دکتر صادق کوشکی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران که مصاحبهشوندهای صریح و بیتعارف است درباره این وضعیت مفصل با جامجم صحبت کرد و به تشریح آنچه که رویکردهای غلط دانشگاه آزاد با جامعه از یک سو و جایگاه علم و دانش از سوی دیگر کرده، پرداخت. در واقع او مدافع شرافت علم و جایگاه دانشگاه است که بهزعم وی در سایه غفلتهای مختلف توسط دانشگاه آزاد مورد هجمه قرار گرفته است؛ چالشی که به اعتقاد وی با نظارتپذیر شدن دانشگاه آزاد و خروج وزارت علوم و شورای عالی انقلاب فرهنگی از رخوت فعلی حل شدنی است.
شما یکی ازمنتقدان رویکردها و عملکردهای دانشگاه آزاد و یکی از مدافعان نظارت بر این دانشگاه هستید. به چه دلایلی معتقدید که دانشگاه آزاد باید تحت نظارت قرار بگیرد؟
پدیدهای به نام دانشگاه آزاد در کشور ما ظاهرا در پاسخ به این تقاضا ایجاد شد که تعداد زیادی از جوانان کشور مایل به تحصیلات دانشگاهی هستند و دانشگاههای دولتی توان پاسخگویی به این تعداد را ندارند. مثلا حامی اصلی دانشگاه آزاد که آقای هاشمی رفسنجانی بود، بارها اعلام کرد که ما سالانه با هزاران جوانی روبهرو هستیم که میخواهند دانشجو شوند ولی دانشگاههای دولتی ظرفیت پذیرش این تعداد را ندارند، بنابراین جوانان ایرانی یا باید با هزینههای گزاف به دانشگاههای خارج از کشور بروند و تحصیل کنند(که آن هم زیانهایی دارد) یا اینکه از تحصیل باز بمانند. برای همین دانشگاه آزاد را تاسیس میکنیم تا بتواند پاسخگوی نیاز جوانان کشور برای تحصیلات عالیه باشد. اما متاسفانه از ابتدای تاسیس این دانشگاه تا امروز آن چیزی که ذهن دانشگاهیان کشور را نگران میکرد این بود که آیا دانشگاه آزاد، استانداردها و چارچوبهای علمی را رعایت خواهد کرد یا نه یا اینکه آیا صرفا مکانی خواهد شد برای ورود عدهای به آن و خروج از دانشگاه با یک مدرک تحصیلی، آن هم با هر کیفیتی. متاسفانه دانشگاه آزاد در بیشتر مواقع نقش دستگاهی برای تولید مدرک را بازی کرد و موارد بسیار متعددی وجود دارد که ثابت میکند دانشگاه آزاد و مسئولان آن بهخصوص در دهههای۷۰ تا ۹۰شمسی یعنی در عرض۲۰ سال عملا با یک توسعه بسیار کمی و بدون توجه به استانداردهای علمی، میلیونها دانشجو را پذیرفتند و بدون ملاحظات علمی واقعی به آنها مدرک تحصیلی دادند. پس عملا اتفاقی که افتاد این بود که تعداد دانشجویان کشور چند برابر شد در حالی که تعداد اساتید، کتابخانهها و آزمایشگاهها چند برابر نشده بود.ما شاهد بودیم که دانشگاه آزاد افتخار میکرد به این که در دورترین مناطق شعبه دارد و تاملبرانگیز این که این واحدها در دورترین مناطق، درعرض چند سال دانشجوی دکتری را هم میپذیرفتند. جالب اینجا بود که مثلا وقتی در دانشگاههای دولتی تهران برای برخی از رشتهها با احتیاط دوره دکتری ایجاد میشد، همان رشتهها در شهرستانهای خیلی دور، دوره دکتری را با شجاعت تاسیس میکردند. یا مثلا وقتی در دانشگاههای دولتی درجه یک، سقف پذیرش دانشجوی دکتری در یک کلاس پنج تا شش نفر بود، مشاهده میکردیم این کلاسها در واحدهای دانشگاه آزاد در شهرستانهای دور با ۲۰ نفر برگزار میشود؛ درحالی که این سؤال مطرح بود که اساتید بهعنوان محور آموزش از کجا تامین میشوند و اصلا این کلاسها چه کیفیتی دارند.متاسفانه در طول دو دههای که دربارهاش صحبت میکنم صدها هزار جوان وارد چرخه آموزش دانشگاه آزاد شدند و از آن بیرون آمدند در حالی که استانداردها و کیفیت علمی لازم را نداشتند، ولی مدرکی داشتند برابر با دانشگاههای دولتی.
شما در واقع درباره توسعه کمی شتابان و افسارگسیخته در دانشگاه آزاد صحبت میکنید. حالا سؤالم این است که در این مسیر آیا فقط دانشگاه آزاد مقصر است یا همه کسانی که نشستند و تماشا کردند نیز مقصر هستند؟
واقعیت این بود که دانشگاه آزاد از حمایت شخصیتی مثل آقای هاشمی رفسنجانی برخوردار بود و از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۹۰ دانشگاه آزاد معمولا سعی میکرد مشکلات احتمالی خودش را با استفاده از رفتارهایی که میتوانیم به آنها دور زدن قانون بگوییم، حل کند. بهطور مثال دانشگاه آزاد خودش را بهعنوان نماد توسعه در بسیاری از مناطق دورافتاده ایران جا زده بود و در شهرهای کوچکی که مایل بودند و عطش داشتند که به یک شهر توسعهیافته تبدیل شوند با همکاری مقامات محلی، دانشگاه آزاد با ساختمانهای بزرگ و مجلل تاسیس میشد و آن شهر افتخار میکرد که من دانشگاه دارم و جالب است که حتی از شهرهای بزرگ به این شهرهای کوچک میرفتند. حالا وقتی بحث نظارت بر کیفیت دانشگاه آزاد مطرح میشد آن وقت این دانشگاه عملا تهدید میکرد که اگر بخواهید بر من نظارت کنید و واحدهای من تعطیل شود شما با صدها هزار دانشجو و خانوادههای آنها و نیز صدها هزار شهروند شهرهای کوچک که نماد توسعه آنها را از بین بردهاید، روبهرو هستید که گریبان شما را خواهند گرفت.در این میان مقامات محلی شهرهای کوچک هم اصرار داشتند که دانشگاه آزاد حتما باید باشد، آن هم بهعنوان بخشی از کارنامه درخشان خودشان. مثلا بسیاری از نمایندگان مجلس سعی کردند از ساختار دانشگاه آزاد حمایت کنند، چون رابطه دوطرفه میان آنها وجود داشت، یعنی دانشگاه آزاد از تعدادی از نمایندگان مجلس حمایت میکرد و به هرکدام از آنها که مایل بودند امتیازاتی میداد مثلا اگر نمایندهای میخواست فردی را بهعنوان هیات علمی یا رئیس دانشگاه آزاد در منطقه خودش تعیین کند، دانشگاه این امتیاز را به او میداد. در مورد انتقالی دانشجویان هم همینطور بود، چرا که دانشگاه آزاد بهوفور این کار را برای نمایندگان مجلس انجام میداد و نماینده از این طریق پاسخی به بخشی از مطالبات هواداران خودش میداد و درنقطه مقابل از دانشگاه آزاد حمایت میکرد. یعنی عملا دانشگاه آزاد برای این که از نظارت علمی و کیفی فرار کند خودش را زیر سایه قدرت شخصی مثل آقای هاشمی رفسنجانی یا بسیاری از نمایندگان مجلس یا حتی زیر چتر حمایتی مقامات محلی پنهان میساخت و از این طریق برای خودش مشروعیت ایجاد میکرد. به این ترتیب آنچه که در این ۲۰ سال قربانی شد کیفیت علمی و جایگاه علم در کشور بود به این معنی که یک دانشآموز پرتلاش، با سعی فراوان میکوشید به دانشگاه دولتی وارد شود و یک مدرک کارشناسی دریافت کند. از آنسو یک دانشآموز متوسط یا پایینتر از متوسط هم بدون تلاش خاصی موفق به ورود به یکی از واحدهای دانشگاه آزاد و در نهایت کسب یک مدرک با حداقل کیفیت علمی میشد و دست آخر هر دو اینها با مدرک مشابه وارد بازار کار میشدند. البته باز هم تاکید میکنم که این موارد مربوط به سالهای ۷۰ تا ۹۰ است و شامل سالهای پس از ۱۳۹۰ نمیشود.
چرا؟
زیرا از سال ۹۰ به این سو شاهد یکی بیمیلی جدی در جوانها برای تحصیلات دانشگاهی هستیم و همین بیمیلی سبب شده تا کیفیت دانشجویی در کشور بهطور جدی کاهش پیدا کند که این مسأله شامل حال همه دانشگاه شده به طوری که جوانی که جویای دانش باشد بسیار کمیاب شده، حتی تعداد جوانهای جویای مدرک هم کم شده است.
شما به بخشی از آسیبهای ناشی از گسترش بیقاعده دانشگاه آزاد اشاره کردید که همان آسیبهای آموزشی بود اما به نظر میرسد دانشگاه آزاد مولد آسیبهای دیگری نیز بوده، مانند آسیبهای فرهنگی. در این خصوص توضیح بدهید.
بله، توسعه افسارگسیخته دانشگاه آزاد آسیبهای جدی فرهنگی نیز به جامعه ما وارد کرد، یعنی دانشگاه آزاد بهصورت ناخواسته و البته بهدلیل غفلت از مسائل فرهنگی، یک اختلاط لجام گسیخته را رقم زد که باعث شد ساختار فرهنگی منسجم شهرستانهای دور متلاشی شود.در واقع شهرستانهایی که ثبات فرهنگی داشتند، نهاد خانواده محترم بود و ارزشهای اخلاقی جریان داشت، یکباره با چند هزار دانشجو روبهرو شدند که از نقاط مختلف کشور آمده بودند و هرکدام در این شهرستانها، خانههای مجردی داشتند و بدون نظارت پدر و مادر و بدون نظارت دانشگاه، مرتکب رفتارهای دلخواه میشدند و عملا طی دو دهه بافت اخلاقی و فرهنگی بسیاری از شهرهای کوچک ما قربانی غفلت و بیمبالاتی مسئولان دانشگاه آزاد شد و ما یک نابسامانی اخلاقی و فرهنگی جدی را شاهد شدیم. به این ترتیب کار به جایی رسید که کسانی که یک روزی تاسیس دانشگاه آزاد در شهرشان را نماد توسعه میدانستند و به آن افتخار میکردند در انتهای دهه ۸۰ متوجه شدند که متحمل چه زیان گستردهای شدهاند، البته حضور دانشگاه آزاد در شهرهای کوچک بعضا رونقی هم به لحاظ اقتصادی به این شهرها میداد بهطوری که کسانی که در کار اجاره دادن خانه بودند یا خدماتی را به دانشجویان ارائه میدادند، سود کردند یا این که دانشگاه آزاد نیروهایی را بهعنوان کارمند یا عضو هیات علمی جذب کرد اما زیانهای فرهنگی بهقدری بود که بسیاری پشیمان شدند که چرا در شهرشان دانشگاه آزاد تاسیس شده که البته وقتی متوجه شدند که آن آسیب وارد شده بود و ساختارهای فرهنگی را بهطور جدی دچار آسیب کرده بود.
من قبول دارم که شهرهای زیادی از هجوم دانشجویان غیربومی ضربههای فرهنگی خوردند اما از آنجا که شما میگویید این آسیب به سبب غفلت و بیمبالاتی مسئولان دانشگاه آزاد است این سوال پیش میآید که آیا دانشگاه مسئول رفتار دانشجویان در خارج از دانشگاه است و اساسا میتوان دانشگاه آزاد را به غفلت متهم کرد؟
البته باز هم تاکید میکنم که بحثهای من در مورد دو دهه مورد نظر است نه الان، چرا که اکنون مهاجرت از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچک برای تحصیل در دانشگاه آزاد بسیار کم شده است. با این حال نکته این است که برای دانشگاه آزاد در آن مقطع صرفا پر شدن کلاسها و دریافت شهریه مهم بود و اینکه این جابهجاییها و مهاجرت جوانهایی که در اوج هیجان جوانی بودند و از زیر چتر نظارت خانوادهها خارج میشدند، میتواند چه آسیبهایی وارد کند اصلا برایش مهم نبود. یعنی فعالیتهای توسعه کمی دانشگاه آزاد هیچ پیوست فرهنگی ــ اجتماعی نداشت. پس اگر این مسائل برای مسئولان دانشگاه آزاد مهم بود این پیوست را تهیه میکردند و مثلا بهعنوان یک راهکار کاری میکردند تا پذیرشها بومی باشد.به دیگر سخن اگر مسئولان این دانشگاه مراقب مسئولیتهای اجتماعی و فرهنگیشان بودند، سعی میکردند تا گزینش دانشگاه آزاد را لااقل در مورد دختران دانشجو بومیگزینی کنند اما چون این مسأله اصلا برایشان اهمیت نداشت، رسما اعلام میکرد که من فقط مسئول آموزش افراد هستم نه مسئول تربیت و فرهنگ آنها، پس در نتیجه هزاران جوان دانشجو در یک حالت رهاشدگی به سر میبردند. جالب اینجا بود که دانشگاه آزاد سالها مقاومت میکرد که فعالیتهای فرهنگی در دانشگاه رخ ندهد به طوری که نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه آزاد با تاخیر تقریبا ۱۰ ساله ایجاد شد. جالبتر این که وقتی انتقادها به دانشگاه آزاد خیلی زیاد شد، مسئولان آن سعی کردند دفاتری با عنوان دفاتر فرهنگی اسلامی تاسیس کنند تا در هر واحد زیر نظر رئیس دانشگاه آزاد فعالیت کند؛ در حالی که این دفاتر فقط برای بستن دهان منتقدان بود و عملا قدرتی نداشتند و فعالیت جدی نمیکردند.
اگربخواهید آسیبهای آموزشی و آسیبهای فرهنگی که دانشگاه آزاد به گفته شما به جامعه ما وارد کرده رتبهبندی کنید، کدامیک اول است و کدامیک در مرتبه بعدی؟
درست است که من از آسیبهای گسترده فرهنگی صحبت میکنم اما معتقدم آسیب اول تولید انبوه مدرک بدون حداقلهای علمی است، پس آسیب اول، آسیبهای علمی است که همچنان ادامه دارد به طوری که شاهدیم در یک دهه اخیر دانشگاه آزاد تمرکزش را بر کارشناسی ارشد و دکتری گذاشته و این دو مقطع تحصیلی چنان اشباعشده که این مدارک تحصیلی در کشور تقریبا به افراد برای یافتن شغل هیچ کمکی نمیکند و اگر کسی بگوید من مدرک دکتری دارم هیچ توجهی جلب نمیشود چون هزاران نفر توانستهاند این مدرک را با حداقل استانداردها از دانشگاه آزاد کسب کنند.
درموضوع آسیبهای آموزشی دانشگاه آزاد آیا علاوه بر مدرک دادنهای فلهای(به تعبیر من) آیا شما مشکل دیگری را هم مشاهده میکنید؟
به اعتقاد من بخشی ازمشکل این است که افرادباداشتن مدرک تحصیلی ازدانشگاه آزادبه آرزوی خودکه یافتن شغل بود، نمیرسیدند. علاوه بر این، این دانشگاه ارزش مدرک علمی، علم، دانشجو و دانشگاه را هم بهشدت کاهش داد و سطح علمی را هم در کشور تنزل داد. وقتی یک دانشجو در دانشگاه خوب آموزش ببیند وقتی وارد بازار کار میشود کیفیت، مهارت و سواد دارد، بنابراین جامعه به این نتیجه میرسد که آموزش و دانشگاه مهم است اما الان با افرادی روبهرو هستیم که مدرک دانشگاهی دارند ولی سواد و توان انجام کار ندارند. در این وضعیت واضح است که جامعه به دانشگاه بدبین میشود. پس مهمترین ضربهای که دانشگاه آزاد وارد کرد نقشی بود که در بیمقدار کردن جایگاه دانشگاه و آسیبزدن به نهاد علم ایفا کرد.
البته آقای دکتر الان ممکن است عدهای به ما ایراد بگیرند که مگر فقط دانشگاه آزاد چنین کرده و مگر میشود نقش دانشگاههای دولتی بیکیفیت یا پردیسهای خودگردان این دانشگاهها که هزینههای گزافی هم از دانشجویان دریافت میکنند را نادیده گرفت.
این پردیسهای خودگردان دارند چه مسیری را طی میکنند؟ همان مسیر دانشگاه آزاد را. پس من با دانشگاه آزاد عناد ندارم، بلکه با این روش مشکل دارم، یعنی چه دانشگاه آزاد به توسعه کمی ادامه دهد و چه دانشگاههای دولتی پردیسهای خودگردان راه بیندازند، فرقی نمیکند. در واقع من با روش مشکل دارم و نه با اسم، بنابراین اگر فردا یک نهاد سومی پیدا شود که او هم بخواهد بیمحابا مدرک بفروشد با او هم مشکل دارم. برای روشن شدن موضوع اجازه بدهید مثالی بزنم. ما در سالهای اخیر با پدیدهای به نام دانشگاه پیامنور هم مواجه بودیم که در شهرهای کوچک و بزرگ و دور و نزدیک شعبه داشت، شهریه هم دریافت میکرد اما من مشکل بیکیفیتی را متوجه دانشگاه پیامنور نمیدانم، چون با این که در این دانشگاه دانشجویان تقریبا سر کلاس نمیروند و بهصورت خودخوان تحصیل میکنند اما دانشگاه سامانهای را راهاندازی کرده بود که دانشجوها بهصورت هماهنگ و کشوری آزمون بدهند، بهطوری که استاد نمیتوانست به دانشجو نمره بدهد چرا که نمرات بهصورت متمرکز داده میشد. در نتیجه دانشگاه پیام نور با این شیوه موفق شد اولا کیفیت متوازنی را در سراسر کشور ایجاد کند و دوما چون تحصیل خودخوان بود و نیازی به حضور دائمی دانشجو در دانشگاه نبود آن مشکلات فرهنگی که دانشگاه آزاد به وجود میآورد، برای دانشگاه پیام نور به وجود نیامد. پس من بهعنوان یک فرد دانشگاهی با نهاد دانشگاه که نمیتوانم مخالفت کنم، بلکه فقط نگران افت آموزشی و فرهنگی هستم که دانشگاه آزاد در آن بسیار مقصر بود. البته این نکته را بگویم که من از همه وزرای علوم در این سالها گلایهمندم که چرا از جایگاه و شرافت علم دفاع نکردند، چون حتی میتوانستند در اعتراض به نظارتناپذیری دانشگاه آزاد در سالهای ۷۰ تا ۹۰ استعفا بدهند. من میدانم که زور این افراد به دانشگاه آزاد نمیرسید اما لااقل اعتراض میکردند که این کار را هم نکردند. این را هم اشاره کردم که تعداد زیادی از نمایندگان مجلس هم در این خطا شریک بودند، چون دانشگاه آزاد در آن دههها یک سپر آهنین داشت که روئینتن شده بود و نظارت به معنی واقعی را نمیپذیرفت.
این جمله شما یعنی این که دانشگاه آزاد اکنون پوست انداخته است؟
دانشگاه آزاد تقریبا از سال ۸۸ به این سو شاهد تحولات اغلب سیاسی بود. در دوران احمدینژاد ما شاهد یک نبرد میان وی و هاشمی رفسنجانی بر سر دانشگاه آزاد بودیم و در دوره حسن روحانی شاهد بازگشت قدرت آقای هاشمی و عقبنشینی احمدینژاد بودیم. پس دانشگاه آزاد از آن سال به بعد عملا میان جناحهای قدرت دست به دست شد تا این که با ورود رهبر انقلاب، این دانشگاه سمت و سوی دیگری پیدا کرد. در دو سه سال اخیر هم این دانشگاه دارد تلاشهایی را برای مراقبت از کیفیتش انجام میدهد که البته رضایتبخش نیست ولی به هر حال به دلایلی سیاست توسعه کمیاش را تا حدودی مهار کرده است. یک بخش از این ماجرا هم به این علت است که الان تقاضای چندانی وجود ندارد و بسیاری از واحدهای این دانشگاه دارند تعطیل میشوند چون دانشجویی وجود ندارد.
سوگوارهای برای فارغالتحصیلان دانشگاه آزاد
پس به نظر میرسد با توجه به تغییر رویهها در دانشگاه آزاد الان میتواند بهترین فرصت برای به ثمر رساندن طرح ساماندهی نظارت بر دانشگاه آزاد باشد؛ طرحی که حدود دو سال است در مجلس معطل مانده است.
حتما قوانین بهتر و بهروزتر میتواند کمککننده باشد اما من مشکل را از ناحیه قوانین نمیبینم چون عرضم این است که اگر وزرای علوم، چه قبلیها و چه وزیر فعلی جدیت داشتند باهمین قوانین موجودهم میتوانستند بر دانشگاه آزاد نظارت کنند اما موضوع این است که نمیخواهند و ارادهای ندارند یا این که جراتش را نداشتند. البته در این میان شورای عالی انقلاب فرهنگی حتما مقصر است چون این شورا میتوانست جلوی گسترش بیرویه و آسیبهای عجیب و غریب دانشگاه آزاد را بگیرد ولی اصلا ورود نکرد. حتی متأسفانه خود دانشگاهیان کوتاهی کردند چون اساتید دانشگاه لااقل میتوانستند نقد کنند اما نکردند. وزارت علوم دولت آقای رئیسی هم همین الان میتواند گزارش دهد که برای نظارت بر دانشگاه آزاد چه اقداماتی انجام داده است. البته من که تا به حال چیزی از این اقدامات نشنیدهام. الان دانشگاه آزاد بیمحابا و بدون ترمز دارد دورههای دکتریاش را توسعه میدهد. خب وزارت علوم باید وارد این حوزهها شود و اقدامات این دانشگاه را بررسی کند. به اعتقاد من اگر تزهای دکتری در دانشگاه آزاد یک بار ارزیابی شود آن وقت باید سوگواره برگزارکنیم. با این حال من افراد پرتلاش و باسوادی را سراغ دارم که با سعی و زحمت خود از دانشگاه آزاد با سواد و مهارت فارغالتحصیل شدهاند و البته اساتیدی را که با شرافت در این دانشگاه درس دادهاند و زحمت کشیدهاند. پس این که بگوییم دانشگاه آزاد کاملا منفی است، حتما حرف غلطی است اما باید سود و زیان این دانشگاه برای کشور را بررسی کنیم. همچنین معتقدم اگراین دانشگاه نظارتپذیر بود و استانداردهای کیفی در آن اعمال میشد، سود آن برای کشور مثلا ۷۰ بود و ضررش ۳۰ اما الان به صراحت میگویم که دانشگاه آزاد به زیان کشور بوده چون ضررش ۶۰ درصد بوده و سودش ۴۰ درصد. موضوع بغرنجتر این که من در موضوع نظارت بر دانشگاه آزاد هیچ ارادهای در وزارت علوم و شورای عالی انقلاب فرهنگی نمیبینم.