تحولاتی که بنا به دلایل خاص و در شرایط سیاسی و اجتماعی خاصی شکل گرفته و در مسیر خاص خود هم پیش میروند. در هر دورهای برای خواندن از ایران مفاهیمی پررنگتر میشوند و این سیاستها به مرور به نگاه و فکر مخاطب آسیب میزنند؛ آسیبهایی که در «منو بشناس» که بهتازگی منتشر شده، کمتر شاهد آنها بوده و با روندی مواجه هستیم که میخواهد یک ایران واقعی و واحد را با آدمها و طرز فکرهای متفاوتشان نشان دهد؛ ایرانی واحد که همه دوستش داریم و برای پرچمش جان میدهیم.
فراز و فرودهای موسیقی وطنی
سالهای زیادی میگذرد از شکلگیری سرودهای وطنی در جهان. از سرود ملی گرفته تا قطعات موسیقاییای که به عشق وطن خوانده شدند و هرکدام البته سمتوسوی خاص خود را هم داشته و دارند. اگر سوار ماشین زمان شویم و برویم به قرن نوزدهم، میتوانیم کشورهای آسیایی را تماشا کنیم که نگرانند و به دنبال چارهجویی در برابر تهدید امپریالیسم اروپایی که در این قرن دور و بر همهشان میپلکیده است.
در ایران هم اوضاع بر همین منوال بوده و مدرنیته و ملیگرایی که گامبهگام هم پیش میرفتهاند، در میان قشر ترقیخواه و ملیگرا با این تفکر حضور داشتند که ایران اگر از سلطه بیگانه خلاص نشود، پیشرفت که نمیکند هیچ، روز به روز عقبماندهتر هم میشود. در این شرایط بوده که موسیقی ایران هم سعی میکند سهم خود را در القای حس میهنپرستی به جامعه داشته باشد و از خلوت و اجرا برای خواص خارج شود تا بر همه مردم جامعه تاثیر بگذارد. در آستانه انقلاب مشروطیت است که کمکم حضور پررنگ این نوع موسیقیها دیده میشود و تصنیف هم محتوای سیاسی به خود میگیرد.
عارف، شاعر و آهنگساز تصنیفهایی سروده که با رنگوبوی سیاسی و اجتماعی خود پدیده تازهای در عرصه موسیقی ایران بوه است. او در زندگینامه خود اینطور مینویسد: «وقتی که من شروع به تصنیفساختن و سرودهای ملی و وطنی کردم مردم خیال میکردند که باید تصنیف را برای ... ببریخان، گربه شاه شهید سرود.»
پس از او هم بسیار بودند چهرههایی که از موسیقی برای القا و حفظ میهنپرستی به مردم استفاده کردند، ازجمله آنها میتوان به میرزاده عشقی و اپرا یا نمایشنامه موزیکال معروفش «رستاخیز شهریاران ایران در ویرانههای مدائن» نام برد. البته غالب سرودهایی که در دوران مشروطه به القای حس وطنگرایی و تلاش برای آزادی وطن میپرداختند در دوره رضاخان حال دیگری به خود میگیرند و از ایرانی حرف میزنند که اکنون مدینه فاضله است و چیزی کم ندارد. بخشی از حسهای بیپیشینه و بدون سند تاریخیای که ما به ایران باستان داریم، از همینجا سرچشمه میگیرد.
در دوره پهلوی دوم هم هرچند انواع موسیقی با آزادی بیشتری فعالیت کردند، اما هنوز هم فضای موسیقیهای وطنی در ستایش محض از حکومت بود و همان زنده کردن یاد شکوه ایران باستان و القای حس بازگشت آن دوران. در مدارس هم هرچند موسیقی با دانشآموزان تمرین و کار میشد اما این امر تنها در حد خواندن سرود و القای حسهای میهنی بود.
بعد از پیروزی انقلاب طبیعتا ابتدا سرودهای میهنپرستانه با حال و هوای انقلاب حضور پررنگی داشتند و بعدتر هم درباره جنگ تحمیلی هشتساله موسیقیهای زیادی تولید شد.
