او در صحنه تئاتر همان اندازه درخشیده که در سینما و تلویزیون. «خون پای درخت انار»، «باد شیشهها را میشکند»، «سگهای گردنبریده»، «ایستگاه سوم»، «پایان رنجهای سبزعلی»، «صعود مقاومتپذیر آرتورو اوئی»، «اطلسی نو بر شندره کهنه شهرزاد قصهساز»، «باد صبا» و «نسیان» از جمله تئاترهایی بوده که پورایمان در آنها ایفای نقش کرده است. از میان اینهمه، اما رادیو و حضور در نمایشهای خاطرهانگیز رادیویی برای این هنرمند باسابقه رنگ و یادی متفاوت دارد. او در این سالها هم بازی کرده و هم کارگردانی و پیوندش با میکروفنهای استودیوهای رادیو حالا ۴۰ساله شده است. با او از رادیو گفتیم و شنیدیم.
رامین پورایمان در گفتگو با جامجم، ابتدا در پاسخ به پرسشی مبنی بر این که شما از جمله بازیگرانی هستید که در نقطه تماس مدیومهای مختلف با این هنر قرار گرفتهاید و تئاتر، سینما، تلویزیون، رادیو و نمایش خانگی جاهایی بوده که شما در هر کدامشان تجربههای گوناگون داشتهاید. در این میان بدون شک باید گفت رادیو خاستگاه و خانه اول شما بوده و شخصیت هنریتان با آن گره خورده است، آیا همچنان در رادیو حضور دارید، میگوید: رادیو مشابه ندارد و مانند تلویزیون یا سینما نیست. البته سینما و تلویزیون ممکن است در مدیومهایی با یکدیگر تفاوت داشته باشد، اما هر دو تصویر هستند، آکسسوار دارند، وسایل نورپردازی، شکل تنظیم دوربین و... دارند، ولی رادیو هیچیک از اینها را ندارد. وی میافزاید: بازی در رادیو بسیار سخت است و ماندگارشدن در آن صرفا با طی مدارج بالای تحصیلی میسر نمیشود.
سابقه هنری
این بازیگر و کارگردان نمایشهای رادیویی، رادیو را رسانهای منحصر به فرد میداند و اظهار میکند: شاید ورود به رادیو آسان باشد، اما ماندن در آن دشوار است. در این میان اگر فردی سابقه هنری هم داشته باشد، ما در رادیو به او احترام میگذاریم، اما این کار خیلی متفاوت است و مدیوم رادیو فقط باید با خودش مقایسه شود.
پورایمان همچنین در پاسخ به این که ظاهرا خاک رادیو دامنگیر است و هر کس طعم نشستن پشت میکروفن رادیو را میچشد، مقیم خانه صدا میشود. راز این وفاداری به رادیو را در چه میدانید، میگوید: من بازی را با رادیو شناختم. ما خانوادهای مذهبی بودیم و در منزل تلویزیون نداشتیم. چهار، پنجساله بودم که پای رادیو به خانه ما باز شد. مهمانی به خانه ما آمد و دیدم یک وسیله کوچک در دستش است و آن را کنار گوشش نگه داشته است. برایم بسیار جالب بود و از او پرسیدم آن وسیله چیست. آن را کنار گوشم گذاشت. صداهایی که میشنیدم، برایم بسیار عجیب بود. از همان زمان بود که شیفته رادیو شدم. جذابیت بازی برای من با رادیو شروع شد که البته کار آسانی نیست و عشق میخواهد. وی با بیان این که معتقدم رادیو همانند جهان دربستهای است که هرکسی نمیتواند آن خط فرضی میکروفن را بشناسد، میگوید: در رادیو نمایش، هم بازیگر هستم و هم کارگردان و به عنوان کارگردان نمیتوانم نقش مکمل درجه۲ را به برخی افراد که تازه وارد رادیو شدند و صرفا در عرصه تصویر نامآشنا هستند، بسپارم؛ چراکه هنوز آن خط فرضی را پیدا نکردهاند. این درحالی است که من عاشق مجعولات و کنش و واکنشهای پشت میکروفن هستم.
عشق دوران کودکی
این بازیگر نمایش رادیو در پاسخ به این که آیا بازیگری که وارد عرصه رادیو میشود، میتواند در این عرصه هم مانند تصویر موفق باشد، میگوید: باید مدیوم رادیو را بشناسد. اگر تفاوت میکروفن و دوربین را نداند، موفق نمیشود. با تمام احترامی که برای همگی آنها قائل هستم و در حال حاضر هم بازیگرانی داریم که به عنوان مجری در شبکه ما فعالیت میکنند، معتقدم صدا باید شناسنامه داشته باشد. شناسنامه صدا در رادیو یکی از پارامترهای مهم است. به طور مثال بنده به عنوان کارگردان اگر بخواهم کسی را برای نقش منفی انتخاب کنم، باید ببینم چه شناسههایی از وی در ذهنم است و آیا برای آن نقش مناسب است یا خیر.
پورایمان در ارزیابی سطح کیفی نمایشهای رادیویی سالهای اخیر در مقایسه با سالهای شروع فعالیت خود میگوید: اکنون ۴۱ سال است که به عشق دوران کودکی خودم رسیدهام. اوایل شروع کار در رادیو چندان توجهی به متن نداشتم و زمانی که برای برنامهای دعوت میشدم، از سر شوق، شبها خواب به چشمانم نمیآمد. آن روزها تنظیمگرهای خیلی خوبی داشتیم. از یک زمانی به این سو گفته شد که متون خارجی دیگر استفاده نشود که متأسفانه افت کیفیت پیدا کردیم. سالهاست که دیگر رمان و نمایشنامه خارجی کار نمیکنیم و دلیل آن را نمیدانم. وی ادامه میدهد: من با خوشههای خشم جان اشتاینبک به رادیو آمدم. خوشههای خشم یکی از رمانهای وزین ادبیات جهان است و این رمان را خود آقای شجره تنظیم و کارگردانی کردند؛ اما از آن زمان دیگر رمانهای خارجی کار نمیکنیم. اصلا مگر ما چند رمان ایرانی قابل تنظیم برای رادیو داریم؟
این بازیگر و کارگردان نمایشهای رادیویی به ضعف در عرصه نویسندگی نمایشنامههای رادیویی و عدم تربیت نویسندگان جوان اشاره و عنوان میکند: ما در حال حاضر، رمان کار نمیکنیم. به طور مثال نویسنده یک سوژه به ذهنش میرسد و به رئیس گروه پیشنهاد میدهد، رئیس گروه با توجه به استانداردهایی که رادیو و مشخصا شبکه ما دارد به او سفارش میدهد و نویسنده آن را در قالب پنج یا هفت قسمت مینویسد. از داستانهای کهن ایرانی بهندرت استفاده میشود؛ البته نه به دلیل این که ممنوعیتی داشته باشد. اما در کل خیلی کم به آن پرداخته میشود و یک واقعیت این است که امروز جوانهای ما تمایلی برای ورود به فضای داستانی آنها ندارند.
همکاری با جوانان
پورایمان در پاسخ به این سؤال که برای ادامه خلاقانه و موفق مسیری که شما و همکاران پیشکسوت و جوان در رادیو طی میکنید چه شرایطی لازم است، اظهار میکند: اصولا زیاد با جوانها کار میکنم و تعامل دارم؛ چه وقتی بهعنوان بازیگر برای ایفای نقشی دعوتشان میکنم، چه وقتی خودم بهعنوان بازیگر در کارهای دیگران حضور پیدا میکنم و در کنار بازیگران جوان قرار میگیرم. همیشه به این جوانها توصیه میکنم که از خودتان غافل نشوید. کتاب بخوانید و اگر نمیتوانید حتما فیلم و سریال خوب تماشا کنید. فیلمدیدن هم یک طور مطالعه است و میتواند به شما کمک کند. همیشه توصیه میکنم که مطالعه کنید، لازم نیست الزاما سراغ یک کتاب ۱۰ جلدی بروید؛ چرا که اکنون حوصله برای آن نیست و مشغلهها زیاد شده است. اما همیشه تأکید میکنم که حتما مطالعه داشته باشید یا یک فیلم را به بازههای زمانی کوتاه تقسیم و تماشا کنید.
وی میافزاید: خاطرم هست یک مرتبه برای دیدار دوستی به دانشگاهی رفته بودم و آنجا کسی را دیدم که برای تست به رادیو آمده و در آن مصاحبه رد شده بود. او نتوانسته بود به سؤالاتی که از او کرده بودند، پاسخ بدهد؛ ولی در دانشگاه تدریس میکرد. واقعا این میتواند یک فاجعه باشد. کسی که خودش در تست رادیو رد شده، چطور تدریس میکند و چه چیزی را میتواند به دانشجو انتقال دهد و خروجیاش چه میتواند باشد؟
کار در رادیو ساده نیست
این بازیگر نمایش رادیو در بخشی از سخنانش این نکته را هم اضافه و عنوان میکند: توصیه همیشگی و عصاره تجربهای که در این سالها به دست آوردهام و به کسانی که به رادیو میآیند میگویم، این است که رادیو شغل دومتان باشد. چون کار در رادیو آسان نیست و وقتی وارد میشوی، ممکن است در آن ماندگار شوی و بعد بهناگاه میبینی که ۱۰ سال از عمرت را در آن گذاشتهای و به آنچه میخواستی، از نظر جایگاه اجتماعی یا مالی نرسیدهای. پس با عمر خود بازی نکنید؛ چرا که عمر رفته دیگر برنمیگردد. عمر بشر به یک خیابان یکطرفه میماند. خیابان یکطرفه را یا باید وارد نشوی یا اگر وارد شدی باید تا انتها بروی.
روزنامه جام جم