وی علاوه بر بازیگری در تئاتر، سینما و تلویزیون در حوزه پیشپردهخوانی و دوبلوری نیز فعال است و همچنین به ورزش فوتبال هم علاقه خاصی دارد و ضمن اینکه زمانی در تیم راه آهن بازی کرده است، علاقهاش به این ورزش هرگز کاهش نیافته و در این سن با تشکیل جمعیت همیار هواداران فوتبال به دنبال آن است تا فضای پاکی را دراستادیومها به دور از هر گونه هتاکی برقرار کند.
شما را پدربزرگ تهران لقب دادهاند، چه احساسی از داشتن این عنوان دارید؟
من خواهناخواه لذت میبرم. من تهران راخیلی دوست دارم و از اینکه میبینم الان به شکل یک هیولا درآمده خیلی غصه میخورم. یک زمانی که شهر کوچکتر بود و این همه ساخت و ساز در آن نبود، کوههای شمیران را میتوانستید ببینید؛ کوههایی که جزو افتخار و هویت ما بود، اما الان دیگر نمیبینید. دیگر تهران، تهران ما نیست.
اگر بخواهید به عقب برگردید با توجه به اینکه هشت دهه از زندگی را پشت سر گذاشتهاید چه دههای را انتخاب میکنید؟
من تا شهریور 1320 را انتخاب میکنم، برای این که در آن دوران یک نفر به جمعیت تهران اضافه نمیشد. اگر احیانا کسی میخواست به فرض از شیراز یا تبریز به تهران بیاید، باید جواز میگرفت، یعنی پدر خانواده به کلانتری محل میرفت و میگفت میخواهم بروم تهران، میپرسیدند چند نفرید و آن هم میگفت منم، همسرم و دو فرزندم، بعد میپرسیدند چند روز میمانی مثلا میگفت ده روز بعد از آن فقط یک پروانه به او میدادند که در آن قید میشد این شخص همراه خانواده میتواند ده روز در تهران ساکن شود. حتی میپرسیدند که چه زمان حرکت خواهد کرد تا تاریخ اقامت را بر اساس آن محاسبه کنند. وقتی شخصی از شهر دیگری میآمد. پاسبانها جلویش را میگرفتند چون میفهمیدند که غریبه است و جوازش را چک میکردند و اگر کسی حتی یک روز بیشتر از آن مدتی که اجازه اقامت داشت میماند، جریمهاش میکردند.
گرفتن جواز اقامت فقط برای تهران الزامی بود؟
نه، همه جا اجرا میشد، چه کسانی که از شهرستانها میآمدند تهران و چه کسانی که از تهران میرفتند شهرستان، این کار باعث شد تا جابهجایی جمعیت صورت نگیرد و به جمعیت تهران اضافه نشود، اما بعدها در زمان پهلوی دوم نظارتها از بین رفت و تهران بلبشو شد، آخرش هم به اینجا رسید.
برخی بر این باورند که با توجه به مهاجرتهای بیرویه، تهران دیگر یک فرهنگ عامه مشخص و قدیمی ندارد آیا چنین نظری را قبول دارید؟
هنوز بین بچههای تهران این فرهنگ قدیمی هست و با تمام وجود فرهنگشان را حفظ میکنند. شما اگر یک جایی بروید ده نفر بچه تهران نشسته باشند، این ده نفر همه تحصیلکرده هستند و بینشان استاد دانشگاه بسیار است. مردم تهران روی زبان خودشان هم تعصب دارند و همانطور که مردم ابیانه هنوز لباسهای محلی خودشان را میپوشند، تهرانیهای قدیم هم هنوز همان سنتها، رابطهها، دوستیها و اخلاقیات خود را حفظ کردهاند. شما نمیبینید که یک تهرانی اصیل از همسرش طلاق بگیرد، چرا که خانواده بسیار مهم بود.
