۲- شام، سختترین روضه اهل بیت علیهم السلام است«الشامالشام...» و شهریار شهر عشق از زینب و شهر دمشق گفته بود و سنگینی این فضا همچنان در هر نقطه از شهر فریاد میزند... .
۳- در مسیر زیارت مقام بانو سیده رقیه سلاما... علیها و گذر از بازار حمیدیه و عبور از دروازه ساعت و رد شدن از کاخ اموی روضه مصوری است که روایت غربت و مظلومیت شیعه است. عشق شیرینترین بیماری دنیاست، نیازی به درمان ندارد. عشق به زیارت را از باب الصغیر در منطقه زینبیه آغاز میکنیم؛ قبرستانی قدیمی با قبور افرادی به بلندای تاریخ چون بلال حبشی و حضرت فضه خادمه حضرت زهرای مرضیه سلاما...علیها تا مرقد عبدا... همسر حضرت زینب سلاما... علیها... ریوی شهدای کربلا و مضجع برخی امامزادگان که این گلدسته سفید نمادی از این آرامستان قدیمی است.
۴- سوریها یا همان عربها و به خصوص مردم سوریه، لبنان و عراق به شیرینیهای رنگارنگ و متنوع خود «حلویات» میگویند و در مسیر این بازار تاریخی به راحتی کام خود را شیرین میکنند و میروند و میآیند و گویی در طول این ایام و سالها هیچ حادثهای اتفاق نیفتاده و آرامش برایشان فراهم است. زندگی در شهر سوخته جاری است و مردم برای خرید به خیابانهای اصلی دمشق میروند و مایحتاج اولیه خود را تهیه میکنند و ثابت کردند که زندگی با مرگ دیگران نمیمیرد. مردم دمشق در بسیاری موارد با مشکلاتی که روبهرو میشوند، خم نمیشوند، مچالــه نمیشوند، خاک آلود نمیشوند و احساس نمیکنند که دیگر ارزش ندارند؛ صرفنظر از این که چه بلایی سرشان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمیدهند و هنوز هم برای زیستن در بین همشهریهای خود که دوستمان دارند، به تجارت و داد و ستد مشغولند و آدمهای با ارزشی هستند و در سادهترین بازار میوه هم به همدیگر احترام میگذارند.
۵- مسیحیهای شام برای ژانویه آماده میشوند و اهل سنت هم زندگی روزمره خود را میکنند؛ دروزیها و علویهای سوریه هم مشغول معاش و معیشت خود هستند و تنها شیعیان در غربت و مظلومیت شهیدان مدافع حرم حضرت زینب سلاما... علیها خون میگریند و یاد برادران شهید لبنانی، افغانی، ایرانی و پاکستانی خود را مرور میکنند؛ سروقامتانی که در ریف (حاشیه)دمشق و حلب تا درعا و مناطق مختلف در برابر داعش متجاوز ایستادهاند.
۶- درب ورودی به زینبیه جوانانی رشید و نورانی در حاجزها (ایستگاههای بازرسی)ایستادهاند و چونان شیران جوان و پرانرژی از ورود روبهان و گرگصفتان حفاظت و صیانت میکنند تا مبادا گنبد طلایی رنگ دمشق ذرهای ضربه ببیند و نمیگذارند تا چون حرم سیده سکینه سلاما...علیها، دخترامیرالمومنین علی ابن ابیطالب و حضرت زهرای مرضیه سلاما...علیهم اجمعین تخریب شود و ددمنشان و وحشیان، فکر تخریب و ورود به سایر اعتاب مقدس را در ذهن ناپاکشان هم مرورکنند.
۷- آرامش شام مدیون و مرهون سید شهیدانمدافعحرم سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی وفرماندهان و سربازان مقاومت با ملیتهای مختلف است که عاشقانه و مردانه در برابر نامردیها ونامردمیهای وحشیان اسلامگریز استقامت کردند و تکرار تاریخ کربلا و مظلومیت شهیدان و مظلومان جهان را در آغاز هزاره سوم به جهانیان رساندند، بدون آنکه تصویری و نامی در شهر دیده شود؛ همانها که در دفاع از حرمها و امامزادگان و اعتاب مقدس و دفاع از مرز جغرافیایی شیعیان مقاومت از جان و جوانی خود گذشتند تا مردمان دمشق و حلب و چهار گوشه سوریه و... از مرز سوریه تا ترکیه و لبنان و ایران در آرامش تمام، قدم بردارند و به زندگی خود توجه کنند و همچنان ماندهاند تا دشمنان بدانند سیدنا القائد همچنان فرمانده مقاومت و جهاد است و دلها و گوشهای فرماندهان و سربازان به فرمان و اشاره اوست.
۸- سوگند به شبهای شام، لبنان، ایران، یمن و عراق؛ سوگند به ستارههای راه شهادت جبهه مقاومت و سلام به سکوت شب، به ستارهها، به سکوتی که سروقامتان مردسیرت شکستند و سرود فتح سردادند؛ مظلومانی که سرود ستایش و نجوای سحرگاهی خود را با سکوتی سراسر عشق و محبت به ستارههای آسمان سپردند. سروقامتانی که راویان و مورخان باید سکوت شکسته آنان را در برابر داعشیان وحشی، سالهای سال بسرایند؛ مردانی از جنس سکوت و سلامت؛ سبزپوشان سادهزیست با سربندهای سبز، با ذکر سید سردار ادب و سکوت و گمنامانی که راه کربلا را از دمشق و زینبیه با ذکر یا ابوالفضلالعباس و «کلنا عباسک یا زینب» برای همیشه تاریخ با دادن سر و جان، سردادند و عشق را در قلب تاریخ سرودند.
سرود خرابههای شام
مدتی است به ظاهر که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترکخورده جوانان مدافع حرم تازیانه میزند. افتخارشان این است که سرباز ولایت هستند؛ هر چند دستشان خالیست اما دلهایشان پر از عشق ولایت است.
«آنکه آدم هست و
عاشق نیست
کیست؟
زندگی بیعشق
اگر باشد
همان جانکندن است!
دمبهدم جانکندن، ای دل،
کار دشواریست،
نیست؟»
#قیصر_امینپور
معنای این سروده زندهیاد امینپور در گذر از خرابههای شام و شهر سوخته شنیده میشود؛ از خشتهای بر هم فرو ریخته و دیوارهای زخمی شهر؛ از نالههای زنان و کودکانی که ترس و وحشت را در زیر همین آوارها دفن کردند تا زنده بمانند و زندگی پر از نشاط را تجربه کنند.