مبتلا‌یان به ایدز از سختی‌های دست‌وپنجه نرم‌کردن با این بیماری می‌گویند

قربانیان یک بیماری منفور

زندگی با بیماری‌های عفونی مانند HIV و HPV علاوه بر ایجاد مشکلات جسمی، بار سنگینی بر روح و روان فرد تحمیل می‌کند. بسیاری از مبتلایان، پس از تشخیص و شناسایی ویروس در بدن، دچار شوک، اضطراب و افسردگی می‌شوند. احساس بی‌عدالتی و بی‌گناهی، به‌ویژه در مواردی که ابتلا ناشی از خطاهای پزشکی یا بی‌احتیاطی دیگران بوده، ذهن آنها و خانواده‌های‌شان را آشفته می‌کند.
زندگی با بیماری‌های عفونی مانند HIV و HPV علاوه بر ایجاد مشکلات جسمی، بار سنگینی بر روح و روان فرد تحمیل می‌کند. بسیاری از مبتلایان، پس از تشخیص و شناسایی ویروس در بدن، دچار شوک، اضطراب و افسردگی می‌شوند. احساس بی‌عدالتی و بی‌گناهی، به‌ویژه در مواردی که ابتلا ناشی از خطاهای پزشکی یا بی‌احتیاطی دیگران بوده، ذهن آنها و خانواده‌های‌شان را آشفته می‌کند.
کد خبر: ۱۵۳۱۳۷۰
نویسنده ساناز قنبری - روزنامه‌نگار
 
این افراد اغلب با ترس دائمی از آینده، نگرانی درباره سلامت خانواده و هراس از واکنش اطرافیان زندگی می‌کنند. یکی از بزرگ‌ترین مشکلات مبتلایان به HIV و HPV، انگ اجتماعی و طرد شدن است. جامعه هنوز در بسیاری از موارد با اطلاعات ناقص و باورهای نادرست به این بیماری‌ها نگاه می‌کند. همین ناآگاهی باعث می‌شود بیماران با طرد اجتماعی، قطع رابطه‌ کردن  دوستان و حتی ازدست‌دادن شغل روبه‌رو شوند. این طردشدگی فشار روانی سنگینی بر روان بیمار و خانواده‌اش وارد می‌آورد و آنها را در تنهایی عمیق و حس شدید بی‌پناهی فرو می‌برد.ضرورت آگاهی و آموزش جامعه در این زمینه حیاتی است. باید به مردم آموزش داده شود که راه‌های انتقال این ویروس‌ چیست و چگونه می‌توان از ابتلا پیشگیری کرد. اطلاع‌رسانی درست نه‌تنها از شیوع بیماری جلوگیری می‌کند، بلکه مانع شکل‌گیری انگ اجتماعی می‌شود. برای درک بهتر شرایط مبتلایان به ویروس‌های عفونی، باید به داستان‌های واقعی گوش داد؛ داستان‌هایی که در ادامه از زبان نسترن و افشین روایت می‌شوند.
   
آینده‌ای نامعلوم
صدای نسترن آرام بود، اما هر جمله‌اش با لرزشی همراه می‌شدکه نشان از سنگینی سال‌ها درد داشت. او خودش را معرفی می‌کند: «فوق‌لیسانس حسابداری دارم و در یک شرکت بزرگ در  حوزه‌ تکنولوژی و نرم‌افزار مشغول بودم. همیشه تلاش کردم بهترین خودم باشم، درس بخوانم، زندگی سالمی داشته باشم و مثل خواهر بزرگ‌ترم باعث افتخار خانواده شوم.»
نسترن ۳۴ ساله، ازگذشته‌اش با لبخند یاد می‌کند؛روزهایی که با دوستانش وقت می‌گذراند،سر کارمی‌رفت،درکلاس موسیقی شرکت می‌کرد و زندگی‌اش پر از امید بود؛ اما همین که به خاطره‌ آن روز شوم رسید، بغض گلویش را گرفت. اشک روی گونه‌هایش لغزید و دست‌هایش را بی‌قرار در هم فشرد.
«هشت‌سال پیش تصمیم گرفتم تغییر کوچکی در صورتم بدهم. همه می‌گفتند نیازی نیست، ولی من مصمم بودم. به یک سالن زیبایی معروف در بالای شهر تهران رفتم؛ جایی که محیطش تمیز و شیک بود، نوبت‌دهی‌اش چند ماه طول می‌کشید و همه‌چیز نشان می‌داد کاملا حرفه‌ای و امن است. قرار بود فقط تتوی ابرو انجام بدهم؛ همان کاری که این روزها تقریبا همه در سالن‌های زیبایی انجام می‌دهند.» صدایش لرزید: «از روزی که به آنجا مراجعه کردم، زندگی من تغییر کرد. ناخواسته درگیر HIV شدم. فکر می‌کردم این بیماری فقط مخصوص کسانی است که روابط جنسی محافظت‌نشده دارند یا برای تزریق مواد مخدر از سرنگ‌های آلوده استفاده می‌کنند؛ اما واقعیت چیز دیگری بود. من بی‌گناه بودم، ناخواسته گرفتار شدم. یک تله‌ پنهان که می‌تواند هرکسی را درگیر کند.»
نسترن با نگاه عاجزانه ادامه داد: «بعد از تتو، حالم خوب بود. اما دو هفته که گذشت، علائمی شبیه به سرماخوردگی داشتم. گمان کردم آنفلوآنزاست. گذشت تا یک‌سال بعد که برای آزمایش‌های پیش از ازدواج رفتم. جواب آزمایش HIV مثل پتک بر سرم فرود آمد و شوکه شدم. بدون هیچ خطایی مبتلا شده بودم. بعد از انجام مشاوره‌های تخصصی، پزشک تأیید کرد که دلیلش همان خدمات زیبایی است.»
اشک‌هایش بی‌وقفه جاری شد. «افسردگی پیداکردم. از خودم بدم می‌آمد. به خاطر این مسأله نتوانستم ازدواج کنم. ناخواسته گرفتار شدم و انگ‌های بسیاری به من چسباندند. شکایت کردم، با سالن زیبایی هم برخورد شد، اما سلامت من برنگشت. فقط امیدوارم فرد دیگری همچون من گرفتار این بیماری نشود.»
او با صدایی لرزان گفت: «هفت سال است هر روز دارو می‌خورم. خانواده‌ام کنارم ماندند، درکم کردند و با اطلاعات درست همراهم شدند؛ اما دیگران همین که بفهمند فرارمی‌کنند. فکر می‌کنند با یک دست‌دادن یا حرف‌زدن عادی هم ویروس منتقل می‌شود؛ درحالی‌که اصلا این‌طور نیست. انتقال فقط از راه خون آلوده یا رابطه‌ جنسی محافظت‌نشده رخ می‌دهد.»
نسترن اشک‌هایش را پاک کرد و ادامه داد: «به علت ضعف سیستم ایمنی، به HPV هم مبتلا شدم. حالا باید با دو ویروس بجنگم. بدن ما مبتلایان به HIV زودتر درگیر بیماری‌های عفونی می‌شود. داروها را مصرف می‌کنم، اما شرایط سخت‌تر شده و دوستان و شغلم را از دست داده‌ام. فقط مادر و خواهرم کنارم مانده‌اند.»
نگاهش پر از خواهش بود: «امیدوارم هیچ فرد دیگری، درگیر این بیماری نشود. اگر هم شد، به او انگ‌های اجتماعی زشت و ناپسند نزنند. من بیماری‌ام را پنهان نمی‌کنم. هربار که به پزشک، دندانپزشکی یا هر جای عمومی برای دریافت خدمات می‌روم، خودم اطلاع می‌دهم تا کسی از ناحیه‌ من آسیب نبیند. شاید این تنها کاری باشد که هنوز از دستم برمی‌آید و می‌توانم برای دیگران انجام دهم.»
   
سقوط ناخواسته به دام بیماری
افشین با صدایی محکم‌تر از نسترن شروع کرد، اما نگاهش پر از خستگی عمیقی بود. دست‌هایش را روی زانو گذاشته بود و گاهی بی‌قرار تکان‌شان می‌داد: «زندگی‌ام کاملا معمولی و سالم بود؛ با همسر و پسر ۱۰ساله‌ام زندگی شادی داشتیم. سبک زندگی‌ام همیشه بر پایه‌ سلامت و ورزش بود؛ غذای سالم می‌خوردم، بدنسازی کار می‌کردم و روابط اجتماعی خوبی داشتم. من مربی بدنسازی هستم و سال‌ها مشغول آموزش جوان‌ها برای داشتن بدن سالم و قوی بودم. فقط به کار و خانواده فکر می‌کردم.» اما وقتی به خاطره‌ آن روز رسید، صدایش لرزید: «برای دندان‌درد به مطبی نزدیک باشگاه مراجعه کردم. وقت گرفتم برای عصب‌کشی و ترمیم دندان. فکر می‌کردم یک مراجعه ساده است، اما بعد از آن، زندگی‌ام زیر و رو شد.»
افشین مکثی کرد، اشک در چشمانش حلقه زد: «۲۰ سال است که به‌صورت حرفه‌ای ورزش می‌کنم و ۱۵ سال تجربه مربیگری دارم. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم درگیر ویروسی به نام HIV شوم. یک خطای کوچک در دندانپزشکی، سهل‌انگاری دستیار و استریل‌نکردن ابزار؛ همین کافی بود تا من به این روز بیفتم.»
او با صدایی آرام‌تر ادامه می‌دهد: «وقتی فهمیدم، دنیا روی سرم خراب شد. تحت مراقبت و درمان قرار گرفتم. بدنم ضعیف شد، اما همسرم کنارم ماند. تنها انگیزه‌ام خانواده‌ام هستند؛ شادی و آینده‌ پسرم. فقط به امید آنها ادامه می‌دهم.»
افشین نگاهش را به سقف دوخت، انگار دنبال امیدی پنهان می‌گشت: «برای جلوگیری از تکرار چنین اتفاقاتی باید نظارت بر مراکز درمانی بیشتر شود. مردم باید بدون تعارف از پزشک یا دندانپزشک بخواهند جلوی چشم‌شان ابزار استریل را باز کنند. یک لحظه بی‌احتیاطی می‌تواند سرنوشت آدم را عوض کند.»
او با بغض می‌گوید: «ما مبتلایان به ویروس‌های عفونی باید بیشتر از حد معمول مراقب خودمان باشیم. بدن‌مان ضعیف‌تر است و سریع‌تر در معرض بیماری‌های عفونی مثل HPV قرار می‌گیریم. متأسفانه در جامعه به ما انگ می‌زنند و قضاوت‌مان می‌کنند و از اجتماع طرد می‌شویم. برخی افراد ناآگاه رفتارهای نامناسبی با مبتلایان به HIV و HPV دارند و حس بدی به ما منتقل می‌کنند. امیدوارم روزی برسد که آگاهی جامعه بیشتر شود، مردم بدانند راه‌های انتقال چیست و مراقب سلامت خودشان باشند.»
در طول مصاحبه با نسترن و افشین، بارهااشک‌های‌شان بی‌اختیارجاری شد.دست‌های‌شان درهم گره می‌خورد، نگاه‌های‌شان پر از خواهش و بی‌قراری بود و سکوت‌های کوتاه بین کلمات، سنگین‌تر از هر جمله‌ای خودنمایی می‌کرد.
هر دوقربانی یک بی‌احتیاطی ساده بودند؛یکی درسالن زیبایی، دیگری در دندانپزشکی. حالا با تمام وجودشان تلاش می‌کنند هم زنده بمانند و هم صدای هشدار برای دیگران باشند. روایت‌شان نه‌فقط داستان بیماری، بلکه داستان انگ اجتماعی، تنهایی و امیدی است که هنوز در دل‌شان زنده است.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها