سازندگان فیلم هناس متفقالقول از سعهصدر و همراهی کامل شما در این پروژه صحبت میکنند، درحالی که معمولا برای تولید چنین فیلمهایی مقاومتهایی از طرف برخی خانوادهها وجود دارد.
چون من یک مقداری فیلم میبینم و سینمای روز دنیا را هم دنبال میکنم، تا حدودی از فضای سینما شناخت دارم. از طرفی دیگر تاریخ را هم میخوانم و میدانم خیلی از جزییات در فیلمها به نفع درام تغییر میکند، به دلیل اینکه میخواهد اثرگذاری بیشتری داشته باشد. اگر فیلم، یک درام قوی داشته باشد، درنهایت اثرگذار خواهد بود. ما میخواهیم برای مردم جامعه و حتی دنیا یک فیلم بسازیم، پس چه خوب است که به زیباترین شکل ساخته شود. این ساخت به زیباترین شکل ممکن، تخصص من نیست و حوزه تخصصی آقایان شفاه و دارابی و فیلمنامهنویسان است. من جزئیات و واقعیت زندگیام را در اختیارشان قرار دادم تا براساس آن قصهای شکل بگیرد. بنابراین وقتی اولین نسخه فیلمنامه را خواندم، دیگر بازنویسیهای بعدی از جمله یازدهمین و آخرین نسخه را نخواندم، تا اینکه اخیرا فیلم را دیدم. اصلا هم موقع ساخت، کنجکاوی نکردم و فقط برایم مهم بود که کار، فیلم خوبی شود. از این جهت که دست نویسندگان و کارگردان و تهیهکننده را در ساختن درام زندگیمان باز گذاشتم. چون این فیلم مستند نیست و درام است. اگر قرار بود کار مستند ساخته شود که خیلی درباره زندگی ما ساخته شده و خودم خیلی درمورد زندگی و نحوه شهادت همسرم صحبت کردم. بنابراین دیگر تعصبی روی جزئیات زندگی نداشتم، اما روی کلیت داشتم زیرا قاعدتا کلیت فیلم مبتنی بر زندگی ماست. اما خیلی از چیزها بنا به ضرورت به داستان اضافه شده یا شخصیتها تغییر کرده و شخصیتهای ملموستری برای بیننده شکل گرفتهاند. من از نتیجه کار راضی هستم. فکر میکردم فیلم، خود من را متاثر نکند. به دلیل اینکه میگفتم من که این لحظات را زندگی کردهام، ولی میدانم وقتی فیلم من و آرمیتا را متاثر کرد، بیننده را هم تحت تاثیر قرار میدهد.
واقعا در مسیر بازنویسیهای فیلمنامه و ساخت فیلم، کنجکاو نشدید؟
من حدود شش،هفت ماه و موقع نوشتن فیلمنامه، مرتب با نویسندگان فیلم در ارتباط بودم، اما بعد از خواندن ماحصل کار و اولین نسخه فیلمنامه، دیگر کاری با گروه نداشتم.
آن فیلمنامه اولیه موردتایید شما بود؟
دو مورد بود که نظر دادم و گفتم بد نیست اگر اینها عوض شود اما کلیت فیلمنامه را تایید کردم. ولی بعد فیلمنامه نسبت به نسخه اول خیلی عوض شد، دیگر نسبت به آن کنجکاوی نکردم و نخواستم بخوانم پس به گروه اعتماد کردم.
از آقای شفاه شنیدیم که گفت خانم پیرانی بعد از تماشای فیلم گفتند هناس، هم قصه زندگی من هست و هم نیست.
بله، دقیقا. این فیلم هم زندگی من است و هم زندگی همه همسران شهدا و زندگی همه همسران افرادی که زندگی آنها به دلایلی امنیتی است؛ همسرانی که شغلهای امنیتی دارند و مجبورند چیزهایی را مخفی کنند. خیلی از جزئیات فیلم، به این شکل در زندگی من نبوده، اما به قول آقای شفاه حقیقتی از زندگی من در صحنههای این فیلم است.
چقدر بازی مریلا زارعی در نقش شما، نظرتان را برآورده کرد و چقدر برای بازی منطبقتر با شخصیت شما، با هم دیدار و گفتوگو داشتید؟
من و خانم زارعی تنها یک جلسه با هم داشتیم و ایشان در همان جلسه نکتهای را به من گفتند که سعی کردم تا آخر فیلمبرداری رعایت کنم. ایشان گفتند سر فیلم بادیگارد – که با بحثهای هستهای مرتبط بود و من آن اثر را هم دوست دارم- هم باوجود اصرار آقای حاتمیکیا برای برقراری ارتباط با همسران شهدای هستهای، من به عمد ارتباط نگرفتم. خانم زارعی گفتند چه در بادیگارد و چه در شیار۱۴۳ میدانستم چه حسی داشته باشم و چطور این شخصیتها را بازی کنم. به خاطر همین صحبتها، حس کردم هرگونه حضور من شاید حس ایشان را خراب کند. احساس کردم همان یک جلسه خیلی عمیقی که با خانم زارعی داشتم، کفایت میکند. در همان جلسه مفصل، همذاتپنداریهایی بین ما شکل گرفت و از علایق مشترکمان صحبت کردیم. من حتی قبل از اینکه خانم زارعی بخواهد این نقش را بازی کند، بازی و شخصیت ایشان را دوست داشتم. به نظرم ایشان نقش را با وجود «هم من است و هم من نیست» خیلی خوب درآورده و من از ماحصل کار لذت میبرم. نه تنها من بلکه تمام زنانی که در شرایط من هستند، با این نقش و این بازی ارتباط برقرار میکنند؛ زنی که میجنگد برای اینکه زندگیاش را حفظ کند، اما در عین حال به نقطه و دیدگاه تازهای میرسد. من آن لحظه تغییر نگاه و نظر شخصیت زن در فیلم هناس و همراهی با همسرش را خیلی دوست دارم. دوستانم هم با دیدن هناس گفتهاند استرس صورت و حرکات دست و به ویژه راه رفتن خانم زارعی در فیلم خیلی شبیه من شده است. ایشان بازیگر تیزهوشی است و در همان یک جلسهای که با هم داشتیم، متوجه این جزییات شد و در بازیاش به کار برد.
ساخت فیلمهایی مثل هناس، بادیگارد و روباه که درباره ترور دانشمندان هستهای است، چقدر میتواند در آگاهی مخاطبان در این زمینه نقش داشته باشد؟
خیلی زیاد. افرادی در اکران خصوصی فیلم حضور داشتند، چه فیلمساز و هنرمند چه دیگران و حتی برخی دوستان خودم که اصلا از اتفاقاتی که در قصه دیدند، اطلاع نداشتند. مثلا عدهای از دوستان میگفتند ما نمیدانستیم در صحنه ترور همسرت، تو هم زخمی شدهای یا فیلمسازی به من گفت نمیدانستم دختر ۴ ساله شما هم در آن صحنه حضور داشته است. به نظرم ساخت این فیلمها تاثیرگذار است و بحث حقانیت و مظلومیت این شهدا را مطرح میکند. منظور تنها خودم نیستم و همسر شهید علیمحمدی، همسر شهید شهریاری، همسر شهید فخری زاده، همسر شهید روشن و ... همه اینها چنین زندگی و لحظاتی را تجربه کردند ولی آنطور که باید در جامعه دیده نشدند.
از آنجا که اهل سینما و فیلم دیدن هم هستید، شاید برای خیلیها جالب باشد که چه فیلمهایی میبینید.
آخرین فیلمی که در سینما دیدم، «قهرمان» است، چون نقدهای زیادی دربارهاش خوانده بودم. اما راستش اندازه کارهای قبلی آقای اصغر فرهادی دوستش نداشتم. یادم است آنموقع جدایی نادر از سیمین را با داریوش در سینما دیدم که فیلم جذابی برایم بود. فیلمهای درباره الی و فروشنده را هم دوست داشتم و به ویژه «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده»، خیلی بیشتر من را تحت تاثیر قرار دادند. اما این اتفاق با قهرمان نیفتاد، به نظرم نقطه قوت این فیلم بازی آقای جدیدی بود. اتفاقا فیلم را با یک دوست شیرازی میدیدم که گفت من ندیدم بازیگری لهجه شیرازی را به این خوبی ادا کند.
پس خیلی خوب و به روز فیلم میبینید.
بله، در همین مدت کرونا هم که نمیتوانستیم به سینما برویم، فیلمهای اکران آنلاین را میدیدیم. برادرم یک ویدئو پروژکتور خریده بود که ما آخر هفتهها به جای سینما رفتن، فیلمها را روی پرده میانداختیم و در این سینمای خانگی فیلم میدیدیم.
علی رستگار - سینما / روزنامه جام جم