در این گزارش بنا داریم رمانی عاشورایی را معرفی کنیم‌؛ اثری که برای روایت سراغ شخصیت‌های فرعی این واقعه رفته است

بازخوانی کربلا از چشم «فراموشان»

در میان انبوه آثار ادبی که هر‌ساله با نزدیک‌شدن به ایام محرم، ویترین کتاب‌فروشی‌ها را به خود اختصاص می‌دهند، برخی از آنها، نه تنها به تکرار مکررات نمی‌پردازند، بلکه با رویکردی نو و جسورانه، غبار از زوایای پنهان یک واقعه‌ سترگ تاریخی برمی‌دارند و خواننده را به تأملی عمیق‌تر فرامی‌خوانند.
در میان انبوه آثار ادبی که هر‌ساله با نزدیک‌شدن به ایام محرم، ویترین کتاب‌فروشی‌ها را به خود اختصاص می‌دهند، برخی از آنها، نه تنها به تکرار مکررات نمی‌پردازند، بلکه با رویکردی نو و جسورانه، غبار از زوایای پنهان یک واقعه‌ سترگ تاریخی برمی‌دارند و خواننده را به تأملی عمیق‌تر فرامی‌خوانند.
کد خبر: ۱۵۱۰۱۷۹
نویسنده امیرحسین حیدری - گروه فرهنگ و هنر

رمان «فراموشان» نوشته داوود غفارزادگان، داستان‌نویس معاصر، بی‌شک یکی از همین آثار است‌؛ کتابی که بیش از دو دهه از نخستین انتشارش می‌گذرد اما همچنان تازه، تکان‌دهنده و خواندنی است. این اثر که توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده، دعوتی است به شنیدن صدای کسانی که در روایت‌های رسمی و حماسی، اغلب نادیده گرفته شده یا در حاشیه قرار گرفته‌اند. 

فراتر از روایت‌های آشنا

ادبیات عاشورایی همواره با چالش بزرگ گرفتار آمدن در دام کلیشه‌ها و روایت‌های خطی و تک‌صدایی روبه‌رو بوده است. بسیاری از آثار، واقعه کربلا را صرفا از منظر قهرمانان اصلی و با تمرکز بر جنبه‌های حماسی و سوگوارانه آن به تصویر می‌کشند. این رویکرد اگرچه در جای خود ارزشمند است اما گاهی مانع از درک کامل ابعاد انسانی و پیچیدگی‌های روان‌شناختی این تراژدی عظیم می‌شود. در این میان، پرسش‌های بنیادینی مطرح می‌شود: آن سی‌هزار نفر (یا بیشتر) که در مقابل کاروان کوچک امام‌(ع) ایستادند، که بودند؟ چه انگیزه‌هایی داشتند؟ آیا همگی شقی و سنگدل به دنیا آمده بودند؟

داوود غفارزادگان در «فراموشان» آگاهانه از این مسیر فاصله می‌گیرد و دقیقا به همین پرسش‌ها پاسخ می‌دهد. او دوربین روایت خود را از مرکز میدان نبرد به حاشیه‌ها، به پشت خیمه‌ها و به میان سیاهی‌لشکرها می‌برد. او به سراغ «فراموشان» تاریخ می‌رود‌؛ شخصیت‌هایی که نامشان در فهرست شهدای نامدار یا اشقیای معروف ثبت نشده اما حضورشان، تردیدشان، ترس‌ها و طمع‌های‌شان، پازل انسانی واقعه کربلا را کامل می‌کند. این کتاب، روایتی است از خاکستری‌ها، از آنانی که در بزنگاه انتخاب، میان حق و باطل، دنیا و آخرت یا ترس و شجاعت معلق مانده‌اند. آنها قربانیان جهل و تطمیع و تهدیدند‌؛ انسان‌هایی که شاید در شرایطی دیگر، سرنوشتی کاملا متفاوت می‌یافتند. 

شش راوی، شش زاویه دید

ساختار رمان «فراموشان» یکی از نقاط قوت اصلی آن است. کتاب از شش فصل مجزا تشکیل شده که هر فصل از زبان یک شخصیت متفاوت روایت می‌شود. این شش راوی، همگی از سپاهیان عمر سعد هستند که به طمع دستیابی به گندم ری، مقام یا ثروت به کربلا آمده‌اند. این تکنیک چندصدایی (Polyphony) به غفارزادگان این امکان را می‌دهد که واقعه را نه به‌عنوان یک حقیقت مطلق و از پیش تعیین‌شده، بلکه به مثابه یک رویداد زنده و چندوجهی به تصویر بکشد. این شکستن روایت خطی و واحد، به خواننده اجازه می‌دهد تا خود به قضاوت بنشیند و از طریق انطباق و تضاد این روایت‌ها، به درک عمیق‌تری از فاجعه دست یابد. خواننده با هر راوی، به دنیای درونی او قدم می‌گذارد و از دریچه چشم او به وقایع می‌نگرد. این شش نفر عبارتند از:

اَسلم، غلامِ شامی: جوانی که در سودای آزادی و رسیدن به معشوقه‌اش، پا به میدان جنگ گذاشته است. روایت او، روایتی از عشق، امید و سرانجام، استیصال است. او نماینده کسانی است که آرزوهای کوچک شخصی‌شان، آنها را به ورطه‌ای بزرگ می‌کشاند. 

بَکیر، نگهبان مَشک‌های آب: او مسئول بستن آب بر روی لشکر امام حسین‌(ع) است. روایت او، کشمکش درونی یک انسان با وجدانش را به نمایش می‌گذارد. صدای العطش کودکان از یک سو و ترس از فرماندهان از سوی دیگر، او را در یک برزخ روان‌شناختی قرار می‌دهد. او با توجیهاتی چون «من فقط یک مأمورم» سعی در آرام‌کردن وجدان خود دارد‌؛ توجیهی آشنا برای تمام کسانی که در طول تاریخ، در برابر جنایات سکوت کرده‌اند. 

صَفوان، تیرانداز ایرانی: یک سرباز حرفه‌ای که جنگ برایش یک شغل است. او به دنبال نشان‌دادن مهارت خود و کسب غنیمت است. نگاه او به میدان نبرد، نگاهی فنی و عاری از احساسات است اما به‌تدریج، مشاهده وقایع، این پوسته سخت را می‌ترکاند و او را با پوچی مأموریتش روبه‌رو می‌کند. 

حارث، مسئول رساندن خبر به کوفه: او مردی است که میان انجام وظیفه و حقیقتِ آنچه می‌بیند، سرگردان است. او شاهد دلاوری‌ها و مظلومیت‌هاست اما ترس از قدرت حاکم، زبانش را بند آورده است. 

مَسرور، غلامِ شمر: او که در رکاب یکی از منفورترین چهره‌های تاریخ حرکت می‌کند، روایتی دست اول از قساوت و بی‌رحمی ارائه می‌دهد. دنیای او، دنیای اطاعت کورکورانه و خشونت است اما حتی در این تاریکی نیز، بارقه‌هایی از تردید و ترس از عاقبت کار دیده می‌شود. 

سالم، غلامِ عبیدالله بن زیاد: روایت او که پس از واقعه رخ می‌دهد، نگاهی است به عواقب و پیامدهای آن روز هولناک. او که شاهد شادی ظاهری فاتحان و سرنوشت اسراست، تصویری از پوچی و پشیمانی را ترسیم می‌کند. این فصل به نوعی دادگاه وجدان تاریخ است که پیروزی ظاهری یزیدیان را به سخره می‌گیرد. این شخصیت‌ها، قهرمان یا ضدقهرمان به معنای کلاسیک کلمه نیستند. آنها انسان‌هایی معمولی با ضعف‌ها، ترس‌ها و آرزوهای معمولی هستند که در شرایطی غیرمعمولی قرار گرفته‌اند. غفارزادگان با دیدی روانشناختی، این افراد را می‌کاود و به خواننده نشان می‌دهد که چگونه طمع، ترس، جهل و بی‌تفاوتی می‌تواند انسان را به همدستی در بزرگ‌ترین جنایات تاریخ وادار کند. 

سؤال اساسی که رمان پیش‌رو ی خواننده قرار می‌دهد این است: اگر ما در آن زمان و مکان بودیم، در کدام سو می‌ایستادیم؟

نثری قدرتمند و تصویری

زبان و نثر داوود غفارزادگان در «فراموشان» یکی دیگر از ستون‌های اصلی موفقیت آن است. نثر او، نثری موجز، دقیق و به‌شدت تصویری است. او بدون افتادن به ورطه شعارزدگی یا سانتی‌مانتالیسم، فضایی ملموس و باورپذیر خلق می‌کند. توصیفات او از گرمای طاقت‌فرسای صحرا، بوی خون و عرق، صدای شیهه اسبان و چکاچک شمشیرها، و چهره‌های غبارگرفته و تب‌دار سربازان، چنان زنده است که خواننده خود را در قلب آن بیابان تفتیده حس می‌کند. غفارزادگان در انتخاب کلمات و ساختن جملات، کاملا اقتصادی عمل می‌کند و همین فشردگی، بر قدرت و تأثیرگذاری متن افزوده است. 

دیالوگ‌ها کوتاه، حساب‌شده و متناسب با شخصیت هر راوی هستند. مونولوگ‌های درونی شخصیت‌ها، که بخش عمده‌ای از روایت را تشکیل می‌دهند، کشمکش‌ها، تردیدها و توجیهات درونی آنها را آشکار می‌سازند. این مونولوگ‌ها به خواننده اجازه می‌دهند که فرآیند مسخ‌شدن یک انسان معمولی و تبدیل او به یک «جنایتکار» یا یک «ناظر بی‌تفاوت» را از نزدیک لمس کند. غفارزادگان به جای آن‌که شخصیت‌هایش را قضاوت کند، به آنها اجازه می‌دهد خودشان را از طریق افکار و اعمال‌شان برای خواننده آشکار کنند. این رویکرد، اثری عمیقا انسانی و تأثیرگذار خلق کرده است. 

اهمیت «فراموشان» در ادبیات معاصر

«فراموشان» تنها یک رمان تاریخی یا مذهبی نیست‌؛ این اثر یک کاوش عمیق در باب ماهیت انسان، قدرت انتخاب و مسئولیت فردی است. غفارزادگان با هوشمندی، واقعه کربلا را از یک رخداد صرفا تاریخی-مذهبی به یک موقعیت جهانشمول انسانی بدل می‌کند. تراژدی «فراموشان» این است که آنها فرصت انتخابی بزرگ را به بهایی ناچیز فروختند و تا ابد در تاریخ، به‌عنوان سیاهی‌لشکرهای جبهه باطل ثبت شدند. این کتاب با تمرکز بر «انسان» به‌جای «اسطوره»، توانسته پلی میان واقعه عاشورا و مخاطب امروزی برقرار کند که شاید با زبان حماسی و قدسی صرف، ارتباط برقرار نمی‌کند. 

این کتاب به ما یادآوری می‌کند که بزرگ‌ترین فجایع تاریخ، لزوما توسط هیولاهایی ذاتی رقم نمی‌خورد، بلکه اغلب محصول سکوت، بی‌تفاوتی و انتخاب‌های غلط انسان‌های معمولی است. «فراموشان» آینه‌ای است که در برابر خواننده امروز قرار می‌گیرد و از او می‌پرسد که در کربلاهای زمانه خود، چگونه عمل می‌کند؟ آیا به ندای وجدانش گوش می‌دهد یا تسلیم ترس و طمع می‌شود؟ آیا او نیز به یکی از «فراموشان» تاریخ بدل خواهد شد که در سمت اشتباه ایستاده است؟

دعوتی به بازاندیشی

رمان «فراموشان» داوود غفارزادگان، اثری است که هر علاقه‌مند به ادبیات داستانی، تاریخ و مباحث انسان‌شناختی باید آن را بخواند. این کتاب، نه‌تنها روایتی متفاوت و هنرمندانه از واقعه عاشوراست، بلکه تلنگری است به وجدان انسان معاصر. با خواندن «فراموشان»، ما دیگر تنها نظاره‌گر یک سوگ تاریخی نیستیم، بلکه به درون ذهن کسانی سفر می‌کنیم که با انتخاب‌های‌شان، بخشی از این تراژدی را رقم زدند. غفارزادگان با این اثر ماندگار، به ما نشان می‌دهد که گاهی برای درک روشنایی، باید به قلب تاریکی نگریست و برای شنیدن صدای حقیقت، باید به سکوت «فراموشان» گوش سپرد. این کتاب، بی‌تردید یکی از قله‌های رمان‌نویسی دینی در ایران و اثری است که تا سال‌ها پس از خوانده‌شدن، ذهن را به خود مشغول خواهد داشت و خواننده را به تفکر درباره مسئولیت اخلاقی خود در بزنگاه‌های زندگی وامی‌دارد. 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها