اما اینکه این میزان جلب مخاطب چطور اتفاق افتاده و میتوان عبارت «به هر قیمتی» را برای این فروش به کار برد یا نه، سوال مهمی است که سعی میکنیم با نگاه به خود فیلم، به جواب آن برسیم. سری دوزی به جای سری سازی، ذهنیت مخاطبان از قسمتهای اول و دوم، حضور بهنام بانی، حضور ریحانه پارسا و انواع و اقسام شوخیهای جنسی و کنایههای سیاسی برگرفته از فضای مجازی یا در همان مایه ها، از مهمترین دلایل این استقبال و این فروش بالا در گیشه است.
سری سازی یا سری دوزی؟
ساخت قسمتهای دوم و بعدی فیلمهای موفق در گیشه، امری مرسوم در صنعت سینمای جهان است و نمونههای زیادی را از گذشته تا امروز در این زمینه به یاد میآوریم. سری سازی سینمایی مشابه ساخت فصلهای بعدی سریالهای موفق و پرطرفدار تلویزیونی است و بیشتر از یک حساب و کتاب و دودوتا چهارتای ساده و بحث عرضه و تقاضا و جنبه اقتصادی سینما ناشی میشود. هرچند غالبا موفقیت قسمت اول، کمپانیها و سازندگان فیلمها را به صرافت ساخت قسمت دوم میرساند و میزان استقبال و فروشها هم معمولا طوری است که کار به تولید قسمتهای بعدی هم میرسد، اما معمولا رضایت مخاطبان در قسمتهای دوم و بعدی، چندان به پای قسمت اول نمیرسد. انگار آن طمع سود مالی بر کیفیت اثر میچربد و سازندگان چندان خود را ملزم به ارائه فیلمی متفاوتتر و جذابتر نمیدانند و ترجیح میدهند نان همان تیپها و مولفههای آشنای قسمت اول را بخورند و تا میتوانند از این سفره گسترده، نهایت بهره را ببرند.
این وضعیت در سینمای ایران وضع اسفبارتری دارد و غالبا حتی همان قسمت اول فیلم هم سازوکار چندان درست و جذابیت بالا و کیفیت خیره کنندهای ندارد. حالا تصور کنید با چنین قسمت اول نه چندان به سامانی، سازندگان با سودای مالی، به فکر ساخت قسمتهای دوم و بعدی بیفتند. نتیجه از قبل مشخص است، اما با این حال ذهنیت و عادت مخاطبان به همان تیپهای نصفه و نیمه قسمت اول، کار فیلم را در گیشه راه میاندازد و این سری سازی یا به عبارت دیگر سری دوزی، دست کم در فروش سربلند بیرون میآید. این اتفاق به نوعی برای سری فیلمهای گشت ارشاد افتاده و یک کمدی نه چندان مستحکم و استاندارد، صرفا به دلیل نقد و کنایههای اجتماعی و دستمایه قراردادن گشت ارشاد و یک مثلث کمیک متاثر از فیلمفارسی، با اقبال تماشاگران روبرو شد، اما توقیف فیلم مدتی بعد از اکران، کنجکاویها برای تماشای گشت ارشاد را افزایش داد و سعید سهیلی هم بعدا با استفاده از همین عطش و کنجکاوی، قسمت دوم را و سال قبل هم قسمت سوم را ساخت. البته آن مثلث اولیه یعنی عباس، حسن و عطا با بازی حمید فرخ نژاد، ساعد سهیلی و پولاد کیمیایی، بامزگیهایی داشتند و در جاهایی از تماشاگران خنده هم میگرفتند و آن عقده گشایی و انتقامشان به عنوان آدمهای مساله دار فرودست از برخی کله گندههای قدرتمند و متصل و اهل ریا، به هر حال برای تعداد زیادی از تماشاگران رضایتبخش و دل خنک کننده بود. اما همین رضایتمندی از فیلمی مبتنی بر نیش و کنایه، پاس گل خوبی برای سهیلی بود که با همین دست فرمان قسمتهای دوم و سوم را بسازد. هرچند در این مسیر سودآور، دیگر چندان خبری از همان استاندارد و کیفیت حداقلی قسمت اول هم نبود و مقادیری شوخی لوس و بی مزه و لیچارهای سیاسی و اجتماعی را به عنوان فیلم به مخاطبان عرضه کردند. باز در قسمت سوم که بتازگی در سینماها اکران شده، با فیلم بامزه تری نسبت به فاجعه گشت ۲ روبرو هستیم.
کنسرت سینمایی بانی
مهمترین برگ برنده گشت ارشاد ۳ برای اقبال مخاطبان و فروش بالا، حضور بهنام بانی به عنوان یکی از بازیگران است. اگرچه از قضا کیفیت بازی این خواننده بد هم نیست و دست کم در فضای فیلمی با مختصات گشت ارشاد ۳، کار نقش و فیلم را راه میاندازد، اما آنچه مدنظر سهیلی بود محبوبیت بانی به عنوان خواننده است و احتمالا توان بازیگری او چندان مدنظر نبود. حضور بهنام بانی و پخش قطعات مختلف او که سرجمع فکر کنم بتوان از آن یک آلبوم درآورد، در جای جای فیلم، طوری است که این گمانه زنی را تقویت میکند که اول، خوانندگی بانی در گشت ارشاد ۳ به عنوان محور و اصل درنظر گرفته شده و بعدا فیلمنامه و قصه نصفه و نیمهای پیرامون حضور این خواننده شکل گرفته است. روند فیلم هم کم و بیش همین فرضیه را اثبات میکند، وگرنه چطور میتوان چفت و بستی برای این روایت مغشوش و مدعی همه چیز، برای این قصه قائل شد و چطور میتوان تغییر فاز و دگرگونی حسن و عطا را توجیه کرد که از دوشندگان و سرکیسه کنندگان پیکان-یک جوان متمول و عشق خوانندگی- با بازی بهنام بانی، به دلسوزانی برای حمایت از او تبدیل میشوند. همه این مسیر و خرده داستانهای بی دلیل مهیج و کاذبی، چون شرط بندی با شیوخ عربستانی و گروگان گیری و بمبگذاری، صرفا برای خوانندگیهای مدام بانی است. فیلمساز به قدری روی کنسرت سینمایی بانی حساب ویژه برای فروش باز کرده که دلش نمیآید این سفره زود برچیده شود و هرچه میتواند ترانههای بانی را پشت سرهم پخش میکند و لابلای این خوانندگی ها، لطف و ما را به صحنهها و دیالوگهایی مهمان میکند. صحنهها و دیالوگهایی که بود و نبودشان هیچ فرقی در قصه نمیکرد و همان صدای پرشور و حال بانی فیلم را پیش میبرد و باعث شده بود تماشاگران خسته از کرونا و خانه نشینی، در سراسر فیلم و به ویژه لحظات خوانندگی بانی، خود را بیشتر به عنوان تماشاگر کنسرت بهنام بانی درنظر بگیرند و با دست زدن و بعضا حرکات موزون، یک دل سیر شادمانی و خود را تخلیه کنند. خوانندگی بانی، چنان به داد فیلم در استقبال تماشاگران و فروش گیشه رسیده که کمتر کسی به نام نمایشی اش در فیلم یعنی پیکان اهمیت میدهد یا باعث میشود تماشاگران حتی آن سکانس لوس و بی مزه مصاحبه تلویزیونی با پیکان را نادیده بگیرند.
بی حیایی تو روز روشن!
گشت ارشاد ۳ از این بحران کرونا و احتیاج سینما به فیلمهای پرفروش و البته نیاز مردم غمگین و خسته از روزگار ایرانی، نهایت استفاده یا بهتر بگوییم، سوءاستفاده را کرد و برای خنده گرفتن از تماشاگر، به چه خط قرمزهایی که متوسل نشد؛ از بهره گیری از اسم و تصویرهای کیم کارداشیان در شروع قصه و ماجرای مراسم ازدواج جنجالی اش با عباس آقا بزرگی و روبوسی جورج کلونی با کیم که موجبات فوران غیرت عباس و به هم خوردن مراسم عروسی و زندان رفتن عباس را فراهم میکند. البته همه این تاخت و تاز و قصه گویی پرزرق و برق و فانتزی اولیه، صرفا توجیهی برای حضور نداشتن حمید فرخ نژاد در قسمت سوم گشت ارشاد است و بس و ارزش کاربردی در قصه ندارد.
اما فکر نکنید که عبور گشت ارشاد ۳ صرفا به خیالپردازی با کیم کارداشیان محدود میشود، نه. اینجا حتی صحبت از چهره سرشناس فیلمهای پورن هم به میان میآید، با دیالوگ: «این دافی مافیا میراث عمو جانیتونه؟!»
از حضور نقش فرشته بهشتی، همان زن بدنساز راننده تاکسی اینترنتی که بگذریم، بازی ریحانه پارسا جنجالیترین مورد گشت ارشاد ۳ است؛ بازیگری پرحاشیه که چند وقتی است از ایران مهاجرت کرده و در این چند وقت بیشتر با پستها و عکسها و شرح نوشتها و ویدئوهای نامتعارف شناخته میشود. به همین علت، انتظار میرفت که فیلم گشت ارشاد ۳ به دلیل حضور این بازیگر برای اکران با مشکل مواجه شود، اما با نرمش عجیب مسئولان ارشاد و در کمال تعجب، گشت ارشاد ۳ روی پرده رفت، آن هم با کرشمههای ریحانه پارسا به نقش مهوش که دل از پیکان (بهنام بانی) میرباید. فیلم گشت ارشاد ۳ درحالی بدون هیچ مشکلی با بازی ریحانه پارسا اکران شده و مثل باقلوا میفروشد که بتازگی بازی او در فیلمی به نام آخرین نگاه در ترکیه و با اسم دیوا پارسا رسانهای شده است که حتی پوستر آن هم که پارسا مردی سن و سال دار را در آغوش گرفته، اشاراتی به صحنههای نامتعارف و جنجالی احتمالی دارد.
به جز اینها، سهیلی در شوخی با نیروهای متعهد انقلابی هم سنگ تمام میگذارد؛ آن هم با نمایش چهرههایی مضحک و خنده دار و بی منطق و بی کله و ترمزبریده که «میگن مستی گناهه» هایده میخوانند. شوخی با آیت الله جنتی، شوخی با «حجاب مصونیت است نه محدودیت»، شوخی با عطا که پیکان او را یکی از افراد کم توان ذهنی خطاب میکند و همچنین آن صحنهای که عطا و حسن، ادای معلولیت را درمی آورند و ... بعضی دیگر از چشمههای گشت ارشاد ۳ است.
شوخیهای تکراری
به جز کنسرت سینمایی بهنام بانی، بخشی از امورات گشت ارشاد ۳ هم با خوانش دوباره و سه باره شوخیهای قسمتهای اول و دوم میگذرد، بدون اینکه آن شوخیهای سابق در مختصات قصه جدید، نه جای مناسبی دارند و نه اجرای درست و خنده داری. استفاده از ماسک آمریکا و انگلیس معادل شلوارکهای حسن و عطا در قسمتهای قبلی و باز هم آن دیالوگ «پرچم دشمن شورت ماست»، زنبارگی نقشی که میرطاهر مظلومی بازی میکند، دیالوگ مرغی که انجیر میخوره نوکش کجه (گیرم به یک انگلیسی من درآوردی)، حسن! بزن و ... از جمله شوخیهای تکراری گشت ارشاد ۳ هستند.
البته وضع شوخیها و صحنههای تازه هم بهتر از این شوخیهای تکراری نیست. صحنههای بی مزه آب پاشی و اکشن بی خود و هیجان کاذبش، دیالوگهای شعاری حسن و عطا درباره مسائل و مشکلات جامعه، یک نقش منفی بد که هیچجوره به این فیلم ظاهرا کمیک نمیچسبد، صحنههای نمادین پایانی و بحث خوشبختی چی هست و آرزوها و پرتاب شدن به بچگی که نسبتی با فضای ظاهرا شوخ و شنگ فیلم ندارد، از جمله صحنههای دم دستی هستند که لابلای کنسرت سینمایی بانی، پیش روی تماشاگران قرار میگیرد. البته مقادیری تبلیغات هتل شاندیز مشهد و تبلیغات تن ماهی و سس هم هست که کمک خرج فیلم هستند. در این میان، آن دیالوگ «مثل ته سس خرسی ترتر میکنن» یا چیزی در این مایهها شاید به کار جهان پریشان و آشفته گشت ارشاد ۳ بیاید.
اما اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم، باید به بازی خوب امیر جعفری، حضور بامزه بهنام بانی در بعضی صحنه ها، نقش آفرینی خوب مادر پیکان در همان سکانس کوتاه بازی فیفا با پسرش و ضرباهنگ خوب فیلم اشاره کنیم که از امتیازات گشت ارشاد ۳ است.
نقش جام جم در فیلمهای پرفروش
همین چند وقت پیش بود که به نقش مهم روزنامه جام جم در شکل گیری ایده فیلم قهرمان اصغر فرهادی اشاره کردیم. البته فرهادی در فیلمش، ماجرای رحیم را در نشریهای محلی در شیراز منعکس میکند، اما در مستند دو سر برد دو سر باخت، در نمایی واضح، تیتر روزنامه جام جم را میبینیم که از زبان قهرمان واقعی آن – که فرهادی با الهام از او کاراکتر رحیم در قهرمان را خلق کرد- بیان میشود. حالا در گشت ارشاد ۳، سعید سهیلی هم از نام و اعتبار روزنامه جام جم بهره میبرد و از قضا سر شوخی را با این نشریه باز میکند و در ارتباط با همان قصه آغازین و فانتزی فیلم، عکس بزرگی از جورج کلونی را در صفحه اول روزنامه جام جم به تصویر میکشد با این تیتر: از آقابزرگی به قوه قضاییه شکایت میکنم.
با این حساب، حق شکایت که نه، اما دست کم حق شوخی ما با سعید سهیلی هم محفوظ است!