سرمایه اجتماعی؛ ستون استوار ایران
در این گزارش سعی داریم تا گوشه‌ای از ریشه‌های تاریخی و اعتقادی اتحاد ایرانیان در زمانه سختی را بررسی کنیم

سرمایه اجتماعی؛ ستون استوار ایران

در این گزارش سعی داریم تا نگاهی به اتحاد ایرانیان در مقاطع مهم تاریخ داشته باشیم 

اتحاد ایرانیان در بزنگاه‌های تاریخی که چگونه توانسته‌اند بر همه مشکلات فائق آیند

تاریخ ایران، سرزمینی کهن با فراز و نشیب‌های فراوان، همواره شاهد لحظاتی حیاتی بوده که بقا و هویت آن در گرو تصمیم‌هایی جمعی و اتحادی بی‌نظیر قرار گرفته است. از مقاومت در برابر هجوم بیگانگان تا خیزش‌های درونی برای احیای فرهنگ و استقلال، ایرانیان در مقاطع حساس، بر اختلافات قومی، مذهبی و منطقه‌ای خود غلبه کرده و پیکری واحد ساخته‌اند.
تاریخ ایران، سرزمینی کهن با فراز و نشیب‌های فراوان، همواره شاهد لحظاتی حیاتی بوده که بقا و هویت آن در گرو تصمیم‌هایی جمعی و اتحادی بی‌نظیر قرار گرفته است. از مقاومت در برابر هجوم بیگانگان تا خیزش‌های درونی برای احیای فرهنگ و استقلال، ایرانیان در مقاطع حساس، بر اختلافات قومی، مذهبی و منطقه‌ای خود غلبه کرده و پیکری واحد ساخته‌اند.
کد خبر: ۱۵۰۹۵۷۵

 این گزارش، با نگاهی ژورنالیستی و روایی، به واکاوی چند نمونه کلیدی از این «بزنگاه‌های تاریخی» می‌پردازد که در آنها، اتحاد و همبستگی ملی، نقش تعیین‌کننده‌ای در سرنوشت این مرز و بوم ایفا کرده است. از نبردهای سهمگین دوران باستان تا نهضت‌های معاصر، ردپای این همدلی را می‌توان یافت؛ گاه به صورت اتحاد نظامی قبایل پراکنده، گاه در همدلی‌های فرهنگی عمیق و گاه در قیام‌های مردمی یکپارچه. بررسی این نقاط نه تنها درس‌هایی از گذشته برای امروز دارد، بلکه راز ماندگاری تمدنی کهن را در همبستگی مردمانش فاش می‌کند.

از خاک تا هویت

سرزمین ایران، با دیرینه‌ای هزاران ساله، همواره چون سیمرغی از خاکستر خویش برخاسته است. تاریخ پر فراز و نشیب این مرز و بوم، مملو از لحظاتی است که موجودیت و هویت آن در معرض تهدید قرار گرفته، اما هربار با ریسمان‌های زرین همبستگی، ملت ایران توانسته است از پرتگاه‌ها سربلند بیرون آید. این گزارش، روایتی ژورنالیستی است از بزنگاه‌های تاریخی که اتحاد ملی، نقشی محوری در بقا و شکوفایی تمدن ایرانی ایفا کرده است. این نه فقط یک بازخوانی تاریخی، بلکه تلاشی برای درک رمز ماندگاری ملتی است که در سخت‌ترین توفان‌ها، بر اختلافات خود فائق آمده و پیکری واحد ساخته است. بیایید با هم به این لحظات سرنوشت‌ساز سفر کنیم.

بازسازی تاج و تخت

پس از فروپاشی اشکانیان و دوره‌ای از تفرقه و ضعف، ایران بار دیگر در آستانه از دست دادن هویت مستقل خود قرار گرفت. در این برهه حساس (اوایل قرن سوم میلادی)، اردشیر بابکان که حاکم محلی پارس بود نه تنها با قدرت نظامی خود، بلکه با ایجاد اتحادی استراتژیک و گسترده، بنیان سلسله ساسانی را گذاشت و احیاگر عظمت ایران و هویت ایرانی-زرتشتی شد. کلید موفقیت اردشیر که از خاندانی با پیشینه روحانی و نظامی در پارس برخاسته بود، در ایجاد اتحادی چندوجهی بود:

او ابتدا حاکمان محلی پارس (از جمله برادرش شاپور و پدرش بابک) را متحد کرد و سپس با پیروزی‌های پی در پی، سایر شاهزادگان و حاکمان محلی (از جمله در کرمان، اصفهان و خوزستان) را مطیع یا متحد خود کرد. این اتحاد نظامی مناطق مختلف، نیروی لازم برای مقابله با اشکانیان ضعیف شده و مدعیان دیگر را فراهم آورد.

اتحاد با روحانیت زرتشتی: این جنبه حیاتی‌تر بود. اردشیر به طور هوشمندانه‌ای با موبدان زرتشتی قدرتمند به ویژه تنسر (هیربدان هیربد) متحد شد. او خود را احیاگر دین بهی و نجات‌دهنده ایران از هرج و مرج و نفوذ بیگانگان و ادیان خارجی معرفی کرد. روحانیت زرتشتی نیز که خواهان احیای نفوذ و وحدت دینی و ملی بود، مشروعیت مذهبی و تبلیغات قدرتمندی را در اختیار اردشیر گذاشت. این اتحاد، جنبش او را از یک شورش محلی به «نهضتی ملی-مذهبی» برای بازسازی ایران تبدیل کرد.

اردشیر و متحدانش، ایدئولوژی واحدی را تبلیغ می‌کردند: بازگشت به شکوه دوران هخامنشی، احیای دین زرتشتی به عنوان دین رسمی و وحدت سرزمینی ایرانشهر تحت حکومتی مرکزی و مقتدر. برای ایرانیانی که از آشفتگی دوران پایانی اشکانیان به ستوه آمده بودند این پیام مشترک، جذابیت زیادی داشت. نتیجه این اتحاد هوشمندانه نظامی، مذهبی و ایدئولوژیک، شکست نهایی اردوان پنجم اشکانی در نبرد هرمزدگان (۲۲۴ م) و تاسیس سلسله ساسانی بود. این اتحاد نه تنها یک سلسله جدید را بر سر کار آورد، بلکه پایه‌های احیای هویت ملی ایرانی، تقویت دین زرتشتی به عنوان عنصر وحدت‌بخش، و ایجاد دولتی متمرکز و قدرتمند را بنا نهاد که نزدیک به چهار قرن دوام آورد. اتحاد در این بزنگاه، حول محور «احیای عظمت ایران» شکل گرفته بود و موفق شد تمدنی شکوهمند را از ورطه اضمحلال نجات دهد.

یعقوب لیث و تولد هویت ایرانی-اسلامی

قرون نخستین پس از ورود اسلام به ایران، دورانی از تحولات عمیق فرهنگی و اجتماعی بود. در حالی که زبان و فرهنگ عربی در حال گسترش بود و ایران در قامت یک ایالت از خلافت اسلامی اداره می‌شد، جرقه‌های احیای هویت ایرانی در نقاط مختلف شعله‌ور شد. یکی از درخشان‌ترین نمونه‌های این خیزش، مربوط به دوران صفاریان و بنیان‌گذار آن، یعقوب لیث صفاری (حکومت ۲۵۳-۲۶۵ ه.ق/ ۸۶۷-۸۷۹ م) است. یعقوب، نه از خاندانی اشرافی، بلکه از طبقه عامه (گفته می‌شود پیشه رویگری - صفار - داشته) برخاست و با اتکا به نیروی مردمی و روحیه سلحشوری، توانست اتحادی کم‌نظیر از دهقانان، جوانمردان و عیاران سیستان را علیه سلطه خلفای عباسی و حاکمان محلی آنها شکل دهد.

کلید موفقیت یعقوب، در دو بعد اصلی اتحاد نهفته بود؛ او با شعار «براندازی ستم خلفای عباسی» و «بازگرداندن عزت به ایرانیان»، توانست توده‌های مردم، به‌ویژه سیستان را گرد خود آورد. نیروی نظامی او، متشکل از همین مردم عادی، دهقانان و عیارانی بود که دل در گروی احیای هویت ایرانی داشتند. این اتحاد، به یعقوب قدرتی بی‌سابقه بخشید که توانست حکومت‌های محلی طاهریان در خراسان را شکست دهد و قلمرو خود را تا فارس و اوز و کرمان گسترش دهد.

یعقوب لیث اولین کسی بود که پس از اسلام، زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی دربار و دیوان خود به رسمیت شناخت و حتی به شاعران دربارش دستور داد به فارسی شعر بگویند. این اقدام، یک گام انقلابی در تثبیت هویت ایرانی در کنار هویت اسلامی بود. اتحاد حول محور زبان و فرهنگ فارسی، به جنبش یعقوب عمق و پایداری بخشید و آن را از یک شورش محلی به نهضتی ملی-فرهنگی تبدیل کرد. او با مقابله جدی با نفوذ خلافت عباسی و حتی لشکرکشی به بغداد، خود را مدافع ایران و ایرانیت معرفی کرد. این اتحاد، پایه‌های تشکیل حکومت‌های مستقل ایرانی را بنا نهاد و راه را برای شکوفایی زبان و ادبیات فارسی در قرون بعدی باز کرد. یعقوب لیث نمادی شد از این‌که چگونه اتحاد حول هویت مشترک، می‌تواند ملتی را از فروپاشی نجات دهد و آغازگر فصلی نوین در تاریخ آن باشد.

همبستگی در توفان مغول و قیام مردمی

هجوم ویرانگر مغولان به رهبری چنگیزخان در اوایل قرن هفتم هجری (سیزدهم میلادی)، یکی از تاریک‌ترین و مخرب‌ترین فصول تاریخ ایران را رقم زد. شهرهای بزرگ مانند نیشابور، مرو، هرات، ری و اصفهان با خاک یکسان شده و میلیون‌ها نفر کشته شدند. حکومت متمرکز خوارزمشاهیان فروپاشید و کشور به آشوبی بی‌سابقه دچار شد. 

در این ظلمت‌کده اما جرقه‌های مقاومت و اتحاد مردمی، امید را زنده نگه داشت. اتحاد در این دوران، نه در قالب ارتش منظم، بلکه به شکل قیام‌های خودجوش، مقاومت‌های محلی جانانه و همبستگی عمیق اجتماعی برای بقا تجلی یافت. 

به‌رغم شکست ارتش مرکزی، بسیاری از شهرها و قلعه‌ها به‌طور قهرمانانه‌ای مقاومت کردند. مردم عادی، پیشه‌وران، علما و باقیمانده‌های نظامی، گرد هم آمدند و در برابر محاصره و یورش مغولان ایستادگی کردند. مقاومت شهر سرخس، دفاع جانانه مردم هرات (پس از چندین قیام) و ایستادگی طولانی‌مدت قلعه‌های اسماعیلیه مانند الموت در شمال ایران، نمونه‌هایی درخشان از این روحیه بودند. هر شکست، الهام‌بخش مقاومت در جای دیگر می‌شد. 

در میان هرج‌ومرج، نمونه‌های فراوانی از همیاری و پناه‌دهی میان مردم عادی، صرف‌نظر از قومیت یا مذهب، ثبت شده است. روستاییان به شهروندان آواره پناه می‌دادند، گروه‌های کوچک برای محافظت از هم متحد می‌شدند و علما و صوفیان اغلب نقشی محوری در آرام‌سازی اوضاع و ایجاد پناهگاه‌های امن ایفا کردند. این همبستگی اجتماعی در سطح خرد، برای عبور از فاجعه حیاتی بود. 

قیام‌های مهمی در این دوره شکل گرفتند، ازجمله: قیام مردم خراسان به رهبری ملک تاج‌الدین سنقر (در اطراف هرات) که مدتی مغولان را عقب راندند. قیام مهله (ملّه) در خوزستان‌؛ یک قیام بزرگ مردمی توسط پیشه‌وران و کشاورزان علیه مأموران مالیاتی مغول که نشان‌دهنده روحیه مقاومت بود و مهم‌ترین آنها، قیام سربداران در سبزوار (قرن هشتم هجری)‌؛ هرچند پس از استقرار ایلخانان اما مهم‌ترین جنبش مردمی ضد مغول بود. این جنبش که توسط مردم عادی، پیشه‌وران و علما علیه ظلم حاکمان مغولی و مأموران محلی آنها شکل گرفت، برای چند دهه بخش‌هایی از خراسان را اداره کرد. شعار اصلی آنها «سَر به دار داده به از تن به ذلّت داده» بود که نشان‌دهنده اتحاد حول‌محور مبارزه با ظلم و حفظ کرامت انسانی بود. 

در این دوران سخت، زبان فارسی و فرهنگ ایرانی به کانونی برای حفظ هویت تبدیل شد. شاعران، عارفان و مورخان (مانند عطاملک جوینی در «تاریخ جهانگشای») با آثار خود، خاطره عظمت گذشته، دردهای حال و امید به آینده را زنده نگه داشتند. خانقاه‌ها و مدارس، پناهگاه دانش و معنویت شدند. این اتحاد فرهنگی نامرئی، تاروپود هویت ایرانی را از گزند نابودی نجات داد. اتحاد در این بزنگاه هولناک، بیشتر از جنس مقاومت منفی، همبستگی اجتماعی برای بقا و قیام‌های مردمی علیه ظلم بود. این روحیه جمعی، ایران را از نابودی کامل نجات داد و زمینه را برای احیای تدریجی در دوران ایلخانان و پس از آن فراهم کرد. مغولان ویرانگر، نتوانستند روح جمعی ایرانیان را کاملا درهم بشکنند. 
 
اتحاد مقدس‌؛ صفویه و شکل‌گیری هویت ملی ــ مذهبی

پس از دوره‌ای از تفرقه و حکومت‌های محلی پس از ایلخانان و تیموریان، ایران اواخر قرن نهم هجری (پانزدهم میلادی) بار دیگر نیازمند وحدت بود. در این بزنگاه، جنبشی عرفانی ــ نظامی در اردبیل، به رهبری شیخ صفی‌الدین اردبیلی آغاز شده بود و نوه‌اش خواجه علی (حیدر) آن را به سمت نظامی‌گری سوق داد اما نقطه اوج و تحقق اتحاد بزرگ، با ظهور شاه اسماعیل اول صفوی در اوایل قرن دهم هجری (آغاز قرن شانزدهم میلادی) رقم خورد. شاه اسماعیل جوان، با بهره‌گیری از شبکه گسترده مریدان پدرش شیخ حیدر (که به قزلباش ــ سرخ‌سر ــ معروف بودند)، موفق به ایجاد اتحادی بی‌سابقه و قدرتمند شد که دو ویژگی اصلی داشت. 

قزلباش متشکل از قبایل ترکمان شیعه‌مذهب (اغلب از آناتولی شرقی، سوریه و قفقاز) مانند شاملو، استاجلو، تکلو، ذوالقدر و افشار بودند که با پیوندهای عمیق عرفانی و اعتقادی به خاندان صفوی گره خورده بودند. شاه اسماعیل این قبایل پراکنده و گاه رقیب را تحت یک پرچم واحد (پرچم سبز با نشان شیر و خورشید و آیات شیعی) و یک آرمان مشترک متحد کرد. وفاداری آنها به شاه نه‌فقط به‌عنوان فرمانروا، بلکه به‌عنوان مرشد کامل عرفانی بود. این اتحاد نظامی منسجم و متعصب، نیروی رعدآسایی ساخت که توانست مخالفان محلی و منطقه‌ای (مانند آق‌قویونلوها) را یکی پس از دیگری شکست دهد. 

شاه اسماعیل با اعلام تشیع دوازده‌امامی به‌عنوان مذهب رسمی کشور در سال ۹۰۷ هـ. ق، سنگ بنای یک هویت ملی ــ‌ مذهبی جدید را گذاشت. این اقدام انقلابی، هدفی دوگانه داشت‌؛ ایجاد تمایز و مرز با امپراتوری سنی مذهب عثمانی در غرب و ازبکان در شرق. ایجاد عاملی وحدت‌بخش برای اکثریت جامعه ایرانی که گرایش‌های شیعی داشتند، ولی تحت حکومتی شیعه واحد زندگی نکرده بودند. این اعلام، باعث جلب حمایت گسترده‌تر مردم، علما و فقهای شیعه در داخل ایران شد. 

این اتحاد قبیله‌ای ــ نظامی (قزلباش) و ایدئولوژیک ــ مذهبی (تشیع رسمی)، به شاه اسماعیل اجازه داد در زمانی کوتاه، تقریبا تمام سرزمین‌های ایران امروزی (و حتی فراتر) را تحت یک حکومت متمرکز متحد کند (تاج‌گذاری در تبریز ۹۰۷ هـ. ق). تاسیس دولت صفوی، نه‌تنها به قرن‌ها حکومت‌های ملوک‌الطوایفی پایان داد، بلکه هویت ملی ایرانی را با رنگ و بویی عمیقا شیعی تعریف کرد. این اتحاد در بزنگاه شکل‌گیری دولت ملی، ایران را به‌عنوان یک قدرت مستقل و دارای هویت متمایز در صحنه جهانی احیا کرد. هرچند وابستگی اولیه به قزلباش بعدها دردسرساز شد اما اصل اتحاد برای ایجاد دولت ملی و هویت واحد، دستاوردی ماندگار بود. 

همبستگی ملی در انقلاب مشروطه

در آستانه قرن بیستم میلادی، ایران قاجاری در وضعیتی اسفبار به سر می‌برد: استبداد شاهان قاجار، فساد گسترده دربار و حکام محلی، نفوذ روزافزون و زیانبار استعمار روس و انگلیس و عقب‌ماندگی شدید اقتصادی و اجتماعی، کشور را به ورطه نابودی می‌کشاند. در این بحران عمیق، جنبشی عظیم و بی‌سابقه شکل گرفت که برای نخستین‌بار در تاریخ ایران، اتحادی کم‌نظیر فراتر از مرزهای قومیت، مذهب، طبقه اجتماعی و حتی تا حدی جنسیت را به نمایش گذاشت: انقلاب مشروطه (1287 ــ 1284 خورشیدی). این اتحاد چندوجهی، کلید خیزش عمومی بود، گروهی از روشنفکران تحصیلکرده در غرب یا متأثر از افکار جدید (مانند ملک‌المتکلمین، سیدحسن تقی‌زاده، میرزا نصرالله ملک‌المتکلمین) با درک مفاهیم آزادی، قانون و حکومت مردمی، به تبلیغ و روشنگری پرداختند. آنها موفق شدند بخش مهمی از علما و مراجع تقلید شیعه را که نگران استبداد، نفوذ بیگانگان و وضعیت نابسامان جامعه بودند، با خود همراه کنند. فتواها و حمایت‌های علمایی چون آخوند خراسانی، میرزای نائینی و آیت‌الله عبدالله بهبهانی و آیت‌الله سیدمحمد طباطبایی، مشروعیت مذهبی و نفوذ عظیمی در توده مردم به جنبش بخشید. این اتحاد فکری بین سنت و تجدد، نیروی محرکه اولیه بود. 

بازرگانان، پیشه‌وران و اصناف (به‌ویژه در تهران و شهرهای بزرگ) که از ستم حکام، مالیات‌های سنگین و نفوذ بیگانگان به ستوه آمده بودند، ستون فقرات اقتصادی و انسانی جنبش شدند. تحصن‌های گسترده در مساجد و اماکن مقدس (مهم‌ترین‌ها: تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم و سپس بست‌نشینی در سفارت انگلیس در تهران در سال ۱۲۸۴ خ) عمدتا توسط این قشر سازماندهی و حمایت می‌شد. حمایت مالی اصناف از جنبش حیاتی بود. 

اتحاد نسبی بین اقوام و مذاهب: هرچند کامل نبود اما جنبش مشروطه‌خواهی توانست تا حد زیادی اقوام مختلف ایرانی (فارس، آذری، گیلک، کرد و...) را حول محور «ایران» و «مقابله با استبداد و استعمار» متحد کند. در تبریز، گیلان، اصفهان، شیراز و مشهد، جنبش مشروطه‌خواهی فعال بود. حتی برخی اقلیت‌های مذهبی مانند زرتشتیان و یهودیان از مشروطه حمایت کردند و نمایندگانی به مجلس اول فرستادند.

برای نخستین بار در مقیاس گسترده، زنان (عمدتا از طبقات متوسط و بالای شهری) در تظاهرات، جمع‌آوری کمک‌های مالی، تشکیل انجمن‌های زنانه و روشنگری شرکت فعال داشتند، هرچند خواسته‌های خاص آنان عمدتا نادیده گرفته شد. نتیجه این اتحاد گسترده و بی‌سابقه، وادار کردن مظفرالدین‌شاه به امضای فرمان مشروطیت (۱۴ مرداد ۱۲۸۵) و تشکیل اولین مجلس شورای ملی ایران بود. این اتحاد، هرچند بعدها با اختلافات (مثلا بین مشروعه‌خواهان و مشروطه‌خواهان) تضعیف شد و به ترور و کودتا انجامید اما دستاوردی عظیم داشت: پایان رسمی حکومت استبدادی مطلقه و استقرار حکومت قانون (ولو ناقص) و نهاد نمایندگی مردم (مجلس). مشروطه نشان داد که ایرانیان، در مواجهه با بحران‌های عمیق ملی، می‌توانند اختلافات را کنار بگذارند و حول آرمان‌های مشترک آزادی، استقلال و عدالت متحد شوند. این تجربه، الهام‌بخش مبارزات بعدی شد.

همبستگی در دفاع‌ مقدس (انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی)

بزنگاه‌های تاریخی گاه با انقلاب‌ها و گاه با جنگ‌ها شکل می‌گیرد. ایران در فاصله کوتاهی پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، با یکی از سرنوشت‌سازترین و دردناک‌ترین آزمایش‌های وحدت خود مواجه شد: حمله تمام‌عیار ارتش بعثی عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ که هشت سال به طول انجامید. کشور تازه‌انقلابی، با ساختارهای نظامی و اقتصادی ضعیف، نهادهای در حال شکل‌گیری و تنش‌های داخلی، ناگهان در معرض تهدیدی وجودی قرار گرفت. پاسخ ملت ایران، تجلی یکی از عمیق‌ترین و گسترده‌ترین اتحادها در تاریخ معاصر بود که به‌حق «دفاع مقدس» نام گرفت. ابعاد این اتحاد شگفت‌انگیز بود:

جنگ، مرز بین اقوام و مذاهب را کمرنگ کرد. مردم آذربایجان، کردستان، خوزستان، لرستان، بلوچستان، گیلان، فارس و... همه خود را «ایرانی» و «مسلمان» در معرض تجاوز می‌دیدند. شعار «حفظ وطن از اوجب واجبات است» توسط مراجع تقلید تقویت شد. دفاع از خاک ایران و ارزش‌های انقلابی-اسلامی، محور وحدتی بی‌بدیل شد. حضور گسترده اقوام مختلف در جبهه‌ها (به‌ویژه در مناطق مرزی) گواه این اتحاد بود. به‌رغم فضای انقلابی و انتقادات، در مواجهه با دشمن خارجی، اکثریت قاطع مردم پشت دولت و نیروهای نظامی (ارتش، سپاه پاسداران و بسیج) ایستادند. کمک‌های مردمی (از پول و طلا تا مواد غذایی و پوشاک) به شکل بی‌سابقه‌ای سرازیر شد. خانواده‌ها با افتخار فرزندان خود را به جبهه می‌فرستادند.

ارتش جمهوری اسلامی ایران که درگیر بازسازی پس از انقلاب بود، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که نهادی نوپا بود، و بسیج مردمی که میلیون‌ها داوطلب را سازماندهی می‌کرد، کنار هم و گاه تحت فرماندهی واحد، در جبهه‌ها می‌جنگیدند. همکاری این نیروها، باوجود تفاوت‌های ساختاری، کلید مقاومت در برابر ارتش تا بن دندان مسلح عراق بود. زنان نقش محوری در نگهداری خانواده، کار در کارخانه‌ها (به‌ویژه صنایع نظامی)، پرستاری در بیمارستان‌ها، کمک‌رسانی و حفظ روحیه جامعه ایفا کردند. دانشجویان و دانش‌آموزان در توزیع مواد، پشتیبانی و حتی اعزام به جبهه فعال بودند. هنرمندان، نویسندگان و رسانه‌ها در تبلیغ روحیه مقاومت و ثبت رشادت‌ها کوشیدند.

اوج این اتحاد در فداکاری بی‌نظیر رزمندگان بود؛ از عملیات‌های بزرگ مانند فتح خرمشهر تا دفاع جانانه از شهرها و جزایر (مانند آبادان، سوسنگرد، هویزه، فاو). روحیه ایثار، شهادت‌طلبی و اخوت در جبهه‌ها، اسطوره‌هایی ملی ساخت. این اتحاد عمیق و همه‌جانبه، به‌رغم محاصره اقتصادی، حمایت جهانی از صدام و صدمات سنگین انسانی و اقتصادی، باعث شد ایران نه‌تنها اشغال نشود بلکه متجاوز را به عقب براند و با عزت از خاک خود دفاع کند. دفاع مقدس، به نماد همبستگی ملی ایران تبدیل شد و نشان داد که در مواجهه با تهدید خارجی، ایرانیان می‌توانند بر هر اختلافی غلبه کنند و با یکپارچگی بی‌مانندی از کیان کشور دفاع نمایند. این تجربه، هویت جمعی ایرانیان را در دوره معاصر عمیقا تحت‌تأثیر قرار داد.

درس‌های همبستگی، از گذرگاه‌های تاریخ تا امروز

سفر پرفراز و نشیب ما در تاریخ ایران، از سنگربندهای پارس تا خاکریزهای خوزستان، یک حقیقت بنیادین را آشکار می‌کند: اتحاد و همبستگی ملی، راز ماندگاری و احیای تمدن کهن ایران در بزنگاه‌های سرنوشت‌ساز بوده است. این اتحاد، اشکال مختلفی به خود گرفته است؛ گاه به صورت اتحاد نظامی-منطقه‌ای، مانند اتحاد قبایل تحت رهبری اردشیر بابکان، و گاه مذهبی-ایدئولوژیک، همچون نقش تشیع در ایجاد دولت صفوی یا مشروعیت‌بخشی علما به مشروطه و دفاع مقدس. همچنین، در مواقعی شاهد اتحاد اجتماعی-طبقاتی بوده‌ایم، مانند قیام سربداران علیه ظلم یا اتحاد بی‌سابقه اصناف، علما، روشنفکران و مردم عادی در انقلاب مشروطه. همبستگی ملی برای بقا و مقاومت نیز جلوه‌ای دیگر از این اتحاد بوده است؛ نظیر دوران پس از حمله مغول یا اتحاد همه‌جانبه اقوام و گروه‌ها در دوران دفاع مقدس. در کنار همه اینها، اتحاد فرهنگی نیز همواره نقش مهمی ایفا کرده، چنآن‌که حفظ زبان فارسی و هویت ایرانی در سخت‌ترین دوران‌ها نمونه‌ای از آن است.

این تاریخ پرفراز و نشیب به ما می‌آموزد که هویت ایرانی یک تاروپود مستحکم است؛ عناصری چون فرهنگ، زبان، تاریخ و مذهب مشترک، حتی در تاریک‌ترین لحظات، به عنوان کانون همبستگی عمل کرده‌اند. همچنین، تهدید خارجی محرکی قدرتمند برای اتحاد به شمار می‌رود، زیرا در مواجهه با دشمن مشترک، ایرانیان بارها اختلافات داخلی را کنار گذاشته‌اند. این تجربیات نشان می‌دهد که رهبری هوشمندانه و آرمان مشترک ضروری است؛ اتحادهای موفق اغلب حول یک رهبری کاریزماتیک یا یک آرمان ملی-مذهبی روشن شکل گرفته است. نکته مهم دیگر آن‌که اتحاد، لزوما به معنای نبود اختلاف نیست؛ در دل بسیاری از این اتحادها (مانند مشروطه یا حتی دفاع مقدس) اختلاف‌نظر وجود داشت اما اولویت با هدف بزرگ‌تر بود. در نهایت، قدرت مردم متحد شکست‌ناپذیر است؛ نمونه‌های مشروطه و دفاع‌مقدس به‌وضوح نشان می‌دهد که اراده جمعی ملت می‌تواند بر هر قدرتی غلبه کند.

امروز، در جهان پیچیده و پرچالش کنونی، ایران باردیگر با مسائل داخلی و خارجی متعددی روبه‌روست. تاریخ به ما می‌گوید که راه‌حل پایدار مشکلات، نه در تشدید اختلافات، بلکه در تکیه بر سرمایه عظیم همبستگی ملی است. احترام به تنوع قومی و مذهبی در چارچوب وحدت ملی، تمرکز بر منافع عالیه کشور در سیاست خارجی و داخلی، تقویت گفت‌وگو و عقلانیت جمعی، و پاسداشت ارزش‌های مشترک تاریخی و فرهنگی، همان «ریسمان‌های زرین» همبستگی هستند که بارها ایران را از پرتگاه نجات داده‌اند. درس تاریخ روشن است: اتحاد، رمز بقا و عظمت؛ تفرقه، آفت زوال. آینده ایران نیز در گرو هوشمندی ما در بهره‌گیری از این درس کهن است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها