در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
امروز با دکتر حمیدرضا محتشمی، روانشناس و سخنران انگیزشی گفتوگو کردهایم که بارها در صدا و سیما حاضر شده و راههای کسب موفقیت را به مردم آموزش داده است. این متخصص اعتقاد دارد با جملات انگیزشی میشود مسیر موفقیت را هموار کرد.
در کتابهای روشهای کسب موفقیت و مثبتاندیشی، به تکرار عبارات تاکیدی سفارش زیادی میشود. جملاتی مثبتگرایانه به عنوان مثال ذکر و به خوانندگان توصیه میشود آنها را در طول روز بارها تکرارکنند. عدهای این کار را انجام میدهند و نتیجه مثبت میگیرند، اما این درمورد همه صدق نمیکند. در حقیقت، آن معجزهای که قراراست از مجرای تکرار عبارات تاکیدی محقق شود، همیشه رخ نمیدهد. شما در این زمینه چه نظری دارید؟
بسیاری مقوله عبارات تاکیدی را قبول دارند و درمقابل، عده دیگر نتوانستهاند از آن نتیجه بگیرند. موضوع عبارات تاکیدی در تمام متون و کتب انگیزشی مطرح و بر آن تاکید فراوان شده است. ما حتی در اعتقادات مذهبی خود، همیشه عبارات تاکیدی داشتهایم و به عنوان اذکار از آن یاد میکنیم. عبارات مثبت و امیدبخش به فرد گوینده انرژی فراوان میدهد و روحیه او را بمراتب بهتر از قبل میکند، اما این به آن معنا نیست که عبارت خودبه خود معجزه میآفریند و همه چیز را سر جای خود قرارمی دهد.
به هیچ وجه قابل قبول نیست که کسی گوشهای بنشیند و بدون هیچ کوششی، تنها صدمرتبه یک عبارت راجع به ثروتمندشدن بگوید و توقع داشته باشد، همان لحظه در اتاقش را بکوبند و جعبهای پرازجواهرات برای او هدیه آورند. گفتن عبارت مثبت به فرد انرژی و امید میبخشد تا با احساسی خوب از جای برخیزد و تلاش شبانهروزی انجام دهد و با وجود تمام موانع و سختیها پیش برود و به مقصد نهاییاش دست یابد. عبارت عامل انرژی بخش است و نه کلامی که خودبه خود معجزه بیافریند.
نظرتان راجع به تجسم خلاق چیست؟ گفته میشود بعد از عبارت تاکیدی، فرد محقق شدن آرزوهایش را همچون تصویری واضح در ذهن خود مجسم و حس کند به آن دست یافته است. این کار هم مانند عبارت تاکیدی راهنمای مسیر موفقیت است، اما چگونگی عملکرد آن برای بسیاری نامکشوف باقی مانده است.
تجسم هم مانند ذکر عبارات تاکیدی بسیار قوی و موثر است و تاثیرگذاری آن از لحاظ علمی ثابت شده است؛ اما دوباره در اینجا تلاش و کوشش باید به کار بسته شود. فردی که میخواهد به آرزوی بزرگی دست یابد، باید صحنه رسیدن به آرزو را در ذهن خود شفاف و بدون نقص تصویرسازی کند. این کار، وجود او را سراسر شعف میکند و به او این باور را میدهد که رسیدن به آن آرزوی هرچند بزرگ، شدنی است، اما هرچه آرزو بزرگتر باشد، تلاش بیشتری لازم است.
در این دنیا هیچ اتفاقی نمیافتد و هیچ رویایی شکل واقعیت به خود نمیگیرد، مگر این که فرد آرزوکننده کمر همت ببندد و با تمام وجود به سعی و تلاش بپردازد. اگر میبینید عدهای با ذکر عبارات و تجسم خلاق به رویای خود رسیدهاند، علت آن است که از انرژی ذکر و لذت تصویری که در ذهن خود ساختهاند، استفاده و شبانهروز کوشش کردهاند. آن عدهای هم که نتیجه نمیگیرند، افرادی هستند که فکر میکنند صرف ذکرگفتن و تجسم کردن معجزهآفرین است و دیگر نیازی به تلاش و کوشش نیست.
