به گزارش جام جم آنلاین، مولف کتابهای «صخره سخت»، «پرونده مسکوت»، «تکیهگاه»، «ترکیب التقاط و ترور» و «اینجا فتنهای اتفاق افتاده است» به عنوان مشاور در پروژههای محمدحسین مهدویان حضور داشته است.
در نشریه الکترونیکی «خوانش» با او در مورد مستند «ترور سرچشمه» گفتوگویی انجام دادهایم که از محضرتان خواهد گذشت.
روزی طلب در این گفتوگو «بیآینده کردن رژیم» را صرفاً یک شعار و «دستاوردسازی» مسعود رجوی برای جبران شکست «استراتژی براندازی ضربهای» سازمان منافقین میداند و معتقد است که در تاریخ نگاری انقلاب دچار نوعی از بحران شدهایم که اگر ادامه یابد تاریخ انقلاب را از بین خواهد برد.
روایت یا خوانش در سینما به خصوص سینمای مستند جایگاه ویژهای دارد به گونهای که ممکن است از یک اتفاق تاریخی روایتها و خوانشهای متفاوتی ارائه شود. سوالی که مایلم برای ورود به بحث در مورد «ترور سرچشمه» بپرسم این است که اساس روایت ترور سرچشمه چیست؟
اصلاً منشا اصلی و اساس این گفتمان، یعنی خصوصیتهایی که برای آقای بهشتی در مستند «ترور سرچشمه» ذکر میشود، آقای خامنهای است و این موارد برای اولین بار توسط ایشان مطرح میشود.
یعنی مستند منطبق بر روایتی است که آقای خامنهای از آقای بهشتی ارائه میدهد؟
بله. خاطرهای هست که پژوهشگر مستند، آقای جعفرزاده، هم به دنبال آن بود تا از آن در مستند استفاده شود ولی صوت آن پیدا نشد. وقتی نزد آقا رفتند و گفتند که چنین اتفاقی برای آقای بهشتی رخ داده است، آقا گفته بودند که این شعار «آمریکا در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه»، غلطترین شعار است. بهشتی یکی بیشتر نبود! البته در مستند هم به نقل از یکی از راویان (آقای مسیح مهاجری یا شخص دیگری) این نکته بیان میشود.
مستند به گونهای ترسیم میکند که گویی بعد از شهادت دکتر بهشتی مسائلی مانند «آزادی زن»، بحث «شیعه و سنی»، «نقش مردم در نظام اسلامی»، «جرم سیاسی»، «نحوه مواجهه با مطبوعات» تعطیل شده است.
مواردی که گفتید، گفتمان جمهوری اسلامی در سالهای 57 تا 60 بوده است که به وسیله شهید بهشتی هم مطرح شده است. اینطور نبوده که فقط شهید بهشتی معتقد به این مباحث بوده و تا وقتی ایشان را از جمهوری اسلامی گرفتند، این گفتمانها هم از بین برود. «دفاع از حقوق زنان»، «بحث ممنوعیت شکنجه» و بحثهای مختلف دیگر در واقع گفتمان ناب جمهوری اسلامی بوده که بر تجربیاتی هم منطبق بوده است.
البته در همان زمان ریاست شهید بهشتی در دستگاه قضایی، یعنی سالهای 58 تا 60 ، در اجرا یکسری اشکالاتی هم وجود داشت. مواردی همانند پرونده فرقان و پروندههای دیگری وجود دارد. مثلاً یکی از شهدایی که خیلی هم معروف است، اخراجی زندان قصر بوده چون در آنجا نسبت به زندانیان تعدی کرده بود.
نکته بعدی این است که شهید بهشتی یک جایگاه هدایتی نسبت به شخصیتهای دیگری از جمله نسبت به آقا، نسبت به آقای هاشمی، شهید رجائی، آقای باهنر، آقای موسوی اردبیلی و اشخاص دیگر داشت و در واقع از یک «شانِ بزرگتری» برخوردار بود؛ یعنی از لحاظ تشکیلاتی و اداره چشم همه به شهید بهشتی بود و این یک امر انکارنشدنی است.
به لحاظ تاریخی چه مواردی از این «شان بزرگتری» و «جایگاه هدایتی» که برای شهید بهشتی مطرح میکنید میتوانید ذکر کنید؟
موارد متعددی هست. مثل تدوین قانون اساسی که شهید بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی به عنوان نایب رئیس، عملاً نفر اول تدوین قانون اساسی بود. در بدو پیروزی انقلاب هم امام حکم تاسیس شورای انقلاب را به شهید بهشتی و شهید مطهری داد و مدت مدیدی شهید بهشتی دبیری و ریاست شورای انقلاب را بر عهده داشت و در حزب جمهوری اسلامی هم که بزرگان انقلاب در آن حضور داشتند هم شهید بهشتی دبیرکل بلامنازع حزب بود.
«بیآینده کردن نظام»، هدفی است که از قول سازمان منافقین برای ترور شهید بهشتی ذکر میشود اما در روند مستند به این موضوع پرداخته نمیشود که آیا سازمان با وجود همه ترورها نهایتاً به اهداف خود رسید یا خیر!
آن حرفی که رجوی بیان میکند و بعداً سازمان هم اعلام میکند (که در کتاب جمعبندی یک ساله مبارزات هم بیان شده است) که «میخواستیم رژیم را بیآینده کنیم»، به نظر من یک نوع «دستاوردسازی» است. نقد خود من به این فیلم (ترور سرچشمه) این است که وارد این قضیه نشده و آن را نشکافته است. سازمان انفجار هفت تیر را انجام داد که رژیم را براندازی کند. یعنی بر اساس تزی که داشتند قائل به این بودند که باید «براندازی شتابان» یا «براندازی ضربهای» انجام داد. تئوری سازمان این بود که حاکمیت به یک بخش و طبقه خاصی از جامعه چسبندگی ندارد، یعنی همانند حکومت پرولتاریا که حمایت طبقه کارگران را دارد یا حکومت فئودالها یا سرمایهداری که تحت حمایت یک بخشی از نیروها است که اصطلاحاً آن را خرده بورژوا مینامند، نیست. معتقد بودند حامیان حکومت[جمهوری اسلامی] یک طیف هستند، یعنی بازاری در آن پیدا میشود، کارگر هم در آن پیدا میشود ولی حکومت به یک طبقه نچسبیده است. بنابراین ما [سازمان] که حامل حمایت یک طبقه [کارگر] هستیم، میتوانیم با یک براندازی ضربهای و نوعی تنه زدن، قطار را از ریل خارج کنیم و خودمان جایگزین آن شویم و با آن چسبندگی که [به یک طبقه] داریم کار را پیش ببریم. این استراتژی سازمان بود. حالا آن تنه زدن و ضربه زدن چیست؟ میتواند یک کودتا، یک انفجار یا یک راهپیمایی مسلحانه باشد و جالب اینجاست که سازمان همه اینها را هم امتحان کرد اما موفق نشد.
سازمان میگفت انجام همه کارها یک طرف، ترور حضرت امام هم یک طرف؛ اما به زدن امام نتوانست برسد ولی در پلن دوم این چند مورد یعنی انفجار بزرگ و یا راهپیمایی مسلحانه را امتحان کرد و البته نتوانست به مقصود خود برسد. چرا؟ چون وقتی که بهشتی شهید شد میلیونها نفر در خیابان ریختند و ابراز ناراحتی و تظاهرات کردند و امام هم با هوشمندی فردی را جایگزین کرد و چرخ مملکت به هر سختی که بود بالاخره چرخید. رجوی بعد از چند ماه که این «استراتژی براندازی ضربهای»اش شکست خورد، مجبور بود برای سازمان و هواداران و سمپاتهای خود توضیحی ارائه دهد که حالا که ما این همه هزینه دادیم و اعضا کشته شدند و مجبور شدیم از کشور خارج شویم، چه دستاوردی داشتیم؟ او میگوید که دستاورد ما «بی آینده کردن نظام» است و ترور بهشتی به مثابه حذف فرد بعد از خمینی بود! در حالی که این چنین نیست. از همان سال 59، گزینه بعد از امام خمینی (ره) آقای منتظری بوده است. حالا شاید در اداره، مثل چیزی که در مجلس خبرگان قانون اساسی رخ داد، آقای منتظری رئیس بود و شهید بهشتی جلسات را اداره میکرد، اما در واقع تبادر ذهنی انقلابیها و خط امامیها در سال 59 این بود که جایگزین امام، آقای منتظری است. (این در همان نوار معروف شهید آیت هم وجود دارد که وقتی منافقین از او پرسیدند که اگر امام فوت کرد چه میکنید؟ گفت آقای منتظری را جای ایشان میگذاریم.)
بحثی که درباره حرف رجوی در خصوص «بیآینده کردن رژیم» فرمودید، در خود مستند گفته میشود که اصل ایدهاش برای تقی شهرام بوده است که باید بهشتی را بزنیم تا نظام را بیآینده کنیم.
این که ما باید بهشتی را بزنیم و او ساماندهنده جریان مذهبی است در اسناد و اعترافات وحید افراخته هست و اصل سند آن هم در مستند استفاده شده، ولی این ربطی به وقایع سال 60 ندارد. مستند میخواهد بگوید که این مخالفت با بهشتی امر عقبهداری است، ولی اعتراف وحید افراخته ربطی به سال وقایع 60 ندارد.
البته شکی نیست اگر هر کدام از سران انقلاب شهید نشده بودند، منشا خدمات خیلی زیادی میشدند و تاریخ را عوض میکردند. حالا آقای علی مطهری بیان میکند اگر پدرم بود این طور میشد و آقای [مهدی] طالقانی میگوید اگر پدر من بود آن طور میشد، اما اگر اینها را که مسائل شخصی است و به خود این افراد بازمیگردد را فاکتور بگیریم، واقعاً به نظر من با حضور امثال شهید مطهری، آقای طالقانی، شهید بهشتی و خیلی کسان دیگر، مسیر انقلاب، مسیری عاقلانهتر و با شتاب بیشتر و با هزینه کمتری میشد.
یکی از مبارزین که 25 سال خارج از ایران زندگی میکرد، بعد از اینکه برگشت و پیش رهبری رفته بود میگفت: «آقا به من گفت خیلی جاها میگفتم اگر فلانی[یعنی این مبارز دور از وطن] بود، فلان کار را میتوانست انجام دهد.» یعنی حل برخی از مسائل نظام با حضور برخی افراد خاص، بهتر و راحت تر میسر میشد و شاید برخی مسائل اصلاً پیش نمیآمد. مثلا اگر رجایی بود حتماً نسبت به میرحسین موسوی اتفاقات بهتری رخ میداد. یا اگر بهشتی و باهنر هم در کنار انقلاب میماندند حتماً انقلاب اسلامی پیشرفت بیشتری میکرد.
نقد دیگری که وجود دارد این است که مستند به خود آقای خامنهای هم نمیپردازد. درست است که موضوع شهید بهشتی است، اما حتی آنجایی که مستند میخواهد از آقایان نبوی، هاشمی و رجایی رفع اتهام کند و از قول ایشان میگوید که اینطور نبود که طیفی در حزب جمهوری درصدد حذف طیف دیگری بوده باشد، اصلاً بحث آقای خامنهای را به صورت جدی مطرح نمیکند. معلوم نیست ایشان این وسط در کجاست؟ حتی درباره این که چرا آقای خامنهای در زمان انفجار در دفتر حزب نبودهاند هم صرفاً در حد یک جمله کوتاه به ترور ایشان در روز قبل اشاره میشود.
من می خواهم یک امر کلانتر در این باره بیان کنم. ما متاسفانه دچار یک بحرانی در تاریخنگاری انقلاب شدیم. امثال آقای (...) هم مسببین این امر بودند و این موضوع در تاریخ نگاری انقلاب عقبه و دامنه پیدا کرده و دارد ادامه پیدا میکند. زمانی که نظام در سال 88 دچار مشکلی به نام جنبش سبز شد، این بزرگواران برای این که قضیه را کالبدشکافی کنند، آن را به عقب بردند [تا بگویند] که این افراد از تاریخ 1/1/1 با نظام مشکل داشتند! اینها همه قاتل هستند، این قاتل رجائی و آن یکی قاتل بهشتی است و موسوی هم فراماسونر است و ... این باعث شد یک چهره سیاهِ مغشوش و پر از خیانت و پر از آشوب و آدمکشی و پر از رذالت از انقلاب اسلامی تصویر شود.
در صورتی که در جریان تاریخ نگاری معیار ما آقا است. آقا موقعی که در نماز جمعه سال 88 و در اوج بحران، میخواهند آقای هاشمی را توصیف کنند، میگویند: «آقای هاشمی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب بارها تا مرز شهادت رفت.»
من معتقد به توهم توطئه نیستم اما به نظرم این مدل تاریخنگاری هدایت شده است. یعنی روزی که اینها گفتند موسوی خوئینیها در دانشگاه پاتریس لومومبای آلمان شرقی درس خوانده است، بلافاصله بعد از آن، امیرعباس فخرآور در کتاب «رفیق آیتالله» گفت آقای خامنهای هم در آن دانشگاه درس خوانده است. یعنی یک کذبی از سوی داخل کشور باعث شده یک کذب بالاتر و دروغ بزرگتری مطرح شود.
و این رویکرد در تاریخنگاری، تاریخ انقلاب را میخورد و از بین میبرد. از دو طرف هم هست. مثلاً آقای حجاریان موقعی که تاریخ دهه 60 را میگوید، تئوری ای را ارائه میدهد و میگوید لاجوردی و دادستانی در لوپی با مجاهدین خلق افتاده بودند و این اعدام میکرد و آن ترور میکرد. نوعی لوپ یا به قول خودشان «سیکل ناقص خشونت» اتفاق افتاده بود. یعنی آقای حجاریان، دعوای نظام، انقلاب و مردم با تروریستهای منافقین را در قالب دعوای سیاسی خودش با لاجوردی میآورد و چهارچوب بندی میکند.
این طرف هم همین طور است که مثالش را بیان کردم. این [رویکرد] باعث سواستفاده بزرگی میشود. این حرف آقای حجاریان باعث میشود جای جلاد و شهید عوض شود. آقایی میآید و یک نوار صوتی پخش میکند و میگوید 13 آبان توطئه و آقای خوئینیها عامل بود. یعنی این حماسه 13 آبان و انقلاب دوم که به عنوان افتخار کشور و انقلاب ما محسوب میشود را به عنوان یک توطئه خارجی با عاملیت آقای خوئینی ها مطرح میکند چرا؟ چون آقای خوئینیها در جناح مخالف آنها است.
پس کلیت مستند را تائید میکنید؟
بله. هم کلیات و هم جزئیات را تائید میکنم. نکته دیگر این است که این مستند برای مردم ساخته شده است. مثلا فرض کنید اگر شما امروز در میدان هفتم تیر بروید و به صورت تصادفی از افراد بپرسید که 7 تیر چه اتفاقی رخ داد است چه پاسخهایی میشنوید؟
طبعا ممکن است خیلی ها اطلاع نداشته باشند.
این مستند برای مردم است. این مستند برای کسانی است که هیچ چیزی از این حادثه نمیدانند.
من هم این را از دید بیننده عادی بیان میکنم. مخاطب وقتی میبیند مستند طیف آقایان هاشمی و بهزاد نبوی و رجایی را تفکیک میکند و تایید میکند که آنها با بهشتی مشکلی نداشتند ولی به نقش آقای خامنهای چندان نمیپردازد و قضیه را روشن نمیکند، برای بیننده این سوال مطرح میشود که بسیار خوب، بهشتی که آینده نظام بود حذف شد، کار هاشمی هم نبود، اما چه کسی بیشترین انتفاع را از این امر برده است؟ و بلافاصله نتیجه میگیرد شخص آقای خامنهای که جای امام نشسته است. به نظر من این موضوع هم در کنار بحث مربوط به انهدام آینده نظام و موفقیت یا شکست مجاهدین خلق در دستیابی به این هدف باید بیش از اینها در مستند پرداخت میشد.
به قول مرحوم منوچهر نوذری آن چه در فیلم بود را بیان کنید نه چیزی که در خارج از فیلم هست را.
در فیلم همین است دیگر...
این چیزی است که در ذهن شما وجود دارد. اگر بخواهید بعد از آن را بیان کنید، نقطه بعد از این نقطه آقای منتظری و مسائل آقای منتظری است. اگر میخواهید اینطور مطرح کنید باید گفت چرا تیم آقای منتظری با شهید بهشتی مخالف بودند؟ چرا محمد منتظری به بهشتی میگفت «راس پوتین» ؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ این چراها را باید پاسخ داد. اگر آقای بهشتی میماند اولین کسی که با بهشتی درگیر میشد، آقای منتظری بود.
اینها را کار ندارم. من به خود مستند میپردازم.
من کار دارم. من میگویم اگر میگویید اینها در مستند نیست، من هم میگویم اینها هم نیست. مسئله ما همین است که بیان کردم. مسئله ما این است که دشمن شما کیست؟ ما خیلی در دعوای جناحی خودمان غرق شدیم. میخواهم بگویم آنقدر در دعوای سیاسی غرق شدیم که نمیگوییم دشمن من رجوی است؛ فکر میکنیم دشمن ما از اینطرف بادامچیان و از آن طرف خوئینیهاست! این دعوای سیاسی جلوی چشم ما حجاب انداخته است. من کتابی نوشتم درباره پرونده انفجار نخست وزیری. در آنجا نظرات خود را بیان کردم و اسناد را بررسی کردم. در ابتدایش هم نوشتم من هر چیزی در این کتاب میگویم نافی مسئولیت سازمان مجاهدین خلق نیست. مجاهدین خلق، اصل رذالت هستند و عامل این انفجار سازمان و مسعود و مریم رجوی است. شخصی به بنده ایراد گرفته است که اگر این طور است پس دیگر چرا اصلاً کتاب نوشتید؟
من نمیگویم چرا کتاب نوشته شده است. من میگویم به لحاظ پرداخت هنری چرا این موارد مغفول مانده است.
شما تصویری که از آن تایم لاین و خط زمان انقلاب دارید را باید اصلاح کنید. تصویری که نسبت به جریانشناسی دارید باید اصلاح شود.
شما بر طبق خط زمانی که میشناسید باید یکسری گزاره در ذهن داشته باشید که اصول پردازش این نوع موضوعات است. مثلاً یکی از این اصول این است که آقای خامنهای میگوید: «جناح چپ و راست دو بال نظام هستند.». شما نمیتوانید و نباید یک بال آن را قطع کنید.
*علاقهمندان میتوانند برای دانلود و تماشای مستند «ترور سرچشمه» به سایت سینمامارکت http://cinemamarket.ir مراجعه کنند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد