شعر یا داستانی که همراه توده مردم است، آینه دغدغه آنان بوده؛ گاه منتقد حکومت وخواستار اصلاح یا دگرگونی آن است ادبیات سیاسی ــ اجتماعی نام میگیرد.پیشینه ادبیات اجتماعی را میتوان لابهلای ابیات شاعران کهن پارسیگوی یافت. حبسیههای دوره خراسانی در شعر ناصرخسرو قبادیانی نمونه مشهور این گونه است. در سبک عراقی هم حافظ، سعدی، نظامی و مولانا ابیات اجتماعی ــ انتقادی زیادی دارند. بهعنوان نمونه حافظ، با رندی و زیرکی و با زبان طنز و کنایه به هرآنچه در جامعه بوی زهد و ریا میداده معترض بوده است اما این ابیات در میان اشعار غنایی یا حتی تعلیمی تنها رعدی گذرا بودند تا پیش از دوره مشروطه. در دوره مشروطه گمان ادیبان این بود که زمان سرودن از خال و خط معشوق گذشته و شعر را به میان مردم آوردند. از آن روز ادبیات در خدمت انقلاب قرار گرفت. بنابراین امثال فرخییزدی، میرزاده عشقی و ابوالقاسم لاهوتی ادبیات را به وسیلهای برای انعکاس خواست مردم کوچه و بازار تبدیل کردند.ادبیات اجتماعی ــ سیاسی مردم را به مبارزه دعوت میکند، وسیلهای برای آگاهیبخشی است و درصدد رساندن پیام جامعه یا گروهی به عموم است. ادبیات اجتماعی گاه افق امیدواری را به دید مردم میکشد و گاه از زشتیهای جامعه میگوید. استعاره و نماد در این گونه کاربرد دارد و برخی نمادها پرچم این اشعار و داستانها هستند. کبوتر، اهریمن، خورشید، صبح، ظلمت و... .
ادبیات اجتماعی و سیاسی در شکل مژدهدهنده و هشداردهنده، درروزهای منتهی به انقلاب اسلامی سال۵۷شکلی واضحتر به خود گرفت. شاعرانی چون قیصر امینپور، سلمان هراتی، هوشنگ ابتهاج، شفیعیکدکنی و شهریار، در اشعار خود هم از بیعدالتی اجتماعی، فقر، فساد و ستم حاکمان میسرودند وهم مژده رهایی از بند را میدادند. تشویق به همدلی و حضور که از عناصر ادبیات انقلاب بود دردوره دفاعمقدس درادبیات پایداری باتغییراتی ادامه یافت.باگذشت مدت کمی از جنگ تحمیلی، شاعران که بهخوبی میدانستند برای دمیدن روح حماسه و قهرمانی، سلاح کلمه چه اندازه بران و قوی است، با اشعار خود به رزمندگان روحیه میدادند و مردم عادی را به مشارکت دعوت میکردند.داستان اما کمی دیرترمتولدشدو برای ورود جدی به این حوزه هنوز به زمان نیاز داشت.داستانهایی که اوایل دوران دفاعمقدس خلق شدقهرمانمحوربودندوبه صورت پررنگتری روحیه حماسی راتقویت میکردند.
شاید اولین داستان دفاعمقدس «در انتظار شهادت» به قلم مهدی مشایخی باشد که درسال۱۳۶۰نوشته شد. اما تا روزگاری که این گونه در داستان جدی گرفته شود راه درازی در پیش بود. اینگونه بود که تازه در تیرماه سال۱۳۶۷ دفتر ادبیات و هنر مقاومت در حوزه هنری شکلگرفت. این دفتر که به همت مرتضی سرهنگی آغاز به کار کرده بود آثار ادبی جدیای را ارائه داد.همواره وقتی از پدیدهای پرتنش دور میشویم فرصت بیشتری بهوجود میآید که با تحلیل و دقت بیشتر به آن رویداد اندیشید. از این رو هرچه از روزهای اولیه انقلاب فاصله گرفتیم آثاری نوشته شد که قهرمانان ایدئولوژیک خارقالعاده نداشتند. مخاطب بهجای هیجانزدگی زودگذر، اندیشمندانه به غرور ملی میرسد و میتواند از راه همذاتپنداری با شخصیتهای کتاب، الگوسازی کند. او میاندیشد در شرایط مشابه این همبستگی ملی چطور سبب عبور از بحران میشود.
گروهکهای سیاسی و جناحها نیز دستمایه خلق آثار اجتماعی بسیاری قرارگرفتهاند. گروهکهای سرخورده از ایران مثل مجاهدین خلق، سلطنتطلبان، فدائیان خلق و ...هنوز داستانهای زیادی برای نقلشدن دارند. «باران تمشک» اثر مصطفی فعلهگری یکی از آنهاست. شخصیت اصلی داستان، جوانی است به نام سیاوش. او در دوره پهلوی زندانی ساواک بود. باران تمشک از زمانی شروع میشود که سیاوش زیر شکنجهها به یاد کودکی و زندگی خانوادگی خود میافتد. نویسنده بهجای استفاده از روایتی خطی، با استفاده از سیلان ذهن، که در حالت فشار روحی بسیار عادی است، مدام به گذشته و زمان حال داستان تردد میکند. آقای فعلهگری با نثری گرم و استفاده از متدهای داستانی، به روش مبارزه مسلحانه گروهک فدائیان خلق اعتراض میکند.نوشتن از محمدرضا پهلوی در این دوران به گونهای دیگر رقم میخورد. نویسندهای مثل آقای محمدکاظم مزینانی قرار نیست از همان ابتدا شاه را مورد لعن و نفرین قرار دهد. او در «شاه بیشین» واقعا شاهی را نشان میدهد که چیزی از او کاسته شده، تاجش. داستان از روزگاری شروع میشود که شاه یک مملکت، در غربت با درد جسمانی و شکست هیمنه رقتبرانگیز شده است. استفاده از نظرگاه دومشخص، شکست خط روایی و پیشبردن داستان بهواسطه راویان متعدد شاه بیشین را به یک اثر متفاوت تبدیل کرده است. قصه پهلوی معمولا تا روزگار خروج شاه از ایران و پیروزی انقلاب پرتکرار است و روایت دوران پس از خروج او، نحوه زندگی و مرگ یک دیکتاتور بخش کمترشنیدهشده است که به قلم آقای مزینانی،خواندنیتر است.نوشتن از آسیبهای زنان در ادبیات انقلاب چندان قدمتی ندارد. در آثار اولیه اگر شخصیت زن وجود داشت، نقش مکمل مرد بود. مثلا در «مرا ببوس» مخملباف نشانی از داستانی عاشقانه مییابیم که زن همان نقش مکمل را دارد اما در رمان «ماتروشکا» به قلم شیما جوادی زندگی دو نسل از زنان آسیبدیده روایت میشود. رمان درباره دختری به نام سوداست.مادر سودا بهخاطر آرمانهای سازمان منافقین او را طردکرده ودختر بااین حس طردشدگی بزرگ ورهاشده است.دختر با شخصیتی دوگانه، بزرگ شده که در واقعیت شبیه پدر بیمناک است و در رویاهایش میخواهد مادر باشد. سودا میخواهد در واقعیت هم راه مادر را ادامه دهد. به همین علت به سمت گروهی سیاسی کشانده شده و درنهایت سرخورده و خوار رها میشود. نویسنده با مقایسه دو دوره فعالیت سیاسی در ایران، به آسیبهایی که این گروهها به خانواده و نسلهای بعدی میزنند میپردازد. ماتروشکا نماد مادر است و خانم جوادی قصد دارد جایگاه مادر را در خانواده نشان دهد، این بار از پس یک داستان سیاسی ــ اجتماعی.توجه به جامعه وسیاست بخشی اززندگی روزمره ایرانیان است.ادبیات اجتماعی وسیاسی دردورههای مختلف تاریخی ایران جزو جریانهای محبوب وپرکاربرد بوده است که باید درقالبهای مختلف چه شعروداستان وچه مستندنگاری به شکلی جدیترنوشته شود.