لباسهای رنگارنگ اهالی ده بهویژه خانم کوچیک و خانمبس که پیش از این کمتر در قاب تلویزیون دیده بودیم، حسابی برایمان جذاب بود. لهجههای شیرین گیلانی به دل مینشست. از دسیسههای خانم جان، قلبمان فشرده میشد و هر بار با صدای گیرای فریدون پوررضا غرق در عالم قصه میشدیم. یادتان هست این خواننده شهیر از چه میخواند؟ ترجمه ترانه برای ما که گیلانی نمیدانیم، این است: «دوباره دل آسمان پر شد/مهتاب، پشت ابرهای سیاه کور شد/ستارهها، دانه به دانه [از من] روی گرفتند/ امشب بساط غم چه عجیب جور شده است/به خاطر تو به دامان رفتم /افسرده و نالان رفتم/جنگل سیاه و سرد است/ آه دل من پردرد است» این ترانه غمناک با موسیقی حزنانگیزی عجین شده بود که با سرنوشت شوم غالب شخصیتهای قصه قرابت داشت. سریال راوی ماجرایی در دل تاریخ بود که رد آن تا امروز کشیده میشد. هرقدر روایت گذشته در این اثر جذاب بود، مخاطبان چندان با زمان حال، ارتباط برقرار نمیکردند. این سریال همچون عنوانش طراوت خاصی داشت و در مضمون هم نظیر شسته شدن چهره هر چه بعد از بارش باران، نمایانگر شخصیتهایی بود که هرکدام پس از یک نقطه عطف در قصه، نقاب از رخشان برمیافتد و چهره تازهای از خود به نمایش میگذارند. پس از باران، با برگ برندههایی در فیلمنامه، موسیقی، بازیگری و... آنقدر در جذب مخاطب موفق بود که بسیاری از بازیگران این سریال همچنان با نام همان نقشها درذهن مخاطبان به یاد ماندند مانند محمود پاکنیت، مرجان محتشم، رحیم نوروزی، مهوش صبرکن و... . سعید سلطانی، کارگردان این سریال هم گرچه پس ازآن بارها با آثار دیگر مخاطبان تلویزیون را همراهی کرد که یکی از موفقترینهایش «ستایش» بود اما هنوز هم پس از باران، نقطه درخشان کارنامه اوست. این مجموعه مسیری را برای سریالسازی در شمال کشور و همچنین روایت دوران خانها و رعیتها گشود که هنوز هم باز و پرطرفدار است. اگر شما هم از تماشای این سریال خاطره دارید، با دیدن دوباره آن خاطرهها برایتان زنده خواهد شد. اگر هم تا به حال آن را ندیدید، پیشنهاد میکنیم تماشاگر بازپخش آن از شبکه آیفیلم باشید.