به گزارش جام جم آنلاین، با این در واقع بازجویی و محاکمه، جملات و تعبیرات شهید سید مرتضی آوینی به ذهن متبادر شد درباره جلسه ای که پس از دهمین جشنواره فیلم فجر و در دانشگاه سینما تئاتر با گروهی از شبه روشنفکران داشت و به قول خودش در آن جلسه به محاکمه کشیده شد.
آوینی در مورد آن جلسه گفت:«... جماعت، عجیب برآشفته بودند و دیگر حتی رعایت پرستیژ را هم که از اهم واجبات آداب روشنفکری است، نمی کردند. توی سوالات یکدیگر می دویدند و اجازه حرف زدن به من نمی دادند. اول، خانم نجم (مجری جلسه) خودش هم به جانب مخالفان سخنان من غلطیده بود اما بعد که برآشفتگی و پرخاشگری آنان را دید، آهسته گفت "عجب دیکتاتورهایی شده اند"... و راست می گفت... تا به حال ما متهم به دیکتاتوری بوده ایم؛ دیکتاتورهایی در اقلیت! تا هنگامی که این جماعت سخن می گویند و ما ساکتیم، چیزی نیست اما وای از آن هنگام که ما هم بخواهیم چیزی بگوییم. فریاد برمی دارند که "آی! آزادی نیست. به کسی اجازه حرف زدن نمی دهند این دیکتاتورها!" ... دیکتاتوری به چیست؟ دیکتاتوری در ابراز نظر مخالف است و یا در عدم تحمل نظر مخالف؟...»
تحمیل عقاید به روش هیتلری
اینک فردی همچون عادل فردوسی پور که اطلاعاتش در زمینه هایی به جز فوتبال بسیار قلیل و ناچیز است، در یک برنامه تصویری، تیم ملی و بازیکنانش را براساس یک سری شعارها و مفروضاتی که خودش و امثال خودش به آن معتقدند و بسیاری از جمله همان بازیکنان تیم ملی به آن معتقد نیستند را به محاکمه کشید که چرا چنین کردید و چنان نکردید؟! یا چرا در کنار مردم نبودید؟!
آیا در کنار مردم بودن یعنی سرود ملی کشور را نخواندن یا برای گل زدن شادی نکردن یا مثلا در عکس های فیفا برای جام جهانی گریه کردن و یا دستبند مشکی بستن و ....؟!! آن هم به دلیل حوادث و وقایع تاسف باری که حداقل بخشی از آن همین امثال فردوسی پور و تفکر مانند وی بودند.
آیا آنها که با هر گل انگلیس به دروازه ایران، خود فرو می ریختند و غمگین می شدند، مردم نبودند؟! و آنانی که پس از باخت تیم فوتبال ایران با پرچم انگلیس شادی کردند، مردم بودند؟!! آنها که با گل های روزبه چشمی و رامین رضاییان به ولز، به هوا پریدند و فریاد شادی سر دادند و همدیگر را در آغوش کشیدند، مردم نبودند و آنها که با برد ایران، غمگین شدند، مردم بودند؟!
این درحالی است که حتی بازیکنان تیم آمریکا از باخت ایران به خودشان و غم زدگی بازیکنان ایرانی ناراحت شدند و چه داخل زمین و چه در فضای مجازی از آنها دلجویی کردند اما همین هایی که فردوسی پور مردم می خواندشان، پس از باخت به آمریکا حتی غیرت آمریکاییان نسبت به ایران را نداشتند و با پرچم آمریکا شادی کردند!
مردم چه کسانی و کجا هستند؟
از عادل فردوسی پور و امثال او باید سوال کرد پس آنانی که با برد مقابل ولز به خیابان ها ریختند چه کسانی بودند؟ خارجی بودند؟! مزدور بودند و خائن و کسانی که برای آن برد عزاداری کردند ولی برای باخت تیم کشورشان مقابل انگلیس و آمریکا با پرچم کشور رقیب شادی کردند، ایرانی و مردم ایران بودند؟!! جل الخالق!! گویا مفهوم بیگانه پرست و خارجی و وطن پرست و ... مانند اینها تغییر کرده! آیا در اینجا هم مانند «برره» افعال به گونه معکوس به کار می رود؟ سرود نخواندن و پرچم آتش زدن و برای باخت تیم کشورمان خوشحال شدن و از بردش ناراحت و غمگین شدن یعنی وطن پرستی؟!
پس تکلیف همه کشورهای دیگری که بازیکنانش با صدای بلند سرود خواندند و در مقابل پرچم شان احترام گذاردند و شادی گل انجام دادند، چیست؟ آیا همه آنها گل و بلبل بودند؟ حتی فرانسه که بیش از یک سال و نیم هر شنبه با معترضین درگیر بود و هزاران نفر در همان معترضین در درگیری ها کشته و مجروح و کور و بازداشت و زندانی شدند؟ حتی انگلیس و آمریکا و بلژیک و هلند و ... که همین دو سال پیش به دلیل یک تاریخ نژادپرستی و برده داری و نسل کشی در دیگر کشورهای مستعمره، صحنه گسترده اعتراضات تبعیض نژادی بودند و نمادها و نشانه ها و مجسمه همه به اصطلاح مفاخر تاریخی شان به زیر کشیده و به آتش کشیده شد؟!!
متاسفانه در برنامه یاد شده، فردوسی پور به گونه ای دیکتاتور مآبانه و البته مضحک و کاریکاتوری سعی می کرد به جهانبخش دیکته کند که او و سایر بازیکنان تیم ملی فوتبال از مردم دور افتاده و مابین شان شکافی عظیم ایجاد شده چرا که براساس آنچه امثال فردوسی پور فکر نکرده و عمل ننمودند.
از نظر فردوسی پور آن چند نفری که با باخت ایران به انگلیس، پرچم انگلیس به دوش گرفتند و شادی کردند مردم بودند ولی آن میلیون ها نفری که با گل های ایران، فریاد شادی کشیدند و آن هزاران نفری که بعد از آن برد به خیابان ها ریختند، مردم نبودند! او در تمام صحبت هایش با نوعی استبداد و خشونت کلامی و تلقین و حقنه کردن که گاهی بغضی هم چاشنی آن می کرد، سعی داشت آن را به جهانبخش و مخاطبانش بقبولاند!
چرا با «خرابکاری های شرافتمندانه»! همراه نبودید؟!!
فردوسی پور سعی داشت بقبولاند که در وقایع دو سه ماه پاییز گذشته، مردم فقط آنهایی بودند که مثلا اعتراض کردند و سطل و اتوبوس و بانک و پمپ بنزین و مغازه و آمبولانس و ... آتش زده و جاده ها و اتوبان ها را بستند، به مدارس علمیه و کتابخانه ها و ادارات دولتی و پایگاههای نظامی و انتظامی و ... حمله کرده و به قول خودشان «خرابکاری های شرافتمندانه!» انجام دادند و آنهایی که می خواستند از این خرابکاری های به اصطلاح شرافتمندانه! جلوگیری کرده و مانع به آتش کشیده شدن پمپ بنزین ها و بانک ها و اتوبوس و آمبولانس و ماشین آتش نشانی و ... شوند، مردم نبودند!!
در واقع فردوسی پور حکم می کرد مردم فقط آنهایی بودند که پرچم ایران را آتش زدند و به زمین و زمان فحش دادند و اموال عمومی مثل تابلوهای شهرداری و راهنمایی و رانندگی و ... را تخریب کردند! و چون امثال جهانبخش با این اعمال ابراز موافقت نکردند، پس نتیجه گرفت که با مردم نبودند!
فردوسی پور، جهانبخش را به صلابه کشیده بود که چرا به خاطر مرگ مشکوک برخی افراد در جریان اغتشاشات، از خواندن سرود سرپیچی نکرده یا بازوبند مشکی نبسته ویا از شادی گل خودداری نورزیده است؟
اما برای امثال فردوسی پور اهمیتی ندارد که در طرف مقابل، صدها نفر به روش های فاجعه بار و تکان دهنده ای از سوی به اصطلاح معنرضان، مورد ضرب و جرح و قتل قرار گرفتند؛ گلو و سرشان بریده شد و پوست کنده شدند، با چاقو و یا گلوله به شهادت رسیدند یا با ماشین زیر گرفته شده و یا تا سر حد مرگ مورد ضرب و جرح قرار گرفته و برای توهین به اعتقاداتشان شکنجه شدند و ... و از نظر امثال او، این افراد جزو مردم نبودند! از نظر او شهدایی مانند روح اله عجمیان و آرمان علی وردی و حمید پور نوروز و ... که به طرز فجیع و دلخراشی شکنجه و به شهادت رسیدند و دانشجویان بسیجی همچون دانیال رضا زاده و حسین زینال زاده و ... از مردم نبودند!!
آش آنقدر شور شد که خان هم فهمید!
کار آن فجایع تکان دهنده به جایی رسید که حتی خبرنگار معروف رسانه سلطنتی بی بی سی (رعنا رحیم پور) در مکالمه خود با مادرش به خشونت افسارگسیخته و وحشی گری های اغتشاشگران و به اصطلاح معترضین اعنراف کرد (به قول معروف آش آنقدر شور بود که خان هم فهمید) او گفت:«... من واقعا خشونتی که از یک سری از این جوان ها دیدم در یکی دو روز گذشته، حرکت بعضی حتی یک شب آنچنان بود که می رود به سوی جنگ داخلی اگر همینطور ادامه پیدا کند. یک بسیجی را گرفته بودند زده بودند، انداخته بودند گوشه زمین، همین جور داشت ازش خون می رفت و می گفتند دفعه بعد سرت را می بریم....» (به دلیل همین صحبت ها خبرنگار با سابقه بی بی سی از این شبکه اخراج شد).
در واقع امثال روح الله عحمیان و آرمان علی وردی و ... برای برافرازی پرچم این کشور و سرداده شدن سرودش و تحقق پیروزی هایش در تمامی میادین، تا پای جان در مقابل همان خرابکاری های به اصطلاح شرافتمندانه ایستادند.
آیا همراهی با این شهداء و مردمی که برای شهادتشان به خیابان ها آمدند، به جز جامه عمل پوشاندن به همان آرمانی بود که آنها به خاطرش سخت ترین شکنجه ها را به جان خریدند یعنی احترام به پرچم و خواندن سرود و تلاش برای پیروزی و شادی ناشی از آن؟ آیا این همان کاری نبود که بازیکنان تیم ملی فوتبال سعی در انجامش داشتند و امثال فردوسی پور آنها را برای همین به محاکمه و بازجویی کشانید؟
آیا به کنار رینگ کشاندن بازیکنی که تمام همتش، انجام یک بازی خوب و ایجاد شادی برای همین مردم و سرافرازی برای کشور و ملت بوده و خودش هم معترف است چندان از سیاست بازی ها و محاسبات پیچیده سیاست سر در نمی آورد، و مشت باران کردن او با تکیه بر یک سری اطلاعات دست چین شده، به جز خالی کردن عقده ها و ناکامی ها، عنوان دیگری می توانست داشته باشد؟
وقتی پول های میلیادری از نلویزیون گرفتید هم عزادار بودید؟
فردوسی پور برنامه اش را با تظاهر به بغض کردن و ادعای اینکه در تمام 7 ماه گذشته عزادار بوده و حال و حوصله فوتبال نداشته، آغاز نمود در حالی که در تمام این مدت به عنوان تهیه کننده برنامه «فوتبال 120» در صدا و سیما حضور داشته و علاوه بر آن، متن های برنامه را هم خودش می نوشته و برای آنها به طور جداگانه دستمزدهای کلان دریافت داشته است! ولی احتمالا در آن زمان ککش هم برای آنهایی که ادعایشان را دارد، نگزیده و حالا که همه برنامه هایش را در تمامی آن روزهای مصیبت بار اجرا نموده و دستمزدهایش را هم به طور کامل دریافت کرده، بنده خدایی مثل جهانبخش را مورد هجوم همه جانبه قرار داده که چرا شادی گل انجام دادید و چرا عکس گرفتید و چرا سرود خواندید و ...؟
حالا ماجرا چیست؟ گویا بعد از فروکش کردن آتش التهابات، وظیفه باد زدن و روشن نگه داشتن چوب های نیم سوخته را امثال فردوسی پور برعهده گرفته اند! این درحالی است آن دسته از کاربران فضاهای مجازی که خود را هوادار اغتشاشات می دانند، امثال فردوسی پور را «نان به نرخ روز خور» و «یکی به نعل و یکی به میخ زن» دانسته و هرچه این جور افراد دست و پا هم بزنند و یقه بدرانند و گریبان چاک کنند، به قول معروف «کاه هم توی آخورشان نمی ریزند»!
این شبه روشنفکران حقیر و دیکتاتورهای کوچک در طول این چند ماه به هر وسیله ای تلاش کردند تا بی سوادی و ناآگاهی خود را با تکیه بر اراجیف شبه رسانه های زرد بیگانه (که علیرضا جهانبخش هم به درستی مورد اشاره قرار داد) به خورد مخاطبان داده و هر آن کسی که این لاطائلات را نپذیرفت را با رکیک ترین فحش ها و یا اتهامات از میدان به در کردند.
آنچه در قاموس دیکتاتورها و سانسورچیان تاریخ بی سابقه به نظر می رسید.همین ماه پیش بود که ایرج طهماسب را تنها به دلیل یک جمله طنز در قسمت اول سری جدید برنامه «مهمونی» به چهارمیخ کشیدند که چرا مثلا در فقط یک جمله با برخی تعابیر و شعارهای خبری این حضرات، شوخی کرده است! آن وقت ادعای آزادی خواهی و دمکراسی هم دارد. این شلنگ و تخته انداختن ها و شلتاق ها هنوز مربوط به زمانی است که ظاهرا قدرتی هم ندارد. به قول شاعر : این هنوز از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتش بدمد!!
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد