با اینحال سرجوخه به لحاظ موضوع، داستان و شخصیتپردازی و نوع کارگردانی که داشت، توانست به یک اثر پرمخاطب دیگر برای تلویزیون تبدیلشود. او در این مجموعه با یک شروع خوب به موضوع سایتهای شرطبندی و شاخهای اینستاگرام پرداخت و مخاطب را از همان ابتدای داستان مشتاق به همراهی با شخصیتهای اصلی این سریال کرد.
یکی از شاخصههای آثار معظمی این است که سراغ چهرههای کمتر دیده شده، اما حرفهای میرود و همین موضوع برای مخاطبی که مدام چهرهها و بازیهای تکراری میبیند، جذاب است. اینکه پیشزمینه ذهنی از بازی آن بازیگران ندارد و همین موضوع باعث میشود آنها را در قالب چنین نقشهایی بیشتر باور کند و با شخصیتها همذاتپنداری کند. مثل حمیدرضا محمدی، بازیگر نقش غلامرضا که با سریال «فاصلهها»، «سراب» و «راز پنهان» وارد قاب تلویزیون شد، اما در سریال «مینو» به شهرت رسید. بهخصوص با یکی از سکانسهای این سریال که توسط نیروهای اشغالگر بعثی به آتش کشیده و شهید شد. او در سرجوخه نقشی متفاوت را بازی کرد که به نوعی محوریت داستان بود. او توانست با بازی در نقش یک پسر لات جنوب شهری بهخوبی لحن و حرکات متناسب با ویژگیهای این شخصیت را ایفا کند. شخصیتی که در عین داشتن چهرهای خشن به بسیاری از اصول اخلاقی همچون کسب روزی حلال پایبند بود.
نکته بعد تیتراژ جالب این مجموعه بود که هوشمندی کارگردان آن را جذاب میکرد. او در ابتدای سریال عنوان کرده بود: «نیمی از آنچه در این سریال میبینید واقعیت است و نیمی دیگر حقیقت دارد». همین جملات کافی بود که مخاطب را پای سریال بنشاند و بداند که با یک اثر جذاب روبهرو است. البته سرجوخه سریال خوشریتمی هم بود و با توجه به موضوعی که داشت هم توانست توجه مخاطبان جوان بسیاری را به خود معطوف کند. از این رو خیلیها با غلامرضا همذات پنداری میکردند، خودشان را به جای او و موقعیتهایش میگذاشتند و فراز و نشیب زندگی را با او تجربه میکردند. گرچه عدهای هم معتقد بودند این شخصیت با برخی قهرمانهای فیلمفارسیهای دهه ۵۰ شباهت بسیاری دارد. با این حال سرجوخه یکی از مجموعههای موفق تلویزیون در زمینه آثار امنیتی است که طرفدارانش همچنان منتظر فصل بعدی آن هستند.
روزنامه جام جم