با این حال، وقتی چند روز پیش جویای حالش شدیم، گفت که پزشکان بر این نظرند که حالش خوب شده و تا یکی دو ماه آینده دوباره به فعالیتش در رادیو و دوبله ادامه خواهد داد. در این بین ما هم فرصت را غنیمت شمردیم و همراه با او به دوران نوجوانی و جوانیاش سفر کردیم و خاطرات خوش او از گویندگی و اجراهای تلویزیونی معروفی چون«دیدنیها» را مرور کردیم.جلال مقامی برای ما از علاقهاش به دوبله،سینما و کتابخوانی گفت.
خودم متوجه این مساله نشدم. در دوران دبیرستان برگزاری جشنها را من و همکلاسیام، مسعود اسدالهی بر عهده داشتیم. روزی تئاتری را برای جشنی آماده کرده بودیم. حیدر صارمی که یکی از بازیگران مشهور آن زمان بود، از سوی ناظم مدرسه برای تماشای نمایش ما دعوت شده بود. بعد از اجرای نمایش از آقای صارمی خواستم تا من را به تئاترهایی که خودش با محمدعلی جعفری کار میکرد، ببرد اما او به من گفت صدای شما مناسب کار دوبله است. به همین خاطر من را به بخش دوبله معرفی کرد.
آن زمان مراکز آموزش دوبله وجود نداشت. ما بر اساس تجربه به صداهایی که اکنون داریم، رسیدیم. آن موقع رمانهای نویسندگان بزرگ جهان مثل جاناشتاین بک، ویلیام فالکنر، تولستوی و مارگارت میچل تبدیل به فیلم میشدند و ما هم به جای بازیگرانی چون داستین هافمن،آلپاچینو، رابرت رد فورد، عمر شریف و وارن بیتی صحبت میکردیم. فیلمهای آن موقع همگی بر اساس آثار ادبی و مهم بودند. ما در آن دوران میبایست شخصیتهای آن فیلمها را در خودمان ایجاد میکردیم. بنابراین مجبور بودیم احساسات آن بازیگران را بگیریم. بر اثر همین تجربهها بود که همه چیز را آموختم و به صدای پخته و جا افتاده امروز رسیدم. برباد رفته، دکتر ژیواگو، اسپارتاکوس، لورنس عربستان و شکوه علفزار فیلمهای برجسته آن دوران بودند. وقتی سینما میرفتیم، میدیدیم که مردم با اشتیاق صدای ما را گوش میدهند.
ابتدا به مدت یک سال گوینده نقشهای کوتاه بودم. برای نخستینبار در فیلم«مادمازل زیزی» نقش کوتاهی گفتم. چند ماه بعد زندهیاد هوشنگ بهشتی مدیر دوبلاژ از من دعوت کرد که در فیلم «عروس» صحبت کنم. این نخستین گویندگی من در یک نقش بزرگ بود. من آن زمان 19سال داشتم . به آقای بهشتی گفتم که میتوانم صدایم را تغییر دهم. او سپس من را به استودیویی به نام «ایرانفیلم» که اکنون تبدیل به خانه سینما شده است، معرفی کرد. در آنجا شادروان حسین سرشار به من گفت: میتوانی به جای شخصیت فلان فیلم حرف بزنی؟ من هم به جای آن شخصیت حرف زدم و از آن به بعد برای نقشهای اول فیلمهای مختلف دعوت شدم. تاکنون جای صدها هنرپیشه حرف زدهام.
بعد از گذشت دوسه سال از فعالیتم در عرصه دوبله برای نخستین مرتبه بازی در فیلمی با نام «من مادرم» به من پیشنهاد شد. وقتی به استودیو برای فیلمبرداری رفتم، متوجه شدم که آقای صارمی هم قرار است نقش مقابل من را بازی کند. داستان این فیلم از جمله داستانهای هندیوار و فیلمفارسی آن مقطع زمانی بود. وقتی آقای صارمی من را دید، گفت: دو سال پیش از من خواستی تو را به تئاتر معرفی کنم اما حالا نقش مقابل من را در فیلم بازی میکنی. او به این ترتیب کلی تحسینم کرد.
در 8-9 فیلم و یک سریال بازی کردم.یکی از آنها سریال«شبهای آندلس» بود که در دهه40 پنجشنبه شبها حدود یک سال و نیم از شبکه دوم پخش میشد. همیشه گفتهام؛ فیلم را باید کارگردان درست و حسابی بسازد. خسرو شکیبایی قبل از بازی در فیلم «هامون» هنر و استعدادش پنهان بود و داریوش مهرجویی با کار روی بازی او، تواناییهایش را کشف کرد. فیلمهایی که من در آنها بازی کردم،هیچکدام کارگردان درست و حسابی نداشتند. البته آن زمان بازیگران به اندازه دوبلورها معروف نبودند. دوبلورها جایگاه دیگری در بین مردم داشتند.
هر فیلمی یک کلاس درس برای ما بود چون مدیران دوبلاژ فیلم را برای ما میشکافتند و کاراکترهای آن را به درستی معرفی میکردند. اعتبار ما(دوبلورها) به این بود که مردم سینما میرفتند و فیلمهای ما را میدیدند. اکنون مخاطب در منزل نشسته است، فرزندش گریه میکند و تلفن را هم پاسخ میدهد و در کنار همه اینها نگاهی به تلویزیون میاندازد. در آن مقطع دوبلورها برای مردم جذابیت داشتند. مردم از منزل خارج میشدند و میگفتند؛ امروز برویم سینما فیلم ببینیم .آنها وقتی به سینما میرفتند، هنرپیشه محبوب خود را میدیدند که فارسی صحبت میکند .خب! این برایشان جذاب بود.
بله! به سینماهای تازه تاسیسی چون پارامونت، شهر فرنگ، رادیو سیتی، رکس و ایران میرفتم. در گذشته فیلمها که دوبله میشدند، افکت و موسیقیشان جدا بود. امروز وقتی فیلمی از تلویزیون پخش میشود موسیقیاش را تغییر میدهند.آن زمان جدی به کار میپرداختیم .اینگونه نبود که صبح شروع به دوبله کنیم و بعد از ظهر به اصطلاح کرکره را پایین بکشیم. شاید چند روز زمان صرف دوبله یک فیلم میکردیم. برای یک پرده فیلم که دوسه دقیقه است، 10مرتبه تکرار میکردیم تا فیلم آن حس لازم را پیدا کند و مورد پسند مدیر دوبلاژ قرار گیرد. مدیر دوبلاژ از هیچ چیز نمیگذشت و اگر آن احساس خاص را در فیلم نمیدید، دوباره تکرار میکرد. اکنون فقط لب میزنندو یک صبح تا بعد از ظهر فیلم دوبله میشود! هدف اصلی ما کار هنری و خلق یک کار خوب بود. این روزها همه صداها شبیه یکدیگر هستند و دوبلورها به حس بازیگر توجه ندارند و فقط لب می زنند. البته اکنون نهتنها فیلمهای بزرگی ساخته نمیشود بلکه موقعیت آن دوران دوبله هم برای جوانان فراهم نیست.
به جای فرامرز قریبیان، ابوالفضل پورعرب، مجید مجیدی، مجید مظفری و عبدالرضا اکبری.
نمیتوانم آنها را از هم جدا کنم. در فیلمهای دکتر ژیواگو و برباد رفته هم حرف زدم. فیلم بر باد رفته بر اساس یک اثر ادبی درخشان ساخته شده. به همین خاطر اگر کتاب مارگارت میچل را هم بخوانید جذب داستانش میشوید. البته در سری اول سریال « هشدار برای کبری11» هم حرف زدم، ولی این کجا و آن فیلمهای ماندگار کجا؟! اکنون اثر ماندگاری برای دوبله وجود ندارد. فیلمهای کرهای و ژاپنی هم خوب نیستند و نمیشود جای شخصیتهایشان صحبت کرد. در گذشته جای هر بازیگری حرف میزدم مجذوب آن شخصیت میشدم.
بله! همینطور است. درست است که دستمزد میگرفتیم، اما اولویت ما درست حرف زدن بود. ما سینما میرفتیم و واکنشهای مردم را میدیدیم. گاهی از آنها میپرسیدیم که صدای فلان شخصیت چگونه است؟ البته خود من به محض اینکه حرف میزدم، مردم مرا میشناختند و میگفتند؛ خود شما به جای آن شخصیت حرف زدید(خنده). تا دهانم را باز میکردم، مرا میشناختند. می خواستم غافلگیرشان کنم، اما نمیشد.
عاشق سینما و فیلم دیدن هستم . همیشه فیلم های مهم و برجسته تاریخ سینمای جهان را تماشا میکنم. علاوه بر آن خیلی کتاب مطالعه میکنم . اگر شب کتاب نخوانم خوابم نمیبرد. بیشتر کتابهای روانشناسی و داستانی مطالعه میکنم. کتابخانهای در منزلم دارم که از 25سالگی تا کنون کتابهای آن را جمعآوری کردهام. اگر به شما بگویم یک کامیون کتاب دارم شاید باورتان نشود.
حتما همینطور است. البته کتابهای نفیسی دارم که آنها را دو هزار تومان خریدهبودم ولی اکنون قیمت هریک از آنها 500 هزار تومان است. عاشق خرید کتاب و خواندن هستم. این را هم بگویم که همه کتابهایم را نخواندهام. اگر خوانده بودم پروفسور بودم! باید هر شب کتاب بخوانم. به سرودههای شاعرانی چون فریدون مشیری، احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی علاقه دارم. در اوقات فراغت به موسیقی هم گوش می دهم.
نه! نمی روم چون خانهام مهرشهر کرج است و از تهران فاصله دارد. البته فیلمهای ایرانی را در جشنوارهها میبینم.همچنین دی وی دی فیلمهای ایرانی را در خانه تماشا میکنم.
برنامههای رادیو جوان را گوش میدهم، مثل برنامه «کاوشگران» که هر روز صبح ساعت 9تا 10 به صورت زنده از رادیو جوان پخش میشود و برنامه «کافه رادیو» با اجرای مهران دوستی.
چون بهای کتاب بالاست. زمان ما بهای یک رمان چهار تومان بود! مردم وقتی کتابی را میخرند، کتاب بعدی را ششماه بعد خریداری می کنند چون پول زیادی برای خرید کتاب ندارند.
در واحد دوبلاژ تلویزیون جامجم مشغول کار بودم. تهیهکننده این برنامه آقای میرزاده به من پیشنهاد اجرای این برنامه را داد. از محتوای آن پرسیدم و توضیحاتی داد.سپس اجرای برنامه را پذیرفتم. وقتی برنامه روی آنتن رفت آنقدر استقبال زیاد بود که من به برنامه «دیدنیها» گره خوردم. «دیدنیها» برنامه جذابی بود و 14سال روی آنتن بود.
از سال 1362 پخش آن شروع شد و تا سالهای 74یا 76 روی آنتن بود. آن زمان تلویزیون هم تنها دو شبکه داشت. اکنون تعداد شبکه ها خیلی گسترده شده است.
در آن زمان ویدئو، ماهواره و اینترنت وجود نداشت و مردم هم سرگرمی نداشتند. بنابراین یکشنبهها خیابانها خلوت میشد و همه با عجله به سمت منازل خود میرفتند تا برنامه «دیدنیها» را از دست ندهند. خیلی خوشحال بودم که تا این اندازه مورد استقبال مردم قرار گرفته است. گونیگونی نامه از سوی مردم برایمان میآمد و همه از ما تشکر میکردند. البته این استقبال و موفقیت را مدیون تهیهکننده بودیم . هیچ زمانی سهم دیگران را متعلق به خود نمیدانم.
بله! نوع اجرا تاثیر داشت. آن زمان جوان بودم. برنامه ما بخشهای متنوعی داشت که برای مردم خیلی جذاب بود. در دوران بمباران و آژیرکشان، این برنامه پخش میشد. برخی مواقع حین اجرای برنامه ، از پشت دیوار شبکه دوم در خیابان گاندی صدای انفجار وحشتناکی میآمد، اما من با خونسردی مینشستم و برنامه را اجرا میکردم.
درست است. دلیلش هم حس نوستالژی است که مردم نسبت به آن برنامه دارند. خیلیها به من میگویند «دیدنیها» آنها را یاد جوانیشان میاندازد. افرادی که در دهه60تا 70 این برنامه را میدیدند، جوان یا نوجوان بودند و اکنون 50یا 60ساله هستند. البته خیلی از جوانان هم تکرار برنامه را دیدهاند و فردی نیست که «دیدنیها» را ندیده باشد و من را نشناسد. هنوز با گذشت این همه سال دیدنیها در بین نسل جوان و پا به سن گذاشته محبوب است.
چون دوره آن برنامه تمام شده بود. چند برنامه برای اجرا به من پیشنهاد شده بود،اما نگاهی به سن و سالم کردم و نپذیرفتم. بیشتر دوست داشتم «دیدنیها» با اجرایم در ذهنها ماندگار شود .آن زمان 8 برنامه در رادیو ایران داشتم و در دوبله هم فعال بودم.
برنامه «خندوانه» رامبد جوان خیلی جذاب است. البته دیدنیها یک چیز دیگر بود. معتقدم مردم نیاز به شادی و خنده دارند. روزی رامبد دعوتم کرد تا به برنامهاش بروم. برای او این بیت معروف را خواندم: در محفل خود راه مده هم چون منی را/ افسرده دل، افسرده کند انجمنی را.
از من پرسید که چرا این بیت را خواندم، در جوابش گفتم: تو نباید از من در این برنامه دعوت میکردی چون به سادگی خندهام نمیگیرد؛ بنابراین نمیتوانم فردی را هم بخندانم. متاسفانه شادی در وجودم نیست چون چند حادثه در زندگی خصوصیام افتاده که باعث افسردگیام شدهاست. (مریم محمدی/ همشهری)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد