اپرای عروسکی نمونهای برجسته و درست از ترکیب تکنیک روایت غربی با محتوا و داشتههای وطنی از نوع حضرت مولانایش است.
خب چه رویدادی از این خجستهتر که ادبیات نمایشی کشور به دوران کلاسیک و پیشینه ارزشمندش اقتباس کند؟ همچنین مگر میتوان ارزش ادبی و موسیقایی آن را نادیده گرفت؛ اپرایی که براساس اشعار مثنوی معنوی و کلیات شمس نوشته و با موسیقی کلاسیک ایرانی، دستگاهها و ردیفهای آوازی با آهنگسازی بهزاد عبدی و خوانندگانی چون محمد معتمدی و همایون شجریان در بخش روایت آوازین به اجرا درآمده است.
نمایشنامه اپرا را اپرانامه میگویند؛ نگارشی که با همکاری گروه موسیقی پیش میرود، چون که متن نزدیک به شعر، باید با لحن موسیقی هماهنگ شود. در اپرا تعدادی از هنرهای نمایشی مانند بازیگری، دکورسازی در نوع گران و باشکوهش و طراحی لباس نقش اساسی دارد.
بدون شک اجرای اپرا نیاز به صحنهای بزرگ در تالاری باشکوه دارد؛ جایی مانند تالار وحدت خودمان که هم عرض و عمق صحنه مناسب دارد و هم امکان گردش صحنه برای تغییر و نشان دادن روی دیگر دکورهای
از پیشساخته شده. گروه موسیقی نیز در چاله یا سطحی پایینتر از صحنه نمایش و با مساحتی وسیع قرار داشته و پیش از ورود بازیگران یا آمدن نور، پیشنوازی میکنند و پس از آن جنبه دیداری آغاز میشود.
درباره اپرا چه میدانیم؟
تکلیف خودمان را با ماهیت اپرا مشخص کنیم. همینجا این را بگویم که با نمایشی گران روبهرو هستیم؛ نمایشی که تماشای آن در آلمان ۱۵۰ یورو آب میخورد. الان پیش خودتان فکر میکنید که من چه آدم پولداری هستم؛ خیر آنجا تنها دانشجویی معمولی بودم و دخل و خرج تا دلتان بخواهد با هم جر و بحث داشتند، لذا هر چه دیدهام با کارت دانشجویی بود و بس. دانشجو در آلمان با کارتش میتواند نمایشهای ارزان و گران را با وقت و هماهنگی قبلی با گیشه بهصورت رایگان تماشا کند.
اپرا نوعی نمایش است که در آن موسیقی نقش اصلی را دارد و قطعا توسط خوانندگان اجرا میشوند اما نباید این شیوه را با نمایش موزیکال اشتباه بگیریم وگرنه ممکن است کلاه انواع نمایش توی هم برود و حالا آن چهارپای معروف را بیاوریم و باقالی بار کنیم! خیلی ساده بگویم که بازیگران اپرا، بهجای اینکه تکگویی (مونولوگ) یا چندگویی (دیالوگ) خود را مانند آدمیزاد یا بهتر بگویم بسان معاشرت و گفتوگوهای روزمره و طبیعی بیان کنند، آواز میخوانند، آن هم از نوع اپرایش. برای نمونه اگر در جریان نمایش، بازیگر بخواهد به همبازی مقابلش بگوید: من تو را در حد مرگ دوست دارم، همین جمله را با آواز اپرا بیان میکند. البته که متن اپرا یا همان اپرانامه دارای وزن و غالبا نزدیک به شعر است.
اپرا از کجا آمده است؟
اپرا، جمع کلمه لاتین اپوس به معنای اثر است. خب با این شرح کوتاه، باید اپرا را بهصورت تحتاللفظی به آثار ترجمه کنیم که قطعا مرسوم و شناختهشده نیست. این گونه نمایشی بهصورت کلمه مفرد مونث از آغاز قرن ۱۷ میلادی به نمایشی گفته میشد که بهجای آواز خوانده شود و اما در ایران و براساس نوشتههای اوایل دوره قاجار، نشانههایی از آن در تاریخ وجود دارد. بعدها با ساختار حرفهای و شناخته شده جهانی و نزدیک به گونه فرنگیاش از سال ۱۳۴۰ خورشیدی آغاز شد.
یک عقبگرد میکنم به سال ۹۰ خورشیدی، یعنی زمانی که برای اولینبار وارد تئاتر زاربروکن شدم، چه حس عجیبی داشتم؛ آخر چیزهای زیادی از اجزا و نوع معماری آن مانند تالار وحدت بود. بعدها دربارهاش خواندم که هیتلر در کنار نازیبازیهایش، یک وقتهایی هم خیرش به فرهنگ رسیده انگار! از تعجب شاخ درنیاوریم اما تئاتر زاربروکن را همین هیتلر ساخته و به ایالت زارلند هدیه داده است؛ تالاری باشکوه و در مقیاسی کوچکتر از تالار وحدت در تهران و با امکانات صحنهگردان و عمق و عرض مناسب برای اجرای نمایش اپرا و نیز کنسرتهای داخلی و خارجی. حالا برگردیم به همان روز که در آلمان برای اولینبار در تئاتر زاربروکن ایالت زارلند شاهد اپرای «کولاس جادوگر» بودم؛ نمایشی که بهدلیل اپرا بودنش، دکورهایی عظیم و گران داشت و تا دلتان بخواهد بازیگر.
کولاس جادوگر، اپرایی خانوادگی و اقتباسی از قطعه «باستین و باستینه» اثر موتسارت است که به طراحی و کارگردانی فرانک ورنر به روی صحنه رفت. آها گفتم اپرای خانوادگی! این یکی از ویژگیهای تفکیک مخاطب است که در آلمان رعایت میشود، اینکه آدم وقتی میخواهد به تماشای نمایشی بنشیند، دست زن و بچهاش را بگیرد و برود یا تنها برود یا اصلا بنشیند خانه و ماستش را بخورد و در صورت مناسب نبودن آن نمایش، از تماشایش صرفنظر کند. با این آگاهی قبلی، مخاطب میتواند تئاتر خود را انتخاب کند تا خودش و عهد و عیالش در سالن با صحنهها و جملات و کلمات غیرمنتظره و به دور از اصول اخلاقیاش مواجه نشود.
از این کولاس دغلباز دور نشویم. کولاس جادوگر که نخستین اپرای موتسارت محسوب میشود، واقعا کیست؟ یک لافزن که همه را سرکار گذاشته یا واقعا جادوگر است؟ یعنی بهراستی با سحر و جادو میتواند مشکلات سر راه عشق میان باستین و باستینه را بردارد یا همه ادعاهایش از روی حقهبازی است؟ شاید هم از ۱۰تا، دو تا از کارهایش خیلی شانسی درست خورده است وسط هدف و مردم خامش شدهاند.
اپرا در ایران چه شد؟
جدای از داستان کولاس جادوگر، آنچه حال آدم را خوب میکند این است که فرانک ورنر بهعنوان نمونهای از درامنویسان آلمانی، دست به اقتباس اثری کلاسیک و با قدمتی زیاد زده؛ کاری که بیشتر اپرانویسان معاصر آلمانی انجام میدهند. این رویکرد تا جایی پیش رفته که در این گونه از هنر نمایشی، موضوعات روز جامعه را نیز مطرح میکنند. پس هیچ تار عنکبوتی روی لایههای نمایش نیست و بوی نای کهنگی هم نمیدهد.
غریبپور سالها پیش اپرای عروسکی مولانا را روی صحنه برد. بسیار هم کار خوبی کرد اما چرا این روش ادامه نیافت؟ نمایشنامهنویسان امروز کشور را بهخط کنیم و رفاقتانه بپرسیم که کداممان از اقتباس ریشههای ادبی وطنی با ترکیب تکنیکهای روز دنیا ضرر کردهایم؟ آیا رجوع به ادبیات کلاسیک خودمان نقرس میآورد یا خدایی ناکرده و دور از جان از آن دردهای بیدرمان! راستی در این تهمههای نوشتهام ناگهان به این فکر کردم که ۱۵۰ یورو چند تومان میشود؟! یعنی زار و زندگیمان را بفروشیم تا بتوانیم برویم به آلمان و یک اپرا را تماشا کنیم یا دور از جان شما، یک کارت دانشجویی جعل کنیم؟!
نیما نعمتی زاده - جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد