به هرحال ساختن جهانی با مواد و مصالح رخدادهای درون زمان خطی، براساس نگاه آفرینشی مستندساز به نوع ارتباط با سوژه ونگرش فیلمسازبستگی دارد.شناخت شیوهشناسی مستند و تقسیمبندیهای موضوعی و محتوایی و تلفیقی، یا لحنی وساختاری وژانری، امروز به تاریخ سینما پیوسته و مکالمه با فیلم مستند فضای پیشبینیناپذیر وسرکشی را دربرمیگیرد که از محبس تنگ فرمولها میگریزد و این روش را به ژورنالیستها و مباحث نخنمای همگانی واگذار میکند.حتی شش شیوه معروف نیکولز، بازنمایی شاعرانه، مشارکتی، مشاهدهای، انعکاسی واجرایی با مستندهای خودبیانگر و مینیمالیستی و ناخودبیانگر، شالودهشکنی شده است. به هر حال عرصه مستندسازی امروز به بسط و انکشاف بیانی وآمیختگی با سوژه وروایت هنرمندانه و نو و آشناییزدایانه موضوع اهمیت میدهد و البته رسانه همگانی عمدتا درهمان گزارشگری تبلیغی حبس شده است. مستندسازی امروز دیگربه جزمهایی چون مستند نباید تصویر کلههای سخنگو باشد یا نباشد، اهمیت نمیدهد. یک مستند تکنفره که اول تا آخر با دوربین سخن میگوید، میتواند شاهکاری از آب درآید. حرف آخر برمیگردد به باورپذیری، حس همدلی، کشف، خرد، امکان تاملات جدی وفرصت اندیشیدنی که مستند فراهم میآورد تا ما وجوه نادیده و ناشنیدهای را تجربه کنیم و به جوانب باطنی چیزها صمیمانه تقرب جوییم.
مستندی با جهان درونی
مجموعه غیررسمی، مستند گزارشی برآمده از روشهای خبری ومصاحبه با شخصیتهایی است حول رابطه حضرت خامنهای با کتاب و فرهنگ. این مستند برای من حکم یک تلنگر برای کشف امکان یک مستند بدیع از رهبر و امام کنونی انقلاب اسلامی را دارد که هرگز ساخته نشده است؛ مستندی که جهان درونی او را از نگاه شاهد نظاره کند، نه مستندی تحمیلی و القایی با یکسویگی نظیر مستند احمد، درباره احمدآقای خمینی، طبق امیال بازماندگان و فاقد خلاقیت وصمیمیت؛ بلکه مستندی رها از نام و جاه. به هر رو تا همینجا درباره مستند موجود گزارشگر تلویزیونی حرفهایی دارم.
قدرت و شور صادقانه انقلاب
راستش اولینبار من مستند غیررسمی اخیر درباره رابطه رهبر و کتاب را تقریبا از جایی دیدم که حضرت آقا در غرفه بیژن عبدالکریمی با ایشان صحبت میکرد. عبدالکریمی استادمحترم فلسفه، شارح هایدگر، معتقد به اهمیت انقلاب ایران است تا میراث جامعه شبهمدرن را با بازگشت به عقلانیت مدرن نفس و جامعه مدرن و اصیل برپا دارد. قدرت وشور صادقانه انقلاب از نظر او با درهم آمیختن با خرد مدرن میتواند ما را از بحران برهاند و با پذیرش ناممکنی امر دینی درعصر مدرن شالوده برنامه معقول تحول و تغییر ساختاری را بنا نهد. او ریشه همه تلاطم و اغتشاشها و ناکامی در تدارک زندگی درخور آسایش قرن بیستمی و قرن بیست یکمی را این خطا میداند که گویی نظام دینی ممکن است و جز مدرن بودن، چارهای دیگر برای توسعه واقعی موجود است. من به تلاشهای عبدالکریمی ارج مینهم ضمن آنکه از او به سبب راهی مغایر روشنفکران خودباخته ممنونم و احترامش را به انقلاب اسلامی و دیدن فضایل مستقل انقلاب را سپاس میگویم، اصلا با تحلیل ایشان موافق نیستم و آرایم را بارها بیان کردهام.
وجه ادبیت و معاصرت
برخلاف بسیاری که با شنیدن اینکه مقام رهبری دون آرام را یا خانواده تیبور را خوانده یا با آقای افشار، محیط و آرام دیدار کردهاند، ذوقزده میشوند، من ایشان را دروجه ادبیت ومعاصرت بسیارپیشروتر ازاین حدود میدانم. یادداشتهایشان خبر از درک کارشناسانه قوی میدهد. روانکاوی زبان و کلام فصیحشان گویای دنیای ادیبانه پیشرفتهای است. بینششان ژرفای فراوانی دارد که از علم و مطالعه و معرفت گسترشدار خبر میدهد و فهم شاعریشان تیز و چابک است. به سبب همه اینها توقع من آن بود که برخوردشان با عبدالکریمی هم مبین اشاره صاحبنظرانهای به خطای معرفتی ایشان در شناخت اسلام کنند و باب گفتوگوی نقادانهای را با ایده مرگ امر دینی در دنیای کنونی بگشایند. یعنی برخوردی انتقادی با حفظ حرمت گفتوگو صورت گیرد.
سیمایی دیگر از مقام ولایت فقیه
اما یک هسته دلربا در این مستند وجود دارد که حاوی دو وجه بههم پیوسته است.
۱- ساختارزدایی یک چهره تکبعدی، دور، رسمی، مقتدر و کلیشهای از قدرت و نمایش سیمایی دیگر از مقام ولایت فقیه
۲- ظهور یک سیمای انسان اهل فرهنگ درون انسان در قدرت. میخواهم درباره همین نکته بیمانند سخن بگوییم.
در جهان ما البته رهبران و سیاستمداران اهل ادبیات و فرهنگ وجود داشتهاند، فقیه ادیب معاصر هم کم نداشتهایم. مرحومان آیتا... غروی اصفهانی، جلوه، سیدعلی قاضی، علامه و امام(ره)و ادیب نیشابوری، مدرس زنوزی، قشقایی، علامه بزرگوار حسنزاده آملی و استاد مطهری و... ازاین جملهاند اما رهبر در قدرت ومرد فقیه با کاراکتر امور فرهنگی امرنایابی است. زیرا اساسا انسان در قدرت و انسان با روحیه هنروفرهنگ دچار تناقضات مهمیاند.شاید درفرد بینظیر ومعصومی چون امامعلیامیرالمومنین جمع اضداد، یعسوب و قسور علیهالسلام ممکن باشد اما مرد در قدرت و دارای حیات و علایق فرهنگی و شاعرانه در میان مردم، نایاب است چرا؟ خواهم گفت.
قدرت در مرغزار فرهنگ
مستند «غیررسمی» امکان این پدیده را درشخصیت سیدعلی خامنهای باورپذیر کرده است. خصوصا باسخنان آقایان لاریجانی، سرهنگی و حداد عادل و... مردان فرهنگ در فضای تخاصم نفس نمیکشند. آنان هرعذر در برخورد با مرد فرهنگی مخالف در چالش باشند، بیرون دایره اختلاف نظر قدرشان به مقدار صبرشان بستگی دارد. ضمنا تضاد ایدئولوژیک و دیدگاهی هرگز برای آنان مجوزی بر بیانصافی حرفهای در داوری از قدر و ارزش علمی و هنری کار هنرمند و استعداد مرد فرهنگمند، ولو رقیب نمیتواند بود اما مردان قدرت ناگزیرند از تقابل، تخاصم و قتال با دشمنی که شمشیر از رومیبند و راه تجاوز میپوید، استمرار زیستن در چنبره قدرت روانشناسی مرد قدرتمند را از روانشناسی مرد فرهنگ متمایز میکند که با گفتوگو و برهان و نظریه سرو کار دارد ودر سختترین رویارویی فکری، ارزش علمی و هنری میتواند اعتراف شود و عواطف دوستانه و احترام محفوظ بماند. درمستند غیررسمی این چهره هنری و علمی آقا، عیان میشود و حلاوت وملاحت با جذبه و قدرت میآمیزد. برخورد ایشان با دکتر افشار، همایون صنعتی، فروغ فرخزاد، احمد شاملو، شفیعی کدکنی و... ازجنس انسانی است که رها ازمقتضیات قدرت درمرغزار فرهنگ به هرسو پر میکشد و از هر گلی میبوید وهمنشین هراهل ادب ارجمندی میشود، جدا از آنکه با او همسوست یا ناهمسوییها دارد.
نهاد قدرت و فرهنگ
نهاد و برابر نهاد قدرت و فرهنگ به همنهاد سلوکی نویی درمقام ولی فقیه ختم شده است. صبوری برابر پیمان شکنان تا حداکثر امکان. نفوس تزکیه نشده در معرض وزش تند باد قدرت بسی چیزهایشان را میبازند و پیمان میشکنند و تا حد همصدایی با پروژه دشمن غدار به ویرانگری خطرخیز تن میدهند و از آزمون الهی سرشکسته بیرون میآیند، زیرا محبوبیت و گرد آمدن کسری از مردم به گردشان نفس اماره به پیمانشکنی را در آنان برمیانگیزد. منهماکنون دقیقا دارم به سال ۸۸، به هاشمی، خاتمی، میرحسین موسوی، کروبی و... میاندیشم و صبوری ولیفقیه که به رفتار پدرانه اهل فرهنگ شبیهتر بود تا اقتدار آشتیناپذیر مرد قدرت برابر خیانت تا سرحد براندازی تحت تحریکات رادیکالیسم متکی به وسوسه شیطان بزرگ و اذناب.این سیمای آقای خامنهای در غیررسمی برایم دلپذیر است. تصویرسازی غلط از رهبری او را دور،غیرملموس و... به تماشا مینهد. حال ما به اشاراتی به وجه انسانی و واقعی مقام رهبری روبهرو میشویم. کاش مستندی میشد بسازم که ما را جدا ازقراردادهای پوچ رسمی، وارد دنیای روزمره و اکتشافی ولو اندک ار اکناف روح آقای خامنهای میکرد. در آن صورت مسلمانان جهان دلایل، بهانه و مصالح فراوانتری برای حس شدید محبت بیشتر، زندهتر و واقعیتر نسبت به ولی فقیه خود پیدا میکردند.
نگاه تمامیت انقلاب
تنها نکتهای که میماند بگوییم، ضرورت سیستماتیزه کردن روح فردی و منش شخصی دراتحاد نظم قدرت و نظم فرهنگ بهمثابه شیوه حکمرانی است. این تحمل آزاد اندیشانه نگرشهای غیرمعاند و رفتار احترامآمیز میراث معصوم است که به ولیفقیه و نقش پدرانهاش به ارث رسیده اما نگرشهای تخاصمآلود در حوزه فرهنگ بسیاری از نهادها و مسئولان بروکراسی متکبر را اسیر کرده است. شکل دادن به نظمی صبور و بدون دافعه را طی و غیرلازم و کل ملت را محترم داشتن، همان نگاه تمامیت انقلاب، فراتر از رفتار فردی لازم است. این رفتار عقلانی باید در ایران نهادینه شود و رهبر انقلاب بهخاطر سرشت فرهنگی وجودش صالحترین همه در توسعه این سازوکار الهی بهمثابه سرشت جامعه فرهنگی و سیاسی ماست و به کار تحکیم انقلاب اسلامی خواهد آمد. این حس امروز با غیررسمی کلید خورده است.