البته این بحث اخلاقی که مطرح میکنید فقط به تهران قدیم اختصاص نداشت و میتوان گفت احترام به خانواده در فرهنگ همه شهرها رعایت میشد. اگر بخواهید درباره فرهنگ مختص تهران قدیم حرف بزنید به چه مواردی اشاره میکنید؟
فرهنگ قدیم تهران مال خود بچههای تهران است و آنها هستند که این فرهنگ را حفظ کردند. بچه تهران دروغ نمیگوید، بچه تهران پول و مال کسی را نمیخورد و همچنین به حریم و روابط کسی تعرض نمیکند. منظور من از فرهنگ این است. در تهران امروز بسیاری از این اخلاقیات زیر پا گذاشته میشود. ما که با فرهنگ تهران قدیم بزرگ شدهایم آداب و رسوم خودمان را داریم. ازدواج در خانوادههای ما تغییری نکرده است، اما الان بچهها در خیابان عاشق میشوند و ازدواج میکنند. ما این کار را نمیکنیم و بشدت پایبند خانواده هستیم و خالهها و عمهها دختر پیدا میکنند. زنی که ازدواج میکند، باید زن خوبی برای همسرش و مادر خوبی برای بچههایش باشد، فامیل دوست باشد و اینها از رسم و رسومات تهران ماست. ما دوستانمان را ترک نمیکنیم.
ما دوستیهایمان را از دبستان شروع میکنیم و تا مرگ با هم هستیم. اما در تهران فعلی همه چیز منسوخ شده است. تهران قدیم 400 تا 500 هزار نفر جمعیت بیشتر نداشت، اما الان این جمعیت به 15 تا 16 میلیون نفر رسیده است. فرهنگ تهرانی که من از آن یاد میکنم برای آن 500 ـ 400 هزار نفر و بچههایشان است. الان بسیاری از آن تهرانیها از تهران رفتند و کوچ کردند چون دیگر اینجا را زادگاه خودشان نمیدانند.
من رفتم از بوشهر بچه تهران را پیدا کردم و باید پرسید چرا شهر ما این طور شده است. الان یک دختر نمیتواند در خیابان براحتی راه برود. در قدیم در محلات همه مراقب دخترانشان بودند و کسی جرات نمیکرد به یک دختر چپ نگاه کند، چون همه بچه محلها آن را مثل ناموس خود میدانستند و از او مراقبت میکردند. الان کافی است یک دختر سر خیابان بایستد همه ماشینها جلویش میایستند تا سوارش کنند. ارزشهای اخلاقی از بین رفته است. یک مرد در تهران قدیم سعی میکرد اگر زنی را میبیند، سرش را پایین بیندازد تا برداشت بد نشود، اینها از ویژگیهای اخلاقی ما بوده است، اما با مهاجرتهای بیرویهای که شد و با تاثیرات دنیای مدرن شما دیگر این سنتهای زیبا را نمیبینید.
یک مقدار از فضای تهران قدیم خارج شویم و به فعالیتهای شما بپردازیم؛ شما در شانزده سالگی با علاقهای که به ورزش داشتید، وارد تیم فوتبال شدید و توانستید در باشگاه راهآهن بازیکن و مربی شوید و در کنارش وارد فعالیتهای هنری هم شدید، اگر به آن مقطع برگردید با توجه به درآمد فوتبالیستها آیا مسیر فعالیت شغلی خودتان را تغییر نمیدادید؟
این را به حساب خود خواهی نگذارید، میگویند با یک دست، دو تا هندوانه نمیشود برداشت، اما من چهار، پنج تا برداشتم. هم ورزش کردم و هم به بازیگری در تئاتر و تلویزیون و سینما پرداختم و هم وارد رادیو شدم و هم ضربخوانی و پیشپردهخوانی و کوچه باغی را شروع کردم و در تمام اینها موفق شدم. الان هم اگر به شانزده سالگی برگردم همین مسیر را انتخاب میکنم.
یعنی علاقهتان به همه این رشتهها یکسان است؟
به هر حال آدم وقتی کاری را شروع میکند، یعنی علاقه دارد که شروع میکند. البته یکی از هنرهایی که من خیلی به آن علاقه دارم، آواز کوچه باغی است.
شما یکی از طرفداران تیم پرسپولیس هستید. این تیم نسبت به گذشته که تیم شاهین نامیده میشد، چه تغییراتی کرده است؟
آن موقع کسی مثل دکتر اکرامی در راس تیم شاهین بود. این مرد بزرگ چند شرط گذاشته بود، یعنی اگر کسی میخواست فوتبالیست شود از او چند سوال میکرد و معتقد بود یک بازیکن اول باید تحصیلات داشته باشد دوم اخلاق و سوم بازی، اما آیا شما الان رعایت چنین شرایطی را میبینید؟ آن موقع تمام کسانی که در شاهین بازی میکردند دکتر، مهندس، قاضی و در مجموع تحصیلکرده بودند.
اما ممکن است یک فرد استعداد خوبی برای بازی داشته باشد، اما تحصیلات نداشته باشد؟
در خیلی از کشورهای دیگر هم تحصیلات مسأله مهمی است مثلا در اروپا اینگونه است. به نظر من ورزش بدون فرهنگ به چه درد میخورد، البته یک بار از دکتر اکرامی ایراد گرفتند که چرا همایون بهزادی را که تحصیل نکرده است در تیم وارد کردید که ایشان در جواب گفت آقای بهزادی در دنیای فوتبال یک پدیده است برای همین او را آوردم. در واقع چون در مکتب پرسپولیس به این ویژگیها توجه میشد، باعث شد من به تیم پرسپولیس گرایش پیدا کنم.
الان مسألهای که وجود دارد در مورد هواداران تیمهای فوتبال این است که گاهی دیده میشود هتاکیهایی بین تماشاچیان رخ میدهد، آن موقعها هم همینطور بود؟
الان تقریبا یک سال است جمعیت هواداران فوتبال ایران تشکیل شده است و من هم رئیس این انجمن هستم. سابق این طور بود که هر تیمی هواداران خودش را داشت و تیم را تشویق میکردند و اینطور نبود که به تیم دیگر اهانت کنند.
رواج این نوع آسیب در استادیومها از چه زمانی در میان هواداران شروع شد؟
حدود سالهای 50 یا 51 بود. در آن مقاطع دیده میشد که حتی بدترین ناسزاها را حتی به داور هم میدادند، چه برسد به مربی و بازیکن. یادم است رکیکترین فحش را به برخی بازیکنان میدادند.
در حال حاضر با تشکیل جمعیت هواداران خوشبختانه مکانی را به ما دادند و امیدواریم به ما بودجه هم بدهند تا بتوانیم فرهنگسازی کنیم و بارفتن به شهرستانها و همچنین صحبت با تیمها و هواداران، آنها را قانع کنیم و به مرور فضاهای ورزشی در تمام ایران پاکتر از وضع فعلی شود، الان 50 ـ 40 نفر از جوانان به نام همیار و هوادار هستند که اینها با لباس فرمی که برایشان در نظر گرفتیم در میان جمعیت تماشاگر فوتبال میچرخند تا آرامش را برقرار کنند و اگر حتی کسی مریض بود به او رسیدگی میکنند و برای این منظور حتی آمبولانس هم پیشبینی شده است. اینها بین جمعیت هستند و اگر کسی بخواهد فحاشی کند، جلو میروند و محترمانه و با زبان خوش از او میخواهند هتاکی نکند. الان یکی از مسائلی که وجود دارد، این است که متاسفانه خانمها را به استادیوم راه نمیدهند.
از زمانی که برای ورود خانمها به استادیوم ممنوعیت ایجاد شد، فحاشیها تشدید شد. زمانی خانمها کنار همسران و خانواده به استادیوم میآمدند و چون خانمها حضور داشتند، آقایان رعایت میکردند و فحاشی و پردهدری نمیکردند و حداکثرش هو میکردند.
الان هم گاهی وقتها در ورزش والیبال شاهدیم که خانمها به استادیوم میروند و شما وقتی تصاویرشان از تلویزیون پخش میشود، میبینید که استادیوم چه فضای بهتری دارد. زمانی من با دخترم به استادیوم میرفتم و خیلیهای دیگر هم همینطور با همسر یا دخترشان میآمدند. من بارها در تلویزیون و حتی مطبوعات هم گفتهام مادامی که ورود خانمها را برای تماشای فوتبال آزاد نکنند، همین آش و همین کاسه است.
با توجه به تغییر فرهنگی که اشاره کردید در تهران امروز رخ داده، آیا خانمها میتوانند امنیت لازم را در استادیومها داشته باشند؟
احمدی: سالهاست که به دنبال جمعآوری ترانههای فولکلور تهران به شهرستانهای مختلف سفر کردم. من دیگر پیرم و فردا میمیرم، اگر این ترانهها اجرا نشود کسی نیست اینها را حفظ و اجرا کند و این ترانهها از بین خواهد رفت |
صدردر صد. آنجا با گوشه خیابان فرق میکند. فضا، فضای فرهنگی ـ ورزشی است و باید این را هم در نظر گرفت. یک بار فینال فوتسال ایران و ازبکستان بود و مرا هم دعوت کردند. رفتم دیدم حدود 150 نفر از خانمها آمدند و نشستند گوشهای و این 150 نفر از اول یکپارچه تیم ما را تشویق کردند در حالی که آقایان تنبلی میکردند و در این مدت یک فحش از دهان هیچکس بیرون نیامد.
معتقدم نباید صرفا هواداران را به بیاخلاقی محکوم کرد. هواداری که در زمستان و سوز و سرما یا اوج گرمای تابستان به استادیوم میرود، بازی خوب میخواهد. اگر جایی اعصابش به هم میریزد، اگر داد هم خواست بزند، بزند و هیجانش را خالی کند، اما باید به او گفته شود که دهانش را آلوده نکند.
یکی از هنرهای شما خوانندگی است و در مورد ترانههای قدیمی تاکنون دو آلبوم منتشر کردید که دومین آلبومتان آبان ماه رونمایی شد، این ترانهها چقدر با استقبال مواجه شده است؟
استقبال فوقالعاده بود. این ترانهها یک بازار خوب دارد و آن بازار بچههای تهران است، حالا هر جا که میخواهند باشند. علاوه بر ترانهها کتابی را هم در این ارتباط چاپ کردهام.
ترانههایی که اجرا کردید، چطور جمعآوری شده است؟
اینها ترانههای فولکلور است و تاریخ آنها مشخص نیست. من سالهاست به دنبال جمعآوری این ترانهها بودم، به شهرستانهای مختلف سفر کردم، حتی برخی هنرمندانی که این ترانهها را میخواندند و دیگر پیر شده بودند ، پیدا کردم. این ترانهها به حدود 80 تا میرسد.
آیا برای انتشار و اجرای آن به مشکل برنخوردید؟
دو آلبومی که بیرون دادم حدود 24 ترانه میشود. البته ما همه ترانهها را ضبط کردیم ولی از بین آنها فقط 24 ترانه را به صورت آلبوم بیرون دادیم و برای بقیه فعلا وزارت ارشاد مجوز انتشار نداده است.
دلیلش چه بود؟
به ما که نمیگویند. من 30 سال زحمت کشیدم و دنبال این آهنگهای فولکلور گشتم و جمعآوری کردم بعد این آهنگها به صورت کتاب در آمد و هشت بار تجدید چاپ شد اما وزارت ارشاد با چاپ مجدد آن مخالفت کرد.
اسم کتاب چه بود؟
کهنههای همیشه نو. در اجرای این ترانهها چون بسیاری از آنها مربوط به درد و دلهای خانمها بود، درستش این بود که توسط خانمها خوانده شود مثل ترانهای که در مورد هوو خوانده میشود، اما چون ممکن نبود، خودم برای این که این ترانههای قدیمی ماندگار شود، آنها را خواندم. من پیرم و فردا میمیرم اگر این ترانهها اجرا نشود، کسی نیست اینها را حفظ و اجرا کند و این ترانهها از بین خواهد رفت برای آن که از بین نرود، خودم خواندم. به هر حال ما کار جمعآوری و اجرا را انجام دادیم و امیدوارم مسئولان وزارت ارشاد هم در انتشار آن کملطفی نکنند.
گویا شما در حوزه قصه و قصهگویی هم فعال هستید؟
البته من تاکنون چند کتاب نوشتهام و چاپ هم کردهام؛ پنج قصه کودک و نوجوان نوشتم که به تصویب وزارت ارشاد رسید و نوار شد، اما جلوی انتشار قصههای بعدیام را فعلا گرفتهاند.
چرا؟
نمیدانم؛ هر قدر سوال هم میکنیم، کسی جواب ما را نمیدهد. حتی گفتیم ایراد را بگویید تا حداقل در قصه بعدی تکرار نشود، اما باز چیزی نگفتند. اولین کتابم به نام «من و زندگی» بود و دومین کتاب «کهنههای همیشه نو» نام داشت و سومی هم کتاب «فرهنگ لغت برو بچههای تهران» و چهارمی «پرسه» بود.
آیا کتاب جدیدی در دست تهیه دارید؟
بله الان دارم یک رمان مینویسم.
با چه عنوانی؟
اسمش را فعلا گذاشتم «سر راهی» اما ممکن است نامش را تغییر دهم. موضوعات دیگری هم در ذهنم است که میخواهم پرورش دهم و روی کاغذ بیاورم به هر حال دوست ندارم خانهنشین شوم، چون دیوانه میشوم.
در رابطه با پیشپردهها و ترانههای قدیمی تهران، آیا اقدامی برای ثبت آن در میراث معنوی انجام دادهاید؟
به فکر آن هستم اگر پیشپردهها نیز منتشر شود، دستمان پرتر میشود. دوست دارم همه را یکجا جمعآوری و بعد ارائه کنم.
محتوا و مضمون این ترانهها چیست؟
علاوه بر ترانههای فولکلور تعدادی ترانه انتقادی است که به دوران طاغوت مربوط میشود. در واقع ما یک دهه آزاد داشتیم که از شهریور 1320 تااول 1330 را شامل میشد. باز یک بازه زمانی دیگر هم داشتیم که نسبتا آزاد بود که از سال 1330 آغاز میشد، اما با کودتای 28 مرداد این فضا از بین رفت. درآ ن زمان ما در ترانههایمان از وزیر، رئیس، مدیرکل و وزارتخانهها انتقاد میکردیم.
گویا چند بار هم بازداشت شدید؟
بله چند بار در شهرداری و کلانتری کتکهای مفصلی خوردم.
کدام پیشپردهها به بازداشتتان منجر شد؟
یکی از این پیشپردهها کارمند دولت بود که در شعرش آمده است منم آن کارمند سرکش اداری که ندادم به وزیر خود سواری. بعد در جایی حمله به دولت میکند و میگوید بگو ای دولت بدقول و بدقواره، شکم گشنه که مالیات نداره. این بود که قوامالسلطنه در آن زمان از این ترانهها خیلی بدش آمد.
ترانه دیگری در مورد حمال بازار بود. در این شعر گفته میشود: من آن حمال بازارم/ چون خربه زیر بارم. در جای دیگر گفته میشود: لفظ حمال نگویم به وکیل و به وزیر/ تا به حمال ستمدیده جسارت نکنم. در واقع پیش پردههای زیادی بود که آن زمان به صورت انتقادی مطرح میشد. حالا این پیشپردهها را جمعآوری کردم و در مقدمه توضیح کامل دادم که این ترانهها برای چه مقطعی بوده است و چرا توقیف شده و چرا از بین رفت و چه کسی این کار را کرد. به هر حال من کار خودم را کردم و هنرهای بومی تهران را روی کاغذ و موسیقی آوردم.
شما در حوزه دوبله نیز کارهای ماندگاری را بر جا گذاشتید مثل کارتون پینوکیو که صدای روباه مکار را دوبله کردید. از کارهایی که اجرا کردید چه کاری را بیش از همه دوست داشتید؟
البته من همه کارها را دوست داشتم ولی کارتون پینوکیو، پسر دریا، علی بابا و چهل دزد بغداد ازجمله کارهایی بود که خیلی دوست داشتم.
دوبلههایی که اکنون انجام میشود چه تغییری نسبت به گذشته داشته است و آیا حس لازم را به بیننده منتقل میکند؟
فیلمها و سریالهایی که توسط قدیمیها دوبله میشود، فوقالعاده شیرین و قشنگ است. آن موقع ما کلا حدود 60 نفر برای کار دوبله بودیم ولی الان تعداد دوبلورها حدود 260 نفر است که از این 200 نفری که اضافه شده است، شاید ده نفر هم دوبلور واقعی از میان آنها بیرون نیامده است. فقط دارند حرف میزنند. دوبله کار بسیار سختی است و کار هر کس نیست. در دوبله باید به شخصیت فیلم نگاه کنند، اگر نقش وزیر خارجه را دوبله میکند، باید نقش آن شخصیت را بخوبی نشان دهد و اگر فردا نقش دیگری را به عهده میگیرد، باید در قالب آن شخصیت برود. چند وقت پیش یک فیلم قدیمی دیدم و لذت بردم چون همه شخصیتها توسط دوبلورهای قدیمی دوبله شده بود. الان متاسفانه خیلی از فیلمها دیگر آن حال و هوا را ندارد و در کارتون وضع بدتر است. الان به کارتون توجهی نمیشود و این بزرگترین اشتباه است. کارتون نسل فردا را تربیت میکند.
منظورتان دوبله کارتون است یا نوع کارتونهایی است که پخش میشود؟
منظورم در هردو بخش است. کارتونهایی که انتخاب میشود کارتونهای خوبی نیست و بد هم دوبله میشود. کودکان ما فردا را باید بسازند. بچه قدرت یادگیریاش خیلی خوب است و در کودکی میتوان به آن شکل داد. من بارها گفتم و بازهم میگویم مسئولان باید به انتخابهایشان برای این گروه سنی توجه بیشتری نشان دهند.
کارهای شما ازجمله ترانهها و بازیهایی که انجام دادید اغلب حس شادی را به شنونده و بییننده منتقل میکند در کارهایی که امروزه در حال پخش است این حس شادی تا چه حد وجود دارد؟
من کارهای تخصصی خودم را میگویم. من پیشپرده و کوچه باغی میخواندم، دوبله میکردم و بازی میکردم. شما یک کار مرا نمیبینید که از شادی دور باشد. الان بسیاری از برنامهها و سریالهایی که پخش میشود بیشتر غم و غصه است. ما زمانی میتوانیم به سمت جلو و توسعه و پیشرفت حرکت کنیم که مردم سرحال باشند. مردم گرفتاریهای خودشان را دارند، بنابراین با ساخت برنامههای شاد باید روحیه آنها را بالا ببریم. ما در این زمینه رسالتی داریم، اما برخی نمیگذارند اگر با ما باشد ما میگوییم این قصهها چیست که از آن سریال درست میشود. اگر میخواهند مردم به شبکههای بیگانه گرایش نداشته باشند، باید برنامههای شاد و جذاب ساخته شود.
شما چند وقتی است که نقشی رابرای بازی چه در تلویزیون و سینما قبول نکردید، آیا دلیل خاصی دارد؟
من ابتدا از پیشنهاددهنده میخواهم که نقش مرا بفرستد تا بخوانم، اگر خوشم آمد میگویم چشم ولی متاسفانه وقتی نگاه میکنم، میبینم به درد من نمیخورد. الان شش ماهی است که دارم جواب رد میدهم. من کار خودم را خراب نمیکنم.
71 سال است که در خدمت هنر این مملکت هستم و وقتی یک نفر 71 سال زحمت بکشد، نمیخواهد کارنامهاش را براحتی خراب کند. از طرفی بالاخره یک حقی دارد، من انتظار دارم که هنرمندان را فراموش نکنند. اکنون فقط تلویزیون گاهی از ما یاد میکند. ولی از وزارت ارشاد که مسئول حمایت از هنرمندان است، توقع بیشتری وجود دارد.
سیما رادمنش - گروه فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با حجتالاسلام محمدزمان بزاز از پیشکسوتان دفاع مقدس در استان خوزستان