این حدیث لب عطشان و دوچشم‌تر اوست
رد پای کربلای حسینی در شعر فارسی از کسایی مروزی تا ملک الشعرای بهار

این حدیث لب عطشان و دوچشم‌تر اوست

در نهم و دهم محرم سال ۶۱ چه گذشت؟

سلام بر کشته‌های بی‌کفن

دلبختگان اهل بیت و حسین دوستان و علی گویان دنیا امروز و دیروز از صبح تا شام با دلی پر از غصه روایت عاشقی کشته‌های بی‌کفن را بار‌ها مرور کردند. این دو روز فضای شهر و روستا پر شده از عطر یاس و از روز اولی که اردوی محرم خمیه بر دل دوستداران خاندان اهل بیت عصمت و طهارت زد دل‌های عزاداران آماده پرواز شد و هر شب و هر روز ورقی از کتاب عشق و عاشقی باز شد و حکایتی از ایثار و فداکاری یکی از جان برکفان عرصه معرفت و مروت باز خوانی شد.
کد خبر: ۱۴۱۷۶۴۵
نویسنده فتاح غلامی - جام جم آنلاین

سلام بر کشته‌های بی‌کفن

به گزارش جام‌جم آنلاین، در روز نهم تاسوعا که لشکر شمربن ذی الجوشن دین تباه به سپاه عمر بن سعد رسید و نامه پر از کین عبیدالله بن زیاد مبنی بر التزام فرمانده کوفیان به ریختن خون سرور جوانان اهل بهشت و یارانش قرائت شد کاروان حسینی دریافت که از فردا روز باید در هر کوی و برزن حکایت غم زینب و شکستگی دل زهرا اطهر و لب تشنه و پیوند خنجر و حنجره بریده بار‌ها روایت شود تا غمنامه کربلا به عنوان یک اثر جاوید در همه تاریخ دل‌ها را به تلاطم وادار دارد و زمینه ساز حرکت‌های بزرگی در مسیر عدالتخواهی و ظلم ستیزی شود.

برابر با آنچه که گزارشگران تاریخ روایت کردند از روز تاسوعا فضای کاروان حسینی شور و هیجان دیگری دارد. از یکسو رادمردانی که در یاری از حسین و آرمانش سر از پا نمی‌شناسند و جان بر کفن در صحنه حضور دارند تا صبح روز عاشورا در محراب عشق به قیام و قعود مشغولند و با معبود خود در راز و نیاز. راویان این ماجرای عاشقانه، البته از حال و روز اهل فتوتی از طایفه بنی مشرق به نام بریر بن خضیر هم خبر می‌دهد که سرآمد عابدان شهر بود و کبوتر خوش نغمه قرآن در مساجد کوفه و استاد فن قرائت و تفسیر کتاب آسمانی. در احوالات او نوشتند زمانی که امام حسین از لشکر کین شب تاسوعا را برای عبادات و راز و نیاز با خالق یگانه مهلت خواست، بریر در حالی که انتظار داشتند آن شب را مثل روز‌های دیگر تمام به قرائت قرآن و عبادت اختصاص دهد سر شوخی و مزاح را با یاران همدل باز کرد و چهره بشاش کرد. دوستانش که همراهی با او را در کوفه سالیان سال تجربه کردند از این رفتار بریر تعجب کردند. عبدالرحمان بن عبد که در حال و هوای خود بود به بریر گفت الان چه وقت مزاح و شوخی است. پاسخ بریر، اما بسیار درس آموز است. او در جواب گفت:به خدا قسم تمام بستگان من می‌دانند که هرگز اهل شوخی و مزاح نبوده ام، ولی اکنون از آینده خوشحالم، چون میان ما و بهشت و نعمات بهشتی فاصله‌ای باقی نمانده و تنها مانع آن شهادت است و به زودی هم این مهم وصال می‌دهد.


 در کنار این حال و هوای معنوی در کاروان حسینی، غریو شور و شعف از لشکر کوفیان بلند است و اهالی شقاوت به گمان این‌که فردا با ریختن خون امام و یارانش صله و عطایای دنیوی را از دست یزدیان زمان می‌گیرند به فکر صیقل دادن شمشیر‌های آخته خود هستند تا پیکر‌های حسنیان را چاک چاک کنند.


اتفاق دیگری هم در شب تاسوعا رخ داد. شمربن الجوشن به هوای نسبت خانوادگی با حضرت ام البنین مادر عباس (ع) و برادرانش امان نامه‌ای برای از طرف عبیدالله بن زیاد می‌گیرد و آرام آرام خود را به نزدیک خیمه‌های حرم حسینی می‌رساند و صدا بلند می‌کند که عباس، عبدالله، جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی طالب کجایید. پیش من آیید تا امان نامه را به شما بدهم. کلام شمر هنوز تمام نشده هر چهار نفر بر سر فریاد زدند که خدا لعنتت کند ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر فردا غرق خون شود.

 
آفتاب روز عاشورا کم کم از آسمان برآمد و برای عاشقان بهانه‌ای پرب‌ها برای تجدید عاشقی و پیوند عاشقی فراهم شد. از اولین ساعات روز دهم عاشقان در حالی که آخرین نماز دلدادگی را با تکبیر سرخ می‌خوانند خود را آماده پذیرایی از فصل خزان لاله‌های کردند. در آن روز خوشید لباسی از سوگ بر تن کرد و از همان اولین لحظات طلوع خود رنگ شفق گرفت. کم کم صدای چکاچک شمشیر‌ها و در هم افکندن نیزه‌ها در میان معرکه بلند شد و شرارت آتش کینه قوم دغل کل صحرای کربلا را در برگرفت و غروب که نزدیک شد زمین نینوا از برگ برگ لاله‌های خونین پوشیده شد و وقتی خنجر کین گلوی تفتیده حسین را برید آنگاه بود که خمیه و اهل حرم بی‌پناه و بی‌یارو و یاور ماند.  


آنجا بود که آسمان هم به خاک رسید تا هفتاد و دو غروب خورشید را به خود دید. در خیمه گاه کسی نمانده بود تا گل‌های پرپر شده را از زمین بردارد تا لگد کوب سم اسبان نشوند و اهل خیمه در میان این همه نامرد تنها مانده بودند. از اینجای ماجرا به بعد دیگر قلم شرم دارد تا مو به موی داستان را بر صفحه تاریخ بنگارد. همین قدر می‌دانیم که رخساره کودکان به سیلی اصحاب آتش نیلی شد و شعله‌ها دامن طفلان حرم را گرفت و تازیانه‌هایی بود که بر پیکر یتیمان فرود می‌آمد. با همه ناامیدی‌ها، اما کاروان زینبی داشت که در میان بیداد موج ها، کشتی شاهدان کربلا را ناخدایی می‌کرد و انعکاس خطبه‌های سجاد بود که بزم روبه صفتان جفاکار را برهم زد.


مقتل خوانان از امروز تا پایان سفر از غم‌ها و دلتنگی‌های زینب می‌گویند. دفتر دلدادگی با پایان غروب دهمین روز محرم به پایان نرسید بلکه از فردای آن روز به بعد بزرگ زنان و بزرگ مردانی آمدند که زینب گونه و سجاد وار پیام آور عاشورا شدند. مگر غیر این است که غمنامه نینوا از زمانی که خون پاک خامس آل عبا بر زمین ریخت و کمر خاک را شکست تا به امروز زمزمه لبان مومنانی است که بی‌بهانه و با بهانه و حتی زمانی که جوی آبی می‌بینند جویبار دیده را رها می‌کنند و دلهایشان دریاچه غم می‌شود. عاشورا، اما صرفا ماندن در فضای غم و الفت با ماتم نیست. محرم را باید مدرسه‌ای دانست که در آن جوانمردان کربلا هریک رساله‌ای از ایثار و غیریتمندی و آزادگی به یادگار گذاشتند. کسانی که در این مکتب درس می‌آموزند می‌دانند که باید همچون حسین و یارانش در مقابل ظلم ایستاد و حق مظلوم را ستاند و در کلام و رفتار چنان زلال بود که حتی آیینه هم به این شفافیت رشک ببرد.  
 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها