میکردند، اردوکشیهای خیابانی در تیرماه 1378 برای ضربه به اصل نظام، تهدید به برگزاری رفراندوم، دوگانه ترسیم کردن حاکمیت، پروژه نافرجام خروج از حاکمیت که بر اساس مدل پیشنهادی ساموئل هانتینگتون، مشروعیت قهقرایی نظام را پیگیری میکرد و از همه مهمتر مجلس ششمی که مدعیات رادیو رژیم صهیونیستی و رادیوی سلطنتی انگلستان از تریبون آن شنیده میشد، تنها بخشی از سیاهه ننگین این بهاصطلاح اصلاحطلبان است که امروز خود را مبرای از براندازی میدانند.
هزار نکته باریکتر از مو اینجاست که تمام این رخدادها، زمانی اتفاق افتاد که اینان خود در مناصب اجرایی قرار داشتند و تیشه به ریشه شجرهای میزدند که خود از قِبل آن توانسته بودند به این جایگاه دست یابند. باید پرسید که اگر واقعاً صف این جریان از براندازان واقعاً جدا بود، پس چه کسانی نظام اسلامی را اینچنین به مخاطره انداختند؟
ماجرای براندازی تجدیدنظرطلبان به همینجا ختم نشد و آنگاه که مردم اعتماد خود را از آنان پس گرفتند، بیکار ننشسته و این بار براندازی را در مدل و ساختاری متفاوت همچنان تعقیب کردند. سران داخلی فتنه و پادوهای سیاسی آنان، آنگاه که از کسب اعتماد مردم در انتخابات دهم ریاست جمهوری، ناامید شدند، بازیگر سناریوی تکراری انقلاب مخملی شدند که غرب با آزمایش آن در چند کشور با نظامهای سیاسی کمعمق و بیهویت در آسیای میانه و اروپای شرقی به انتظار موفقیت آن در ایران اسلامی نشسته بود. تشدید شکافهای داخلی، متهم ساختن نظم اسلامی به توهماتی همچون تقلب و جنایت کارنامه سیاه تجدیدنظرطلبان فتنهگر را در براندازی سنگینتر کرد.
آیا کسی که ادعا میکند اصلاحطلبان برانداز نبودهاند، سخنان معاون و رئیس دفتر پیشین خود در دادگاه رسیدگی به عوامل فتنه را فراموش میکند که به صراحت از تلاشهای او برای تضعیف نظام سخن گفت. آیا دیدار چندباره خود با جورج سوروس، پشتیبان انقلابهای مخملی و گرفتن کمک مالی از برخی حاکمان کشورهای مستبد همسایه را از یاد برده است؟ آیا فراموش کرده خود او بر اساس دستورالعمل «مایکل لدین»، دستیار وزیر وقت دفاع امریکا، از لزوم برگزاری رفراندوم سخن به میان آورد؟
اینها تنها بخشی از اقدامات این فتنهگر در دنبالهروی از سناریوی غربی صهیونیستی فتنه 88 بود که ذکر همه اقدامات او و یارانش در یک دایرهالمعارف نیز نمیگنجد. اما شگفتا که اینک وی با تغافل از مخالفت با براندازی و براندازان سخن به میان میآورد!
او در فراز دیگری از سخنانش از نقد احتمالی به قانون اساسی سخن گفته اما تأکید میکند که «مبنای حرکت در جامعه قانون اساسی است و قانون اساسی ظرف یکبارمصرف نیست که دور بیندازیم و ما پایبند به این قانون اساسی هستیم. » جای این پرسش هست که آیا عملکرد خود و یارانش را در دوره تسلط بر قوه مجریه فراموش کرده است؟ آیا از یاد برده است که فشارهای فزونطلبانه تجدیدنظرطلبان برای عبور از قانون اساسی و موازین نظام اسلامی، هزینههای زیادی را بر نظام و انقلاب تحمیل کرد؟ بعید است که ماجرای لوایح دوقلوی «اختیارات ریاست جمهوری» و «تغییر قانون انتخابات» را از یاد برده باشد. لوایحی که اختیاراتی فراتر از قانون اساسی برای او و یارانش مطالبه میکرد و در صورت تصویب میتوانست «دیکتاتوری تجدیدنظرطلبان» را به بار نشانده و مسلخی برای «مردمسالاری دینی» باشد. اگر واقعاً او و یارانش به قانون اساسی پایبندند، پس این چه کسانی بودند که در فتنه 88 به راهپیماییهای غیرقانونی دعوت میکردند و مسیری ورای قانون اساسی را دنبال کردند که پیامدی جز «سلب امنیت و آرامش عمومی» «توقف پیشرفت کشور و حتی عقبگرد در برخی حوزهها» را به همراه نداشت. آیا جز این است که زیادهخواهیهای غیرقانونی فتنهگران، دشمن را به داخل کشور امیدوار ساخت و این امیدواری نظام سلطه را به تشدید و گسترش تحریمها وسوسه کرد؟
اینک کسی که از هدایتکنندگان اصلی داخلی فتنه 88 بوده است، محتاطانه میکوشد خود را از براندازی مبرا کند، بیآنکه از سوابق سیاه خود در این امر سخن بگوید. جالب اینجاست که در همین دیدار او در تناقضی آشکار از لزوم رفع حصر از همدستانش سخن میگوید و اینچنین ثابت میکند هنوز انگیزههای براندازی و حمایت از براندازان در او هست. او که با رأفت و درایت نظام اسلامی آزادانه فعالیت میکند، نباید فراموش کند که دوشادوش آن دو نفر بازیگر اصلی این فتنه در داخل بود و سناریوی براندازانه غرب را پیش برد.
نکته قابلذکر در پایان اینکه این قبیل سخنان را نباید بهمثابه پشیمانی یا توبه فتنهگران از براندازی تلقی کرد. آگاهان سیاسی بهخوبی میدانند، این اظهارات نشانهای از تلاش فرصتطلبانه برای بازگشت به قدرت است و کسانی که به لحاظ بنیادهای اندیشگی و رفتار سیاسی برانداز بودن خود را ثابت کردهاند، در صورت مهیا شدن فرصت از تکرار آنچه در گذشته دنبال کردهاند، دریغ نخواهند کرد.
حمایت:نمایشگاه شکست توطئه گران
«نمایشگاه شکست توطئه گران»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم حسن هانی زاده است که در آن میخوانید؛روزنامه وال استریت ژورنال، در مقاله ای به بهانه تماس تلفنی روسای جمهوری آمریکا و کوبا، احتمالات موجود در مسیر برقراری رابطه آمریکا و ایران را بررسی نموده است. این روزنامه با توجه به اختلافات اساسی ایران با آمریکا و قدرت منطقه ای و فرامنطقه ای کشورمان، نتیجه گیری می کند که ایران کوبای بعدی آمریکا نیست و با صراحت می گوید که ایران به نیت واشنگتن تردید داشته و علاقه ای به برقراری رابطه با آمریکا ندارد.
اکنون سوال اینجاست که چرا قدرت ایران آنچنان فراتر از منطقه رفته است که آمریکا خود را ناگزیر به مذاکره می بیند؟ پاسخ این است که تغییرات جهانی و رخدادهای اخیر منطقه ای، اکنون جمهوری اسلامی ایران را به یک بازیگر فرا منطقه ای در سطح جهان تبدیل کرده است. شرایط موجود جهان، وضعیت فعلی خاورمیانه و همچنین شکست طرح های آمریکا و غرب برای دگرگون ساختن شرایط سیاسی منطقه، از ایران قدرتی تاثیر گذار در معادلات جهانی ساخته است.
در طول چهار سال گذشته، حوادث زیادی در خاورمیانه و شمال آفریقا رخ داد که آمریکا به دلیل تلاش برای تغییر ساختار خاورمیانه با مشکلاتی در سطح جهان اسلام مواجه شد؛ از جمله برای تغییر نظام سوریه. در مقابل امّا، ایران و جبهه مقاومت، توطئه آمریکا و بازیگران منطقه ای بحران سوریه را با شکست مواجه کردند. قدرت سیاست خارجی ایران زمانی آشکارتر می شود که به یاد بیاوریم آمریکا تمام همت خود را بر تغییر نظام سوریه قرار داد و «مثلث تخریب» قطر، ترکیه و عربستان حدود 36 میلیارد دلار هزینه نمودند، اما علیرغم این هزینه سنگین، دولت سوریه توانست بر بحران تحمیلی فائق آید و شورشیان سلفی و تکفیری را سرکوب کند.
رخدادهای اخیر یمن، همچنین موجب تقویت جایگاه شیعیان حوثی گردید. تسلط شیعیان یمنی بر بندر حدیده (دومین بندر بزرگ این کشور) اکنون، برگ برنده عرصه سیاسی یمن را در دست حوثی ها قرار داده است و این موفقیت هم در نوع خود به تقویت جایگاه ایران کمک نمود. در لبنان با توجه قدرت سیاسی شیعیان لبنان به ویژه مقاومت اسلامی، جمهوری اسلامی ایران توانسته است بازیگر اصلی این کشور باشد. ایران برخلاف آمریکا، قطر و عربستان، نقشی سازنده در رخدادهای منطقه دارد و تنها کشوری است که می تواند بحران های منطقه ای را مهار نماید.
یکی دیگر از نشانه های قدرت فرامنطقه ای ایران، نفوذ فوق العاده کشورمان در شمال، غرب و شرق آفریقا و نیز آمریکای لاتین است. موقعیت جغرافیایی ایران در تسلط بر شاهراه انرژی در تنگه هرمز، فاکتور مهم دیگری از قدرت ایران است. مسیر انرژی جهان از مجاورت ایران می گذرد و خود به خود ایران را به قدرتی فرامنطقه ای تبدیل کرده است. وقتی کشوری بتواند بر مکانیزم تامین انرژی جهان تاثیر بگذارد، دیگر یک قدرت منطقه ای صرف نیست. برخلاف کوبا که پیرو نظام سوسیالیستی است، ایران کشوری آغازگر و عنصری اصلی و الهام بخش است. فاکتورهای جمعیتی، موقعیت ویژه در جهان اسلام و نقش تعیین کننده در بحران های منطقه ای، تایید کننده این حقیقت است که ایران، قدرتی بلامنازع هسته ای است. در حال حاضر اگر مذاکره کنندگان هسته ای ما نیز سرگرم گفتگو با کشورهای 1+5 هستند، بحث تنها بر سر حل برخی منازعات است و موضوع روابط دیپلماتیک ایران با آمریکا در تسور کار نیست.
روشن است که آمریکا نیز از باب علاقه به ایران وارد مذاکرات نشده، بلکه از سرناچاری است. به عبارتی دیگر، ایالات متحده تمام تلاش های خود را برای تغییر نظام ایران انجام داد و هنگامی که با یأس از سر نقشه های خود برخواست، تن به مذاکره داد. بهتر است بگوئیم بر خلاف ادعای آمریکا که می گوید فشار اقتصادی، ایران را بر سر میز مذاکره آورده است، این مقاومت ایران بود که ایالات متحده را مجبور به مذاکره با ایران کرد. بنابراین جایگاه ایران در عراق، افغانستان، یمن، سوریه و لبنان موجب گردیده که کشورهای غربی به نقش سازنده ایران اذعان نموده و برای حل گره های کوری که به دست آنان بازنشده، دست نیاز به سوی کشورمان دراز کنند. در طول 35 سال گذشته، تلاش آمریکا برای منزوی کردن ایران با شکست مواجه شده و حتی هم پیمانان منطقه ای این کشور در برابر نفوذ رو به گسترش ایران، عقب نشینی کردند.
بی مناسبت نیست که تعبیر روزنامه لبنانی «النهار» از قدرت رو به افزایش ایران را مرور کنیم: «باید به اعراب و ترکیه گفت در پایان این نبرد خونین منطقهای چه نصیبتان شده است؟ میخواستید سوریه و لبنان و عراق را از دستان ایران خارج کنید، اما «ایران» یمن را هم از دستانتان خارج کرد! ایران بهترین فرماندهانش را در عراق، به میدان نبرد فرستاده که در راس آنها «ژنرال قاسم سلیمانی» و این یعنی اینکه عراقیها به ایران نزدیکتر و وابستهتر شدهاند. کُردستان عراق، هم به ایران نزدیک بود و هم به ترکیه. ولی ترکها با اشتباههای مرگبار خود، کردستان عراق و افکار عمومیاش را به آسانی همسو با ایرانیها کردند. وقتی مسعود بارزانی میگوید، دوست و دشمن را اکنون خوب شناختهایم، باید پایان کار ترکیه در این منطقه را پیشبینی کنیم.
ارتش لبنان نیز برای نخستین بار به همراه حزبالله و به صورت هماهنگ در حال نبرد با شورشیان است و این یعنی افزایش نفوذ ایران. در مورد سوریه، همین بس که بشار اسد به مسئولین ایرانی گفت، ژنرال شما (قاسم سلیمانی) امروز از من هم در سوریه محبوبتر است! احسنت به شما جناب اردوغان و متحدین عربتان با این سیاست حساب شده! بحرین را خواستید نگهدارید، ولی یمن را از دست دادید آقایان! ایرانیها صنعا را هم تصرف کردند و شما نظاره کردید. در افغانستان هم آنها مهرۀ خود را رئیس دولت اجرایی کردند. بیدلیل نیست آنها امروز به خود میبالند، جهان عرب و تُرکها و غرب سرخورده شدهاند. فقط یک مسئله را میتوان درک کرد، و آن این است: آقایان؛ امپراطوری جدیدی از شرق در حال ظهور است...»
آفرینش:اشتیاق به تحصیلات تکمیلی، فرصتی که باید غنیمت شمرد
«اشتیاق به تحصیلات تکمیلی، فرصتی که باید غنیمت شمرد»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیانبخت است که در آن میخوانید؛ یکی از مقولههایی که در سالهای اخیر به میزان زیادی از آن سخن گفته شده، آمار بالای متقاضیان ادامه تحصیل در مقاطع مختلف دانشگاهی و بخصوص در مقاطع تحصیلات تکمیلی است. در چند سال اخیر، آمار شرکتکنندگان و داوطلبان آزمونهای کارشناسی ارشد و دکتری در مقایسه با سالهای گذشته، به رقم بسیار قابل توجهی رسیده؛ اگرچه بخشی از این امر برمیگردد به متولدین دهه شصت و جمعیت آنها.
به طوری که در سالهای گذشته، شاهد ترافیک در دو کنکور کاردانی و کارشناسی که شرکتکنندگان آنها را این افراد تشکیل میدادند، بودیم و اکنون با رسیدن این افراد، به سن ادامه تحصیل در مقاطع تکمیلی، شاهد انبوهیِ داوطلبان در دو مقطع ارشد و دکتری هستیم. اما به هر حال، نمیتوان تمایل عمومی جامعه را نسبت به تکمیل تحصیلات در مقاطع ارشد و دکتری نادیده گرفت. درواقع میل به ادامه تحصیل، چیزی است که به هر دلیلی، امروز بیش از گذشته در جامعه ما احساس میشود.
علت این امر هر چه باشد نمیتوان این میل را در جامعه امروز ما نادیده گرفت. در همین راستا نگاهی به آمار شرکتکنندگان در آزمونهای تحصیلات تکمیلی و مقایسه آن با سالهای گذشته، نتایج قابل تاملی را دربر دارد. دکتر توکلی؛ مشاور عالی سازمان سنجش آموزش کشور، درخصوص آمار نهایی تعداد داوطلبان آزمون سراسری ارشد 93 اعلام کرده بودند: 950 هزار و 943 داوطلب در آزمون ورودی دورههای کارشناسی ارشد ناپیوسته سال 93 و نوزدهمین المپیاد علمی دانشجویی کشور در 136 کد رشته امتحانی ثبتنام کردهاند.
ایشان در مقایسه این آمار، با آمار سال 92 هم گفته بودند: آمار داوطلبان نسبت به آزمون کارشناسی ارشد 92، تعداد 54 هزار 718 نفر افزایش دارد. (منبع: مهر)
همچنین در آزمون ورودی دوره دکتری نیمهمتمرکز سال 1390 تعداد 131147 داوطلب، سال 1391 تعداد 178453 داوطلب، سال 1392 تعداد 217866 داوطلب و در آزمون دوره دکتری نیمهمتمرکز سال 1393 تعداد 240361 نفر متقاضی شدهاند. (منبع: پیک سنجش).
در آزمون دکتری 94 هم که مهلت ثبتنام آن در اواخر هفته گذشته به پایان رسید، به گفته مشاورعالی سازمان سنجش آموزش کشور در یکی از آخرین اظهاراتشان بیش از 163 هزار و 833 نفر نسبت به ثبتنام خود اقدام نمودهاند. درمورد فزونی تعداد داوطلبان تحصیلات تکمیلی، حرف و سخنهای مختلفی بیان شده و هر کسی از دیدگاهی به آن پرداخته است. عدهای، از این مساله، احساس نگرانی کرده و آن را به ضرر کشور و دارای پیامدهای اجتماعی منفی دانستهاند. در مقابل، عدهای دیگر این مساله را خالی و عاری از ایراد و بلکه یک حُسن دانسته و به شیوههای مختلف، خواهان فراهم آوردن امکانات بهتر برای ادامه تحصیل افرادی بیشتر شدهاند. اما آنچه در این خصوص، برای آموزش عالی حیاتی به نظر میرسد نوع و نحوه مواجه شدن آموزش عالی و همین طور جامعه، با این وضعیت نسبتا جدید است.
نمیتوان انتظار داشت چون در گذشته با چنین آماری در حوزه تحصیلات تکمیلی مواجه نبودهایم، امروز هم وضع به همان روال ادامه داشته باشد. مهم این است که در هر مقطع زمانی، چگونه با تغییر و تحولات و وضعیتهای جدید، روبرو شویم.
درواقع، میتوان به جای ابراز نگرانی یا اظهار خشنودی صِرف در این باره، با اتخاذ تصمیمات درست در ارتباط با این موضوع، از این پدیده تازه در عرصه آموزش عالی، به نحو احسن استفاده کرد. با توجه به نیاز جامعه علمی و دانشگاهی، به تقویت بنیههای پژوهشی، میتوان با کیفی کردن آموزشها و فعالیتهای پژوهشی در دورههای تکمیلی، دستاوردهای خوبی را عاید جامعه نمود. عدهای، از بیکار ماندن فارغالتحصیلان آتی مقاطع ارشد و دکتری اظهار نگرانی میکنند، اما چرا با ارتقای چشمگیر در حوزه آموزش عالی، از این وضعیت، به مثابه فرصت و امکانی جدید برای پیشرفت جامعه، بهره نبریم؟
مردم سالاری:چوب الف بر سر وزیران
«چوب الف بر سر وزیران»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن میخوانید؛در یازده دوره ریاستجمهوری و نه دوره مجلس شورای اسلامی، سابقه نداشته یا نگارنده به یاد ندارد که مثل این دوره و در این زمان، این گونه چوب الف بر سر وزرا باشد و مدام تن وزیر و وزارتخانه را بلرزانند و تهدید به استیضاحش کنند. آن گاه از او بخواهند تا برای چهارسال، طرح و برنامه مدون داشته، مشکلات را از پیش پای جامعه بردارد.
به قطع و یقین، برای جامعه مورد سوال است که چرا واژه «مشروط» و عنوان کردن آن، بدرقه راه وزیران است و چرا باید در پاسخ سوالی گفته شود که: «وزرا کاری نکنند که استیضاح شوند!» این تهدیدها چه معنی دارد؟ مگر قانون خود روایت« باید و نبایدها» نیست و مفهوم مشروط را با خود ندارد؟ مگر مجری قانون که رای اعتماد را از واضع و ناظر قانون گرفته است، علم به مسئولیت خود ندارند و پهنای کار را نمیبیند؟ اگر جواب مثبت است، پس بیان آن واژه و این جمله، بازگوکننده چه نیاتی است؟ آیا بوی عدم رفق و مدارا و همراهی و همکاری از آن برنمیآید؟ چون به فرموده مولای متقیان: «المرء مخبوء تحت لسانه« (مرد در زیر زبانش پنهان است) با ادای هر کلمه و جمله ای میشود مکنونات قلبی گوینده را دریافت. میشود استنباط کرد که علی رغم رای اعتماد به وزیران، به آنان اعتماد نیست. میشود دریافت که آن واژه و این جمله، چوب الف بر سر وزیران و چراغ سبزی برای استیضاح مدام وزراست و بازگوکننده آن است که در این دوران باقیمانده هم با دولت، سر یاری ندارد و نمیتواند بپذیرد که انتخابات 25 خرداد 92، رای اکثریت برای «تغییر» بوده است . این مسائلی که اکنون در جامعه ماست و در دانشگاهها میگذرد و تلقی آینده سازان را خیلی آشکار و صریح و آرمانی بیان میدارد آیا همه برای این نیست که طیف رای نیاورده نمیخواهد به قول «ناطق نوری» قاعده بازی را رعایت کند؟
باید از کسانی که آن ذهنیت را دارند و این واژهها و جملهها را میگویند، پرسید که «فانی» میبایست چه کند؟ دولت اعتدال و تدبیر و امید، برای چه ایشان را به مجلس معرفی کرده است؟ برای این که در بر همان پاشنه بگردد؟ برای آن که همان مهرهها و رفتارها و قواعد دوران دولت نهمودهم، دست نخورده و بدون تغییر باقی بماند؟ آیا از دولت نهم و دهم هم همین انتظار بود آیا در همان دوران هم واژه «مشروط» و این عبارت از نمایندگانی که در همان دوران هم بودند بر زبانها جاری شد؟ مگر همین عزیزان در تمامی رفتارها و گفتارها جمله مثلی « بالای چشمت ابروست» را برای یک لحظه جهت ثبت در تاریخ بر زبان آوردند ؟ این عزیزان باور کنند که مردم فهیم ایران، همه این واژهها، عبارتها و رفتارها را به دقت باورنکردنی، میشنوند و میبینند آنگاه برای تغییر رای میدهند یا اراده میکنند که کار بر همان روال سابق باشد .
اما به عنوان الف ب گوی قلم به دستی که قریب نیم قرن پای تخته ایستاده است و گفته و نوشته و در بطن و متن قضایا بوده است، میخواهد بگوید که جز جابهجایی چند چهره، آن هم با دست و دللرزان، وضع در آموزشوپرورش جمهوری اسلامی، همان است که بود. نهادها همان نهادند، بسیاری از مسئولان با همان دیدگاهها و تلقیات سابقاند. معلمان با همان صورتهای سرخ کرده از سیلیهای دردناک خودند و هنوز هم حقوق سالانه آنها معادل دریافتی یک ماهه بعضیها نیست و اوضاع حتی نیمه مطلوب خواهانان تغییر هم نیست! و نگارنده تعجب میکند- که با این وضع که خود آبستن حکایتهاست و رئیسجمهور محترم باید فکر عاجلی بکند و بر سر قول خود برای تغییر وفادار بماند - با «فانی» به جای قدردانی و سپاس و منت چه خطاب و عتابی هست؟
ابتکار:فرار به جلو، استراتژی جدید دلواپسان
«فرار به جلو، استراتژی جدید دلواپسان»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مصطفی داننده است که در آن میخوانید؛فرار رو به جلو، یک استراتژی سیاسی برای سیاستمداران و سیاست پیشگانی است که میخواهند از شکستها و اشتباهات خود یک پیروزی بسازند و به اصلاح توپ بازی را به زمین رقیب بیندازند. سخنان حسین شریعتمداری و برخی دیگر از چهرههای مخالف دولت از جمله صفار هرندی در مورد تحریمها و نقش حوادث سال 88 در آن نمونه بارز این رفتار سیاسی است. حسین شریعتمداری در دانشگاه تهران و در جمع دانشجویان گفت:« اسناد نشان میدهد که حتی تحریم ها را سران فتنه به امریکا پیشنهاد کردند، به سران فتنه میگویم که اگر حزب الله نبود الان بایستی چکمه نتانیاهو را واکس میزدید»
این سخنان و این استراتژی مشخص مخالفان دولت روحانی دو پیام ویژه دارد. اولین پیام مثبت و دومین آن کمی خطرناک به نظر میرسد. بالاخره بعد از گذشت یک سال و نیم از آغاز دولت روحانی و فغان رئیس جمهور از فشار تحریمها و مشکلاتی که این تحریمها برای کشور ایجاد کرده است، به نظر میرسد شریعتمداری و دوستان نیز پی بردهاند که تحریم برای کشور مشکلات فراوانی را ایجاد کرده است.
آنها بیش از این به هیچ عنوان زیر بار مشکلات ایجاد شده برای کشور از طریق فشارهای تحریم نمیرفتند و اعتقاد داشتند تحریمها هیچ تاثیری بر کشور نداشته است. باید از این بابت خوشحال بود که بالاخره دلواپسان نیز فهمیدند « تحریم» مشکلات فراوانی را برای کشور ایجاد کرده است. در این میان اما پیام دوم این سخنان بسیار مهم و خطرناک و هشدار جدی برای دولت روحانی است. مخالفان به دنبال تلقین این معنا به جامعه هستند که تحریم حاصل درخواست موسوی و کروبی است و نه اشتباهات محمود احمدی نژاد در سیاست خارجی!
رئیس جمهور روحانی از همان روزهای اول دم از اشتباهاتی در سیاست خارجی زد که زمینه ساز بوجود آمدن تحریمهای گسترده علیه ایران شد. نه تنها روحانی بلکه دیگر نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری نیز معتقد به همین معنا بودندکه سیاستهای غلط احمدی نژاد در عرصه بینالمللی باعث بروز مشکلات عدیده برای کشور به ویژه در مسائل اقتصادی شده است. مروری به رفتار رئیس جمهور سابق ایران طی 8 سال گذشته به خوبی نشان میدهد که تحریمها به چه علتی وضع شده است. مطرح شدن بحث هولوکاست، بستن درهای دیپلماسی، مطرح کردن مسائل احساسی در سیاست خارجی و.... از نمونه رفتارهای رئیس دولت نهم و دهم طی سالهای اخیر بوده است. حالا بعد از این سالها شریعتمداری و دوستان تصمیم گرفتهاند با یک فرافکنی بزرگ بازی را وارد زمین دیگری کنند. دولت روحانی باید به صورت واضح و روشن با مردم از علت تحریمها و تاثیر مستقیم آن بر اقتصاد کشور سخن بگوید.
به نظر میرسد این استراتژی تازه مخالفان دولت روحانی است. آنها میخواهند با مطرح کردن مسائلی که هیچ سندی برای آن وجود ندارد و تنها دارای جذابیت خبری برای رسانه های همسو با خود است، اشتباهات گذشته را پاک کنند و بگویند که تمام مشکلات کشور حاصل فعالیتهای کسانی که دولت احمدی نژاد را قبول نداشتند. مخالفان، بازی شطرنج گونهای را علیه دولت روحانی آغاز کردهاند که مهم ترین هدف آن نیز ناکارآمد نشان دادن دولت روحانی است. آنها میخواهند تا اسفند 94 این هدف خود را محقق کنند تا آخرین سنگر خود یعنی مجلس را نیز از دست ندهند.
اعتماد: خطرناکتر از کشتار دانشآموزان
«خطرناکتر از کشتار دانشآموزان»عنوان یادداشت روز روزنامه اعتماد که در آن میخوانید؛اتفاقی که هفته گذشته در یک مدرسه در پیشاور پاکستان رخ داد و طی آن نزدیک به ٣٠٠ دانشآموز کشته و زخمی شدند را نمیتوان با اطلاق یک کلمه جنایتکارانه یا تروریستی توصیف کرد و از کنار آن به سادگی گذشت. چرا؟ این اقدام در نوع خود بینظیر بوده و حکایت از عمق فاجعهیی دارد که منطقه را دربرگرفته است، این اتفاق با سایر موارد به کلی فرق دارد.
عملیات نظامی طالبان علیه دیگران را به چند سطح میتوان تقسیم کرد؛ سطح اول حمله نظامیان به نظامیان است که با هدف کشتن آنان و سپس فرار کردن و زنده ماندن حملهکنندگان است. سطح دوم عملیات انتحاری علیه نظامیان بیگانه یا افغانی یا پاکستانی است. به این معنا که فرد یا افراد معینی به صورت انتحاری، به خود بمب بسته یا با نارنجک و اسلحه حمله میکنند، با علم به اینکه ١٠٠ درصد کشته میشوند یا در حین عملیات خود را منفجر خواهند کرد.
سطح بعدی حملات مسلحانه به افراد و نیز مراکز غیرنظامی مثل مراکز فرهنگی یا سیاسی خاصی است که با آن مخالف هستند. سطح بعدی حمله انتحاری به این مراکز است که نمونه آن انفجار یک فرد انتحاری حین اجرای یک تئاتر در کابل است که دو هفته پیش رخ داد و تعداد زیادی کشته شدند.
سطح دیگر که در این مورد خاص دیده شده حمله انتحاری به کودکان بیگناه و کشتن و زخمی کردن صدها نفر از آنان به همراه کشته شدن قطعی مهاجمان است. فراموش نکنیم که شش نفر انتحاری در این حمله شرکت کردهاند، پیدا کردن این تعداد انسان برای کشته شدن خودشان و نیز کشتن افراد بیدفاع و بیگناه به ویژه کودک و نوجوان، مساله بسیار پیچیدهیی است که نمیتوان با حکم تروریسم یا جنایت آن را به نحو کافی توصیف کرد.
تردیدی نیست که آنان هم جان خود را دوست دارند و به صورت غریزی باید متوجه باشند که کشتن کودکان و نوجوانان بیدفاع عمل زشت و غیرقابل قبولی است، پس چگونه و تحت چه شرایط و به نام اسلام و چه تعالیمی میتوانند به این مرحله برسند که کودکان مسلمان را بیهیچ گناهی به رگبار بسته و خود را در میان آنان منفجر کنند؟ چه بذرهایی از نفرت و کینه در منطقه کاشته شده است که چنین افرادی کینهتوزی را پرورش میدهد؟ و چگونه و با اتکای به کدام اسلحه و بمباران و سرکوب میتوان ریشه این درخت کینه را از زمین درآورد و آن را خشک کرد؟ آیا همه عوامل موثر بر این رویدادها، ناشی از امور اعتقادی است؟ به طور قطع نمیتوان علت بروز رویدادهای مذکور را به مسائل فکری و اعتقادی تقلیل داد ، چراکه اصول اعتقادی مسلمانان آن منطقه در میان سایر مسلمانان نیز کمابیش هست، ولی این نوع رفتارها فقط در محیط اجتماعی خاصی شکل میگیرد و شکل گرفته است.
اکنون ٣٧ سال است که افغانستان درگیر جنگ و خونریزی است، از کودتای مارکسیستهای روسی گرفته تا حضور ارتش شوروی در آنجا و سپس مبارزات جهادی با آنان و میان خودشان و پس از آن حکومت مجاهدین و درگیری با طالبان و پس از آن حاکمیت طالبان و مبارزه مجاهدان علیه طالبان و در نهایت نیز حمله امریکاییها و مبارزه طالبان علیه امریکاییها و غربیها و بمباران پیاپی و کشتارهای طرفین، چنان قوام و زیرساختهای اجتماعی و حیات عادی مردم را دچار اختلال کرده که از رحم و بطن چنین جامعهیی هر نوع موجودی زاییده میشود. موجودی که حاضر باشد، به صورت انتحاری به دانشآموزان بیگناه و بیدفاع مدرسهیی حمله کند و آنان را از دم رگبار گلوله بگذراند. این جنایت، حکایت از شکلگیری سطح جدیدی از خشونت است که باید به ریشههای آن پرداخت و نمیتوان به محکوم کردن آن بسنده کرد.
ایران نمیتواند از حیث این اتفاقات جزیره آرامشی باشد که در شرق آن پاکستان و افغانستان و در غرب آن عراق و سوریه هر روز بیش از پیش در این بحران غرق شوند. باید فرآیندهای بینالمللی برای حل این بحران شکل گیرد و ایران نیز نقشی محوری در آن ایفا کند. این بحرانها خود به خود حل نمیشوند، مثل آتشی نیستند که به مرور زمان کمسو و خاموش شوند، سوخت این آتش از دل دودهای آن دوباره تامین میشود. آنچه خطرناکتر از این جنایت است، فقدان طرح و برنامهیی منطقهیی و ملی برای حل آن است.
زخم فلسطین کم بود که اکنون زخمهای دیگری در منطقه سر باز کرده است؛ زخمهایی که هر روز عمیقتر شده و عفونت آن به مناطق اطراف زخم نیز در حال سرایت کردن است و هرچه این زخم ناسورتر شود، امکان درمان آن نیز کمتر میشود و این برای منطقه خطرناکتر از کشتار دانشآموزان بیگناه پیشاوری است و مسوولیت آن برعهده سیاستمداران و دولتهای منطقهیی و قدرتهای جهانی است. ساده کردن مسائل منطقه زیر عنوان و برچسب «جنگ با تروریسم» که در زمان جرج بوش رواج یافت، اشتباهی بود که موجب کورتر شدن گره بحرانهای منطقه شد.
آرمان:حربه نفتی، آری یا خیر؟
«حربه نفتی، آری یا خیر؟»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر علیاصغر زرگر است که در آن میخوانید؛این اولینبار نیست که کاهش قیمت نفت اتفاق میافتد. افت و خیزها در عرصه قیمت نفت به علل مختلفی چون عرضه و تقاضا، بورسبازانی که در این بازار معمولا حضور دارند، رکود اقتصادی، فصول گرما و سرما، منابع استراتژیک نفت در دنیا و غیره اتفاق میافتد. اما میزان کاهش اینبار بسیار مهم است. کاهش حدودا 50درصدی قیمت نفت طی چند ماه مسالهای نیست که بتوان آن را بهراحتی به عوامل معمول موثر در رکود قیمت نفت مربوط دانست.
از این نظر معمولا سناریوهای مختلفی وجود دارد، اولین سناریو که حقایقی از آن را مسئولین آمریکایی نیز اعتراف کردهاند این است که پس از شکست عربستان و آمریکا در صحنه تحولات خاورمیانه، آنها به آخرین حربه خویش یعنی حربه نفت متوسل شدند. در این راستا عربستان به شکل نیابتی سعی کرد که تا جای ممکن نفت را به حراج بگذارد و قیمت نفت را بهصورت مداوم با افزایش تولید، کاهش دهد.
چندی پیش مقامات آمریکایی نیز اعلام کردند که بخشی از این کاهش در جهت فشار به دولت روسیه است. چراکه دولت روسیه نیز یکی از بزرگترین تولیدکنندگان و صادرکنندگان نفت و گاز در دنیا بهشمار میآید و بخشی از این پروسه در راستای فشار اقتصادی به دولت روسیه شکل گرفته است تا چه در صحنه اوکراین و چه در صحنه خاورمیانه حرکت شتابان دولتهای روسیه و ایران را متوقف نمایند.
اما در کنار این قضیه مسائل دیگری نیز وجود دارد. عربستان معتقد است که این رکود ناشی از اضافه تولیدی است که درحال حاضر در دنیا وجود دارد. و طبق آمارهای سازمان جهانی انرژی عنوان شده است که در سال 2015 نیاز دنیا به نفت کمتر خواهد بود یعنی به حدود 300 هزار تن کاهش خواهد داد و این بیانگر این واقعیت است که منابع دیگری در دنیا درحال جایگزینی با نفت است.
این سناریویی است که دائم عربستان درحال بازگویی آن است و از این واقعیت به گفته خودشان نشات میگیرد که برای جلوگیری از رشد فروش منابع ارزانتر، قیمت نفت پایین آورده شده است. به هر حال اصل قضیه این است که درحال حاضر بخشی از سناریوی کاهش قیمت نفت در دنیا سیاسی است و بخشی دیگر به مسائل اقتصادی و استراتژیک فروش نفت در عرصه جهانی برمیگردد.
اما درمورد ایران و با توجه به تحریمهایی که وجود دارد چه درحال حاضر و چه حتی زمانی که نفت را با قیمت بشکهای 110 دلار و در حدود 2میلیون و 400هزار بشکه در روز به فروش میرساند باید اذعان کرد بخش مهمی از ارز حاصل از این صادرات قابل دریافت در درون کشور نبود و این امر خصوصا در 4سال گذشته شدت بیشتری یافت یعنی ما نمیتوانستیم بهدلیل تحریم سیستم بانکی نه ارزی وارد کشور کنیم و نه از کشور خارج سازیم.
بنابراین به اعتقاد تحلیلگران این امر در کوتاهمدت جز اثرات روانی تاثیر خاصی بر اقتصاد کشور نخواهد گذاشت. چراکه اگر ما حتی نفت را با قیمت 110 دلار در بشکه نیز صادر میکردیم تنها درصد محدودی از این دلارها امکان ورود به کشور داشتند. بنا بر این در کوتاهمدت بنا به توافقات جدیدی که در عرصه سیاست خارجی حاصل شده و همچنین با توجه به توافق جدیدی که اخیرا با هند صورت پذیرفت و قرار است خطهای اعتباری محدودی برای خرید کالا و خدمات به صورت پایاپای برای ایران باز شود ایران میتواند از ذخیرههای ارزی خود در خارج از کشور بهره ببرد.
بنابراین با توجه به تحریمها اقتصاد ایران عادت کرده است که بخشی محدود از دلارهای نفتی را وارد کشور کرده و به دلار تبدیل کند و در حال حاضر نیز با توجه به کاهش قیمت نفت در کوتاهمدت اقتصاد ایران دچار چالش نخواهد شد. اما در درازمدت این امر میتواند ذخیره ارزی کشور را کاهش دهد. بنابراین دولت ایران میتواند از طریق گفتوگو و مذاکره با اعضای اوپک و حتی از طریق هماهنگی و همکاری با روسیه و سایر تولیدکنندههای بزرگ نفتی در دنیا از افت قیمت بیش از اندازه نفت جلوگیری کند و این بستگی به دیپلماسی خارجی ایران و توان فشار غیرمستقیم به عربستان دارد.
