به این اعتبار شعرهایی را که در روزگار ما سروده شده است و از نظر تعداد بیتها به اندازه قصاید قدیمی نیست اما برای قصدی چون مدح و منقبت سروده شده باشد، میتوان در شمار قصاید این روزگار به حساب آورد. در این نوشتار، سه قصیده فاطمی از سه شاعر معاصر را مرور میکنیم و درباره آنها سخن میگوییم.
یکی از مشهورترین شعرهای فاطمی روزگار ما را قادر طهماسبی (فرید) سروده است. شعری که شاید برخی از خوانندگان این شعر را در محافل و مجالس شهادت حضرت زهرا(س) شنیده باشند. در این شعر، شاعر با انتخاب ردیف «تو را» در طول شعر، در حال گفتوگو با حضرت زهرا(س) است. شعر اینگونه آغاز میشود:
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
شاعر سعی کرده است در طول شعر فضای عمومی همین صحنه یعنی دفن شبانه و بدون صدای حضرتزهرا(س) را به تصویر بکشد. به عبارت دیگر او سعی کرده است به این سؤال پاسخ دهد که چرا مولا(ع) همسرش را در تاریکی شب و بدون حضور انبوه جمعیت به خاک سپرده است و از این فضا استفاده و با تعبیرهای شاعرانه درباره این موضوع تصویرسازی میکند:
در گوش چاه، گوهر نجوا نمیشکست / ای آشیانِ درد، علی داشت تا تو را/ای مادرِ پدر، غمش از دست برده بود /همراه خود نداشت اگر مصطفی(ص) تو را / زین درد سوختیم که ای زُهره منیر /کتمان کند به خلوت شب، مرتضی تو را
با گریه میبرند به دارالشفا تو را
و در اینجاست که از تصویرسازی شاعرانه برای بیان دلایل این ماجرا استفاده میکند. به اعتقاد شاعر، حضرتزهرا(س) ناموس دردهای حضرتعلی(ع) بود و ایشان از شدت غیرت نخواست این دردها آشکار شود:
ناموسِ دردهای علی بودی و چو اشک / پیدا نخواست غیرتِ شیر خدا تو را / دفن شبانه تو که با خواهش تو بود / فریاد روشنی است ز چندین جفا تو را
تا کفرِ غاصبان خلافت عَلَم شود / راهی نبود بهتر از این، مرحبا تو را! / یک عمر در گلوی تو بغض، استخوان شکست/ در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را / دزدید نالههای تو را اشک سرخروی / از بس که سرمه ریخت به شیون، حیا تو را...
شاعر در ادامه نگاهی وسیعتر به ماجرای شهادت حضرتزهرا(س) دارد و به ارائه تحلیلی تاریخی در بیانی شاعرانه میپردازد و نقطه آغاز آنچه را در کربلا روی داد، در اتفاقات منجر به شهادت امالائمه میداند و میگوید:
دادند در بهای فدک آخر ای دریغ /گلخانهای به گستره کربلا تو را/گلخانه مزار تو را عاشقی نیافت/ای جان عاشقان حسینی فدا تو را / پهلوشکستهای و علی با فرشتگان / با گریه میبرند به دارالشفا تو را / دارالشفای درد جهان، خانه علی است / زین خانه میبرند ندانم کجا تو را؟! /غافل مشو «فرید» از این مژده زلال /کاین حال هدیهای است ز خیرالنسا تو را
نقش علی است در دل آیینه، یا تویی؟
مرتضی امیریاسفندقه از شاعرانی است که در روزگار ما توانسته است پرچم قصیدهسرایی را در اهتزاز نگهدارد. توانایی او در زبان، شیرینکاریهایش در استفاده از طنزی کمرنگ و ظریف و تسلطش به حوزه بدیع و معانی باعث شده است قصیدههای طولانی او همیشه خواندنی از کار درآید و مخاطب کمتر احساس کند شعری مطول و بلند را میخواند. یکی از قصاید مشهور او، قصیدهای فاطمیاست با مطلع:
هرکس هر آنچه دیده اگر هرکجا، تویی / یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
چنانکه مشخص است شاعر سعی کرده است با مخاطبقراردادن حضرتزهرا(س) به مدح ایشان بپردازد. او با بیان برخی خصایص حضرت و تأکید بر اینکه «غیر از علی نبود کسی همطراز تو» شرحی از بزرگی و اهمیت نقش حضرتزهرا(س) در طول تاریخ تشیع بیان میکند:
در تو خدا تجلی هر روزه میکند / «آیینه تمامنمای خدا» تویی / میلاد تو تولد توحید و روشنی است
ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی / چیزی ندیدهام که تو در آن نبودهای / تا چشم کار میکند، ای آشنا! تویی
نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار / سرچشمه فقاهت آل عبا تویی / غیر از علی نبود کسی همطراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی / تو با علی و با تو علی روح واحدید / نقش علی است در دل آیینه، یا تویی؟
و به اینجا میرسد که:
ایمان خلاصه در تو و مهر تو میشود / مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی / زمزم ظهور زمزمههای زلال توست/ مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی / بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است / سوگند خورده است که خیرالنسا تویی / شوق تلاوت تو شفا میدهد مرا / ای کوثر کثیر! حدیث کسا تویی
در اینجا شاعر سعی میکند نسبتی میان خود و حضرتزهرا(س) ایجاد کند. درحقیقت عرض ارادتش به ایشان را رنگوبوی شخصی بزند و فردیت شاعرانهاش را در آن وارد کند. برای همین، میگوید تو همان کسی هستی که من از کودکی نام تو را در دعاهای مادرم میشنیدم و البته در این بیان، سعی کرده است با استفاده درست و رندانه از «تضمین» و با بهرهبردن از شعرهای حافظ و فروغ، به قصیدهاش رنگی شاعرانهتر هم بزند. استفاده از مصرع «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» در کنار یکی دو اشاره به مصرعهای دیگری از حافظ و نیز این مصرع شعر «تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی» که اشارهای است به سطر «تنها صداست که میماند» فروغ، باعث شده است شعر لایه جدیدی هم پیدا کند. یعنی مخاطب از خواندن آنچه شاعر بیان کرده است، در خوانش اولیه لذت میبرد و بعد در خوانش بعدی، اشارههایش به شعرهای دیگر و بهرهمندیاش از بینامتنیت، باعث بالارفتن بهرهمندی مخاطبان از شعر میشود.
آن منجی بزرگ که در هر سحر به او/ میگفت مادرم به ــ تضرع ــ بیا! تویی / آن راز سر به مهر که «حافظ» غریبوار / میگفت صبح زود به باد صبا تویی / هنگام حشر جز تو شفاعتکننده نیست / تنها تویی شفیعه روز جزا، تویی / در خانه تو گوهر بعثت نهفته است / راز رسالت همه انبیا تویی / «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» / بیتو چه میکنند؟ تویی کیمیا تویی / قرآن ستوده است تو را روشن و صریح / یعنی که کاشف همه آیهها تویی / درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد / ــ آه ای دوای درد دو عالم! ــ دوا تویی / من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم / ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی... / پیچیده در سراسر هستی ندای تو / تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی
و البته امیریاسفندقه کمی هم از رندیهای شاعرانه در پایان شعر خرج کرده است، جایی که چنین قافیه «شما» را به کار میگیرد و رنگوبویی صمیمانه به شعر میبخشد، گویی شاعر را در حال بیان شرح حال خود دربرابر بزرگی تجسم میکنیم:
گفتم تو ای بزرگ! خطای مرا ببخش / لطفت نمیگذاشت بگویم «شما» تویی / باری، کجاست بقعه قبر غریب تو؟ / بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی
مگر آهم ازین پهلو به آن پهلو بگرداند
علی انسانی در شعری که برای حضرت فاطمهزهرا(س) و بیان حادثه شهادت ایشان سروده، زاویه نگاه خود را شجاعانه عوض کرده است. در دو شعری که از فرید و امیری خواندیم، هر دو شاعر در حال مخاطبه با حضرت بودند و از ضمیر «تو» استفاده کرده بودند اما علی انسانی، راوی شعر را شخص حضرتزهرا(س) قرار داده است. نکته مهم درباره این شعر این است که شاعر با استفاده از ردیفی سخت «بگرداند» سعی کرده است شعری در وصف یک شخصیت بسراید. چنین انتخاب دشواری برای هر شاعر کمتجربه یا کمتوانی باعث میشد شعر بهسختی شکست بخورد ولی شاعری باتجربه مانند علی انسانی توانسته است از این انتخاب سخت و دشوار، فرصتی برای سرودن شعری خاص و با تصویرهای ویژه و بدیع ایجاد کند. شعر با این مطلع شروع میشود:
چه غم گر هرکسی از من بجز غم رو بگرداند / مبادا از سرم رو کاسه زانو بگرداند
و بیت بعدی این است:
رهین منّت دردم که بنشسته به پهلویم / به بستر، او مرا زین سوی، بر آنسو بگرداند
در این دو بیت، تصویری بینهایت تلخ و دردآور از کسی که دچار درد است و البته از این درد چندان هم ناراحت نیست داده شده است. ضمن اینکه باید حواستان به برخی ریزهکاریهای زبانی شاعر هم باشد مثلا «چه غم» و «بجز غم» در مصرع اول و استفاده از واژه پهلویم در مصرع سوم که ایهام دارد چراکه هم به معنای کنارم است و هم میدانیم که پهلوی حضرت، آسیب دیده و درد داشته است.
در این دو بیت شاعر منظور و مقصود خود را از شعرش روشن میکند و اگر کسی هم این شعر را جایی بدون توضیح خوانده باشد، با این دو بیت میفهمد که منظور شاعر، حضرتزهراست(س):
نگاه شوهر تنهای من این راز میگوید / که دیده همسری از همسر خود رو بگرداند!؟ / ز بس بیزارم از دشمن عیادت چون کند از من / کمک از فضه گیرم تا رخم از او بگرداند
دوباره شاعر سعی میکند به دو بیت اول شعر برگردد و مسأله اندوه و بیماری را مطرح کند:
دلم را مژده دادم تا اجل آید به امدادم / کجا بیمار رو، از کاسه دارو بگرداند و در این بیت است که اوج هنر شاعر را میبینیم و به شاهبیت شعر میرسیم. استفاده از جاندارپنداری برای مفاهیم بیجان، باعث شده است تصویری در این بیت ساخته شود که بهتنهایی برای نجات یک شعر و حتی کارنامه یک شاعر کافی است و مانند تکبیتهای درخشان سبک هندی، به نام شاعرش در حافظه ادبی جامعه ثبت خواهد شد: پرستاری ندارم بر سر بالین بیماری / مگر آهم ازین پهلو به آن پهلو بگرداند
و البته در بیت پایانی هم استفاده زیبایی از تعبیر دور کسی گشتن شده است و شاعر از این ظرفیت زبان هم استفاده کرده است: فدایی علی هستم پی حفظش دلم خواهد / اجل دست مرا گیرد به دور او بگرداند
آسمان را کشانکشان بردند
سیدحمیدرضا برقعی در شعری که برای حضرت زهرا(س) سروده است، از قالب مسمط استفاده کرده است. چنانکه خواهیم دید در این قالب شاعر در چهار مصرع از قافیه یکسان استفاده کرده است و مصرعهای ضریب پنج با هم قافیه هستند.
رعایت قافیه چهار مصرع با همدیگر انتخاب خیلی سختی است که شاعر خود را ملزم به آن کرده است اما سختتر از این، آن است که شاعر سعی کرده است در این شعر روایتی را هم بیان کند. شعر روایی معمولا در قالبهایی مانند مثنوی یا نیمایی سروده میشود که شاعر دارای آزادی عمل بیشتری است اما سیدحمیدرضا برقعی در این شعر بهصورت تعمدی دست و پای خود را نه تنها باز نکرده است بلکه بیشتر بسته است و اتفاقا همین انتخاب سخت و دشوار است که نشان میدهد قدرت شاعرانه او چقدر است. در اینجا شاعر در حقیقت توانایی شاعرانه خود را به چالش کشیده است و همچنان که خواهیم دید، موفق هم از عهده آن برآمده است.
شاعر سعی کرده است از روایت استفاده کند. به همین دلیل شعر با چند دیالوگ کوتاه شروع میشود. انگار یک فیلم کوتاه را داریم تماشا میکنیم. شاعر سعی کرده است شعر را دکوپاژ شده در برابر چشم ما بیاورد. صدایی میگوید، در میزنند، بعد درباره اینکه چه کسی پشت در است صحبت میکند اما بهسرعت زاویه دید کلیتری وارد شعر میشود و بالاخره مادر پشت در میرود و شاعر با قطع روایت خود، مخاطب را منتظر و ملتهب نگاه میدارد.
گفت: در میزنند مهمان است
گفت: آیا صدای سلمان است؟
این صدا نه، صدای طوفان است
مزن این خانه مسلمان است
مادرم رفت پشت در، اما...
این بند ادامه شعر بعد از وصل دوباره صدای راوی است. گفتوگویی را که پیشتر قطع شده بود در اینجا میخوانیم. مادری که پشت در رفته بود، در حال گفتوگو با کسانی است که در میزنند که در این حال پشت در سوخت....
گفت: آرام، ما خدا داریم
ما کجا کار با شما داریم
و اگر روضهای به پا داریم
پدرم رفته، ما عزاداریم
پشت در سوخت بال و پر اما
در بند بعدی، شاعر بدون اینکه نامیاز حضرت علی(ع) ببرد، سعی میکند با استفاده از کلیدواژههای آشنا، صحنه را بازسازی کند و البته خیلی هم بهصراحت سخن نمیگوید تا مخاطب خود از واژگانی مثل ریسمان، بازوی مادر و کشانکشان بردن به مفاهیمی برسد که قرار است در شعر بیان شود و رویدادهایی که شعر به آنها اشاره داد:
آسمان را به ریسمان بردند
آسمان را کشانکشان بردند
پیش چشمان دیگران بردند
مادرم داد زد بمان، بردند
بازوی مادرم سپر، اما
بند پایانی، توانایی شاعر را در روایت نشان میدهد. درحالی که پدر را کشانکشان میبرند، چندباری هم به زمین میخورد و زمین و زمان با دیدن این صحنه آتش میگیرد، پدر یک لحظه آتش خشم در دلش روشن میشود ولی بهسرعت به ذوالفقار خود نگاه میکند که روزی در دست منتقم اهلبیت(ع) خواهد بود و انتقام این ستمها را خواهد گرفت. شاعر با سکوت و با استفاده از نهایت ایجاز موفق میشود این همه مفاهیم را از سقیفه و بعد از آن تا انتقام مهدی موعود را در چند مصرع بهخوبی و موفقیت بیان کند و یکی از بهترین شعرهای فاطمی را در قالبی سخت بسراید:
بین آن کوچه چند بار افتاد
اشک از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد
گفت: یک روز... یک نفر اما...
روزنامه جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد