رکوردداری کشورمان در عملهای زیبایی و مصرف لوازم آرایشی یکی از نشانههایی است که دختران ما اعتماد به نفس کافی ندارند. انگار در بعضی چیزها نیاز به کاشت مجدد داریم؛ یک فرهنگسازی تمام و کمال برای پیدا کردن ارزش واقعی زنان و دختران سرزمینمان.
ما دختران موفق زیادی را میشناسیم که خودشان را باور کردهاند، استعدادهایشان را شناختهاند و در مسیر مورد علاقهشان قدم برداشتهاند و حالا در جایی هستند که باید باشند؛ خوشحال و سربلند. اما دختران زیادی هم هستند که آنچه را در ذهنشان تصور میکردند، نشده است. حالا هم همهچیز و همهکس را مقصر میدانند جز خودشان. اما واقعیت این است تا جایی راست میگویند؛ تا آنجا که همیشه در گوششان خوانده شد که «دختر که نباید چاق باشه.» تا آن روزی که بدون آرایش پایشان را از خانه بیرون نگذاشتند، چون باورشان شده بود که «دختر باید همیشه بینقص باشد.» دخترانی که سفره پهن کردن و جمع کردن، وظیفه اصلی آنها در خانه بوده است نه هیچکس دیگر! دخترانی که گاهی به این باور رسیدهاند که اولویت دوم هستند. اما واقعا چه کسانی مسبب این فرهنگ و باور غلط در خانوادههای ما بودهاند؟ شاید بهتر است کمی آن را در منش خودمان جستوجو کنیم؛ منش و تربیتی که مادران و پدرانمان به دختران و پسرانشان یاد داده و خواهند داد.
نیاز به بازنگری
ما هنوز از همان ضربالمثلهای قدیمی استفاده میکنیم؛ هنوز فکر میکنیم خواب زن چپ است. آنقدر این مثال که «خواب، ظن چپ است» را به اشتباه گفتیم که خودمان هم باورمان شده که نکند واقعا خواب زنها چپ باشد؟ موضوعی که غفور شیخی، جامعهشناس هم آن را تایید میکند و معتقد است که بخشی از فرهنگ ما نیاز به زلالسازی و بازنگری دارد: «واقعیت این است که باورهای فرهنگی و ارزشهای اجتماعیمان را سال به سال و نسل به نسل به دوش کشیدیم و جلو بردیم؛ غافل از اینکه باید این ریشهها را متناسب با شرایط جامعه و نیازهای روز، بهروزرسانی میکردیم.»، اما انگار تعصبهایمان اجازه نداده این کار را بکنیم. شاید برای همین است که هنوز هم دختران ما با برخی باورهای کلیشهای دست و پنجه نرم میکنند. شیخی میگوید این منش در حالی در جامعه ما ریشه کرده است که ایران با وجود داشتن قومیتهای متفاوت، همیشه حامی دختران بوده است و آنها را کوچک نمیپنداشته است؛ از کرد و بلوچ و لر تا عرب و گیلک و...!
نگاهت را تغییر بده
موضوعی که نمیشود به راحتی از آن گذشت، نوع نگاهی است که در بسیاری از افراد و خانوادهها وجود دارد؛ نگاهی که نیاز به تغییر دارد تا احترام و حفظ شان فرزندان و به خصوص دختران از خانواده شروع شود و به جامعه برسد: «مثلا در موضوع رانندگی دختران؛ چرا رانندگی دختر و پسر را بر اساس توانمندیهایشان نمیسنجیم؟ چرا اجازه میدهیم برخی مردان، خانمها را هنگام رانندگی ترسو خطاب کنند و حتی برای آن لطیفه بسازند؟ موضوعی که خودمان هم میدانیم واقعی نیست و چقدر خانمها که میتوانند در رانندگی توانمند و مسلط باشند!» این را غفور شیخی میگوید که معتقد است ما متناسب با تغییرات جهانی حرکت نمیکنیم؛ یعنی در جامعهای جهانی که به سرعت در حال تغییر و پیشرفت است، ما هنوز این موضوع بدیهی را نتوانستهایم حل کنیم. برای حل این مساله کافی است پسران و مردهای خانواده نگاهشان را تغییر بدهند و شان دختران و زنان خانوادهشان را حفظ کنند. براساس توانمندیها بدیهی است که گسترش فرهنگ در یک جامعه از چند منبع تغذیه میشود؛ اما جریانی که جامعه ما در پیش گرفته، تفاوت آموزش آن فرهنگ از منابع مختلف است. شیخی از این تعدد منابع و تفاوت نظرها با همدیگر به جامجم میگوید: «خانواده یک چیز یادمان میدهد، مدرسه چیزی متفاوت از آن! روحانیون، رسانهها، فضای مجازی و... هم هرکدام حرفی متفاوت از قبلیها میزنند. آنوقت چه اتفاقی میافتد؟ با شخصیتهای چند هویتی روبهرو میشویم که نمیتواند ارزش و جایگاه خودش را پیدا کند و قدرش را بداند.» در صورتی که جامعهشناسان به اتفاق تاکید دارند که در یک جامعه پیشرفته، همه این متولیان فرهنگ، همدیگر را همپوشانی میکنند و برای تکمیل و تقویت یک ارزش و یک فرهنگ قدم برمیدارند. اما موضوع مهم این است که در چنین فرهنگهای چندگانهای، توانایی فرزندانمان را فراموش میکنیم و همهچیز را بر اساس جنسیت پیش میبریم. یعنی مدرسه، دختری را تشویق به تواناییاش در رشتهای ورزشی میکند، اما خانواده اولین هدیهای که برای او میخرد، یک عروسک زیبا است و وسایلی مانند توپ را پسرانه میداند: «در واقع ما معتقدیم زمانی میتوانیم بگوییم که دخترانمان در خانواده به آن ارزش واقعی خودشان رسیدهاند که نه صرفا برای دختر بودن بلکه برای تواناییهایشان که در هرکسی متفاوت است، جایگاه خودشان را بهدست آوردهاند.»
عبور از دوران سالار بودن
شاید سخت، اما ممکن است که از برخی فرهنگها که از قدیم به امروز هم رسیده است، عبور کنیم. فرهنگی که در خانواده، پدر همهکار باشد، مادر حرف اول و آخر را بزند یا فرزندسالاری حاکم باشد: «بهتر است از همه این سیستمها بگذریم و به چارچوبی مشارکتی در خانواده برسیم؛ به این معنا که خانواده با همدیگر روی یک مساله مشورت و در نهایت تصمیمگیری کنند. آنوقت است که کسی نمیتواند یک تنه و تنها با نظر خودش، مانع تصمیمهای درست و بحق اعضای خانواده شود.»
در واقع شیخی معتقد است اگر درون خانواده این باور آموزش داده شود که همه حق تصمیمگیری دارند و به نظرات توجه میشود و در آخر، بهترین تصمیم، اجرایی میشود، دیگر هیچ فرزندی فکر نمیکند که حقش در خانواده خورده شده و اعتماد به نفس و عزت نفس بالاتری پیدا میکند!
روزنامه جام جم