به گزارش جام جم آنلاین، رئیس مرکز کنترل ترافیک پلیس راهور درباره جزئیات این تصادف گفته بود: ساعت 2 بامداد امروز وقوع تصادف میان یک دستگاه سورنتو و کشنده اویکو در کیلومتر 37 جاده کرج – قزوین به پلیس راه اعلام شد.
سرهنگ نادر رحمانی افزود: با حضور ماموران پلیس راه مشخص شد در این حادثه افشین یداللهی، شاعر کشورمان جان خود را از دست داده و 2 سرنشین دیگر خودرو سورنتو مجروح شده اند. این تصادف به دلیل توقف ناگهانی خودروی سورنتو در سطح سواره رو و عدم توجه به جلو کشنده اویکو رخ داده است.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد
افشین یداللهی عزیز، وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید....گریبان خلقت تو در ارابه مرگی به عدم پیوست كه روی جاده های این مملكت حركت میكرد
جاده هایی كه هزاران عزیز رو به گور بردند
افشین یداللهی عزیز، وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید....گریبان خلقت تو در ارابه مرگی به عدم پیوست كه روی جاده های این مملكت حركت میكرد
جاده هایی كه هزاران عزیز رو به گور بردند
تسلیت به جامعه هنری كشور
اگه پراید بود اون سرنشینان دیگه هم مرده بودن به علاوه راننده كامیون و چند نفر عابر
باز هم فاجعه،بازهم مصیبت،اونم از نوع دیوانه كننده،درگذشت یك شاعر گرانقدر......(برداشت دوم)
خیلی مصیبت باره كه بخش عمده فوتی ها بابت تصادف هست......(برداشت هزارم)
اول تسلیت به خانواده محترم مرحوم افشین یدالهی وتمام مردم عزیز كه سال95راباتلخیهای بسیاری به پایان می بریم.
امیدآن دارم كه سال جدید شاهداینگونه حوادث تلخ دركشور خودمان وتمام دنیا نباشیم.
بایستی ازآقارضا تشكرویژه كرد، امیدوارم مسئولین كمی به نظرات مردم بها بدن،واقعا چه خوب میشه درهرمكانی كه تعدادتصادف بالایی داشته باشه تابلونصب بشه هم مردم وهم مسئولین شاید نیم نگاهی به جاده های مرگ داشته باشند.
بهرحال خدا رحمتش كنه...
از طرفی این روزها موبایل شده بلای جون. راننده ها پشت فرمون یا با موبایل صحبت میكنند یا پیامك می خونند.
اون بخشی كه مربوط به ایمنی خودمون و سرنشینانمون هست رو رعایت كنیم. تا خانواده ها رو بدبخت نكنیم.
پدرم سالها پیش با ماشین پرایدش چپ كرد و فوت كرد و بقیه سرنشینان هم درب و داغون شدند. كاری به كیفیت پایین پراید ندارم. اما كاش پدر وقتی خوابش گرفته بود در یك جای امن نگه می داشت و استراحت می كرد. بعد از سالهای زیاد هنوز زخمهای دلتنگیم خوب نشده. ترا به خدا در رانندگی بیشتر دقت كنیم.
پس درموردانسانیت حرف نزن.
برده، از ستم هایی كه طبقه اشراف مصر بر او روا داشته بودند می گوید، از فئودالیسم بسیار شدید حاكم بر آن روزهای مصر.
برده، از سینوهه خواهش می كند او را سر قبر یكی از اشراف ظالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه با سواد بود، جملاتی كه خدایان روی قبر آن شخص ظالم رانوشته اند برای او بخواند.
سینوهه از برده سئوال می كند كه چرا می خواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند؟ و برده می گوید: سال ها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم، همسر زیبا و دختر جوانی داشتم , مزرعه پر بركت اما كوچك من در كنار زمین های بیكران یكی از اشراف بود. روزی او با پرداخت رشوه به ماموران فرعون، زمین های مرا به نام خودش ثبت كرد و مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز كرد و بعد از اینكه گوش ها و بینی مرا برید و مرا برای كار اجباری به معدن فرستاد، سالهای سال از دختر و همسرم بهره برداری كرد و آنها را به عنوان خدمتكار فروخت و الان از سرنوشت آنها اطلاعی ندارم، اكنون از از معدن رها شده ام، شنیده ام آن شخص مرده است و برای همین آمده ام ببینم خدایان روی قبر او چه نوشته اند ...
@Democracyy
سینوهه با برده به شهر مردگان (قبرستان) می رود و قبرنوشته ی آن مرد را اینگونه می خواند:
(او انسان شریف و درستكاری بود كه همواره در زندگی اش به مستمندان كمك می كرد و ناموس مردم در كنار او آرامش داشت و او زمین های خود را به فقرا می بخشید و هر گاه كسی مالی را مفقود می نمود، او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران می كرد و او اكنون نزد خدای بزگ مصر (آمون) است و به سعادت ابدی رسیده است...)
در این هنگام , برده شروع به گریه می كند و می گوید (آیا او انقدر انسان درستكار و شریفی بود و من نمی دانستم؟ درود خدایان بر او باد .... ای خدای بزرگ ای آمون مرا به خاطر افكار پلیدی كه در مورد این مرد داشتم ببخش...)
سینوهه با تعجب از برده می پرسد كه چرا علیرغم این همه ظلم و ستمی كه بر تو روا شده، باز هم فكر می كنی او انسان خوب و درستكاری بوده است؟
و برده این جمله ی تاریخی را می گوید كه: وقتی خدایان بر قبر او اینگونه نوشته اند , من حقیر چگونه می توانم خلاف این را بگویم؟
و سینوهه بعد ها در یادداشت هایش وقتی به این داستان اشاره می كند، می نویسد : (آنجا بود كه پی بردم حماقت نوع بشر انتها ندارد!)
بالاخره پرونده ایشون هم بسته شد و رفت. با خوب و بد اعمالش رفت به اون دنیا.
چند ماه دیگه همه فراموش میكنند و شاید كسی یادش نیاد افشین یدالهی كی بود ؟؟؟