بعدتر هم خواندن سرودهای میهنی به فراخور اوضاع کشور و شرایطی که هنوز هم مانند قرن نوزدهم کشورهای بسیاری و در راس آنها آمریکا به ایران چشم دوخته بودند، مدام تکرار شد. در میان این سرودها کارهای قوی و ماندگار دیده میشود و البته در کنارش برخی آثار کمجان که تاثیر چندانی بر مخاطب نداشتهاند. اما نکته مهم این است که خوانندگان و موزیسینهای ایرانی اغلب سمت خواندن برای وطن رفتهاند، آن هم با محتوایی اغلب معقول و تاثیرگذار بر مخاطب.
قطعه تازه، نگاه تازه
منو بشناس را این روزها مرکز ماوا (بخش موسیقی موسسه اوج) منتشر کرده است؛ اثری که فرزاد فرزین ملودی آن را ساخته، بهروز صفاریان نیز تنظیمش را برعهده داشته، احمد امیرخلیلی [که یادداشتی از او در این پرونده خواهید خواند] ترانهسراییاش را انجام داده و بهنام کریمی و محمد اولادبخش نماآهنگ آن را کارگردانی کردهاند. خوانندگی این قطعه برای مخاطب بسیار جذاب خواهد بود. ۴۰ خواننده ایرانی در کنار هم از ایران خواندهاند و این نخستینبار است که چنین اتفاقی میافتد. این همراهی جذاب بیش از هر چیز برای مخاطب این حس را خواهد داشت که همه با یکدیگر همراهیم در این مسیر و هر اختلاف فکری و سلیقهای هم که داشته باشیم، وقتی پای ایران در میان باشد قابل چشمپوشی است.
موسیقی پرشور و حال و حماسی این قطعه همراه با کلام متناسب و اجرای خوب خوانندهها اثری را ارائه کرده که ویژگیهای موسیقی تاثیرگذار امروز را دارد و میتواند نسلهای مختلفی از شنوندهها را همراه خود کند. نتیجه کار این حس را به مخاطب القا میکند که با همه مشکلات، ایران خط قرمز همه ماست. این دقیقا همان حس گمشدهای است که باید یکی جای خالیاش را پر میکرد. در ذهنیت جامعه از دیرباز اینطور تعریف شده که یا ملی و میهنی یا مذهبی. این در حالی است که اگر تاریخ ایران پس از اسلام را نگاه کنیم میبینیم اوج شکوفایی ایران در دورهای است که انسان ایرانی و دین تازه همزیستی مطلوبی را آغاز کردهاند. اما همانقدر که ایرانی بودن و مسلمان بودن برای پیشینیان ما همراه بوده، در سیاستگذاریهای دورههای مختلف اوضاع به شکل دیگری پیش رفته که در ابتدا از آنها حرف زدیم، تا حدی که حالا بخشی از جامعه در خود این نگاه را دارد که ایرانی بودن و مسلمان بودن از هم فاصله دارد.
در این شرایط نیاز به تولید آثاری است که ایران را همینقدر واقعی به مخاطب ارائه کند. ایرانی که مردمش شیفته امام رضا(ع) هستند اما تختجمشید را هم دوست دارند. ایرانی که در آن هیچ چیز با دیگری در تضاد و تعارض نیست و آنچه بنا به فرهنگسازیهای نادرست در چشم مردم متضاد هم قرار گرفته، اجزای مختلف یک کشور است. نه کسی میخواهد تختجمشید را ویران کند و نه کسی با عشق ورزیدن به حرم امام رضا(ع) و سایر اماکن متبرکه مشکلی دارد.
در واقع باید اساسیتر گفت آنچه امروزه جامعه به آن نیاز دارد، همین حرفی است که در منو بشناس ارائه میشود. ما هم ایرانی هستیم و هم مسلمان و این دو هیچ تعارضی با هم ندارند. ما ایرانی هستیم و علاوهبر اینکه باید به جهان تصویر درستی از کشورمان ارائه کنیم، خودمان هم دوباره از نو ایران را نگاه و تعاریف نادرستمان را پاک کنیم. کاری باکیفیت و دقیق که مشابه آن در موسیقی ما کم است و حس غرور و غیرت و عشق به وطن را در مخاطب زنده میکند. قابهایی چشمنواز که در پیوند با دیگر بخشهای اثر توانسته افتخار به ایرانی بودن را با لبخندی اشکآلود و یا شادی توام با هیجان به مخاطب یادآوری کند.
منبع: گروه ادبیات و هنر / روزنامه جام جم