تکرار چندینباره چنین گزارهای از سوی مقامات مختلف دولت کمتر از یک هفته، نمایانگر اشتیاق زایدالوصفی است که میتواند پیامدهای غیرقابلجبرانی را برای کشور در عرصه بینالمللی با خود به همراه بیاورد. این نوع نگرش، دستگاه محاسباتی غرب را به این باور میرساند که ایران فراتر از آنچه تصور میشود در شرایط بغرنج اقتصادی، تجاری، سیاسی و حتی نظامی بهسر میبرد و چنانچه مقامات رسمی دولت جو بایدن در ماههای پایانی عمر خود، تظاهر به بیتوجهی نسبت به این درخواست را ادامه دهند، چند هدف میانمدت و بلندمدت را محقق خواهند ساخت؛ نخست آنکه نسبت به درخواستهای طرف ایرانی استراتژی سکوت و بیتفاوتی را در پیش گرفته و در مرحله بعد برای آغاز مذاکرات با طرف ایرانی، پیششرط تعیین کنند. میل طرف ایرانی باعث خواهد شد که پیششرطهای حداکثری طرف مقابل پذیرفته شود چراکه به زعم آنها، امروز مذاکره با غرب و حل مناقشات، تنها خواسته یک جریان خاص در داخل ایران نیست و یک باور اجتماعی است. مذاکرات با چنین مقدمهای، نقطه مطلوب طرف مقابل است چراکه ولع نسبت به اصل و نفس مذاکره، طبیعتا موضع ضعف را با خود به همراه دارد چراکه اصولا در چنین شرایطی «توافق به هر قیمتی» هدف است. موضع ضعف میتواند منجر به کسب امتیازات فراتر از حد تصور از مذاکرهکنندگان ایرانی شود و تعهدات مالایطاق را به همراه داشته باشد؛ با این رویکرد حقوقی که «تعهدات کلی و مبهم (ذهنی)» به طرف ایرانی داده شود و «تعهدات عینی و منجز» اخذ شود. بهزعم طرف مقابل، پذیرش مذاکرات با چنین مقیاس و کیفیتی میتواند مقدمه تحدید قدرت موشکی و منطقهای نیز باشد؛ البته به شکلی متفاوتتر از گذشته. در شرایطی که طی هفته اخیر رژیم اسرائیل، اصول حقوق بینالملل نظیر احترام به تمامیتارضی کشورها و منع توسل به زور را با حمله به جنوب لبنان، بیش از گذشته زیر پا گذاشته، اظهار نیاز فراوان نسبت به احیای برجام، این تلقی را در دستگاه محاسباتی غرب ایجاد میکند که ایران در موضع ضعف بوده و میتوان با اهرم فشار نظامی و تهدیدات برآمده از آن، ایران را علاوه بر برجام، به پای میز مذاکرات موشکی و منطقهای نیز کشاند. «عدم نشان دادن اشتیاق به مذاکره» از اصول اولیه و بدیهی مذاکره آن هم در سطح بینالمللی است که نقطه مقابل آن میتواند پی بردن طرف مورد مناقشه به ضعف و ناتوانیهای احتمالی و تنگتر کردن حلقههای فشاراقتصادی و سیاسی باشد. شکلگیری مذاکره و توافق با چنین رویکردی، قدرت چانهزنی را به حداقل ممکن کاهش، سایه جنگ فرضی را ایجاد، تحریمهای بینالمللی را توسعه و موجب از کف رفتن کارتهای بازی میشود که هرکدام آنها به تنهایی میتواند سرنوشت یک مقاولهنامه یا توافق بینالمللی را تغییر بدهد. در مذاکرات گذشته نیز طرف مقابل در مقابل شور و شعف فراگیر طرف ایرانی، به جای مذاکرات متوازن و اجرای تعهدات متناظر، «نیاز»هایی را بهعنوان «امتیاز» جاگذاری کرد.