ازجمله نقشهای خاص این مجموعه، یوسفی است که در قامت یک جوان کمیتهای ظاهر شده. کلافگی و مسئولیتپذیری او، دوگانهای جذاب و تماشایی در قاب تلویزیون رقم زده است.
عقیل بهرامی، بازیگر نقش یوسفی است که پیش از این در آثار مختلف سینمایی و نمایشهای تئاتر، خوش درخشیده بود. او حالا به پشتوانه تجربه این سالها، یوسفی را بهگونهای خلق کرده که روایتی تازه از خادمان آن زمان پیشروی نسل جدید قرار گیرد.
بهرامی در گفتوگوی پیشرو از جزئیات این نقش میگوید و تأکید میکند که چطور یوسفی را با تمام جزئیات خلق کرده است.
شما تجربه بسیاری در تئاتر دارید و در آثار مختلف سینمایی هم حضور داشتید. الان در تانکخورها در قامت یک فرد کمیتهای به نام یوسفی بازی میکنید که به هیچ شخصیتی که تابهحال از افراد فعال در کمیته دیدهایم، شباهت ندارد. خودتان یوسفی را چطور دیدید و چقدر برایتان واقعی بود؟
یوسفی فردی است که اوایل انقلاب ـــ سالهای ۵۹ و ۶۰ ـــ در کمیته کار میکند؛ کمیتهای که مسئول همه حوادث آن زمان بود. اینجور درنظر بگیریم که وظایف پلیس در هر کشور تقسیمبندی شده، اما در آن دوران با توجه به اینکه ابتدای انقلاب و ساختارها هنوز شکل نگرفته بود، کمیته کار چند نهاد را انجام میداد؛ یعنی فردی که آنجا کار میکرد، سرش شلوغ بود. همه به او مراجعه میکردند؛ از دزدی خودرو تا پلمب مغازه و البته حوادثی که آن روزها در خیابان اتفاق میافتاد. در واقع علاوه بر جنگ تحمیلی، منافقین در تلاش بودند آسیب به کشور عزیزمان بزنند. یوسفی سرشلوغ و نترس است. در عینحال جان خود را کف دست گرفته، اسلحه برداشته و در حال مبارزه با دشمنان است. من تلاش کردم این را در نقش نشان دهم. نکته دیگر همکاری با آقای پرویز شیخطادی بود. این تجربه برای من بسیار ارزشمند بود و در کنارشان یاد گرفتم. بازی در کنار بازیگران توانمندی مثل آقای آرش مجیدی و سروش جمشیدی و چالشهایی که برای بهتر کردن نقش داشتیم، لذت زیادی برای من داشت. من در تمام این سالها کار تئاتر، سینما و تلویزیون داشتم، اما تانکخورها طور دیگری برایم بود. تکتک عوامل فوق العاده بودند و کمک میکردند تا قصه به شکل باورپذیر شکل بگیرد. در نهایت برایم تجربه بسیار ارزشمند و جذابی بود.
چطور شد که برای این نقش انتخاب شدید؟
من قبل از انتخاب برای این مجموعه، در سریال سرگیجه حضور داشتم. آنجا خدمت آقای بهرنگ توفیقی بودم و از همانجا با آقای میثم بیدقی، دستیار کارگردان سینما و تلویزیون آشنا شدم. این آشنایی برای من نقطهعطفی در سالهای فعالیتم بود. آقای بیدقی بهشدت کاربلد و حرفهای است. گاهی خدا در مسیر آدم، افرادی را میچیند که تو را به سمت مسیر درست بکشاند که واقعا برای من اینطور بود. از همین طریق برای تانکخورها به آقای شیخطادی معرفی شدم. من وقتی متوجه جزئیات کاراکتر یوسفی شدم، هم برخی دادههای لازم را در فضای نت جستوجو کردم و هم روزنامههای آن دوران را خواندم تا بهتر سیر حوادث را در ذهن داشته باشم. البته من خودم متولد دهه ۶۰ هستم، اما برای بهتر درک کردن شرایط آن زمان، جستوجوی زیادی داشتم. از کودکی هم برخی حوادث بعد از جنگ را به خاطر دارم؛ بهخصوص که خانواده ما آن سالها در اهواز بود. در واقع با خیلی از آدمهایی که آن روزها را درک کردهاند، زندگی یا با آنها صحبت کردهام. وقتی تصویربرداری آغاز شد، همراهی آقای شیخطادی هم به کمکم آمد تا فضای آن روزها را بهتر ارائه کنم. بازیگران دیگر هم همراه بودند و یک فضای مثبت در پشتصحنه رقم خورده بود.
پیچیدگیهای نقش یوسفی زیاد است و مخاطب وقتی آن را در قاب تلویزیون میبیند، شاید متوجه ریزهکاریها نشود. قدری از این بگویید که برای باورپذیر کردن نقش آیا مطالعه یا بررسی خاصی داشتید؟
یکی از عواملی که به من در این کار کمک کرد، فیلمهای خوبی است که تاکنون ساخته شده و روایتی از آن دوران ارائه کرده است؛ مثلا ماجرای نیمروز آقای مهدویان که قطعا به من بازیگر کمک کرد. البته معتقدم که تقلید کردن اشتباه است و برای ساخت یک کاراکتر باید برداشت دقیقی از آن داشته باشیم، اما بههرحال تماشای بازی آقای حجازیفر در این فیلم به من کمک بسیاری کرد. تلاش کردم درگیریها و سکانسهای آن فیلم را به دقت بررسی کنم. اینکه شما گفتید یوسفی فردی کلافه است، بله واقعا خواستم همینطور باشد. به هر حال یوسفی یک کمیتهای و سرشلوغ است.
هم سرشلوغ است و هم متفاوت. یعنی حتی به شخصیت یاسر هم که کمیتهای است، شباهت ندارد. مثلا در سکانسی که از عملیات بازگشتهاند، یاسر سوگوار شهید جوان است، اما یوسفی ـــ حتی اگر ناراحت هم بوده ـــ به روی خودش نمیآورد و کارش را ادامه میدهد. چطور به این ریزهکاریها رسیدید؟
بگذارید اینطور بگویم که یوسفی درعین سرشلوغی، با شوق کار میکند. با اینحال، شلوغی حوادث، او را کلافه میکند. در عینحال، بازی من با کاراکتر یاسر با بازی مهرداد بخشی بود و صحبت میکردیم که این دو کاراکتر شبیه هم نباشند. یاسر مهربان و آرام است و اوضاع را جمع میکند، اما یوسفی تند و تیز است و انگار وقت ندارد. میزند به دل ماجرا. این یک خط باریک بود. باید مساله را دقیق جلو میبردیم تا نقش بیرون نزند. خیلی چیزها را با آقای بخشی چک میکردیم تا این تفاوت درست از آب درآید. خدا را شاکر هستم که کار خوب از آب درآمده و مردم آن را دوست دارند. به نظرم دلیل مقبولشدنش، همین ریزهکاریهایی است که لحاظ کردیم. این را هم بگویم که در برخی سکانسها، آقای شیخطادی عزیز در گوشم میگفت: ببین اینجا به حرف فرماندهات هم گوش نمیدهی و تندوتیز کار میکنی. همین جملات، حال و هوای درست را به من میداد تا ساخت و پرداخت کاراکتر یوسفی را صحیح انجام دهم. یوسفی وقتی پی چیزی را میگرفت، تا آخر رها نمیکرد تا به نتیجه برساند.
کمی از تجربه کار با آرش مجیدی و بازیگران باسابقه این سریال برایمان بگویید.
برای من کار کردن با بازیگران پرسابقه و باتجربه خیلی باارزش بود؛ بازیگرانی که حتی در پشتصحنه، رفتارشان همراه و با تمرکز بود. آقای مجیدی در سکانسهایی که با یوسفی داشت، خیلی همراه بود و برای ساختن سکانسها کمک میکرد. فضایی را ایجاد کرده بود تا اگر نکته یا پیشنهادی داشتم، استقبال کند. مشورت میکردیم و با تأیید آقای شیخطادی آن را نهایی میکردیم. آرش مجیدی بازیگری بسیار بااخلاق و حرفهای است. سروش جمشیدی هم مثل آقای مجیدی بسیار بااخلاق و حرفهای است و یک نقش متفاوت در این مجموعه بازی میکند؛ نقشی که فضای خاصی را ایجاد کرده و هم طنازی دارد هم آن را در درام گنجانده است. این مسأله سر سکانسهای مشترکم با او هم اتفاق میافتاد و برای زنده کردن سکانسها، بداهههایی را زیر نظر کارگردان داشتیم که بهنظرم به این حال و هوا کمک کرده است.
یک نکته مهم در مورد تانکخورها، طبیعی بودن روند قصه است؛ یعنی شما هم کارگران زحمتکش را میبینی که خالصانه در خدمت وطن هستند و هم کمیتهایهایی که خطر کردهاند تا امنیت برقرار شود. خودتان دهه شصتی هستید. این را برایمان بگویید که حس و حالتان به آن روزها چطور بوده؟
حس و حالی که من نسبت به کشورم دارم، همان حسی است که به مادرم دارم؛ کما اینکه دل کندن از وطن همیشه سخت است. اگر به آن روزهای وطن برگردیم، خواهیم دید که همه مردم – البته منظورم از همه، آمار نیست – به نوعی به هم کمک میکردند تا همه را از فضای آن روزها نجات دهند. آن روزها هم مثل دیگر حوادث، نه سیاهی مطلق بود نه سفیدی. مردم در آن روزها چطور با چالشها روبهرو میشدند و در عینحال زندگیشان را جلو میبردند. در واقع زندگی در همه حال، ادامه داشت. مردمی که تلاش میکردند روال زندگیشان را داشته باشند و بهترینها را برای کشورشان رقم بزنند. درست مثل همه ما که وقتی نام وطن و زبان فارسی میآید، ته دلمان برایش پر میکشد.
شما کارتان را از تئاتر شروع کردید و پلهپله مسیر بازیگری را پشتسر گذاشتید. چقدر برایتان مدیوم تئاتر یا حتی سینما، با تلویزیون که مخاطبان سراسری دارد، متفاوت بود؟
من به صورت نیمهحرفهای از سال ۸۵ و بهصورت حرفهای از سال ۸۹ و ۹۰ بازیگری را ادامه دادهام. در تئاتر با بزرگانی کار کردم و دست تکتکشان را میبوسم. در تلاش هستم خودم را بهروز کنم و مدام صیقل میدهم تا احاطه لازم به کارم را داشته باشم. تازه در حال نزدیک شدن به دریچهای هستم که انتظارش را میکشیدم. پیش از این در سریالهای نمایش خانگی و فیلمهای متعددی بازی کرده بودم، اما شاید اولین کار جدی من در تلویزیون تانکخورها بود و همین، استرس شیرینی برایم داشت. تلویزیون و فراگیری آن را نمیتوان انکار کرد. وقتی نانوایی میروی تلویزیون روشن است، رستوران، بیمارستان، لابی، همهجا مردم تماشا میکنند و مخاطب زیادی دارد. اینکه حتی در دورترین نقاط ایران ما را تماشا میکنند هم برایم دلخوشی بود و هم بار مسئولیت من را بیشتر میکرد.
برخی سکانسهای بسیار شلوغ و پرحرکت در تانکخورها روی آنتن رفت که یوسفی هم نقش مهمی در آن داشت. برای بهتر اجرا شدن این سکانسها، چه کردید و بهطور کلی فکر میکنید چقدر این سکانسها باورپذیر بوده؟
برای من دغدغه بود که یوسفی آدمی است که برای کشورش اسلحه دست گرفته و میجنگد. شاید کمی میترسیدم که اسلحه دست گرفتنش واقعی نباشد. این خیلی برایم مهم بود. خیلی وقتها در فیلم و سریال میبینیم و میگوییم باورمان نمیشود. مثلا ممکن است به حال و هوای بازیگر نخورد و در هرحال واقعی نباشد. از طرفی وقتی درست از آب درآید، باورپذیر میشود. مثلا وقتی من اسلحه در دست شهاب حسینی در سریال پوست شیر میبینم، کاملا باور میکنم. این در قدرت بازیگر و کارگردان است که هماهنگ باشند و سکانس درست شکل بگیرد. حتی در آژانس شیشهای وقتی اسلحه دست میگیرند باورپذیر است. حالا من در سریالی بازی میکنم که باید در یک سکانس اسلحه دست بگیرم و باورپذیر باشد. امیدوارم که باورپذیر شده باشد؛ بهخصوص در سکانسهای درگیری و زدوخوردی که حین حرکت داشتیم، تلاش شد تا واقعی باشد. بهنظرم قصه سریال هم خاص است و تا به حال اینطور به آن پرداخته نشده بود؛ بهخصوص به بحث ماشینبازها و خودروهایی که حالا دیگر نوستالژیک است. بههرحال آثار اینچنینی سختی بیشتری نسبت به آثار آپارتمانی دارد و خوشحالم که یک تیم قوی پشت کار بود تا کار ما دیده شود.
بله سختی بیشتری دارد و حتی فکر میکنم آمادگی جسمانی بالایی میخواهد. همان سکانسی که مثال زدم، مصداق این مساله بود. از این بگویید که آیا علاوه بر تجربه تئاتر و اجراهای متوالی صحنه، آیا تمرین خاصی داشتید که در سکانسها کم نیاوردید؟
بله من قبل از سکانسهایی که نیاز به فعالیت زیاد داشت، تمرین داشتم تا بدنم آماده باشد و سر صحنه، خودم را حفظ کنم. عوامل هم در اجرای درست آن کمک زیادی کردند.
مردی با روحیه جنگنده
از بهرامی میپرسیم از نگاه خودش این شخصیت را چگونه توصیف میکند؟ وی پاسخ میدهد: اول این را بگویم که وقتی با یک کاراکتری طرف میشوم، برایم مهم است که دغدغههای کاراکتر را به دغدغههای خودم تبدیل کنم. کاراکتر یوسفی همانطور که میبینیم حلقه در دست ندارد و در آن روزها – تصور کنید یک جوان ۳۴ یا ۳۵ ساله – مجرد مانده و به کارش پایبند است. یوسفی در آن روزها در کمیته است و درگیر عملیات میشود. وقتی از عملیات بازمیگردد، یک جوان شهید شده و قطعا او هم ناراحت است، اما کارش را رها نمیکند. قطعا یوسفی هم ناراحت میشود، اما در خلوت خودش. با خودش میگوید کار زیاد داریم. در واقع روحیه جنگنده دارد. یوسفی از جانش عزیزتر سراغ ندارد و همان را برای وطن و رفاقت به خطر میاندازد. در پیش بردن کاراکتر یوسفی، رفاقت خوبی که با مهرداد بخشی شکل گرفت کمک بسیاری کرد. آقای بخشی بسیار باسواد و همراه بود و دیگر عوامل پشتصحنه که تکتکشان انرژی مثبت میدادند و کمک کردند تا نقش یوسفی درست شکل بگیرد. همه تلاش کردند تا سریال بهدرستی شکل بگیرد و مردم از آن لذت ببرند. آقای ایرج محمدی، تهیهکننده و تیم تولید هم خیلی به کار کمک کردند و با دقت همراهی میکردند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: