اینها همان بازماندگان تحصیلیاند که اگر خیلی هنر کنند به پایان دوره ابتدایی میرسند و اگر بازهم همت بهخرجدهند وارد دوره متوسطه میشوند اما مارپیچ مشکلات سرانجام آنها را از درس و مدرسه دور میکند و از آنها جماعتی جوان و فاقد دیپلم میسازد.
قصه بچههایی که برای رسیدن به مدرسه، سرویس ایابوذهاب ندارند و برای پیمودن مسیر مجبورند حتی سوار کمپرسی و تریلی شوند، قصه تلخی است که هنوز هم در کشورمان ادامه دارد. معینالدین سعیدی، نماینده مردم چابهار در مجلس شورای اسلامی است، او هم تصاویر مربوط به دانشآموزان مدرسه جکیگور در شهرستان راسک سیستانوبلوچستان را دیده است؛ بچههایی که ناچار شدهاند کمپرسیها و تریلیهای عبوری را نگهدارند و خودشان را به این طریق به مدرسه برسانند. او از حادثه چهارم آذرماه امسال هم باخبر است که یک مینیبوس حامل دانشآموزان در شهرستان قصرقند واژگون شد و تعدادی از بچهها در آتش آن سوختند و از این حادثه زخم برداشتند. او درعینحال نمایندهای است که به ایلنا گفته حدود ۱۰درصد از ترکتحصیلکردههای کشور متعلق به استان سیستانوبلوچستان هستند؛ کودکان و نوجوانان لازمالتعلیمی که حدود ۴۰ نفر از هر ۱۰۰نفرشان موفق به کسب دیپلم نمیشوند؛ درست به همین دلیل بهظاهر پیشپاافتاده، یعنی نبود وسیله ایابوذهاب. کوتاهماندن دست ۴۰ دانشآموز از دریافت دیپلم و نرسیدن پای آنها به سال دوازدهم مدرسه یک تراژدی تمامعیاراست که عدالت آموزشی را درقربانگاه بیعدالتیها و محرومیتیها ذبح میکند؛ درحالیکه سالهای متمادی است با اینکه این جنس ازمشکلات وجود داشته اما فکری برای رفع اساسی آن نشده است.
بازتاب محرومیتها در نمرات
خاکیبودن جادهها، نبود سرویس مناسب مدرسه و استفاده بیش از ۱۰۰۰ دانشآموز از موتورسیکلت و وانتبار برای رسیدن به کلاس درس گرچه در استان سیستانوبلوچستان و شهرستانهای محروم آن امری متداول است و به ترکتحصیلهای گسترده منجر میشود، ولی درعینحال بازتاب وسیعی نیز در نمرات دانشآموزان دارد. معینالدین سعیدی میگوید: «همین حالا در استان سیستانوبلوچستان حدود ۱۴هزار و ۵۰۰ معلم کم است و شاهدیم که یک معلم چندین پایه تحصیلی را تدریس میکند.» این اما فقط ماجرای استان پهناور و محروم سیستانوبلوچستان نیست بلکه کمبود معلم، کیفیت پایین تدریس و کمبود امکانات آموزشی، مثلثی نحس است که دانشآموزان در بسیاری از نقاط محروم کشور را محکوم به ترکتحصیل یا کسب نمرات حداقلی میکند.این نمرات زمانی که در ترازوی امتحانات نهایی سال دوازدهم سنجیده میشود وخامت اوضاع بهخوبی بهنمایشدرمیآید؛ مانند نتایج امتحانات نهایی دانشآموزان سال آخری که به معنی واقعی مایوسکننده و راوی کاهش شدید کیفیت و عدالت آموزشی است. اگر پیگیر اخبار آموزشوپرورش باشید این آمارها حتما برایتان آشناست، درغیراینصورت باخبر شدن از آن برای درک عمیقتر بیعدالتی آموزشی در کشور سودمند است: «میانگین نمرات آزمونهای نهایی پایه دوازدهم دانشآموزان در خرداد ۱۴۰۲ در رشته تجربی در بین پسران۱۰.۴ و در بین دختران۱۱.۷، در رشته ریاضی برای پسران۱۰.۱۶ و برای دختران۱۱.۸۸ و در رشته علوم و معارف اسلامی در بین پسران۹.۳۶ و در بین دختران۱۱.۷۲ بوده است. البته در رشته ادبیات و علوم انسانی وضعیت بدتر است، زیرا میانگین نمرات پسران در این رشته۷.۳۶ و برای دختران۹.۷ بوده که چنین معنی میدهد که بسیاری از دانشآموزان حتی به معیار قبولی در امتحانات نیز نرسیدهاند.»
و اما نکته کلیدی نهفته در این آمارها اینکه دانشآموزانی که باعث افت میانگین کشوری نمرات میشوند همانهایی هستند که با هزار مشقت خود را به مدرسه رساندهاند، وقتی به مدرسه رسیدهاند یا معلم نداشتهاند یا اگر داشتهاند معلم باکیفیت نداشتهاند و شاید بارها در ذهنشان تصمیم به ترکتحصیل جرقه خورده است.
سهم مبهم دانشآموزان محروم در کنکور
۷۰ درصد از رتبههای برتر کنکور که همان زیر سههزارها هستند در مدارس استعدادهای درخشان درس خواندهاند؛ این حقیقتی است که تاکنون به دفعات اعلام و اینبار پس از انتشار نتایج کنکور سال ۱۴۰۲ نیز تکرار شد. به این ترتیب بقیه دانشآموزانی که در انواع و اقسام مدارس درس خواندهاند میمانند و ۳۰ درصد باقیمانده از رتبههای برتر کنکور که طبق آمارهای رسمی، کمترین آنها به دانشآموزان مدارس دولتی عادی میرسد؛ ازجمله به دانشآموزان مناطق محروم که گزینهای جز تحصیل در این مدارس ندارند. زمانی که مصوبه کنکوری شورای عالی انقلاب فرهنگی رای آورد و تبدیل به قانون شد تا سوابق تحصیلی دانشآموزان نقش پررنگی در نتایج کنکور پیدا کند، استدلال این بود که با این روش، تبعیضهایی که حین آمادگی برای کنکور میان دانشآموزان شکل میگیرد، از بین میرود چون از این پس عملکرد تحصیلی دانشآموزان در مدرسه نقش اساسی در قبولی کنکور خواهد داشت. اما این مصوبه بهظاهر منطقی، یک چالش جدی دارد و آن نادیدهگرفتن نقش کیفیت تحصیلی در مدارس نقاط مختلف کشور و بیتوجهی به شکافهای آموزشی موجود است.
درتایید این نقطهضعف، محمدصادق عبداللهی، مدیر گروه آموزشوپرورش مرکز پژوهشهای مجلس نیز گفته است: «هنوز نمیدانیم مصوبه کنکوری شورای عالی انقلاب فرهنگی باعث افزایش تعداد دانشآموزان مناطق محروم در رتبههای زیر ۳۰۰۰ کنکور شده است یا خیر، زیرا چندینبار از سازمان سنجش درخواست آمار داشتیم که گفتند احصا نشده است.»
عبداللهی به فارس میگوید: «برخی دانشآموزان در مناطق مرفه شهرها زندگی میکنند و به مدارس بهتری دسترسی دارند، قطعا این افراد در امتحانات نهایی نمرات بهتری را کسب میکنند اما دانشآموزان مناطق محروم و روستاها یا حتی ساکنان مناطق میانی و جنوبی شهرها به آموزش و مدارس باکیفیت دسترسی ندارند. مثلا در تهران کلاسهای درس با بیش از ۴۰ دانشآموز وجود دارد که معلمان آن هم بازنشسته هستند، پس دانشآموزان این مدارس چگونه میخواهند با دانشآموزان مدارس باکیفیت که معلمان توانمند دارند رقابت کنند؟ بنابراین حتی اگر امتحانات نهایی هم ملاک قبولی در دانشگاهها باشد بازهم دانشآموزان خاصی منتفع خواهند شد نه عامه مردم.» مرکز پژوهشهای مجلس یک بررسی جالبتوجه نیز انجام داده که نشان میدهد در امتحانات نهایی خرداد امسال بالاترین نمرات کسبشده متعلق به دانشآموزان مدارس سمپاد، نمونه دولتی، شاهد، غیردولتی، هیأت امنایی و دولتی عادی بوده؛ حتی نمره دانشآموزان مدارس سمپاد دوبرابر نمره دانشآموزان مدارس عادی بوده است که همین وضعیت در نتیجه کنکور نیز خود را نشان میدهد. با این وصف چالشی که در نظام آموزشی کشورمان در جریان است جنگ میان رفاه و محرومیت است که باعث شده راه عدهای تا رسیدن به مدارج بالای علمی هموار باشد و دست عدهای دیگر حتی به مدرک دیپلم یا حتی نمرات قابلقبول نیز نرسد.