گفت‌وگو با افسانه حسامی‌فرد، اولین کوهنورد زن ایرانی در باشگاه 8 هزاری‌های جهان

رویای صعود به قله‌های تسخیر ناپذیر

‌ «وقت آن رسیده که صدای زنان کوهنورد کشورم و الهام‌بخش نسل جوان باشم. در بسیاری از صعود‌ها یاد و خاطره زنانی از ایران همراهم بود که با وجود شرایطی خاص، با حداکثر توان شان مسیر‌های مختلف زندگی را طی کردند و به قله‌های‌شان رسیده‌اند؛ زنانی که همیشه شایسته تقدیرند». اینها را دکتر افسانه حسامی‌فرد به جام‌جم می‌گوید؛ زنی که در مدت کمتر از پنج سال، از اورست تا چوآیو، ۱۴ قله بلندتر از ۸‌هزار متری جهان را به زیر پا کشید تا برای نخستین بار در تاریخ، نام زن ایرانی را وارد «باشگاه ۸ هزاری‌ها» کند. در این روایت، با افسانه از صلح و جایزه آن و فصل جدید زندگی‌اش گفت‌و‌گو کرده‌ایم.
‌ «وقت آن رسیده که صدای زنان کوهنورد کشورم و الهام‌بخش نسل جوان باشم. در بسیاری از صعود‌ها یاد و خاطره زنانی از ایران همراهم بود که با وجود شرایطی خاص، با حداکثر توان شان مسیر‌های مختلف زندگی را طی کردند و به قله‌های‌شان رسیده‌اند؛ زنانی که همیشه شایسته تقدیرند». اینها را دکتر افسانه حسامی‌فرد به جام‌جم می‌گوید؛ زنی که در مدت کمتر از پنج سال، از اورست تا چوآیو، ۱۴ قله بلندتر از ۸‌هزار متری جهان را به زیر پا کشید تا برای نخستین بار در تاریخ، نام زن ایرانی را وارد «باشگاه ۸ هزاری‌ها» کند. در این روایت، با افسانه از صلح و جایزه آن و فصل جدید زندگی‌اش گفت‌و‌گو کرده‌ایم.
کد خبر: ۱۵۲۴۹۲۳
نویسنده آرزو قنبری - گروه ورزش

از این‌که نام شما به‌عنوان نخستین زن ایرانی در «باشگاه ۸‌هزاری‌ها» ثبت شد، چه احساسی دارید؟ 
شادی عمیقی در قلبم احساس می‌کنم و احساس آرامش و شکرگزاری دارم از این‌که کارم را به نتیجه رسانده‌ام. البته مسئولیت سنگینی را بر دوش خودم حس می‌کنم. چون به‌جایی رسیده‌ام که نقطه پایان نیست. فصل تازه‌ای در زندگی من آغاز شده. 
 مسیرتان به‌طور خلاصه از کجا آغاز شد؟ 
مسیر کوهنوردی من حدودا از سال‌های ۱۳۷۷_۱۳۷۶ شروع شد. البته صعود‌های بلند و کوهنوردی جدی را در چند سال اخیر در خراسان شمالی ادامه داده‌ام. کوه همیشه یک‌صدا بود که من را به‌سوی خود فرامی‌خواند و از یک برنامه به برنامه دیگر می‌برد. کوه ذهنم را مشغول می‌کرد و من را به تلاش برای بالا رفتن، پیشرفت و سبقت گرفتن از خودم تشویق می‌کرد. 
 تفاوت صعود اول و آخر تان چطور بود؟ 
در طول این سه سال و نیم چهار سالی که درگیر صعود‌های ۸ هزاری بودم، قطعا پختگی خاصی پیدا کردم. اولین صعود‌هایی که می‌رفتم با یک دنیا سوال، ترس و تشویش همراه بود. شور و هیجان بیشتری هم داشت. هرقدر تعداد صعود‌ها بیشتر می‌شد، تجربه‌ای که به‌دست می‌آوردم من را با دیدگاه دیگری به کوهستان می‌کشاند و با شرایط متفاوتی کارم را ادامه می‌دادم. در مجموع دنیای متفاوتی را در هر کدام تجربه کردم. صعود آخرم بسیار خاص و پرچالش بود انگیزه بالایی برای به انجام رساندن آن داشتم. 
 از میان این ۱۴ قله ۸ هزاری که به آنها صعود کرده‌اید، کدام‌یک برای‌تان حکم نقطه عطف یا آزمون واقعی را داشت؟ 
نقطه عطف صعود‌های من شاید قله نانگاپاربات بود. از ابتدای این پروژه، در پس ذهنم ترسی وجود داشت. یعنی واقعا از صعود به این قله و حتی اسم آن می‌ترسیدم. لقب نانگاپاربات، کوه قاتل است. وقتی به داستان‌هایی که در مورد آن خوانده بودم فکر می‌کردم، می‌ترسیدم. در فصلی که (زمستان) به این قله صعود کردم، تجربه خیلی خاصی را برای من به‌وجود آورد. با آن صعود انگار خودم را بیش از پیش باور کردم. بعد از آن، احساس می‌کردم هرچه پیش آید برایم قابل عبور است. موقعیت بسیار خاصی برای من بود. 
 آیا لحظه‌ای را تجربه کرده‌اید که در آن دیگر تصور ادامه دادن مسیر دیگر برای‌تان ممکن نبوده؟ 
صعود‌های ۸ هزاری به خاطر اکسیژن کم و سرمای بسیار زیاد چالش‌ها و خطرات بسیاری دارند. خطر ریزش بهمن، دشواری شکاف‌های برفی و خیلی چیز‌های دیگر هم هست، اما در هیچ لحظه‌ای به ادامه ندادن فکر نکردم. خیلی وقت‌ها خستگی بود، آسیب بود سرما آدم را به مرحله کلافگی و خستگی مفرط می‌رساند، اما هیچ‌وقت به خودم نگفتم بی‌خیال شو یا رها کن. همیشه امید داشتم و به خودم می‌گفتم تو می‌توانی شرایط سخت را تحمل کنی و به هدفت برسی. 
 به نظر شما صعود به بلندترین قله‌های جهان مبارزه با طبیعت است یا گفت‌و‌گو با خود؟
من با چند اصطلاح در کوهنوردی مخالفم. خیلی‌ها می‌گویند کوهنوردی مبارزه است، اما من معتقدم برای مبارزه به کوه نمی‌رویم بلکه برای صلح و آرامش به کوه می‌رویم و سر جنگیدن با طبیعت را نداریم. با اصطلاح فتح کردن کوه هم مخالفم. چون بار منفی دارد. ما به کوه صعود می‌کنیم و با احترام بر آن قدم می‌گذاریم. کوهنوردی صلحی عمیق با خود، طبیعت و خداست. 
 به‌نظر شما قهرمانی صرفا ایستادن بر فراز قله است یا فرود سالم؟ 
متأسفانه این تصور که به هر بهایی می‌بایست صعود کنیم در بسیاری از موارد، آسیب‌های جبران‌ناپذیری برای فرد و جامعه کوهنوردی به‌دنبال داشته است. صعود بدون فرود سالم، اصلا پیروزی به‌حساب نمی‌آید و همان‌طور که اشاره کردید، قهرمان فردی است که حتی از نیمه راه سالم و زنده بازگردد. در طول این سفرها دو صعود ناموفق هم داشته‌ام. آن دو صعود برایم درس و تجربه‌ای بود که صعود‌های بعدی را با ضریب موفقیت بالاتری انجام دهم. توانایی تصمیم منطقی و درست در زمان صحیح برای بازگشت ایمن هم، یک موفقیت است. 
 امسال جایزه «صلح و ورزش ایران» به شما اهدا شد. نظرتان در مورد این جایزه چیست؟ 
وقتی برای صعود آخرم در کمپ اصلی چوآیو بودم متوجه شدم، جایزه صلح و ورزش امسال از سوی کمیته ملی المپیک، به من تعلق گرفته. خیلی برایم ارزشمند بود و پیش از صعود، حس و حال خوبی به من داد. به‌نظرم صلح یک هماهنگی بین درون و بیرون انسان است. صلح برای یک کوهنورد تطابقی است که با طبیعت پیدا می‌کند. من این جایزه را تنها متعلق به خودم نمی‌دانم. این جایزه بلکه برای همه افرادی است که باور دارند ورزش راهی برای ایجاد و تقویت احترام و دوستی میان انسان‌هاست. ورزش همه جا میان همه ملت‌ها یک مسیر ارتباطی بدون کلام است. بدون این‌که حرفی بزنیم، از طریق ورزش می‌توانیم احساسات و پیام‌های ارزشمندی را منتقل کنیم. 
 آیا فکر می‌کنید مسیرتان بر تصویر زن ایرانی در جامعه بین‌المللی کوهنوردی تاثیری داشته است؟ 
در این سال‌ها با کوهنوردان مختلفی از ملیت‌های متفاوت در بیس کمپ‌ها و مسیرها همراه و هم‌صحبت شده‌ام. وقتی متوجه می‌شدند یک زن ایرانی مشغول اجرای پروژه باشگاه ۸ هزاری‌ها هستم، نگاه متفاوتی داشتند. تصور آنها از ایران، کشوری با محدودیت‌های بسیار برای زنان است. همین باعث می‌شد با نگرشی سرشار از احترام برخورد کنند. باور دارم زنان ایرانی می‌توانند تصویری متفاوت از قدرت خود را به نمایش بگذارند و من هم تلاشم برای رسیدن به همین هدف است. در فضای مجازی هم بازخوردها، گواه همین بود. 
 نسبت به این‌که دختران جوان از شما الهام می‌گیرند چه حسی دارید؟ 
وقتی از بازخورد‌ها و نظرات مختلف متوجه می‌شوم جوانان به‌ویژه دختران از من الهام می‌گیرند احساس مسئولیت بیشتری دارم. احساس می‌کنم حالا وقت آن رسیده که صدای زنان کوهنورد کشورم باشم، به آنها امید بدهم و الهام‌بخش نسل جوان باشم. بسیاری از اوقات در طول سفر‌ها و صعود‌هایی که داشتم یاد و خاطره زنانی در ذهنم بود که با وجود شرایط خاصی که داشته‌اند، با حداکثر توان مسیر‌های مختلف زندگی‌شان را طی کرده‌اند و به قله‌هایی که برای‌شان هدف بوده رسیده‌اند؛ زنانی که همیشه قابل تقدیرند. 
 حالا بعد از تکمیل این پروژه، قله پانزدهم افسانه حسامی‌فرد کجاست؟ 
تکمیل این پروژه یک نقطه عطف بود. نقطه پایان نبود. شروع در‌واقع فصل دیگری از فعالیت‌های من خواهد بود. در‌واقع قله بعدی یا به‌قول شما پانزدهم، انتقال تجربه‌های من است. به پروژه‌های مختلفی فکر می‌کنم. مثلا صعود به قله‌های بلند تمام قاره‌ها. البته برای من کمی چالش‌برانگیز است. چون گرفتن ویزا و رفتن به آمریکا برای صعود قله دنالی بلندترین قله آمریکا بسیار کار سختی است و نمی‌دانم به سرانجام برسد یا نه، اما آنچه در ذهنم اولویت دارد، اشتراک آنچه به‌دست آورده‌ام با نسل بعدی و دختران است. این قدرت زنانه و تجربه‌ها می‌بایست ریشه‌دار باشند و به بقیه منتقل شوند. شاید مسیر بعدی از سنگ‌ها و قله‌های برفی نمی‌گذرد. مسیری است از جنس ساختن و الهام‌بخشی.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها