به مناسبت سالگرد این روز به سراغ پیروز مجتهدزاده کارشناس ارشد مسائل ژئوپلتیک و استاد دانشگاه رفتهایم و با او در خصوص شرایط آن روزها و همچنین درس مذاکرات سال 82 برای اکنون گفتوگو کردهایم، متن گفتوگوی تفصیلی خبرنگار
جامجم آنلاین با این استاد برجسته مسائل ژئوپلتیک در ادامه ارائه میشود.
وضعیت مذاکرات هستهای کشور در طی سالهای گذشته را چگونه ارزیابی میکنید و آیا درس لازم از اتفاقات سال 82 برای برجام گرفته شد؟
موضوع مذاکرات هستهای یک داستان بسیار پیچیده است که از آغاز به شکل یک مساله معمولی و عادی جلوی پای ایران نبود بلکه از آغاز با هدف نابود کردن همه استعدادهای هستهای ایران مطرح شد و هیچگاه غرب شرایطی را به وجود نیاورد که پیامهای منفی و ایرانستیز آن از دید اشخاص مخفی مانده باشد؛ من هم در تمام این مدت از شاهدان و نظاران بحث کننده در این زمینه بودم و همیشه هشدار میدادم که به غرب نمیتوان اعتماد کرد. البته در آن مقطعی که بعضی از نیروهای داخلی با هرگونه مذاکرهای با غرب مخالفت میکردند و من آن رویکرد را هم درست نمیدانستم؛ یک زمانی هست که افراد میگویند ما با هم قهر هستیم و سر آشتی و مسالمت نداریم. ولی وقتی فردی سرمسالمت دارد حسن نظر این است که ما این را تبدیل به جنگ و خونریزی نکنیم. لذا من غیر از یک مقطع کوتاهی که نوع و پیشنهاد مذاکره پیش شرط داشت همیشه طرفدار مذاکره بودم با این حال همیشه هم هشدار دادهام که باید دقت کنیم و حتی به خوبی یادم هست که در جایی هشدار میدادم که هیچگونه صداقتی در برخوردهای طرف غربی نیست و باید مواظب باشیم که پای ما به تله نیافتد، تلههایی که برای من بسیار آشکار بود.
منظور من از این مقدمات این بود که بگویم من موافق بودم که مذاکره کنیم و راههای مسالمتآمیز را برویم. ولی آن چیزی که واقعا موجب نگرانی من بود مساله تلهها و توطئههایی که در راه مذاکره وجود داشت نبود بلکه مساله این بود که در هیچ زمانی دولتهای ما یک مذاکره کنندگان ورزیده که چه عرض کنم یک مذاکره عادی و معمولی هم نداشتند؛ تصور کنید یکبار همین آقای ظریف در نهایت نابخردی از وزیر خارجه جدید سعودی در خواست مذاکره کرد و او با پرخاش این درخواست را رد کرد، بعد آقای ظریف دوباره درخواست مذاکره کرد، من گفتم ای خدا این حضرات از کجا آمدهاند که الفبای پیش پاافتاده مذاکره را نمیدانند. وقتی یکبار شما تقاضای مذاکره میکنید و درخواست شما را رد میکنند باید دست و پای شما را ببوسند تا شما دوباره قبول کنید با آنها مذاکره کنید. بعد شما دوباره میروید و مذاکره میکنید، جالب بود که در این زمان روزنامههای طرفدار آنها نوشتهاند که علت رد درخواست ملاقات آقای ظریف از طرف وزیر امورخارجه عربستان این بوده است که آنها از مذاکره کننده ما میترسند!
من همیشه این نگرانی را در مورد مذاکره کنندگان چه در دوره دولت اصلاحات، چه در زمان دولت بعد و چه در زمان دولت کنونی داشتهام و اگر مذاکراتی بود و متوجه میشدم که حقهای و دامی در کار است هشدار میدادم ولی متاسفم در بیشتر موارد نصیحتها و هشدارهای ما را به عنوان غرض شنیدند و این خصلت بسیار نکوهیده مدیریت کشور است که افراد انتقاد کننده را به دو دسته دوست و دشمن تقسیم میکردند، با آنهایی که فکر میکردند دشمن هستند با فرض دشمنی برخورد میکردند و به آنهایی که دوست فرض میکردند با فرض دوستی میلیاردها تومان میرساندند.
وقتی آن دوران را یادآوری میکنید آتش درون من شعلهور میشود برای اینکه تمام این خطاها و خیانتها را دیدم، گفتم و تذکر دادم اما تعمدا چون من را جز دسته دشمن محسوب میکردند نادیده گرفتند و عاقبت آن این بود که پای یک سند خیانتآمیز تمام عیار به نام برجام را امضا کردند.
من در آخرین لحظات امضای برجام هشدار میدادم که شما چگونه پای این همه تعهد را امضا میکنید در حالی که طرف مقابل هیچگونه تعهدی نسبت به شما ندارد، شما حتی زمانبندی اجرای این تعهد را هم برنامهریزی نکردهاید که چه کسی اول شروع کند و چه کسی دوم، حتی پیشبینی نکردهاید که اگر کسی تخلف کرد یا زیرقولش زد چگونه باید تنبیه شود؛ بعد از آن بنده یا هرکس دیگری که گفت این توافق خیانت است را خائن قلمداد کردند، کاری ندارم ما را خائن قلمداد کنید ولی حداقل به این مردم هم که به شما میلیون میلیون رای دادند خدمتی کنید.
این را که مسیر تعلیق سال 82 در برجام دوباره تکرار شد، چگونه ارزیابی میکنید؟
این نشانه ناآگاهی و ندانستن و بدتر از آن نپرسیدن است، با اینکه میبینند افراد دلسوز در داخل و خارج در حال هشدار هستند و راهنمایی میکنند، خیره سرانه به جای نصحیت گوش دادن مسیر خود را رفتند، دلیل آن هم این است که متاسفانه این آقایان شدیدا دچار غرور و خودپسندی هستند،
گفتید که از همان ابتدا در مورد شیوه مذاکره هشدار میدادیم، مصداقی از آن هشدارها یادتان هست؟
خب این مساله متعلق به 23 سال پیش است و خیلی از موارد را فراموش کردهام. ولی چیزی که در این ماجراها بیش از بقیه من را کشت این بود که آقایان رفتهاند برجام را امضاء کردهاند و بعد دستور دادند که قلب راکتور آبسنگین اراک را بتن کنند، چطور ممکن است چنین خیانت بزرگی انجام شود؟ وقتی آقای دکتر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی از این اقدام ایراد گرفتند آقای روحانی هرچه خواست به آقای صالحی گفت؛ باید خجالت بکشند وقتی شما در آمپاس بودید همین آدم را از روی تخت بیمارستان برای مذاکره بردید. ما کم و بیش در جریان جزئیات مذاکرات و بالا و پائین آن بودیم ولی هرچقدر فکر کردم آقایان چگونه این خیانت را داوطلبانه انجام دادند به این نتیجه رسیدم که فکر کردهاند مذاکرات بین خاله و خان باجی است که اگر شما یک کاسه آش بدهید او هم ملاحظه میکند، مثلا فکر کردهاند آقای جان کری قبول میکند آنها حسننیت دارند و به نفع آنها کاری انجام میدهد؛ همان موقع ما فریاد کشیدیم که اگر این کار را بکنید شما هیچ تضمینی از آمریکا نخواهید داشت. با وجود این امضا کردند؛ گفتیم آمریکا امتیازات فراوانی گرفته است و این امتیازات پابرجا خواهد بود. به دلیل اینکه شما هیچگونه پیشبینی نکردهاید که اگر یکی از اعضای 5+1 بخواهند خارج شوند چه تنبیهاتی شامل آنها میشود لاجرم درب کاملا برای خروج هرکدام از آنها خصوصا ایالات متحده باز است و شما هم نمیتوانید هیچ کاری را انجام دهید، حتی تشریح کردم که هیچگونه تبیهی شامل حال آنها نخواهد شد، ولی اگر ما بخواهیم خارج شویم تمام دنیا در برابر ما خواهند ایستاد. شما یک چنین قراردادی را امضاء کردید و بازهم اشتباه قبلی را تکرار کردند، آن چیزی که بیشتر آدم را میسوزاند این است که نه تنها از خطاها درس عبرت نمیگیرند بلکه به انتقاد دوستان هم توجهی نمیکنند چون دوستان را با حساب نسبت خودشان فرض میکنند، یعنی اگر من به آقای روحانی نظر خوشی دارم دوست هستیم و اگر نظر خوشی ندارم پس دشمن هستم اینکه من دوست یا دشمن کشور ایران هستم برای آنها اصلا و مطلقا مهم نیست، من دشمن کسی نیستم ولی از کسانی که مسیر را اشتباه میروند انتقاد میکنم و این انتقاد را برای دفاع از وطنم انجام میدهم ولی آنها خودشان را وطن میبینند.