در این میان محسن سرتیپی، نویسنده که پیش از این سریالهای «احضار» و «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» به قلم او به نگارش درآمده، مدتی است سریال «آتش سرد» با نام قبلی «شب بیدار» را روی آنتن شبکه دو دارد. او در این سریال موضوع خیانت در شراکت و کلاهبرداری و ماجراهایی که متعاقبا بهوجود میآید را سوژه سریالش قرار داده و کشمکش و درگیریهای دو شریک به نامهای سعید مفخم با بازی عبدالرضا اکبری و محسن تاجیک با بازی پرویزفلاحی پور را روایت میکند که به همین بهانه با وی گفتوگویی داشتیم که میخوانید:
شما یکی از نویسندگان مجموعه «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» هستید که یک کار اپیزودیک بود و پیامهای اخلاقی به همراه داشت. از طرفی شما سریال «احضار» را هم نوشتهاید که در ژانر وحشت بود؛ بنابراین از تجربه نگارش «آتش سرد» و فضای متفاوتی که داشته است، بگویید. ایده اصلی سریال چطور شکلگرفت؟
ایده اصلی این مجموعه به هفت هشت سال پیش برمیگردد. یعنی زمانی که مجموعه «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» را مینوشتم، طرح این داستان مطرحشد، اما در این سالها مسکوت مانده بود. اما وقتی قرار شد تبدیل به فیلمنامه شود، خیلی تغییر کرد و اصلا شباهتی به طرح اولیه نداشت.
از چه نظر تغییر کرد؟ منظورتان روابط بین آدمهاست یا اتفاقاتی که در داستان رخ میدهد؛ شخصیتها با طرح اولیه متفاوت است؟
میتوانم بگویم قصه بهطور کلی متحول شد و تغییرکرد. تنها چیزی که از آن طرح ماند، اختلاف بین دو خانواده بود. آن هم به این شکل نبود که یکی از خانوادهها سنتی باشد و دیگری مدرن. فقط اختلاف دو خانواده در داستان مطرح است. باقی چیزها تغییر کرده از جمله شخصیتهای این سریال که به طور کلی عوض شده اند.
شما به عنوان نویسنده سعی کردهاید داستانها را به روز کنید؟ البته به نظر میرسد خیانت در شراکت، سوژهای نخنما و قدیمی شده است. آیا فکر میکنید روایت چنین داستانهایی برای مخاطب امروز جذابیت دارد؟ ضمن اینکه چطور دو نفر و دو خانواده تا این حد با هم متفاوت هستند، اما رفاقت دیرینهای دارند و حتی با هم وصلت هم کردهاند. این رفاقت چقدر برای بیننده باورپذیر است؟
من فکر میکنم ایدهها مدام در فیلمها و سریالها تکرار میشوند، اما آنچه تفاوت ایجاد میکند، در پرداخت است. مثل اختلاف بین خانوادهها که مدام تکرار شده و اصلا قدیمی نمیشود. ولی باید به گونهای به آن پرداخته شود که تفاوت ایجاد شود و این تفاوت را هم مخاطب احساس کند. درباره خیانتی که در «آتش سرد» توسط مفخم مطرح میشود، باید بگویم واکنش به این خیانت برای ما مساله بوده است. یعنی ایستادگی محسن تاجیک برای پایمالنشدن مال یتیم که در قسمتهای آتی بیشتر به آن پرداخته میشود؛ بنابراین همین که محسن برای خودش نجنگیده و برای حق یتیم میجنگد و چیزی قرار نیست به خودش برسد، آن را متفاوت میکند. از این رو از طرح اولیه فقط درگیری مانده بود و همه چیز تغییر کرده است. در کل زمانی که من سیناپس قصهای را مینویسم، فقط به درگیری و کشمکش فکر میکنم. به نظرم باید این کشمکش در هر داستانی وجود داشته باشد تا جذابیت به وجود بیاید. به همین خاطر من هر قصهای که مینویسم، درگیری و کشمکش جزو اولویتهای من و دغدغهام در فیلمنامه است.
قطعا فیلمنامه از زمان نگارش تا اجرا و در نهایت تدوین، همواره دچار تغییر و تحول میشود. با این حال شما فکر میکنید روابط انسانی و عاطفی آدمها با هم در این سریال چقدر ملموس و باورپذیر است؟ بهعنوان مخاطب عرض میکنم که روابط شخصیتها هنوز تا این جای کار درنیامده است. به خصوص ارتباط زوج جوان آزاد و اسرا که تصنعی است.
درباره اجرای کار ترجیح میدهم صحبتی نکنم. چون شاید به آنچه در ذهن من بود، نزدیک نیست. اما کیفیت کار خوب است. اما تقریبا هیچ نویسندهای را پیدا نمیکنید که از اجرای کارش راضی باشد. فکر میکنم نویسندههایی هم که کارگردان شدند، به این خاطر بوده آنچه در ذهنشان میگذرد را آن طور که میخواهند بتوانند در قاب تلویزیون یا پرده سینما اجرایی کنند.
پس باید منتظر قسمتهای آتی باشیم. چون در ابتدا که همه چیز شفاف و قصه خطی است؛ بنابراین سوال من هم این بود که به عنوان مخاطب آیا تعلیق و گرههایی در داستان وجود دارد که باعث همراهی با شخصیتها تا پایان داستان شود؟
بله همین اختلافهایی که به وجود آمده وارد زندگی آدمها و روابطشان میشود و اتفاقاتی را به وجود میآورد که دو خانواده تاجیک و مفخم خیلی جدیتر مقابل هم میایستند. در کل برای من به عنوان نویسنده، چگونگی مهم است. وگرنه همه شاید بدانند چه اتفاقاتی خواهد افتاد. این که آدم خوب پیروز میشود و آدم بد شکست میخورد. اصلا آدمهای بد و خوب داستان چه کسانی هستند مهم نیست. مهم چگونگی اتفاقافتادن ماجراهاست؛ بنابراین پیشنهاد میکنم همچنان همراه سریال بمانید.
سکانس عبور قطار
سرتیپی در پاسخ به این سوال که خودش کدام سکانس از سریال و کدام شخصیت را بیشتر دوست دارد میگوید: من سکانسهای مربوط به طهماسب با بازی آقای مرتضی ضرابی را دوست دارم و خانهای که کنار ریل راهآهن دارد. اصولا حس آن سکانسها را خیلی دوست دارم و میدانم در اجرا درآوردن برخی صحنهها سخت است. مثلا این که منتظر بمانند قطار از آنجا عبور کند و همزمان سکانسهای کار را بگیرند، کار راحتی نیست. اما بافت و فضای آن لوکیشن برایم جذاب است. البته فکر میکنم هر چقدر داستان جلوتر میرود و اتفاقات تازه رخ میدهد، کار جذابتر هم میشود. چون یکسری درگیریها و کشمکشهایی وجود دارد که در ادامه شاهدش خواهید بود.
روزنامه جام جم