بخش زیادی از حسرتباری عكس و بعد فیلم مختصر منتشرشده از صدیقی، به گذر عمر برمیگردد كه با همه اندوه دگرگونی چهره، آدمی را از آن گریزی نیست و چهبسا سیمای كهنسالان ۷۲ سالهای همسن صدیقی - پدران و پدربزرگهای ما - شكستهتر از این باشد که قیاس چهره اكنونشان با جوانی یا حتی همین ۱۰ سال قبل آنها، نتیجهای جز دریغ و حسرت ندارد. اما حالا چون این اتفاق برای یك بازیگر خوب و خاطرهساز افتاده، سوز و دریغناكی جمعی آن را تشدید میكند. دیگر اینكه شاید اگر حضور مستمر صدیقی در این سالها در بازیگری ادامه پیدا میكرد، این دیزالوی میانسالی به كهنسالی را بهتدریج میدیدیم و گذر زمان كمتر از این بهچشم میآمد اما حالا تركیب آن غیبت بیش از یك دههای و انتشار تصویری یكسره متفاوت با تصورات و آرشیو ذهنی ما از نقشهای صدیقی، بیشتر به یك كات بیرحمانه و سیلی سنگین میماند.
صحبت از بیرحمی سینما هم در موضوع فرامرز صدیقی، دو وجه دارد؛ اول اینكه چرا دوستان و همكاران او در این سالها سراغی از این بازیگر نگرفتهاند و از او برای حضور در كارهایشان دعوت نكردهاند. البته باتوجه به نوشته پرویز پرستویی، وقتی برای بازی در یكی از نقشهای قاتل اهلی، سراغ صدیقی رفتهاند، او حتی حاضر نشده در خانهاش را بهروی عوامل فیلم باز كند.
شكل دوم بیرحمی سینما، در عزلتنشینی خودخواسته صدیقی و كنارهگیریاش از سینما، خودش را نشان میدهد و اینكه چرا بازیگری كه جزو بهترینها بود، باید به یكباره از سینما دلسرد شود و به خانهنشینی تن دهد. سینماگران بینام و نشان بهجای خود، چرا سینمای ما حتی به ستارهها و بزرگانش هم روی خوش نشان نمیدهد؟ چرا سینمای ما وقعی به بازیگران پا بهسن گذاشته نمینهد و جز برای نقشهای خنثی، كاراكترهای جذابی برای آنها نمینویسد تا هم به قصه فیلمها تنوع ببخشد و هم انبوه بازیگران خوب ما را در چرخه نقشآفرینی و خلاقیت نگه دارد؟ در چنین وضعی، شاید بازیگرانی چون صدیقی ترجیح میدهند، خانهنشین باشند تا هر نقشی را جلوی دوربین بازی كنند.
تقریبا همان سالهایی كه صدیقی تصمیم به تسویهحساب با بازیگری گرفته بود، كیانوش عیاری سریال روزگار قریب را كلید زد. شاید اگر شباهت بازیگر با شخصیت واقعی دكتر محمد قریب، متر و معیار بود، فرامرز صدیقی بهترین انتخاب بود و آنوقت بازی این بازیگر در این نقش مهم، انگیزههای ادامه بازیگری را در او حفظ میكرد. البته اینجا خردهای به انتخاب عیاری نیست كه منجر به درخشش دگرباره مهدی هاشمی شد، منظور نقشهایی متناسب و از این دست است كه از صدیقی و بازیگران خوب همسن و سال او دریغ میشود.
حسرتی كه با دیدن عكس تازه صدیقی داریم، بیشتر از این جنس است. خود او هم سالها پیش در نقش استاد دلنوازِ دلشدگان، از چنین حسرتی یاد كرده بود و وقتی میرزامحمود مهندس (محمدعلی كشاورز)، در دلیل انتخابش برای سرپرستی گروه موسیقی بیان میكند: «بانگ این خرابآباد باید از یك سوخته باشه استاد» دلنواز/ صدیقی كه مدتی است تارش را بر زمین گذاشته، با حسرت میگوید: «دریغ كه دیگر خاكسترم.»
علی رستگار - سینما / روزنامه جام جم