دنیای اقتصاد:ثروت واقعی ایران چیست؟
«ثروت واقعی ایران چیست؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر جعفر خیرخواهان است که در آن میخوانید؛نفت از جمله کالاهایی است که نوسان قیمت شدیدی دارد. برای مثال در عرض چندماه گذشته قیمت این کالا حدود 40 درصد کاهش یافته است. متاسفانه از دهههای گذشته تاکنون بخش اعظم صادرات کشور ما را این ماده خام تشکیل میداده، اما برای خلق ثروت و رشد ماندگار اقتصادی نیاز است بهسمت تولید و صادرات محصولات پیچیدهتر حرکت کنیم. اگر واقعا قصد داریم به قدرت نخست منطقه تبدیل شویم و در ردیف کشورهای ثروتمند جای گیریم، باید صدور مواد خام و معدنی (به اصطلاح خامفروشی) را متوقف ساخته و تمرکز خود را بر تولید محصولات با ارزش افزوده بالا بگذاریم. برخی افکار و اندیشههای نادرست باعث میشوند جهان را بهگونهای تفسیر کنیم که مانع توسعهیافتگی میشود.
برای مثال اینکه تصور کردهایم ایران کشور ثروتمندی است چون منابع طبیعی و مواد خام فراوانی دارد و در نتیجه چشمان خود را به روی بسیاری از فرصتهای سودآورتری که در جاهای دیگر موجود است، بستهایم.
برای روشنتر شدن مساله کشور کوچک فنلاند را در نظر بگیریم که در شمال اروپا قرار داشته و پوشیده از جنگل است. اگر قرار بود این کشور تنها به مزیتهای نسبی که در اقتصاد سنتی اشاره میشود توجه میکرد اکنون باید فقط چوب و الوار و نهایتا کاغذ و اثاثیه چوبی منزل صادر میکرد، اما جالب است بدانیم که چوب و محصولات چوبی کمتر از 20 درصد کل صادرات این کشور را تشکیل میدهد.
برنامهریزان و سیاستگذاران فنلاندی میدانستند برای بریدن و تکهتکهکردن چوبها نیاز به اره و تبر است پس شروع به تولید این کالاها و همچنین ماشینآلاتی کردند که این کالاها را تولید میکرد. پس از آن اقدام به بازاریابی و فروش این ماشینآلات در بازارهای جهانی کردند. مدتی بعد دستگاههای برش سایر کالاها را نیز تولید کردند و آنها را بهتدریج مکانیزه و اتوماسیون کردند. آنها آنقدر مسیر اتوماسیون و ارتقای تکنولوژی را ادامه دادند و در آن پیشرفت کردند که توانستند به یکی از بزرگترین تولیدکنندگان گوشی تلفن همراه (شرکت نوکیا) تبدیل شوند. امروزه ماشینآلات گوناگون بیش از 40 درصد کالاهای صادراتی فنلاند را تشکیل میدهد.
کشور امارات متحده عربی و بهویژه امیرنشین دبی در حاشیه جنوبی خلیج فارس نیز از جمله کشورهایی است که توانست خلاقیت به خرج داده و با بهرهگیری از موقعیت ممتاز جغرافیایی خود، درآمد نفت را صرف سرمایهگذاری در زیرساختهای مختلف حملونقل، اقامتی و امکانات رفاهی و پذیرایی کند؛ بنابراین دبی به قطب موفق گردشگری و بازار مهم خرید و کسبوکار در منطقه خلیجفارس تبدیل شد.
نتیجه اخلاقی این بحث این است که افزودن ارزش به مواد خام یک مسیر برای متنوعساختن فرآیند تولید است، اما لزوما تنها مسیر سودمند نیست. ایران باید به توانمندیها و قابلیتهای گوناگونی که دارد توجه کند و آنها را مرتب افزونتر سازد. برای مثال ایران میتوانست مهندسان، مدیران و کارشناسانی در حوزههای بالادستی و پاییندستی نفت و گاز تربیت کند که از مزیت وجود منابع و میادین نفتی در ایران استفاده کرده و ارتقای کمی و کیفی بیابند؛ بهطوریکه پس از مدتی شرکت ملی نفت ایران یک شرکت معتبر برنددار در سطح جهانی میشد و بهتدریج مانند کشور فنلاند وارد بازارهای کاملا متفاوت و دارای ارزش افزوده بسیار بالاتر میشد.
پس چه خوب بود که میدانستیم مزیت ایران به داشتن نفت و گاز و سایر مواد خام و اولیه نیست؛ چون برای تولید هر محصول به انواع نهادهها و تواناییها نیاز است و داشتن یک ماده خام برتری خاصی برای یک کشور ایجاد نمیکند و با توجه به هزینه اندک حملونقل بهسادگی میتوان آن را از خارج وارد کرد.
صنعت نفت ایران میتوانست سنگ بنا و وسیله پیشرفت کشور شود و بهدنبال آن از بازارهای وسیع داخلی و کشورهای همجوار استفاده کرده و محصولات باارزش افزوده بالاتری را تولید و صادر کند؛ اتفاقی که تاکنون نیفتاده و ایران گرفتار خامفروشی و وابسته به فناوری خارجی برای اکتشاف و تولید نفت است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد