امروز هزارتوی جنگ فرهنگی، از جنگ میدانی مخوفتراست؛ جنگی که حداقل برای تمدن ایران از هزارههای پیشین آغاز شده و این طور که معلوم است تا بعد از هرگز ادامه دارد.
جنگ فرهنگی پر از میدان مین است، با مینهای ریز و درشتی که ریزترینشان که ضد نفر باشد، تو گویی همقواره مین ضد تانک در میدان است و خدانکند زیر پای هیچ بنیبشری برود چه کاسب بازار و چه مدیر ارشد؛ منفجر بشود مغز آدم را فلج میکند. مینهای این جنگ، ویروسی است؛ آلوده به ویروس لیبرالیسم که با هزار توجیه عقلی پای اندیشه معنوی را چنان صد لاشه میکند که انگار اصلا وجود نداشته است.
تاریخ را که مرور کنی ردپای دشمن قسمخوردهات را گم نمیکنی؛ ردپایی که بشریت را در گلوگاه کولاک بحران معنویت امروز میبرد بالای سر جشن پریوم، حمله مغول، تاراج اسکندر و تا ویرانگری نشانههای تمدن ایرانی به دست طالبان و بولدوزرهای داعش در شهر نمرود. این همان رد خونی است که میانهاش هنوز روی شنهای سیستان هست؛ روی تمام سرزمین شاهنامه! حتی اگر به دسیسه قاتلان نسلها، بخشهای مهم این سرزمین امروز نامش سرزمین افغان باشد.
امروز به مدد وسایل ارتباط جمعی میبینیم چگونه رد خونین نسلکشی تاریخی در عصر ماهان وزیرشهید و قتل و عام فرهنگ درخراسان بزرگ و سیستان و بلوچستان تا هندوستان، چین، تبت، خاورمیانه، آفریقا، استرالیا، آمریکا و... به هم پیوستهاست.
آوخ که در این میانه زخم تاریخ را بازکنی میبینی تخم خائن نسوخته هیچ که به نسبت رشد جمعیت زیاد هم شده! که ایران و ایرانی را دشمنی جز خائن به باد نداده است.
میگویید نه! پس چرا با گذشت بیش از چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، سیستان و بلوچستان و آن خراسان بزرگ هنوز زخمدار آب هیرمند و تبدار خشکسالی زمین و زمان است، جز به این جرم که این سرزمین پربرکت خاستگاه اندیشه پرنفوذ جهان ایرانی است؟ همان اندیشهای که رقیب فرهنگیمان را که از قضا همان رقیب اقتصادی و اجتماعیمان هم هست، به خاطرش از سامان گرفتن این خطه میترساند و حالا که چهارصد سال طرح و برنامه و خون اشرافی انگلیسی جماعت را صرف نابسامانی آن کرده، امروز هم دست از آن برنمیدارد.
حالا باید تخم خائن را در کدام منفذ قابل نفوذ جستوجو کنیم؟ همه جا یا هیچ کجا؟ از نتیجه اینگونه برمیآید ساختار این روزگار، «هیچ کجا» را انتخاب کرده! اما واقعیت این است که گزینه در «همه جا» درست است.
ما خستهایم، اما ناامید نه، که در دین ما ناامیدی شرک است و خوشبختیم که نسل آزادگان بیدار هم به نسبت رشد جمعیت جهان زیاد شده، بلکه هم بیشتر. بیشک اندیشه آزادگی با تصاعد، گسترده میشود و اگرنه تندیس قاتلان نسلها با هیبت نبونعید و رومی زادگان آشورینسب و وارثانشان تا ملکه بریتانیا و رئیسجمهوریهای ایالات متحده و آن مستشار و این خائن و الخ ابدی بود و واژگون نمیشد.
اگر روزگار به دست آنها بود که تا به حال کفتارهای لیبرالیسم استخوان آزادگی را هم به نیش کشیدهبودند و بویی هم از آن به مشام ما نمیرسید! اما آنچه از افسانه برمیآید آزادگی به قلم، زنده است؛ که میفرماید: و، اما ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یسْطُرُونَ. ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّک بِمَجْنُونٍ وَ إِنَّ لَک لَأَجْراً غَیرَ مَمْنُونٍ وَ إِنَّک لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ «به قلم و به آنچه مىنویسند سوگند؛ که تو به خاطر نعمت پروردگار دیوانه نیستى؛ و همانا براى تو پاداش بىپایان است؛ و حقّا که تو بر اخلاق بزرگى استوارى.»
عجب آنکه «مَمْنُونٍ» اگر از «من» به معناى قطع باشد، به معناى پاداش بى انقطاع است و اگر از «منت» باشد به معناى آن است که الطاف الهى بدون منت است؛ و فرمودهاند: «نقش قلم از نقش زبان، شمشیر، درهم و دینار، شهرت و فرزند بیشتر است؛ زیرا قلم تجربه قرنها را به روزگار نو منتقل مىکند و فرهنگ را رشد مىدهد. افراد را با قلم مىتوان خواب یا بیدار کرد. ملتى را مىتوان با قلم، عزیز یا ذلیل کرد. قلم یک فریاد ساکت است. قلم سند رسمى است. قلم؛ گزارشگر تاریخ است.»
سوگند به قلم، خودش نشانه فرهنگ و تمدن است. تکیه بر قلم، تکیه بر سند و استدلال است برای همین است که ایرانیان روز قلم را پاس میدارند و برای همین است که کتابسوزی در سراسر سرزمین پهناور ایران فرهنگی، همیشه تاریخ در دستور کار دشمنان قرار دارد؛ از یونانیها تا داعشیها به اشاره و سفارش «رقیب فرهنگی همیشه پنهان اندیشه ایرانی» کتاب میسوزانند و دانشمند و ادیب و هنرمند را ترور میکنند و نسلها را مقتول.
روزقلم را به همین دلیل باید به تمام نویسندگان تاریخ از دبیران تازهقلم از دیوان یافته دوران تهمورث فرزند هوشنگ، تا نویسندگان دلسوخته امروز تبریک گفت و یاد آورد که «قلم استوار دار که آیین آزادگی است».