به نظر شما یک انسان چگونه میتواند به کامیابی دست یابد؟
موفقیت در ابتدای راه با تعیین هدف شکل میگیرد. کسی که دوست دارد فرد بزرگ و موفقی شود، درمرحله نخست باید هدف اصلی خود را تعیین کند. سپس آن را به صورت بخشهای کوچک درآورد و برای انجام دادن تمام وظایف، برنامهریزی درستی انجام دهد. او باید به تمام برنامههای خود عمل کند و هر تلاشی را که باید در این مسیر انجام شود، صرف کند. مسیر موفقیت جادهای دشوار است. خستگی، دلسردی، آزردگی، شکست و مواردی از این دست، همگی در این راه قراردارند، اما فردی که به سختیها اهمیت نمیدهد و همچنان پیش میرود، قدم به قدم به خواسته خود نزدیکتر میشود تا این که در نهایت به آن دست مییابد. موفقیت میتواند در هر زمینه اعم از کار، علم، خانواده، سلامت، پول و هرچیز دیگر باشد.
چرا شماری از مردم حتی با گفتن جملات انگیزشی و تجسم موفق نمیشوند؟
بیشتر آدمها موفقیت را به شکل قلهای زیبا و تماشایی میبینند که برایشان ستودنی است. آنها خریدار همان قلهاند و نمیدانند بهای رسیدن به آن قله تعیین هدف، برنامهریزی، اراده آهنین، ناامیدنشدن از شکست، پیش رفتن و بازهم پیش رفتن است تا بالاخره آن قله فتح شود. بسیاری از افراد فقط زیبایی موفقیت یک نفر را میبینند و با خود میگویند چقدر خوب است که فلان شخص تا این اندازه موفق و بزرگ شده است. حیف که ما به آنچه او رسیده، نمیرسیم. آنها حاضر نیستند، مسیری را که این فرد برای رسیدن به هدف خود طی کرده، ببینند و به اندازه او انرژی صرف کنند و ایمان و باور خود به مقصد را در هر شرایطی حفظ کنند. موفقیت برای اینگونه افراد تنها یک سراب دست نیافتنی است. اگر برای خرید اجناس و کالاها باید پول پرداخت، تلاش و اراده آهنین هم پول خریدن موفقیت و کامیابی است.
شکست تلخ است، اما با هر فرد موفقی که صحبت میکنیم، میگوید در یک یا چند مرحله از مسیر خود شکستی سنگین خورده و بعد از پشت سرگذاشتن عواقب آن توانسته از جا برخیزد و به راه خود ادامه دهد. گویی شکست، مرحلهای قطعی از راه موفقیت است؛ مرحلهای که خیلیها حاضر به تحمل آن نیستند. شما در این زمینه چه نظری دارید؟
من هم به این مساله اذعان دارم که راه رسیدن به هدف، آنقدر شفاف و مشخص نیست که همه چیز بدرستی پیش برود. گاهی شیوه کار اشتباه است یا اتفاقی پیش بینی نشده رخ میدهد و نتیجه آن شکستی سنگین میشود. شکست تلخ است، اما افرادی که طعم رسیدن به موفقیت را چشیدهاند با آن مشکلی ندارند. آنها شکست را به منزله تلنگری کوچک برای تغییر عملکردها و روشها میدانند. وقتی شکست میخورند، خیلی زود روحیه خود را باز مییابند و شرایط را میسنجند تا متوجه شوند کجای کار اشتباه بوده. این بار با علم پیداکردن به امورصحیح و ناصحیح مسیر درست را پیدا میکنند و با شیوهای درست ادامه میدهند. شکست همواره در مسیر موفقیت وجود دارد. این نباید عامل هراس باشد و فرد باید تنها به مقصد موعود نگاه کند.
پس شکست و موفقیت دو عامل جدانشدنی هستند؟
بله، اما فردی که مسیر موفقیت را به بهای تحمل شکست طی میکند و ناراحتیهای این مسیر را به جان میخرد، در نهایت برنده است، چون نتیجه آن همه زمین خوردن و دلشکستگی، حقیقتی پرجلال و شکوه به نام موفقیت و دستیابی به هدف است. او شکست نخورده و پیروز میدان است. درعوض آن کس که از ترس شکست اصلا وارد میدان نشده و هیچ ریسک و خطری را به جان نخریده، به هیچ هدفی نمیرسد. اگر کمی به این مساله دقت کنید، متوجه میشوید شکست خورده اصلی آن کسی است که از ترس شکست پا در عرصه موفقیت و تلاش نمیگذارد. این اوست که به طورکل شکست میخورد، نه کسی که در راه رسیدن به موفقیت زمین خورده و دوباره برای ادامه مسیر از جا برخاسته است.
برخی بر این باورند که موفقیت باید با سن منطبق باشد؛ یعنی اگر کسی در عنفوان جوانی توانست به همه چیز برسد، موفق است، اما فردی که چنددهه از زندگیاش گذشته، نمیتواند هیچ کاری را از سر بگیرد و به دنبال یادگیری هیچ مهارت و پیگیری هیچ هدفی باشد، چون دیگر این کارها از سن او گذشته است. در این خصوص چه نظری دارید؟
برای موفقیت هیچ محدوده سنی وجود ندارد. انسان تا وقتی زنده است، میتواند به یادگرفتن مهارتهای جدید بپردازد، اما باید به یک نکته توجه کرد و آن این است که برای برخی امور، زمان طلایی وجود دارد؛ مثلا برای عضویت هیات علمی، قهرمانی در المپیک، ازدواج و برخی امور دیگر محدوده سنی خاص مناسبتر بوده، بهتر است انسانها قدراین سنین را بدانند. به طورکلی برای موفقیت مانعی به نام سن وجود ندارد و هدف پردازی و برنامهریزی تا آخر عمر میتواند ادامه پیداکند.
نظرتان راجع به شانس چیست؟ بعضیها خود رابدشانس میدانند و هر جایی از کارشان را که اشتباه پیش میرود، به گردن بخت و اقبال میاندازند. درمقابل بعضیها از دید دیگران خوش شانس هستند. شانس واقعا وجود دارد؟
شانس اتفاقی نیست. من از دو منظر راجع به آن صحبت میکنم. بزرگی میگفت شانس اسم معنوی خداوند است و او هنگامی که به بنده خود محبتی روامیکند و نمیخواهد نامش فاش شود، در قالب شانس به او خودنمایی میکند. از منظر دیگر من شانس را طبق واژه «آنفا» معرفی میکنم. آنفا حروف اختصاری چهارکلمه است که اکنون آن را شرح میدهیم. حرف «آ» معرف آمادگی است. شما باید خود را برای دریافت آن نعمتی که دوستش دارید و مایل به داشتنش هستید، از درون و برون آماده کنید. حرف «نون» آنفا معرف واژه نگرش مثبت است. حرف «ف» از فرصت صحبت میکند. ما باید فرصتهای خوب را در هوا بقاپیم و به آنها چنگ بزنیم. حرف الف آخر آنفا به معنی اقدام است، یعنی باید مردعمل بود و اقدام کرد. نه این که فقط حرف زد و برنامهریزی بدون عمل در ذهن پروراند. پس این فرمول شانس است. کسی که این مسائل را در زندگیاش انجام دهد، فرد خوش شانسی قلمداد میشود.
سرت را زیر آب کن تا راه موفقیت را پیدا کنی
سقراط به علم و دانش شهره خاص و عام بود. جوانی که جویای موفقیت و رسیدن به آرزوهای بزرگ بود از دانش جامع سقراط مطلع شده بود و برای گرفتن پاسخ سوال خویش نزد او رفت. هنگامی که سقراط را دید از او خواست که راز موفقیت را برایش شرح دهد.
سقراط در آن لحظه عذری آورد و درعوض از جوان خواست که فردای آن روز برای گرفتن پاسخ به نزدیکی رودخانه برود و آنجا با سقراط ملاقات کند.
آن دو، روز بعد یکدیگر را در نزدیکی رودخانه دیدند. جوان دوباره از راز موفقیت پرسید. سقراط به جای جواب دادن با تمام قوا سر جوان را به زیر آب فرو برد.
چند لحظه وضع به همین منوال گذشت تا این که سقراط جوان را رها کرد. او تعجبزده سر بلند کرد و بعد از دقیقهای نفس نفس زدن علت کار سقراط را جویا شد.
سقراط در جواب جوان از او پرسید: در آن لحظه که زیر آب بودی تا چه حد فکر و ذکر و حواست را متمرکز بر نجات کرده بودی؟
جوان پاسخ داد: صددرصد. با تمام قوا فقط و فقط به بیرون آمدن از آب و نجات میاندیشیدم.
سقراط گفت: هرگاه به رسیدن به هدفت هم همین اندازه بیندیشی یقین بدان که به آن میرسی. این است راز موفقیت.
لیلا رعیت
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد