کیهان:ترکیه در آستانه ورود به گرداب
«ترکیه در آستانه ورود به گرداب»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛سه روز پیش، دادستانهایی که در ترکیه به تحقیق درباره منشأ ترکی تسلیح تروریستهای سوریه پرداخته بودند، از سوی مقامات ارشد قضایی که زیرنظر رئیسجمهور این کشور فعالیت مینمایند، از کار برکنار شدند. یک گزارش بیانگر آن است که زنجیره کامیونهایی که در دیماه سال گذشته سلاحهای نیمهسنگین را از ترکیه وارد مناطق شمالی سوریه کردهاند از سوی ماشینهای سازمان اطلاعات ترکیه-میت- همراهی شده است. برکناری این دادستانها در روزهایی که بحث نفوذ تروریستها به جنوب اروپا به یک نگرانی تبدیل شده است، حائز اهمیت ویژه میباشد به گونهای که «عزیز تکچی» یکی از این دادستانهای تعلیق شده از سوی شورای عالی قضایی ترکیه اعلام کرد اقدام دولت ترکیه میتواند منشأ مناقشات فراوانی در درون جامعه ترکیه و بیرون آن باشد. بر این اساس مقامات ترکیه دستورات جدیدی را مبنی بر منع تولید خبر و پخش تصاویر کامیونها و ماشینهای اسکورت صادر کرده و جریمههای سنگینی را علیه کسانی که از تمکین به دستورات یاد شده اجتناب نمایند، در نظر گرفتهاند.
همزمان با این موضوع، گفته شده است «حیات بو مدین» پیش از ورود به فرانسه و انجام اقدامات تروریستی در ترکیه به سر میبرده و پلیس ترکیه از نیت وی خبر داشته است. این اتهام اگرچه از سوی «افکان علا» وزیر کشور ترکیه مردود شمرده شده ولی براساس آن خبرهای فراوانی طی روزهای اخیر منتشر گردیده است. جمع و مرتبط کردن این اخبار با یکدیگر کار دشواری است ولی این مقدار واضح است که شرایط ترکیه به سمت ابهام در حرکت است و این میتواند به وجود آورنده بیثباتیهایی در این کشور باشد. در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- دولت ترکیه از اوائل سال 2012 و در حالی که کمتر از یک سال از آغاز ماجرای سوریه میگذشت و درست در آغاز فاز نظامی این بحران وارد معادله سوریه شد و سرنگونی بشار اسد را درصدر خواستههای خود قرارداد و در طول حدود سه سال گذشته بیش از هر کشور یا حتی هرگروه معارض سوری بر این خواسته پافشاری کرده است. در این میان ترکیه تنها کشور جهان بوده که همزمان با «داعش»، «جبههالنصره»، «جیشالحر» و سایر گروههای تروریستی در بالاترین سطح و با شیوههای گوناگون نظامی، امنیتی، اطلاعاتی، سیاسی و اجتماعی همکاری کرده است. در طول این سه سال پرونده سوری توسط «احمد داوود اوغلو» وزیر سابق خارجه و نخستوزیر کنونی مدیریت شده و بیشترین وقت دومین چهره حزب عدالت و توسعه را گرفته است. آمار دقیقی از میزان پولی که آنکارا برای تقویت مخالفان بشار اسد خرج کرده در دست نیست ولی تردیدی در این نیست که این عدد از چند میلیارد دلار - بین 5 تا 10 میلیارد دلار- کمتر نیست کما اینکه از حجم سلاحهایی که از طریق دولت و سیستم امنیتی ترکیه وارد سوریه شده آماری وجود ندارد اما بیگمان این حجم از چند هزار تن کمتر نیست.
تعداد نیروهایی که با مدیریت عالی اوغلو آموزش نظامی دیده و به سوریه سرازیر شدهاند که اکثر آنان اتباع کشورهای شمال آفریقا بودهاند از چند ده هزار نفر فراتر میروند. یک پایگاه معتبر ترکیه- سول خبر- گزارش محرمانه ژاندارمری ترکیه را منتشر کرد که در آن به عزیمت دهها کامیون حامل سلاحهای نیمه سنگین که با اسکورت «میت» همراه بوده و از طریق منطقه اسکندرون وارد سوریه شده اشاره کرده است. گزارش ژاندارمری بیانگر آن است که این کامیونها در روز 19 ژانویه 2013 (28 آذر 1392) وارد سوریه شده و آنگونه که حسین عونی جوش استاندار ادنه ترکیه میگوید با حکم رسمی اردوغان ممنوع از بازرسی بودهاند. اعزام این کامیونها با عملیات بزرگ حزبالله در منطقه قلمون سوریه علیه تروریستها همزمان بوده و این از نقش لجستیکی گسترده ترکیه نسبت به داعش و جبهه النصره خبر میدهند. یک خبر دیگر میگوید دولت اردوغان هزاران شهروند سنی ترک خود را برای جنگ علیه بشار به سوریه اعزام کرده است. «آمیت اوزداگ» کارشناس امنیتی برجسته ترکیه فاش کرد شمار این شهروندان از 12 هزار نفر فراتر رفته است.
از نظر غرب ترکیه علیرغم آنکه در حمایت از گروههای تروریستی کاملاً با دست باز عمل کرده اما عملاً نتوانسته است ضربهای اساسی به اسد و محور ایران وارد کند و نیز در مدیریت تروریستها برای عدم حمله به منافع غرب توفیق نداشته است. حمله هفته قبل داعشیها به منطقه «عرعر» عربستان از یک طرف و عملیاتی که دامنه آن به بعضی از شهرهای اروپایی کشیده شده است، از نوعی لجام گسیختگی حکایت میکند. البته این نکته را باید اضافه کرد که اگرچه درباره اندازه این تهدید بزرگنمایی شده، اما این مقدار معلوم است که سیاست پیگیرانه و پرهزینه داوود اوغلو و رجب طیب اردوغان درباره سوریه نه تنها نتیجهای در بر نداشته بلکه در عمل به تقویت روزافزون و مؤثر نقش ایران هم منجر گردیده است.
بنابراین طبیعی است که غرب سکانداری ترکیه، در مبارزه با اسد را قبول نداشته باشد. کما اینکه بگومگوهای مقامات آمریکایی با مقامات ترکیه بر سر منطقه کوبانی سوریه و متقابلاً مشاجرات مقامات ترکیه با مقامات آمریکا بر سر «منطقه پروازممنوع» در شمال سوریه نشان داد که آمریکا و اروپا روی توانایی «اوغلو» دراداره پرونده سوریه تردید جدی دارند. به این موضوع باید اضافه کرد، زمانی که اقدامات تروریستی در استانهای جنوبی سوریه پس از حدود دو سال آرامش فعال شد و رژیم صهیونیستی همزمان با آن به دو آتشباری سوریه در حومه دمشق حمله و حضور خود را در کنار تروریستها علنی کرد، این قلم در تحلیلی نوشت، انتقال میدان عملیاتی از حلب به قنیطره بیانگر کاسته شدن از نقش ترکیه در اقدامات علیه بشار اسد است.
کما اینکه حدود دو هفته پس از فعال شدن جبهه قنیطره و سویدا در جنوب سوریه، ارتش ترکیه اعلام کرد که مرزهای جنوبی خود را به روی تروریستهای داعش بسته است. با این وجود، یکی از جنبههای اتهامزنی غرب علیه ترکیه و دخیل دانستن دستگاه امنیتی و پلیس ترکیه در حوادث اخیر پاریس به نزدیک شدن ترکیه به خط پایان در پرونده سوریه برمیگردد. در واقع غرب بعد از استفاده از ترکیه در شعلهور کردن بحران سوریه، پس از شکست در این بحران تلاش میکند تا هزینههای شکست را متوجه ترکیه نماید!
2- اعمال فشار بر ترکیه ارتباط مستقیمی با بحران اروپا هم دارد. برخلاف آنچه تبلیغ میشود، تروریسم مشکل اروپا نیست و اساساً مشکل اصلی این قاره کمترین شباهتی هم به یک پروژه سلبی مثل تروریزم ندارد. سرویسهای اطلاعاتی هر کدام از کشورهای اروپایی در چند نوبت آمار دقیقی از آن دسته از شهروندان خود که به داعش و جبهه النصره و سایر گروههای تروریستی پیوستهاند- و به عبارت دقیقتر آمار دقیقی از تروریستهایی که خود پرورش داده، مجهز کرده و با وعدههای زیاد به سوریه و عراق اعزام کردهاند- منتشر نمودهاند. این موضوع بیانگر آن است که آنان نه تنها آمار این تروریستها را دارند بلکه نام و نشان و سایر خصوصیات آنان را نیز میدانند به عنوان مثال به فرض آنکه دولت فرانسه از اعزام تروریستهایی که رقم آنها را تا 3000 نفر اعلام کرده، پشیمان شده و اینک آنان را برای امنیت خود خطر میداند، میتواند به محض ورود به فرانسه، آنان را دستگیر کند. آیا در همین کشور سراغ داریم که یک گروه ضد صهیونیستی که تعدادشان قطعاً از هزاران گروه فراتر میرود، اقدام عملیاتی علیه مراکز فراوان صهیونیستی فرانسه کرده باشد و دستگاه امنیتی فرانسه ناتوان از شناسایی و کنترل آنان باشد؟ آیا در 20 سال یک بار این اتفاق افتاده است؟ مسلماً تعداد اعضای گروههای غیر مسلمان ضد صهیونیسم در فرانسه از مرز چندین میلیون نفر فراتر میروند کما اینکه یک آمار رسمی که از سوی مراکز فرانسوی منتشر شده بیانگر آن است که 80 درصد دانشجویان فرانسوی به شدت ضدصهیونیستی هستند، چطور ممکن است دستگاه اطلاعاتی و امنیتی فرانسه این گروههای فراوان که دستیابی به آمار رو به رشدشان کار آسانی هم نیست را شناسایی و مهار کند ولی 3000 عنصر تروریست را نتواند مهار کند؟ در واقع قرائن میگویند بحران کنونی که علیه مسلمانان اروپا نشانهگذاری شده است، یک بحران سیاسی است که سرویسهای اطلاعاتی غرب برای چارهاندیشی درباره یک بحران پنهان وارد عمل شدهاند. چند سال پیش این خبر اروپا را به سختی تکان داد: «در سال 2009 میلادی 17 میلیون جلد قرآن در اروپا به فروش رفته است» به غیر از این طی سالهای اخیر، اروپا با رشد بیوقفه گرایش به اسلام در اروپا مواجه بوده است. این موضوع بخصوص در اروپای جنوبی و میانی از شدت بیشتری برخوردار بوده است.
خب این موضوع چه ارتباطی به ترکیه دارد؟ از جنبه ملیتی ترکها بیشترین میزان تبار مسلمانان اروپا که اینک بزرگترین اقلیت دینی در اروپا به حساب میآیند، به خود اختصاص دادهاند. نزدیک به 90 درصد از این مسلمانان اروپایی از نظر مذهبی «حنفی» میباشند و مرکز پژوهش مذهب و مسلمانان حنفی نیز در ترکیه میباشد. مقامات فرانسه، انگلیس، آلمان، ایتالیا و اسپانیا که کشورشان بیش از هر جای دیگر در اروپا در معرض گسترش دین اسلام است، معتقدند اگر مسلمانان در جنوب اروپا طی 10 تا 20 سال آینده بتوانند به حدود 40 درصد جمعیت این کشورها بالغ گردند، این تحول جمعیتی با حضور یک کشور اسلامی در کنار اروپا میتواند خطرآفرین باشد. غرب در برخورد با ترکیه، در واقع با این ظرفیت احتمالی درگیر است و جنگ محدود امروز را بهتر از جنگ بزرگ فردا میداند.
خراسان:معاونت سیاسی و اولویت هایی که بر زمین مانده
«معاونت سیاسی و اولویت هایی که بر زمین مانده»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم امیرحسین یزدان پناه است که در آن میخوانید؛سرانجام پس از حدود 7 ماه، معاون سیاسی جدید وزارت کشور منصوب شد تا این معاونت مهم در فاصله حدود یک سال تا انتخابات های مجلس و خبرگان رهبری سکاندار خود را بشناسد.
معاونتی که به سبب جایگاه مهم آن در وزارت کشور و به تبع آن در فضای سیاسی داخلی هر از گاهی محل اختلاف نظرها میان مسئولان اجرایی کشور بوده است. هنوز اتفاقات دوران دولت نهم که برخی می گویند اختلاف نظر میان احمدی نژاد و پورمحمدی (وزیر کشور وقت) بر سر حضور یا عدم حضور علی جنتی در سمت معاونت سیاسی این وزارت خانه باعث استعفای پورمحمدی و خروج او از جمع دولت نهمی ها شد در حافظه سیاسیون مانده است. خبرها تا همین چند روز از این حکایت می کرد که اختلاف نظر بر سر برخی چهره ها برای سپردن سکان این معاونت بین برخی مسئولان وجود دارد و شاید همین اختلاف ها هم سبب شد معاونت سیاسی وزارت کشور حدود 7 ماه در عمر 17 ماهه دولت یازدهم بدون سکاندار باشد که البته همین موضوع نشان می دهد این جایگاه تا چه اندازه حساس، مهم و تاثیر گذار است.
به ویژه این که اسفند سال آینده 2 انتخابات مهم پیش رو داریم و معاونت سیاسی وزارت کشور علاوه بر نقش نظارتی که بر استانداران و فرمانداران دارد باید روند انتخابات را نیز اجرا کند. اکنون که تکلیف این معاونت روشن شده، به نظر می رسد در ماه های پیش رو وظایف مهمی به دوش دارد. به خصوص این که این جایگاه را باید مهم ترین مرکز تصمیم گیری درباره احزاب و تشکل های سیاسی و به طور کلی فضای سیاسی کشور دانست. آن هم در شرایطی که نظام حزبی در ایران تنها در جزوات دانشجویان رشته علوم سیاسی و مصاحبه های فعالان احزاب یافت می شود و در فضای واقعی سیاسی کشور خبری از حزب به معنای واقعی آن نیست. به همین دلیل هم وقتی پس از 8 سال کسی سکان اجرایی کشور را تحویل دیگری می دهد، هیچ حزبی مسئولیت اقدامات او را بر عهده ندارد و ... . بنابراین به نظر می رسد معاون سیاسی جدید وزارت کشور باید یکی از مهم ترین دغدغه های خود را به شکل دادن ساختار تحزب در ایران اختصاص دهد و آن را به شرایط کاربردی و واقعی آن نزدیک کند. در این راستا اهتمام به تدوین و تکمیل لایحه جامع احزاب که گهگاه حرفی از آن به میان می آید یکی از مهم ترین ماموریت های این معاونت است. واضح است که فعالیت حزبی نیاز به چارچوب قانونی دارد و این چارچوب قانونی نیز البته خود الزاماتی دارد که باید با مشارکت و مشاورت همه احزاب و تشکل های قانونی کشور در جریان تدوین و تصویب مورد توجه قرار گیرد. بدون یک نظام جامع نمی توان از احزاب انتظار ورود جدی به عرصه سیاسی کشور را داشت چرا که تبعات چنین اتفاقی هم به زیان کشور است و هم خود احزاب. هدف گذاری کلی نیز باید فراهم شدن فضا برای تشکیل احزاب قدرتمند و شخصیت دادن به حزب واقعی باشد تا احزاب بتوانند فارغ از نام ها و مقام ها و عناصر درقدرت یا کسانی که سودای قدرت دارند، به وظایف واقعی خود در قبال حقوق و خواسته های مردم و همفکران خود در یک نظام مردم سالاری دینی عمل کنند. اگر قرار است صدای همه طیف های مردمی در یک نظام مردم سالار شنیده شود، لازمه آن این نیست که هرکس خودش به قدرت برسد و درپایان دوره کنار رود و دیگری جایش را بگیرد. لازمه این نظام این است که همه طیف ها و جریان ها، با لحاظ کردن چارچوب قانون، بتوانند حضور فعال در تصمیم سازی ها، تصمیم گیری ها و اداره کشور داشته باشند.
به نظر می رسد لازمه تدوین چنین چارچوبی، صراحت این معاونت در مقابل خواسته های مختلف باشد و با سیاست «یکی به نعل، یکی به میخ» نمی توان فضای سیاسی حزبی شکل داد. مثلا وزارت کشور باید یک بار برای همیشه تکلیف خود را با موضوعی مثل خانه احزاب روشن کند، اگر قرار است بازگشایی شود، شرایط و اختیارات قانونی آن تدوین و ارائه شود و اگر قرار است سازوکار دیگری تعریف شود این کار هم به سرعت انجام و عملیاتی شود. انتظار دیگر این است که این معاونت در مقابل عملکرد احزاب، بدون نگاه سلیقه ای و حزبی، صراحت در نظارت و احیانا برخورد داشته باشد و همان گونه تلاش می کند تا احزاب قدرتمند شکل بگیرد و به نظام حزبی کمک می کند، در مقابل فعالیت های غیرقانونی نیز مسامحه نکند و فقط قانون و مصالح کشور را در نظر بگیرد. البته کارکرد معاونت سیاسی محدود به فعالیت احزاب نیست اما بارهای روی زمین مانده نظام حزبی در کشور، این وظیفه را برای وزارت کشور سنگین تر می کند. این اولویت ها شاید حتی اهمیت این معاونت را هم بیش از پیش و تاریخی کند. نشست های سیاسی دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا نشان می دهد که ان شاء ا... انتخاباتی پرشور با مشارکت بالا در پیش داریم و همین موضوع می طلبد که وزارت کشور با حفظ آرامش سیاسی فعلی مراقب تنش های احتمالی سیاسی باشد تا با همین فضای آرام و بدون تنش اما پرشور و حرارت به انتخابات ورود کنیم.
جمهوری اسلامی: مردم اروپا وارد عمل شوند
«مردم اروپا وارد عمل شوند»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم جلیل حسنی است که در آن میخوانید؛استمرار تظاهرات مسلمانان در کشورهای مختلف علیه اهانت هفتهنامه فرانسوی «شارلی ابدو» به ساحت مقدس پیامبر اسلام، زنگ خطر را برای اروپا به صدا در آورده است. این، خطری است که تروریستهای اروپائی بازگشته از سوریه و عراق برای اروپا و غرب پدید آوردهاند.
این افراد که اکنون در سرتاسر اروپا پراکنده شدهاند کابوسی برای دولتمردان اروپایی هستند ولی مسئله این است که اروپاییها نمیتوانند کسی را به عنوان عامل ایجاد این وضعیت شماتت کنند چرا که مقصر اصلی، خود دولتمردان غربی و متحدین منطقهای آنها میباشند، هر چند غرب میکوشد با شیطنت و دادن نشانی غلط، این کابوس را به دیگران نسبت دهد.
رئیس «یوروپل»، به عنوان اصلیترین مرجع تامین امنیت اجتماعی اروپا اعتراف میکند آمار این تروریستها بسیار بالاست و عواملی از جمله فقدان ساختار فرماندهی واحد در دولتهای اروپائی پیچیدگی روزافزون حملات تروریستی و قدرتمندتر شدن تشکیلات تروریستهای اروپایی، مقابله با آنها را به شدت دشوار کرده است.
رئیس «یوروپل» اذعان میکند بیش از دو هزار و پانصد اروپایی درحال حاضر در سوریه و عراق به فعالیتهای تروریستی مشغولند و بازگشت این افراد بر گرفتاریهای اروپا خواهد افزود.
با اینحال، گزارشهای دیگر شمار اروپایی را که به گروههای تروریستی در سوریه و عراق پیوستهاند بسیار بیشتر از آنچه رئیس «یوروپل» اعلام میکند، دانستهاند. مسئله نگران کنندهتر برای اروپا این است که روند گرایش اروپاییها به تروریسم درحال رشد است و طبق گزارش منابع خبری روزانه صدها جوان اروپایی از طرق مختلف خود را به سوریه و عراق میرسانند تا به دیگر هم قطارانشان بپیوندند.
بخشی از خاک سوریه و عراق که به یمن کمکهای گسترده مالی و تسلیحاتی دولتهای غربی به اشغال تروریستها درآمده و از کنترل دولتهای مرکزی عراق و سوریه خارج هستند به بهشت تروریستها تبدیل شدهاند. زمانی که همین دولتهای اروپایی، از ذوق سرنگون ساختن حکومت سوریه، سر از پا نمیشناختند و از تمام توان خود برای ساقط کردن دولت سوریه بهره میجستند، اهمیتی به این موضوع نمیدادند که با این اقدام مداخلهجویانه، تجاوزگرانه و غیرقانونی، خدمت بزرگی به افراطیگری و پدیده تکفیری میکنند.
بسیاری از دولتهای مستقل، از جمله جمهوری اسلامی ایران، سوریه، روسیه و شماری دیگر از کشورها و شخصیتهای دلسوز در آن زمان این خطر را به اروپاییها گوشزد کردند ولی آنها اعتنائی به این هشدارها نکردند.
اکنون این ماری که اروپا در آستین خود پرورش داده است به خود اروپائیها هجوم آورده و خواب و آرامش را از جوامع اروپایی سلب کرده است. این، دامی است که صهیونیستها برای اروپاییها گستردند و آنها را به این باتلاق مخوف وارد ساختند و متاسفانه سران کشورهای اروپائی نمیخواهند یا نمیتوانند خود را از این باتلاق نجات دهند.
اقدام اخیر دولت فرانسه در دادن مجوز به نشریه موهن برای اهانت مجدد به مقدسات اسلامی نشان دهنده همین واقعیت تلخ است. این گونه اقدامات با هر توجیهی، پذیرفتنی نیست و آب به آسیاب تروریسم ریختن است و حملات افراطیها را موجه میسازد.
بسیاری از مسلمانان که از اقدام افراد مهاجم به دفتر نشریه موهن فرانسوی در دو هفته قبل ابراز انزجار کردند، با اهانت جدید این نشریه، قطعاً در نگرش خود به مسئله تجدیدنظر میکنند و این واقعیتی است که فرانسویها و غربیها نمیتوانند و نباید به آن ایراد بگیرند.
باز نشر مطالب توهین آمیز به مقدسات اسلامی، چنگ انداختن مجدد به صورت مسلمانان است و مردم اروپا نباید انتظار داشته باشند مسلمانان به آن واکنش نشان ندهند و خشم خود را علیه اروپاییها ابراز نکنند.
این سیاست غلط، قطعاً شرایط برای اروپائیها را بغرنجتر خواهد کرد و این، مردم اروپا هستند که باید تاوان اینگونه رفتارهای تحریک آمیز و ماجراجویانه زمامداران و حاکمان خود را بپردازند. مردم اروپا باید وارد عمل شوند و به جای اینکه فریب اظهارات دولتمردان خود را، که تحت تاثیر القائات صهیونیستها قرار دارند بخورند و علیه مسلمانان خصومتورزی کنند، مسئولان و سیاستمداران خود را مورد مواخذه قرار دهند که بانی شرایط وخیم حاکم بر اروپا هستند. مردم اروپا باید بدانند اگر خواستار رهایی از معضل تروریسم و افراطیگری در درون جوامع خود میباشند، لازم است به ریشههای این پدیده شوم توجه کنند.
عدم مداخله در کشورهای دیگر، تغییر دیدگاه نسبت به اقلیتها به خصوص اقلیت مسلمانان در کشورهای اروپایی و رعایت حقوق و برخوردار ساختن اقلیتها از حقوق برابر، احتراز از اهانت به مقدسات ادیان و مذاهب، عدم توجه به توطئهها و دسیسههایی که صهیونیستها طراح آن هستند و همکاری صادقانه با کشورهای اسلامی، در مقابله با تروریسم از جمله اقدامات و کارهای ریشهای است که اگر اروپاییها میخواهند رشد تروریسم و پدیده افراطیگری را در کشورهای خود متوقف سازند باید آنها را مدنظر قرار دهند.
آنچه درحال حاضر مشهود است این است که دولتمردان اروپا همچنان در مسیر غلط گذشته گام بر میدارند و با توجه به این مسائل، احتمال اینکه جوامع اروپا از شر تروریسم نجات پیدا کنند، در آینده نزدیک، بسیار بعید است.
رسالت:زیر نقاب شارلی!
«زیر نقاب شارلی!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی است که در آن میخوانید؛دور جدید سناریوی یازدهم سپتامبر با حمله به دفتر نشریه شارلی ابدو آغاز شده است. دفتر این نشریه هتاک و ضدمذهب که بارها کاریکاتورهایی با موضوع پیامبر گرامی اسلام (ص) درج کرده است، چهار سال پیش نیز به همین دلیل به آتش کشیده شد و این بار با حمله افراد مسلح، تعدادی از کارکنان آن به قتل رسیدند و بلافاصله پس از این حمله و در شرایطی که افسر پلیس بازجوی عهدهدار تحقیق درباره این حمله به طرز مشکوکی به ظاهر خود کشی میکند، بخشهای بعدی سناریو به اجرا در میآید. در نخستین بخش راهپیمایی گستردهای لااقل در سطح رسانهای علیه این حمله در پاریس برگزار شد تا در پوشش محکومیت این اقدام، چهره سردمداران صهیونیست و طراحان و حامیان اصلی تروریسم در جهان تطهیر شود و در گام بعدی، نشریه شارلی ابدو که پیش از این در شمارگان 60 هزار نسخه چاپ میشد و تنها نیمی از نسخههای آن به فروش میرفت در هفت میلیون نسخه و به زبانهای مختلف چاپ شد، آن هم با تکرار چاپ کاریکاتوری از پیامبراعظم حضرت محمد (ص) و با عنوان درشت "ما همه شارلی هستیم" در صفحه اول خود.
سخنگوی وزارت خارجه آمریکا و نخست وزیر انگلیس حمایت خود را از تکرار این اقدام موهن نشریه با توجیه دفاع از آزادی بیان اعلام کردند و دولت فرانسه هم با تمام توان به صحنه آمد تا مبادا آزادی تهاجم به مقدسات مسلمانان خدشهدار گردد، حتی 54 نفر هم که آزادی بیان را باور کردند و با اقدامات تحریکآمیز نشریه مخالفت کرده بودند توسط پلیس فرانسه به جرم سخنان ضدصهیونیستی دستگیر شدند. جالب توجه آنکه کاریکاتوریست همین نشریه در سال 2007 مطلبی در نشریه درج کرد و با اشاره به ازدواج پسر سارکوزی با دختری از یهودیان ثروتمند نوشت که این پسر بزودی مدارج ترقی راطی خواهد کرد و به دلیل همین اسائه ادب به ساحت مقدسات صهیونیستها با جرم درج مطلب یهودی ستیزانه از نشریه اخراج شد.
اقدام اخیر نشریه شارلی ابدو در پوشش آزادی بیان برای استهزای مقدسات مسلمانان، آنچنان بیشرمانه بود که پاپ رهبر کاتولیکهای جهان را نیز به عکسالعمل واداشت که بگوید: "آزادی بیان یکی از حقوق پایهای انسانهاست اما این حق نامحدود نیست و اگر دوستم به مادر من اهانت کند باید انتظار یک مشت به صورت خود را داشته باشد." البته با تاملی در آیات الهی به این نتیجه میرسیم که قرآن، استهزا را سنت و حربه کفار میداند که علیه همه پیامبران از سر ناچاری به کار گرفتهاند و علت آن را مغرور شدن به حیات دنیوی بیان میفرماید و به پیامبر گرامی اسلام (ص) وعده میدهد که ما تو را از استهزا کنندگان کفایت خواهیم کرد و پیامد اقدام استهزاکنندگان، دامان خود آنان را فراخواهد گرفت.بر این اساس، اهانت نظام سلطه جهانی به اسلام و روی آوردن آنان به استهزا اگر چه بسیار تلخ است اما چندان تعجبآور نیست. اما اقدام کسانی که در کشورهای اسلامی با استکبار جهانی همصدا میشوند، نظیر درج صفحاتی از نشریه شارلی در روزنامه جمهوریت ترکیه، شرمآور است و باید با عکسالعمل شدید مسلمانان مواجه گردد. در کشور ما نیز درج عنوان درشت "ما هم شارلی هستیم" در نشریه "مردم امروز" باید توسط مراجع قضائی بررسی شود تا روشن گردد که این اقدام تا چه اندازه همدستی با توطئه کفار و معاونت در اهانت به مقدسات اسلامی است، زیرا تسامح در برخورد با اینگونه قداستشکنیها موجب تجری عوامل نفوذی دشمن خواهدشد.
اما به درستی علت این همه سرمایهگذاری نظام حسابگر غرب علیه اسلام چیست؟ چرا در این فصل از تاریخ، ضرورت حمله به اسلام با این شدت برای آنان موضوعیت یافته است، چندان که از هر فرصتی و از هر شیوهای برای اهانت به مقدسات مسلمانان استفاده میکنند؟!
آیا دلیلی غیر از این دارد که آنان با تکیه بر تجربیات و روشهای پیشرفتهای که برای شناخت افکار عمومی جهان دارند، از موج گرایش مسلمانان و حتی دیگر مردم جهان به اسلام ناب سراسیمه شدهاند؟!
واقعیت آن است که استکبار جهانی با تهاجم نظامی نتوانسته است بر ایران به عنوان مهد اسلام ناب محمدی(ص) غلبه پیدا کند و در عراق و سوریه هم رویکرد نظامی آنان و عواملشان، تاثیر منفی داشته است. تبلیغ الگوی اسلام آمریکایی در برخی کشورهای منطقه هم موفق نشده است مانع گسترش موج گرایش به اسلام انقلابی شود. تمسک به تروریسم هم نظر سردمداران غرب را تامین نکرد و گروههای تروریست در پوشش اسلام هم آنچنان که انتظار میرفت کاری از پیش نبردند و قادر نشدند جریان جهانی اسلام خواهی و احیای شریعت حضرت محمد (ص) را متوقف سازند و در عرصه فرهنگ نیز مجموعه تولیدات فکری نظام سلطه جهانی در برابر منطق فطرت گرای آیین محمد(ص) زمینگیر شده است. نتیجه تحریم اقتصادی هم روی آوردن ایران به اقتصاد مقاومتی بوده است. این چنین است که اهل باطل همچنان که قرآن بیان فرموده است به حربه استهزا توسل جستهاند نه بدان معنا که تصور کنیم هیچ یک از راهکارهای فوقالذکر را معطل گذاشتهاند.
دشمنان اسلام با طراحی و تکرار سناریوهایی نظیر یازدهم سپتامبر و شارلی ابدو میخواهند احساسات عمومی جهانیان را علیه اسلام و مقدسات اسلامی تحریک کنند و زمینه را برای ایجاد همبستگی علیه اسلام انقلابی فراهم آوردند تا بتوانند اقدامات نظامی خود علیه اسلام انقلابی را توجیه نمایند و به موازات آن افکار عمومی جهانیان را از جنایات اسرائیل منحرف سازند. با توجه به این اهداف دشمن، مسلمانان وظیفه دارند بیش از پیش برای دفاع منطقی از مقدسات خود و اسلام انقلابی، به پا خیزند و در عرصه جهانی با به کارگیری روزآمدترین رسانهها، حضور یابند. البته در عرصه داخلی باید با جیرهخواران غرب برخورد قاطع صورت گیرد تا به رسوایی و انزوای آنان بینجامد. در عین حال تهاجم دشمن به محکمترین ریسمان وحدت اتحاد مسلمانان وجسارت وی به ساحت مقدس پیامبر گرامی اسلام (ص) بهترین فرصت را برای وحدت مسلمانان فراهم ساخته است.
امروز بر علمای مذاهب اسلامی فرض است که دست در دست یکدیگر قریب دو میلیارد مسلمان جهان را به صحنه بیاورند تا با اقدامات عملی از شخصیت پیامبر گرامی اسلام (ص)
و هویت خویش دفاع کنند و قلم و دندان جسارت کنندگان را بشکنند. مبادا افتادن در دام سناریوی "شارلی" عدهای را به انفعال بیندازد و با بازی در زمین دشمن از توانمندیهای عظیم امت اسلامی غفلت ورزند و به دفاع از اسلام در چارچوب تمایلات غرب اکتفا کنند.
سیاست روز:احمدینژاد مُرد و تمام شد، اصلاحطلبان چرا نگرانند؟
«حمدینژاد مُرد و تمام شد، اصلاحطلبان چرا نگرانند؟»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛محمود احمدینژاد رئیسجمهور دو دوره از سال ۸۴ تا ۹۲، رئیسجمهوری با ویژگیهایی بود که باعث شد، هر دو طرف سیاسی کشور با او چپ بیفتند.
گرچه او با تابلوی اصولگرایی در سال ۸۴ به میدان آمد و پیروز شد، اما همان زمان گفت که به هیچ جناح سیاسی گرایش ندارد و وامدار هیچ حزبی هم نیست. او در واقع همان زمان پاسخ این پرسش را داد که آیا او از جبهه اصولگرایان وارد کارزار انتخابات ریاست جمهوری شده است یا نه.
احمدینژاد اینگونه گفت اما همگان میدانستند که حمایتهای اصولگرایان پیروزی او را رقم زد. شاید در همان زمانی که، همه حمایتهای اصولگرایان پشت سر احمدینژاد جمع بود، به سوی دیگر نامزدهای این طیف میرفت، شرایط کمی تفاوت داشتو اصولگرایان هم در شرایط بهتری بودند.
هر چند اصولگرایان وزن و اندازه خود را دارند و آن را به بهانه پایبندی به اصول و آرمانهای انقلاب به دست آوردهاند.
اما آیندهنگری، پیشبینی و تجزیه و تحلیل معادلات سیاسی اگر در میان سیاسیون اصولگرا بیشتر بود و گزینهای دیگر را مورد توجه قرار میدادند، شرایط آنها هم بهتر بود.ولی قسمت در این بود که احمدی نژاد رئیس جمهور شود تا برخی مسائل هم روشن گردد.
اما دوران ریاست جمهوری احمدینژاد فراز و فرودهای بسیاری داشت و آن هم به خاطر شیوه اداره کشور از سوی او بود. شیوهای که بعدها و پس از گذشت حداقل یک دوره از ریاست جمهوری او، نه خوشایند اصولگرایان بود و نه اصلاحطلبان.
تکلیف اصلاحطلبان با احمدینژاد از همان آغاز دوره نخست ریاست جمهوری او روشن بود. ساز مخالفت با او نواختن، انتقادهای تند از سوی اصلاحطلبان در دستور کارشان قرار داشت. این رویه تا آخرین روز ریاست جمهوری او ادامه داشت و حتی پس از گذشت یکسال و نیم از زمان پایان ریاست جمهوری او، همچنان احمدینژاد و دولتش مورد توجه و نقد و نوازشهای رسانهای اصلاحطلبان قرار میگیرد.
اما اصولگرایان هم به خاطر این که، دولت احمدینژاد در برخی موارد و مسائل از ریل اصولگرایی خارج شد، مورد نقد و انتقادات تند شخصیتهای سیاسی بنام اصولگرا قرار گرفت. البته این یکی از محاسن بزرگ اصولگرایان است که شاید کمتر در جناح مقابل سیاسی دیده میشود.
احمدینژاد در این یکسال و نیم گذشته سعی کرده است، سکوت کند. در این یکسال و نیم، انواع اتهامات علیه او و دولتش مطرح شده است و او همچنان سکوت کرده است.
در این موضوع که در دوران آقای احمدینژاد اشتباهات اقتصادی و سیاسی رخ داد شکی نیست، اما سکوت او و دیگر همراهانش در آن ۸ سال دو گمانه را تقویت میکند. نخست آن که درباره اتهاماتی که به او و دولتش وارد میشود پاسخی ندارد، دوم، پاسخ دارد اما بنا بر مصالح، صلاح نمیداند، دراین شرایط به اتهامات وارد شده از سوی اصلاحطلبان، دولت تدبیر و امید و حتی اصولگرایان پاسخ دهد.
اما نکتهای که در دوران احمدینژاد باعث شد تا اصلاحطلبان، خشمگین شوند و علیه او همچنان بتازند، افشاگریهایی بود که احمدینژاد علیه برخی چهرههای اصلاحطلب و کارگزاران در دوران ریاست جمهوری خود، انجام داد.
این افشاگری باعث عصبانیت اصلاحطلبان شد و آنها را هر چه بیشتر نسبت به احمدینژاد و یارانش جریتر ساخت.
احمدینژاد برای اصلاحطلبان چهرهای شد که همه آمال و آرزوهای آنها را برای آینده سیاسی خود، از بین برد. مقابله او با اصلاحطلبان به ویژه در زمان انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و شکست سنگین اصلاحطلبان با وجود چهرهای همچون میرحسین موسوی سنگینی شکست را برای آنها صدچندان کرد. اصلاحطلبان و کارگزاران با سردمداری شخصیتها و نامزدهای معروف و مشهور چه در سال ۸۴ و چه در سال ۸۸، کینهای عمیق از او بر دل خود دارند و این کینه همچنان در مواضع و اظهارنظرات آنها علیه احمدینژاد و البته اصولگرایان دیده میشود.
هر روز که میگذرد، تاختن به احمدینژاد و ا صولگرایان افزایش مییابد و هدف ناکارآمد نشان دادن تفکر اصولگرایی در میان افکار عمومی است.
تا انتخابات مجلس شورای اسلامی که اسفندماه سال گذشته برگزار میشود هر چند بیش از یکسال باقی است، اما همه فکر و ذکر اصلاحطلبان به سوی صندلیهای مجلس دهم است.
گره زدن هر چیز بد دوران احمدینژاد از نظر اصلاحطلبان، به اصولگرایان، راهبردی است که برای تخریب دو طرف پیگیری میشود. به همین خاطر است که شدت تخریب احمدینژاد برای از میان برداشتن اصولگرایان که رقیب جدی اصلاحطلبان در انتخابات مجلس هستند، افزایش چشمگیری یافته است.
اصولگرایان هم هر چند علیه احمدینژاد سخن میگویند و اعتقاد دارند که «احمدینژاد مرد و تمام شد»، اما اگر این تعبیر هم در سپهر سیاست درست باشد، هنگامی که اصلاحطلبان از او نام میبرند و همچنان به او میپردازند، نشان دهنده وحشت همراه با خشم آنها نسبت به او است. اشتباهات احمدینژاد جای خود و هیچ شخص منصف و منطقی هم آن را کتمان نمیکند. اما خدماتی هم که به نظام کرده است، نباید فراموش کرد. ترازوی عدالت و انصاف اینگونه قضاوت نمیکند. حتی طیف سیاسی منتقد هم باید انصاف را در نظر داشته باشد. کوچکترین خدمتی که دولت احمدینژاد به نظام کرد، شناساندن ماهیت برخی شخصیتهای سیاسی جناح مخالف است. چهرههایی که در پستوی سیاسی مخفی شده بودند و هزینههای زیادی را هم تحمیل مردم و نظام اسلامی کردند.
پس اگر احمدینژاد مرد و تمام شد، نگرانی و وحشت و خشم اصلاحطلبان از برای چیست؟!
اما کارنامه اصلاح طلبانی که داعیه قدرت دارند بسیار سیاهتر از آن است که بتوان آن را فراموش کرد. اصولگرایان میتوانند از این کارنامه سیاه در کارزار انتخابات بهترین بهره را ببرند.
وطن امروز:مسمومیت گفتمانی دولت
«مسمومیت گفتمانی دولت»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مجتبی اصغری است که در آن میخوانید؛مد این روزهای اعضای موثر در دایره سیاست خارجی آمریکا با چند سال پیش تفاوت زیادی کرده است. قبلترها تعداد قابل توجهی از سیاستمداران آمریکایی نئولیبرال چماق «تعامل ضعیف دولت با ایران» را مکرر بر سر رؤسایجمهور میکوبیدند و دولت نهم را حاصل سالها رفتار غلط آمریکا با مردم ایران برمیشمردند. ایام گذشت و دولت روحانی با شعف بسیار همین گروههای نئولیبرال بر سر کار آمد. به نحوی که تقریبا دیپلماتهای دولت یازدهم مطمئن بودند آمریکاییها در انتظار ظهور آنها در عرصه سیاست خارجی ثانیهشماری میکنند تا در مواجهه با «درایت و هوشمندی و فهم بینالمللیشان» همه سوءتفاهمات را در فرصتی بسیار کوتاه حل و فصل کرده و عکس یادگاری حل بحران بگیرند!
توهمآفرینی درباره حمایت از «رابطه ایران و آمریکا» به اندازهای بیخ گوش دیپلماتهای ایرانی زیاد شد که برخی قول لغو 3 ماهه تحریمها و آشتی به شرط رفع همه کدورتها به ملت دادند. حتی یک نفر بلند شد و گفت «بحمدالله امروز به واسطه تغییر رفتار آمریکا، دیوار بیاعتمادی خراب شده و ایام آشتی و اتحاد استراتژیک به واسطه منافع مشترک فرارسیده است»!
روزی نبود که ندای «مژده بده یار پسندید مرا» از دهان اصلاحطلبان بیفتد و در مقابل دیپلماتهای آمریکایی اجازه دهند «جو سازش» ایران و آمریکا در فضای رسانهای فروکش کند و همه اینها در پیش بودن ماه عسل رویایی اقتصاد ایران و غرب را مقابل چشم دولتمردان ایرانی ترسیم کرده بود.
اما به ناگاه ورق برگشت! بهرغم تغییر رویه ناگهانی آمریکا در مسقط، هیچ سیاستمدار نئولیبرالی در حمایت از ظریف و مواضع ایران در عمل به مفاد توافقنامه یکجانبه ژنو، پادرمیانی نکرد!
امروز مدتهاست از آخرین نطق یک دیپلمات آمریکایی درباره اهمیت رد نکردن دست دوستی دولت ایران میگذرد. در عوض شاهد اتخاذ مواضعی متفاوت از جانب افرادی هستیم که ظریف در اولین نطق تلویزیونی خود پس از کسب رای اعتماد مجلس، حسابی برای مردم از اهمیت نظر آنها در سیاست خارجی آمریکا تعریف کرد! ری (رضا) تکیه، عضو شورای روابط خارجی آمریکا، اخیرا در لسآنجلستایمز گفته است: «انکار برنامه هستهای از سوی نمایندگان مترقیترین جناح سیاسی ایران، گواه بر این مدعاست که مواضع مبارزهطلبانه هستهای ایران، پایگاه مردمی متزلزلی دارد. دیدگاههای تاریک برخی چهرههای مشهور سیاسی داخلی ایران راجع به برنامه هستهای ثابت کرد تصور مفسران سیاسی غرب پیرامون حواشی این برنامه غلط بوده است».
نظر نگارنده این متن چنین است که ری تکیه، همسر سوزان مالونی؛ هرگز در دسته سیاستمداران ایرانشناس جایی نداشته است. زندگی سیاسی او، همچون سایر سیاستمداران نئولیبرال آمریکایی مملو از موضعگیریهای متضاد و متناقض درباره اعتماد کردن یا نکردن به پراگماتیستهای حامی هاشمی رفسنجانی و خود اوست! اما آنچه مهم است نحوه رفتار دولتمردان ایرانی و حامیان سیاسی آنها در پاسخ به گمانهپروریهای غلط اندر غلط در جامعه آمریکاست. رئیسجمهور روحانی در تقابل با رواج چنین ایدهای که هدف از طرح آن شکست مذاکرات و از سرگیری دور جدید تحریمها و ادامه فشار اقتصادی بر ایران با استمرار نقشه کاهش قیمت نفت است، موضوع «رفراندوم» را پیش کشید که اتفاقا به استقبال شدید رسانههای زنجیرهای همسو با دولت انجامید! یعنی علاوه بر اینکه کمکی به مذاکرهکنندگان در صف اول مبارزه دیپلماتیک با تحریمها نرساند بلکه گمانههای سیاسی نئولیبرالهای عهدشکن تقویت شد!
تحلیل رفتار روحانی در شرایطی که دولت بشدت مشتاق انعقاد توافق نهایی با غرب است عجیب مینماید اما شاید کلید رمزگشایی از این رفتار را با مروری بر گذشته اصلاحطلبان در تقابل با پیشرفت هستهای کشورمان بیابیم: سال 1381، موسسه پژوهشی آینده، وابسته به عباس عبدی، بهروز گرانپایه و علیرضا علویتبار؛ از اصلاحطلبان بدسابقه آن دوران، با انتشار گسترده نتایج 3 نظرسنجی جعلی در رسانههای زنجیرهای آن دوران درخصوص نظر مردم ایران درباره برنامه هستهای کشور و رابطه با آمریکا؛ به جریانسازی مشابه دوران فعلی دست زدند. خط و ربط آمارسازان موسسه آینده توسط وزارت اطلاعات و قوهقضائیه به سرعت آشکار شد و این افراد به اتهام جاسوسی روانه زندان شدند اما گمانهسازی غلط آنها همچنان به عنوان پایه تحلیلهای سیاستمداران آمریکا مورد استناد واقع میشد. دولت نهم به محض شروع به کار، با دعوت از چند موسسه آمارگیری مشهور متعلق به راکفلرها، از آنها خواست نظرسنجی حضوری از مردم ایران به عمل آورند تا فرض صحت ادعاهای اصلاحطلبان آزموده شود. نتایج این نظرسنجی که هنوز هم نسخه فارسی و انگلیسی آن در اینترنت در دسترس است، ناقض همه ادعاهای اصلاحطلبان بود. علاوه بر آن افشای نظرات حقیقی ایرانیان موجب شد سیاستمداران آمریکایی پشتپرده این آمارسازی در عرصه سیاست خارجی آمریکا «بی اعتبار» شوند.
امروز نیز به نظر میرسد خطدهی به دولت آمریکا درباره بیانگیزگی مردم در حمایت از برنامه هستهای کشورمان از داخل کشور صورت میگیرد و هیچ بعید نیست آنها که به رئیسجمهور آمار خلاف با هدف مطرح کردن موضوع رفراندوم میدهند، مرتبط با همین لابیهای آمارساز داخلی باشند.
این در حالی است که آخرین نظرسنجیهای موسسات آمارگیری همچون زاگبی و گالوپ از حمایت بیش از 70درصدی ملت ایران از برنامه هستهای کشورمان حتی در صورت افزایش فشارهای اقتصادی حکایت دارد و این موضوعی نیست که دولت با خلط آرمانی چرخش سانتریفیوژها بتواند آن را نادیده بگیرد.
نکته مهمتر لزوم تلاش مضاعف برای فهماندن این موضوع به برخی از غضنفرهای داخلی است که به فرض محال، بایگانی پرونده هستهای ملت ایران نیز به جلب رضایت آمریکا منجر نخواهد شد. کما اینکه قلع و قمع سانتریفیوژها و ذخیره سوخت اتمی و توقف رشد و پیشرفت برنامه هستهای کشور توأم با آغاز پروژه کور خلع سلاح فضایی و سایبری نیز منجر به عقبنشینی آمریکا نشد. به هر حال این نشان میدهد، برخی حقیقتا از درایت کافی برای پیشبینی رفتار دشمن بیبهرهاند. آنچه اکنون آمریکاییها را مشتاق پیشروی در محدوده ممنوعه منافع و حقوق اساسی ملت ایران کرده، علاوه بر چراغ سبز گروه همیشه در صحنه خائنان داخلی، بیبرنامگی شدید دولت در حوزه اقتصاد و انفعال در حوزه سیاست خارجی است. جلب رضایت آمریکا با باجدهی و سر و دست شکستن برای صیانت از وجهه نابود پادشاهی عربستان در منطقه، به بهانه شراکت استراتژیک با هدف به رحم آمدن سعودی برای توقف پروژه آمریکایی- اسرائیلی کاهش قیمت نفت، تکیه بر باد است و عین خامی سیاسی محسوب میشود. با مطالعه این سطور، رمزگشایی از علت انتقاد مکرر اصلاحطلبان از دولت و یادآوری عدم توفیق آنها در ایجاد رونق اقتصادی و حل و فصل پرونده هستهای، چندان دشوار نمینماید! فراموش نکنیم تعامل با خیانتپیشگان داخلی، جفا به دولتی محسوب میشود که با مشکلات دست به گریبان است و در این بین بهواسطه تناول خوراکسازی حامیان دشمن، از مسمومیت گفتمانی نیز رنج میبرد.
جوان:شارلی ابدو نشانه شکست استراتژیک غرب
«شارلی ابدو نشانه شکست استراتژیک غرب»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن میخوانید؛«سلام بر حضرت عیسی فرزند مریم مقدس». این جمله، سخن و کلام همه مسلمانان است و ریشه در باورهای عمیق دینی و آموزههای قرآنی دارد. تمامی انبیای الهی و کتب آسمانی آنها، مورد احترام مسلمانان میباشند اما در این میان طی سالیان اخیر، سردمداران نظام سلطه و مزدوران قلم به دست آنها در مغربزمین، هر از چندی مقدسات مسلمانان و به ویژه حضرت خاتمالانبیا را مورد اهانت قرار دادهاند. چند سال قبل یک نشریه دانمارکی با انتشار کاریکاتورهای موهن، به ساحت پیامبر اکرم(ص) اهانت کرد و در نهایت پستی و رذالت، کاخنشینان نظام سرمایهداری در عمده کشورهای غربی، نه تنها این اقدام ضددینی و ضدارزشهای انسانی را محکوم نکردند، بلکه تحت عنوان دفاع از آزادی، این حرکت زشت را مورد حمایت و پشتیبانی قرار داده و موجبات تکرارش را در چندین نشریه دیگر در همان مقطع فراهم ساختند. در ادامه این حرکت شرمآور، در هفته گذشته نشریه فرانسوی «شارلی ابدو» اقدام به انتشار کاریکاتور موهن نسبت به ساحت مقدس پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص) نمود و متعاقب این حرکت، دفتر این نشریه مورد هجوم چند فرد مسلح قرار گرفت و در نتیجه این حمله، 10 نفر از جمله چهار کاریکاتوریست کشته شدند. در خصوص پشت صحنههای این واقعه گمانههای مختلف مطرح شده و در این نوشتار فرصت پرداخت و تحلیل این گمانهها نیست اما دو نکته قابل توجه در این خصوص وجود دارد:
1- تکرار اهانتهای این نشریه فرانسوی با افزایش چندبرابری شمارگان نشریه
2- حمایت گسترده سران کشورهای غربی از این اقدام موهن و ضدانسانی
کارکنان نشریه با بیان اینکه ما کافر هستیم و از نظر ما هیچ امر مقدسی وجود ندارد، اهانت به ساحت مقدس پیامبر رحمت (ص) را در شمارههای بعدی تکرار کردند و دولتمردان اروپایی و سردمداران امریکا، تحت عنوان ضرورت دفاع از آزادی، در کنار هتاکان قرار گرفتند و ضمن دفاع از این حرکت زشت، آنان را برای تداوم هتاکیها مورد حمایت و پشتیبانی قرار دادند.
سؤال این است، در حالی که این حرکت ضددینی و ضدانسانی، خشم یکمیلیارد و 700میلیون مسلمان را در سراسر جهان برانگیخته و بسیاری از دیگر انسانهای غیرمسلمان نیز در شرق و غرب عالم این حرکت ناپسند را محکوم میکنند، چرا در میان زمامداران و حکمرانان مغربزمین، چنین کاری مباح تلقی میشود. دلیل این بیحرمتیها و اهانتها به مقدسات مسلمانان در سالهای اخیر در غرب چیست؟
این سؤال موقعی جدی تلقی خواهد شد که قضیه اهانت به پیامبر (ص) در نشریه شارلی ابدو، به عنوان یک اتفاق دیده نشود و واقعیت را همان طور که هست مورد توجه قرار دهیم. واقعیت آن است که از سالیان بسیار قبل، در مغربزمین از سوی سردمداران نظام شیطانی سلطه، پروژههای اسلامهراسی و اسلامستیزی کلید خورده و در این راستا مجموعهای از اقدامات تا به امروز طراحی شده و به مرحله اجرا درآمده است. بنابر این اقدام نشریه شارلی ابدو، تنها نمونه و بخشی از این سناریو میباشد. این سناریو با انتشار کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی آغاز شد و در قالب ساخت فیلمهای هالیوودی، سوزاندن قرآن و انتشار کاریکاتورهای موهن ادامه یافت.
این رفتارهای ضدانسانی، ضداخلاقی و ضد تمام ادیان توحیدی، ریشه در نوعی جهالت و استیصال دارد و این عامل اصلی رفتارهای غیرعقلانی، خود محصول و معلول یک شکست بزرگ و استراتژیک میباشد. این شکست استراتژیک را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: «سیادت و آقایی غرب بر جهان پس از چندصد سال به نقطه پایان رسیده است.»
آری سردمداران نظام سلطه، در شرایطی که تصور میکردند در هزاره سوم و به ویژه در طول قرن بیستویکم، حاکم مطلق بر جهان خواهند بود و ارزشهای لیبرالدموکراسی غربی را با قرائت امریکایی، بر تمامی ملتها تحمیل خواهند کرد، با یک انقلاب دینی و ارزشهای آسمانیاش مواجه شدند. انقلاب اسلامی با پیروزی در سرزمینی با ژئوپولتیک فوقالعاده ممتاز، کارویژههای فراوانی داشت و از آن جمله بود که این انقلاب با آرمانها و ارزشهای الهیاش، غرب و نظام لیبرالدموکراسی را با چالشهای اساسی مواجه ساخت و از این رهگذر بود که برخلاف تصور سردمداران و حاکمان در غرب، نظام شکل گرفته برمبنای ارزشهای غربی در مسیر فروپاشی قرار گرفت. پروژههای اسلامهراسی و اسلامستیزی غربیها طی سالیان اخیر، ریشه در وحشت رهبران نظام سرمایه از تجدید حیات اسلام سیاسی و انقلابی یا همان اسلام ناب محمدی (ص) دارد. رهبران و حاکمان در مغربزمین که نمایندگان یا دستنشاندگان نظام مادیگرای سرمایهداری هستند، به این نکته پی بردهاند که در صورت جان گرفتن اسلام و مسلمانان، تمدن مغربزمین در برابر تمدن نوظهور نوین اسلامی، قادر به مقاومت نخواهد بود. این رهبران به این جمعبندی رسیدهاند که باید با اسلام و مسلمانان مبارزه کنند وگرنه، امریکاییها و اروپاییها، گروه گروه، جذب اسلام شده و ارزشهای اسلامی بر ارزشهای غربی چیره خواهد شد.
بر اساس چنین تحلیلی، سردمداران نظام سلطه و صهیونیسم بینالملل سیاست مقابله با اسلام و مسلمانان را در پیش گرفته و در این راستا، رویکرد توهین و اهانت به مقدسات مسلمین را پیشه خود ساختند.
بر اساس چنین تحلیل و رویکردی گمان کردند میتوانند جلوی پیشرفت اسلام در غرب را بگیرند. قرآن سوزاندند و علیه پیامبر رحمت (ص) فیلمهای موهن ساختند و کاریکاتورها کشیدند و مسلمانان را تروریست بالذات خواندند. سردمداران شیطانی و بدتر از شیطان غربی با این هجمههای ناجوانمردانه به اسلام، قرآن و پیامبر رحمت (ص) تلاش کردند تا زمینههای جنگ صلیبی دیگری را در صورت لزوم برای نجات تمدن مادیگرای مغربزمین و حفظ نظام سرمایهداری فراهم سازند، لکن واقعیتها برخلاف چنین توهماتی در حال شکلگرفتن است. اسلام به سرعت در مغربزمین در حال پیشرفت است و این توهینها و حرمتشکنیها برخلاف تصورات بانیانش، نه تنها مانع گرایش به اسلام نشده، بلکه بر سرعت شتافتن به سمت اسلام افزوده است.
بر اساس پیشبینی مراکز تحقیقاتی اروپا، رشد اسلام در این قاره تا سال 2020 در برابر سایر ادیان برآورد شده و بر اساس چنین رشدی، کشور فرانسه به دلیل تعداد مسلمانانش در شرایط کنونی تا چهار دهه دیگر، یک کشور اسلامی خواهد شد و مسلمانان، اکثریت جمعیت این کشور اروپایی را تشکیل میدهند، سایر کشورهای اروپایی نیز وضعیتی مشابه فرانسه دارند. در این مسیر اگر سردمداران فرانسه و رسانههای استکباری و صهیونیستی گمان نمیکنند با خلق سناریوهایی چون «شارلی ابدو» میتوانند جلوی رشد اسلام در اروپا را بگیرند، سخت در اشتباهند. سردمداران غرب باید خود را برای پذیرش کامل شکست استراتژیک در برابر اسلام ناب آماده کنند و سدراه ملتهای مغربزمین برای پیوستن به حقیقت نشوند.
حمایت:شوی سیاسی شارلی ابدو
«شوی سیاسی شارلی ابدو»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم جواد منصوری است که در آن میخوانید؛پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، موج جدیدی در صحنه منطقه ای و بین المللی ایجاد شد که ویژگی های کاملاً جدیدی را دارا بود. این موج جدید در نوع خود تهدیدات بزرگی برای نظام سلطه و حتی برای ساختارهای فکری که در طول دو قرن گذشته در بسیاری از مناطق جهان سیطره داشتند را به وجود آورد. تهدید انقلاب اسلامی برای جریان های فکری و فرهنگی غربی، کمتر از تهدید برای نظام سلطه نیست. طبیعتاً نباید انتظار داشت که قدرت های بزرگ و کوچک سرمایه داری و ضددین، در قبال چنین پدیدهای سکوت کنند و یا تسلیم شوند. تنها سه روز پس از سر برآوردن نهال انقلاب، موشه دایان، وزیر خارجه وقت رژیم صهیونیستی به صراحت می گوید زلزله ای در ایران رخ داد که خاورمیانه را خواهد لرزاند و به دنبال آن، دنیا خواهد لرزید.
قطعاً منظور او فتح نظامی خاورمیانه و سپس کشورگشایی فرا منطقه ای ایران نبود، بلکه منظور این است که اوضاع فکری، سیاسی و فرهنگی منطقه را دستخوش تغییر و تحول نموده و به دنبال آن، تغییرات دیگری در بخش های اقتصادی و سایر حوزه ها ایجاد خواهد کرد که به شکل طبیعی در کل دنیا تاثیرگذار خواهد بود. به همین دلیل است که آریل شارون، نخست وزیر اسبق این رژیم کودک کش، دو دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی یعنی در دهه هفتاد هجری شمسی تاکید کرد که دولت غاصب صهیونیستی برای تسلط بر خاورمیانه، تمام ابزارهای لازم را فراهم کرده است اما ورود فرهنگ انقلاب اسلامی به خاورمیانه، تمامی معادلات و طرح های ما را بر هم زد. بر این اساس، قطعاً نظام سلطه در قبال جریان فکری جدید که سه مؤلفه اساسی دارد دست بسته نخواهد بود. اول، ماهیت ضداستکباری و ضدسلطه انقلاب اسلامی ایران است.
شعارهای نه شرقی، نه غربی و استقلال به معنای پایان دوره سلطهگری است و این پیام را به همراه دارد که انقلاب ایران قطعاً در مقابل استکبار و سلطه، تسلیم نخواهد شد. دوم، تضاد ماهوی ایدئولوژی انقلاب اسلامی با مؤلفه هایی مانند ماتریالیسم، اومانیسم، سکولاریسم و ناسیونالیسیم است که تماماً اهداف استعمار را دنبال می کنند و با عنایت به ظرفیت های مکتبی، به هیچ عنوان در مقابل آن کوتاه نخواهد آمد. رسالت جهانی انقلاب اسلامی همان تعبیری است که امام خمینی(ره) از آن به عنوان «صدور انقلاب» یاد نمودند؛ تعبیری که با کشورگشایی و تسلط بر منافع و منابع کشورهای دیگر، بیگانه است و هدف، انتشار ارزش ها و اعتقادات انقلاب در دنیاست، یعنی همان کاری که تاکنون انجام داده ایم و هزینه آن را نیز پرداخته ایم. یقیناً تحمل چنین تفکری که بهترین دفاع را حمله ایدئولوژیک می داند، قابل قبول نیست.
سوم، دفاع از مسلمانان و مستضعفان دنیاست. آنچه که تاکنون ایران در اقصی نقاط جهان از جمله خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین برای دفاع از محرومین این مناطق انجام داده است، اعلان جنگ با قدرت های بزرگ است زیرا، حیات مستکبرین، منوط به استثتمار منابع انسانی و غیرانسانی این کشورهاست. به همین دلیل است که منافع استکبار از ریشه و اصل با منافع ایران در تضاد است. همه توطئه هایی که دشمنان ما یک به یک، در طول حیات طیبه جمهوری اسلامی سعی در پیاده سازی آن داشته اند با شکست مواجه شده است، لذا آخرین طرح آنان برای مقابله با نظام اسلامی، ایجاد فرقه های تکفیری و افراطی در بدنه جهان اسلام است که با ایجاد گروه طالبان کلید زده شد. بارقه های امید بسیاری برای براندازی نظام اسلامی در قلوب دشمنان، روشن شد که هیچکدام از آنان شعله ور نگردید. حتی عداوت دشمنان با انقلاب اسلامی باعث برافروخته تر شدن آتش گرمابخش تفکرات آن و افزایش حوزه نفوذ ایران در منطقه و جهان گردیده است.
پس از نمایش یازده سپتامبر 2011 در منهتن آمریکا، دشمن تصور می کرد که کامل ترین برنامه براندازی جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی را تدوین کرده است و بسیار امید داشت تا این شوی سیاسی بتواند از اساس، ساختار جهانی را دگرگون نماید، لذا هزینه سنگینی برای آن پرداختند، اما نتیجه، چیزی جز سرخوردگی و شکست نبود. طرح ایجاد گروه های تکفیری که آخرین تیر ترکش آنان است با هدف درگیر کردن مسلمانان با یکدیگر و نابودی همه آنان به همراه سرمایه های جهان اسلام، طراحی گردید. حوادث اخیر تروریستی در غرب (اروپا، آمریکا، رژیم صهیونیستی به علاوه کانادا و استرالیا) که با طعم اسلامهراسی آغاز شده است، زنگ خطر برای هجمهای جدید به جهان اسلام را به صدا در آورده است و وقایع پاریس را باید پیشدرآمد این توطئه شوم دانست.
بعضی به اشتباه بر این گمانند که این حملات تروریستی، نقشه عروسک های خیمه شب بازی تکفیری غرب است در حالی که اعضای اروپایی تکفیری ها، نه تنها مسلمان نیستند بلکه عوامل غرب و صهیونیسم و جاسوسان آنها هستند. اینگونه نیست که تروریست های آدمکش اروپایی عده ای مسلمان غیرتمند باشند که توجیهشان برای حمله به نشریه شارلی ابدو، دفاع از پیامبر(ص) باشد. مجازات اسلامی در مورد همه اعم از مسلمان و غیرمسلمان در چارچوب شریعت و شرایط است و ابداً کسی نمی تواند خودسرانه فردی ملحد یا مشرک را مجازات کند. هدف غایی آنان، آموزش، هدایت عملیاتی و جمع آوری اخبار برای تهیه تمام آگاهی ها و اطلاعات لازم درباره ایران برای تصمیم گیری نهایی در مورد انقلاب اسلامی است. آشنایی با سوابق عملکرد سازمان های اطلاعاتی، تردیدی باقی نمی گذارد که اجرای نمایشهایی از این دست، طراحی شده و برای دستیابی به هدفی بزرگتر از جمله نابود کردن اسلام سیاسی و انقلاب اسلامی ایران است.
در ماجرای یازده سپتامبر، به صراحت گفته شد که این سناریو صرفاً برای فراهم آوردن مقدمات حمله به ایران یا به زانو درآوردن آن به اجرا درآمده بود. نکته ای که در راهپیمایی صلح پاریس بسیار حائز اهمیت و گواهی روشن بر دخالت عوامل صهیونیسم در صحنه گردانی های اخیر است، حضور نخست وزیر رژیم کودک کش صهیونیستی در این مراسم است. علیرغم مخالفت فرانسوا اولاند برای شرکت نتانیاهو در راهپیمایی ضدتروریستی، حضور وی به معنای نمایش موفقیت صهیونیسم در اجرای این برنامه از پیش طراحی شده صهیونیستی با همکاری سرویس های اطلاعاتی غرب است. اما از آنجا که اراده خداوند بر اتمام نور خود و تایید کلمه حق است، این اقدامات مذبوحانه نیز همچون گذشته راه به جایی نخواهد برد و منجر به بی ثباتی داخلی و کاهش حیثیت و اعتبار دولت های غربی خواهد گردید.
آفرینش: باید با زبان نسلها سخن گفت
«باید با زبان نسلها سخن گفت»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛نحوه تدوین و اجرای رویکردهای فرهنگی در جوامع امروزی از جمله مسائل اصلی در شکل گیری روابط اجتماعی مورد نظر حکومتها میباشد. به عبارتی تا زمانی که دستگاههای فرهنگی یک کشور در حیطه اهداف و چشم اندازهای اجتماعی بستر سازی نکنند، نمی توان انتظار داشت که جامعه به سمت و سوی مورد نظر آنها حرکت و عمل کنند.
اما این طرح ریزی و الگو سازیها به ویژه در کشورهای جهان سوم و درحال توسعه، با چالشها و تضادهای فراوانی مواجه میشوند. چرا که در زمینه الگو سازی یا دچار افراط میشوند و یا آنقدر بر تقلید از مدلهای کشورهای دیگر تاکید میکنند که بسیاری از ارزشهای فرهنگی بومی خود را تضعیف میکنند.
عدهای گمان می کنند که باید برای تمام وجوه زندگی روزمره از نوع خوراک و پوشاک تا نحوه تحصیل و آموزش مردم الگو طراحی شود.وقتی این قدر به جزئیات بپردازیم و همه چیز را ساختاری کنیم و برای همه چیز قانون درست کنیم ، آن وقت جامعه احساس عدم آزادی میکند و برای رهایی از این وضع درمقابل تمام برنامه ریزیهای مختلف فرهنگی و رفتاری جبهه گیری خواهد کرد. علت این رفتارها بدین سبب است که سرعت تغییر و تحولات در جوامع بسیار بالاست و نمیتوان یک الگوی ثابت را برای تمام اقشار جامعه تجویز کرد.
لذا برای سنجش ظرفیت مردم باید به سراغ مطالعات جامعه شناختی برویم و بینیم ذائقه و سلیقه مردم چیست و چطور میتوان به زبان مردم حرف زد. زمانی در دهه 40 و 50 علمای جامعه با اشراف بر نحوه خواستههای مردم توانستند الگویی را برای آنها آماده کنند که موجب روشن سازی افکارشان گردید و به سمت و سوی مورد نظر حرکت کردند. بعد از آن انقلاب، بعد جنگ تحمیلی، بعد ازآن سازندگی، سپس اصلاحات و دورههای مختلف سپری شد و امروز در دوره تکنولوژی و رسانههای ارتباطی قرار گرفتهایم و باید متناسب با زمان حال برای مردم الگو سازی کرد و از آنها توقع بازخورد مثبت داشت.
جوانان امروز با جوانان اوایل انقلاب و جوانان قبل از انقلاب خیلی تفاوت دارند. اصلا نمیشود برای حفظ و صیانت از ارزشهای ملی و اسلامی با سه نسل با یک زبان واحد سخن گفت!. باید آسیبها، نقاط ضعف و قوت جامعه امروز را شناخت، و آنها را با شرایط محیطی انطباق داد و به روز رسانی کرد. لذا در این مقطع میتوان از تجربیات دیگر جوامع استفاده کرد و با تلفیق آنها در نیازهای امروز مردم خودمان، مدلی بومی و کاربردی به جامعه ارائه دهیم.
ضرورت فهم زبان نسل امروز و آماده سازی بسترها برای آیندگان، این موضوع را تاکید می کند که ما بایستی به رغم اینکه بر سر اصول، آرمانها، ارزشها و هویتمان توافق داریم، باید برسر نحوه اجرا و دنبال کردن آن، مقتضیات زمان و نسل جدید را نیز در نظر بگیریم. مسلماً اگر خواستهها و نیازهای نسل امروز را درک کنیم و با زبان خودشان سخن بگوییم، میتوان انتظار داشت که آنها در راستای هدف گذاری نهادهای برنامه ریز حرکت کنند. ولی اگر نتوانیم ارتباط مناسبی با آنها برقرار کنیم، شکی نیست که محتوای پر زرق و برق فرهنگهای وارداتی و رسانههای خارجی، در نظرشان جذاب خواهد آمد و تغییر رفتارشان بسیار سخت خواهد بود.
درحال حاضر درکشورمان تعداد نهادهایی که با اسم و رسمهای مختلف در زمینه فرهنگی فعالیت میکنند، انقدر بسیار است که نمیتوان به راحتی آنها را شناخت و فعالیتشان را تشریح کرد.
اما تاسف آور اینجاست که به رغم وجود این تعداد نهاد و موسسه فرهنگی و صرف بودجههای کلان مالی، هنوز طرح و الگوی مناسبی که ملاک رفتار و الگوی جامعه باشد، ارائه نشده است. لذا میتوان براین امر صحه گذاشت که هنوز ما به درک مناسبی از خواستههای جامعه دست نیافتهایم و زبان نسلها را نیاموختهایم.
شرق:لابی دایمی تندروها علیه مذاکرات
«لابی دایمی تندروها علیه مذاکرات»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم علی خرم است که در آن میخوانید؛ارایه طرح تشدید تحریمها علیه ایران در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات تا تیرماه سال آینده در سنای آمریکا، جدیترشدن چالش مذاکره با ایران در داخل ایالاتمتحده میان دو حزب رقیب دموکرات و جمهوریخواه را بیش از پیش نشان میدهد. البته جمهوریخواهان در تلاشند دموکراتهای مستعد تقابل با ایران را نیز جذب کنند و از همین رو، تعدیل در برخی موارد پیشنهادی را دنبال میکنند. جدال لفظی اخیر اوباما با جمهوریخواهان کنگره و رییس جمهوریخواه آن نیز چنین فضایی را بهتر تصویر میکند. در گفتارهای گذشته در «شرق» پیشبینی شد هرچه زمان به انتخابات ریاستجمهوری ٢٠١٦ نزدیک شود، مواضع دولت دموکرات اوباما نیز تندتر خواهد شد تا در صحنه داخلی، آخرین سنگر خود یعنی دولت را نیز به رقیب واگذار نکند. دموکراتها نیز ناگزیر خواهند بود خود را مهیای افزایش تحریمها نشان دهند تا این حربه، تنها در اختیار جمهوریخواهان نباشد.
در عین حال به دلیل حضور تیم دولت اوباما در فرآیند مذاکرات با ایران، محدودیتهای آنان نسبت به جمهوریخواهان کنگره و سنا بیشتر است چه اینکه آنان، نگرانی از بابت طرحهایی مانند آنچه المانیتور اعلام کرده، ندارند. تا پیش از ژانویه و تغییر ترکیب کنگره و سنا، دولت آمریکا این فشار را احساس نمیکرد اما امروز، این پارامتر نیز به مذاکرات افزوده شده است. در سوی مقابل در ایران، عدهای با استناد به همین طرحهای «اعلامی» در سنا، به نتیجه نرسیدن مذاکرات را دنبال کرده و مسوولیت آن را متوجه خلق و خوی هیاتحاکمه آمریکا میدانند.
گروه دیگر اما به تعامل با ایالاتمتحده اندیشیده و معتقدند دولت برای بهبود شرایط اقتصادی و توسعه کشور، نیاز به عبور از تحریمها و بهنتیجهرسیدن مذاکرات دارد. جریان تندرو در ایالات متحده و ایران به دنبال ورود به یک جنگ سرد تازه هستند؛ مثلا در ایالات متحده، رسیدن صادرات نفت ایران به صفر را در دستور کار قرار دادهاند. تندروهای ایران با وجود عملکرد سوالبرانگیز چین و روسیه در ادوار مختلف، نیمنگاهی به ارتقای ارتباط با این دو کشور دارند اما فراموش کردهاند که امضای آنها پای همه قطعنامههای تحریم قرار دارد و بستن «واگن» ایران به «لوکوموتیو» روسیه، حتما تامینکننده منافع ملی ما نیست چه اینکه کرملین نیز این روزها، وضعیت مساعدی ندارد.
به هر تقدیر، مکتب فکری جمهوریخواهان در مقابل مخالفان، بر پایه تهدید و تحریم بنا شده و برخلاف دموکراتها که مذاکره و تعامل را دنبال میکنند، از تقابل ابایی ندارند. نگارنده در ایام مذاکرات «وین ٨» متذکر شد که شرایط پس از آن برای دولت آمریکا، دشوارتر خواهد شد و طرفین تلاش کنند تا در همان مقطع، توافق جامع حاصل شود. هر دو دولت در تلاش برای نزدیکشدن مواضع به یکدیگر هستند اما واقعیتهای صحنه، شرایط دیگری را دیکته میکند.
به هر حال، هر چه مذاکرات به درازا کشیده شود متغیرهای جدید به صورت روزانه و هفتگی، خود را نشان خواهند داد. به نظر میرسد تیمهای مذاکرهکننده که مسیر دشواری را پشتسر گذاشتهاند نباید اجازه دهند تا سرنوشت مذاکرات به دست بدخواهان ایران رقم زده شود. در ایالات متحده علاوه بر جمهوریخواهان، لابی اسراییل و اعراب هم در حال کار شبانهروزی است. اگر تصور شود شرایط پرونده هستهای ایران، «استاتیک» است، اشتباه راهبردی رخ داده است.
اتفاقا وضعیت کاملا «دینامیک» و وابسته به متغیرهای لحظهای است. انعطاف حداکثری برای رسیدن به توافق اولیه در اسفندماه جاری و نگارش متن جامع تا تیرماه، باید مدنظر همه طرفین باشد.
آرمان:معاون سیاسی و مشکلات پیش رو
«معاون سیاسی و مشکلات پیش رو»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم مرتضی مبلغ است که در آن میخوانید؛بالاخره موضوعی که چند ماهی بود اذهان بسیاری از فعالان سیاسی را معطوف به خود کرده بود پایان یافت و پس از ماهها بلاتکلیفی معاون سیاسی وزارت کشور منصوب شد. سمتی بسیار مهم و حساس که به دلایلی خاص ماه ها بیمتولی مانده بود و اکنون این جایگاه متولی پیدا کرده است و امید آن میرود که زین پس برخی مشکلات در حوزه توسعه سیاسی رفتهرفته مرتفع شوند. به هر حال معاونت سیاسی حساسترین معاونت وزارت کشور به حساب میآید به این لحاظ که تمام مسائل مربوط به حقوق اساسی و حقوق عمومی مردم و مسائل اجتماعی و سیاسی مورد نظر وزارت کشور را بر عهده دارد و در این حوزهها سرنوشت فعالان را رقم خواهد زد.
بحث انتخابات نیز در حوزه معاونت سیاسی جای میگیرد. انتخاباتی که یکی از اساسیترین حقوق دموکراتیک مردم تلقی میشود وتمام نهادهای کشور از آن طریق متولیان خود را میشناسند. از سوی دیگر بحث سازمانها و نهادهای مدنی که از ارکان مردمسالاری هستند نیز در این حوزه سرنوشتش رقم خواهد خورد. همچنین مسائل بسیار مهم و حساس دیگری چون منطقهبندی کشور و تقسیمات کشوری از وظایف محوله به معاونت سیاسی است.
علاوه بر این حوزه بسیار مهم دیگری که در زمره سرفصلهای کاری وزارت کشور قرار میگیرد بحث انتصاب مدیران سیاسی یعنی فرمانداران، بخشداران و بویژه معاونان سیاسی در استانهاست؛ چراکه چیزی که بسیار مهم است اینکه مدیران سیاسی ، مدیران فرابخشی و بینبخشی هستند و در واقع هر کدام در منطقه خود به مثابه رئیسجمهور آن منطقه عمل میکنند. لذا کسی که بدین عنوان منصوب میشود باید بتواند با تدبیر و هوشمندی مدیریت و حل و فصل امور در این زمینهها را در اختیار گرفته و به پیش برد.
اکنون اما معاونت سیاسی و امنیتی وزارت کشور با دو چالش عمده روبهروست. از یک طرف ماههای متوالی است که وزارت کشور فاقد معاونت سیاسی بوده است و طبعا خلأها و مشکلاتی در پی این فقدان به وجود آمده است که ساماندهی آن بر عهده معاون سیاسی جدید است و همینطور اینکه وزارت کشور به دلایل عدیدهای به این بخش از ماموریتهای حساس و ویژه خود که مربوط به مسائلی چون حقوق اساسی مردم، نهادهای مدنی، مدیریت سیاسی، احزاب و گروهها و امثال این موارد است توجه لازم را نداشته و در اولویت بعد قرار داده شده است.
اکنون با توجه به ضرورت امر حتما نیاز است که رسیدگی جدی به این امور مبذول شود. اموری چون ساماندهی فرمانداران به شکلی که بتوانند در بحث انتخابات به عنوان مدافع حقوق مردم و نامزدها، انتخاباتی قانونمند و پرشور برگزار کنند. همچنین احزاب در حال حاضر با مشکلات متعددی مواجهند و رسیدگی به این مشکلات بسیار ضروری و لازم است. به همین ترتیب در خصوص انتخابات تمهید شرایط برگزاری انتخاباتی با مشارکت حد اکثری از جمله اقدامات مهمی است که باید در وزارت کشور انجام پذیرد.
به هر حال معاون سیاسی اکنون با انبانی از مسائل و مطالبات مواجه است اما با توجه به اینکه این مسائل از ضروریات امروز جامعه ما به شمار میرود لازم است فردی که انتخاب شده با اهتمام و اقتدار تمام و با استفاده از تمام نیروهایی که میتوانند دراین زمینهها کمک کنند به ترتیب درصدد رتق و فتق امور و حل کردن مشکلات برآید.
ابتکار:نگرانی های ایران و آمریکا
«نگرانی های ایران و آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مهدی روزبهانی است که در آن میخوانید؛عباس عراقچی، مذاکره کننده ارشد تیم هسته ای کشورمان فضای مذاکرات میان ایران و آمریکا را «جدی» ارزیابی کرد اما گفت که "اختلاف ها همچنان به قوت خود باقی هستند". ولی “اختلافات” میان ایران و آمریکا که ریشه در حوادث تاریخی و بدبینی دو طرف دارد با هشدار اوباما به کنگره این کشور، تفسیری متفاوت یافته است. به این معنی که هرچند اختلافات وجود دارد اما دو طرف به سمت درک نگرانی های یکدیگر حرکت میکنند یا حداقل میتوان گفت که مذاکرات هسته ای بستری فراهم آورده که ایران و آمریکا بتوانند نگرانی های خود را رو در رو مطرح کنند تا به این ترتیب با حسن نیت و اراده سیاسی دو طرف، گامی مثبت در معادلات بینالمللی برداشته شود. لغو تحریم های ظالمانه که با ساختاری پیچیده عموما توسط آمریکا علیه ایران طی دوره های مختلف ایجاد شده است همواره به عنوان اولویت اول مذاکرات از سوی ایران مطرح شده است. هرچند که با توافق موقت ژنو و پرداخت دارایی های بلوکه شده ایران اعلام شد که ساختار تحریم ها ترک برداشته است اما تلاش گروه های افراطی برای وضع تحریم های جدید علیه ایران راه دستیابی به توافق نهایی را برای مذاکره کنندگان دچار مشکل کرده است.
در حالی که مذاکرات هسته ای تیم مذاکره کننده کشورمان با نمایندگان کشورهای 1+5 همچنان ادامه دارد، باراک اوباما، رئیس جمهوری امریکا بعد از دیدار با دیوید کامرون، نخست وزیر انگلیس در واشنگتن تهدید کرد که هر گونه تحریم جدید کنگره علیه ایران را وتو خواهد کرد چرا که روند مذاکرات را به خطر میاندازد. نمایندگان دو حزب دموکرات و جمهوریخواه کنگره اعلام کرده اند در صورتی که توافقی با ایران حاصل نشود از30 ژوئن تحریم های جدیدی را علیه ایران به تصویب خواهند رساند. کمیته مالی مجلس سنا اعلام کرده است که تصویب اولیه این طرح را پنج شنبه آینده انجام خواهد داد و گفته است که تعدیلات لازم تا پایان روز سه شنبه اعمال خواهد شد.
با این حال دعوت اوباما در واشنگتن از نمایندگان کنگره برای دادن فرصت بیشتر به مذاکرات و خودداری از اعمال تحریم های جدید علیه ایران گویا تا کنون گوش شنوایی نداشته است. باب منندز، سناتور جمهوریخواه و عضو کمیته روابط خارجی در این باره گفته است که اختلاف های اساسی با اوباما بر سر اعمال تحریم ها وجود دارد در حالی که ما گمان نمیکنیم تصویب طرحی برای اعمال تحریم های بیشتر در صورتی که توافق با ایران تا پایان ژوئن به دست نیاید، ضرر داشته باشد. همچنین مارک کرک، سناتور جمهوریخواه نیز ضمن تایید اظهارات منندز معتقد است که وحدت و یکپارچگی جمهوریخواهان و دموکرات ها در کنگره ایران را وادار میکند که در غنی سازی اورانیوم و پلوتونیوم برای ساخت بمب هسته ای تجدید نظر کند.
در این میان هشدار رئیس جمهور آمریکا به کنگره این کشور تنها یک رویارویی سیاسی نیست و میتواند به عنوان درک اوباما از نگرانی ایران تفسیر شود. در واقع میتوان گفت که اوباما به نگرانی تهران در مورد فشار اقتصادی ناشی از تحریم پاسخ مثبت داده است و با اعلام رسمی آن در کنار همتای بریتانیایی خود سعی دارد اعلام کند هرچند هنوز اختلافات وجود دارد اما نگرانی تهران درک شده است و کاخ سفید آماده است که برای برطرف کردن آن اقدامات جدی، حتی رویارویی با کنگره را انجام بدهد. اما این هشدار اوباما در حالی اعلام میشود که مذاکرات فشرده هسته ای در ژنو جریان دارد و طی چند روز گذشته محمد جواد ظریف و جان کری طی چند نوبت با یکدیگر گفتگو کردند. در این میان باید در نظر داشت که بی شک آمریکا و شخص رئیس جمهور این کشور نیز نگرانی های مختلفی در جهان و منطقه دارد که یا مستقیم و یا غیر مستقیم به ایران مربوط میشود. از این رو اعلام حسن نیت او به تهران برای اتخاذ تصمیمات سیاسی قطعا منتظر درک متقابل است.
نگرانی هایی که به احتمال زیاد در متن و حاشیه مذاکرات هسته ای و دیدارهای چندباره ظریف و کری مطرح شده است. هرچند که سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرده است که ظریف و کری تنها در مورد پرونده هسته ای صحبت میکنند اما به موضوع شهروندان آمریکایی در بند ایران نیز اشاره کرده است. بعید به نظر میرسد که کری در هواخوری خود با ظریف در پاریس از اعلام نگرانی های اوباما خودداری کرده باشد. از این رو میتوان گفت که هرچند هنوز اختلافات باقی است اما درکی از نگرانی ها شکل گرفته که خبر از حسن نیت دو طرف، برخلاف فشارهای داخلی و بینالمللی گروه های افراطی دارد که البته رفع آن نیز به گفته مقامات دیپلماتیک دو طرف نیازمند اراده سیاسی است.
مردم سالاری:دنیای امروز و دفاع از منافع ملی
«دنیای امروز و دفاع از منافع ملی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی خسروی است که در آن میخوانید؛موضوع هستهای کشورمان با همه فراز و نشیبهایش بیشک درسهای زیادی در حوزههای مختلف برای کشور داشته است که هرکدام از آنها میتوانند روشنی بخش مسیر رو به جلوی پیشرفت کشور باشند. پیچیدگی روابط مابین کشورها در دنیای امروز میطلبد از آموزههایی همچون مذاکرات هستهای با موشکافی بیشتری جهت بهرهبرداری از آنها استفاده کرد. ماهیت سیاستهای پنهان و آشکار اکثر قدرتهای جهانی در این مذاکرات به خوبی مشخص شده است و باید از آن برای نحوه تعامل با این کشورها در آینده یاری جست.
باید اذعان کرد در دنیای امروز منافع ملی کشورها خط سیر رفتار و جهتگیریهای آنها در دنیای سیاست را ترسیم میکند. مثل قدیمی سلام هیچ گرگی بیطمع نیست روایتگر نگاه کشورهای سلطهگر به روابط با دنیای اطراف آنهاست. بیانه وزارت خارجه روسیه که چندی پیش جهت ارعاب غربیها صادر شده است بیشتر از آن که برای غربیها پیامی داشته باشد حامل پیام برای ایران است و در عین حال نمایانگر دیدگاه و خط فکری یکی از همین دست کشورهاست که حاضرند هر نوع پیمان و هر کشوری را جهت منافع خود قربانی سازند.
بالا گرفتن تنش روابط سیاسی روسیه و غرب بر سر اوکراین و اعمال تحریمهای سیاسی و اقتصادی غرب علیه روسیه که خسارتهای زیادی را متوجه این کشور کرده است، روسها را جهت مقابله با غربیها بر آن داشته از هر ابزاری که در اختیار دارند در این جنگ سخت بهرهبرداری کنند. قطعا یکی از کارتهای بازی روسها حضور آنها در مذاکرات هستهای و تاثیرگذاری بر روند این مذاکرات است. روسها میتوانند از این کارت بازی به نفع منافع خود استفاده کنند کمااینکه از طریق بیانیه وزارت خارجه خود پیامهایی را به غرب ارسال کردهاند. روسیه در تاریخ ایران هیچگاه کشوری خوشچهره و خوشسابقه نبوده است. هر چند در دولت سابق خوشبینیهای سادهانگارانهای نسبت به رفتار روسها ایجاد شد اما رفتار روسها در همان زمان هم نسبت به ایران از روابط آنها با غرب نشات میگرفت. یعنی هر زمان با غربیها گرم بودند ایران را قربانی کردند و هر زمان با غرب سرد بودند به ایران چراغ سبز نشان دادند. اما آنچه مسلم است تلاش برای قربانی کردن ایران کاری است که روسها بارها آن را انجام دادهاند و باز هم میتوانند این تلاش را تکرار کنند. نیروگاه هستهای بوشهر، سامانه دفاع موشکی s300، موضع مثبت در قبال قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران، هرکدام سندی روشن از همین دوران اخیر است که روسها بارها و بارها ایران را قربانی سیاستهای خود در مواجهه با غرب کردهاند.
مذاکرات هستهای در حال گذراندن روزهای حساس خود است و همه طرفین این حساسیت را به خوبی درک کردهاند و روسیه بیشتر از کشورهای دیگر با توجه به شرایط پیش آمده در سیاست خارجی خود، بدنبال استفاده از این حساسیت به نفع منافع خود است. ایران باید اقداماتی را جهت جلوگیری از استفاده احتمالی روسها از کارت مذاکرات هستهای جهت منافع نامشروع خود انجام دهد.
متاسفانه مسئله سوریه و منافع ایران در این کشور و حضور روسیه در این بحران، یک نقطه منفی دیگر است که منافع ما را با رفتار روسها مرتبط ساخته است. اما با این اوصاف ایران نیز کارتهایی در دست دارد که میتواند در زمان مقتضی از آنها برای جلوگیری از سوءاستفاده احتمالی روسها از این مسائل و ضایع شدن منافع ملی جلوگیری کند. تامین انرژی اروپا با اوضاع اوکراین به یک چالش جدی برای قاره سبز تبدیل شده است. اروپاییها با تکاپوی زیاد به دنبال تامین انرژی خود از کانالی بجز روسیه هستند و در منطقه به جز ایران هیچ کشوری شرایط مهیاتری را برای تامین انرژی اروپا ندارد.
تعارفات و کجفهمیهای دولت سابق نسبت به روابط با روسیه و البته نیاز داشتن ایران به روسها در مذاکرات هستهای و تحریمهای ظالمانه غربیها همواره مانع از این شد که ما به صورت جدی به صادرات گاز و تامین سوخت اروپاییها بیندیشیم. به نظر میرسد با رویه جدید روسها، زمان آن رسیده است حتی به اندازه ترساندن آنها که هم شده مذاکراتی با طرف اروپایی انجام شود که این اقدام پیامهای کافی را به طرف روسی ارسال خواهد کرد.
البته لازمه این کار بر طرف شدن این نگاه خوش بینانه به روسهاست که میراث دولت قبل است. واقعیت این است سرعت رخدادها در جهان امروز به شدت بالا رفته است و هر کشوری برای اینکه غافلگیر نشود باید چندین استراتژی برای خود ترسیم کند تا در شرایط نه تنها غافلگیر نشود بلکه از رویدادهای جدید به نفع منافع ملی خود بهره ببرد... حال سوال اینجاست آیا در کشور ما این نگاه و این استراتژیها تعریف شده است؟
دنیای اقتصاد:پایان عصر نفت
«پایان عصر نفت»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حجت قندی است که در آن میخوانید؛قیمت نفت طی 6 ماه گذشته حدود 60 درصد کاهش یافته است. این کاهش در هفتههای اخیر شتاب بیشتری گرفته و در نتیجه اثر عمیق منفی بر تمام کشورها و شرکتهای نفتی داشته است. بهعنوان مثال، شرکت «شلامبرگر» - شرکت عمده تولید نفتی نروژ - اعلام کرده است که احتمالا 9هزار شغل را حذف خواهد کرد، شرکت BP هم تعدادی از کارکنانش را در دریای شمال حذف میکند، «رویال داچ شل» هم پروژه پتروشیمی 5/6 میلیارد دلاری خود را در قطر لغو کرده است.
تعداد ریگهای نفتی (ریگ نفتی همان تاسیسات روی چاه نفت برای استخراج است) در آمریکا و برای اولین بار در چند سال اخیر کاهش یافته است. بودجه کشورهای نفتی و ازجمله ایران هم از این کاهش قیمت تاثیر منفی خواهند گرفت. اثر این کاهش قیمت روی تقاضای انرژی هنوز مشخص نیست و باید کمی منتظر ماند تا آن اثر را دید. بسیاری از کارشناسان، کاهش قیمت نفت را به انقلاب «نفت شیل» در آمریکا نسبت دادهاند. در همین رابطه ذکر چند نکته مفید است:
نکته اول اینکه، نه نفت شیل جدیدا کشف شده است و نه روش استخراج آن (استفاده از تکنولوژی فراکینگ و حفر چاههای افقی) تکنولوژی جدیدی است. توضیح آنکه اولا، کارشناسانی که به انگلیسی موضوع را مطالعه میکنند متوجه تفاوت «شیل نفت» و «نفت شیل» هستند، اما به این دلیل که در زبان فارسی و زبان انگلیسی جای صفت و موصوف عوض میشود، ترجمه این دو با مشکلی ظریف مواجه است. ثانیا، چاههای شیل به این صورتند که ابتدا بهصورت عمودی و پس از آن بهصورت افقی و در داخل شیل (سنگ نفتی) به طول مثلا یک مایل حفر میشوند. ثالثا، تکنولوژی هایدرولیک فرکچرینگ که به اختصار «فراکینگ» نامیده میشود، عبارت از تزریق با فشار بسیار بالای آب، شن (از نوع شن ریگ) و مادهای شیمیایی به چاه است تا آنجا که باعث ایجاد ترک و شکافهای کوچک در داخل چاه میشود و شنها این شکافها را نگه میدارند و همین باعث نشت نفت داخل شیل به داخل چاه میشود.
اما ترکیب عوامل مهمی مانند قیمت بالای نفت (که شروع سرمایهگذاری روی استخراج این نوع نفت را توجیهپذیر میکرد) و وجود تکنولوژی فراکینگ و تکنولوژی حفر افقی چاه (که هر دو اینها انحصارا در اختیار چند شرکت آمریکایی است) باعث گسترش استخراج این نوع نفت در آمریکا شده است. حجم استخراج شیل در آمریکا (بیش از چهار میلیون بشکه در روز) بیش از تولید نفت هر کشور عضو اوپک (به غیر از عربستان) است. بسیاری از کشورهای دیگر، مانند چین و برخی کشورهای اروپای شرقی هم، مایل به سرمایهگذاری روی این نوع نفت هستند، اما تاکنون و به دلیل عدم دارا بودن تکنولوژی لازم، موفقیت چندانی نداشتهاند.
نکته دوم اینکه، برآورد ذخیره نفتهای غیرمتعارف (مانند شیل و نفت شنی که عمده نفت کانادا است) بسیار متفاوت است، اما بعضی از برآوردهای دست بالایی، حجم ذخایر غیرمتعارف را تا 10 برابر ذخایر متعارف نشان میدهد. مثلا میزان نفت شنی در ونزوئلا (که دستنخورده باقی مانده است) بسیار بیشتر از نفت متعارف این کشور است. تصور همهگیر شدن تکنولوژیای که در آمریکا و کانادا برای استخراج نفت شیل و شنی استفاده میشوند و تاثیر آن بر قیمت نفت، باید مو را بر بدن صادرکنندگان عمده نفتی سیخ کند. این کشورها احتمالا فرصت زیادی برای استقلال از کالای نفتی خود نخواهند داشت.
نکته سوم، تفاوت دیگر نفت شیل با نفت متعارف آن است که سیکل سرمایهگذاری در نفت شیل کوتاه است. برای نفت متعارف، از زمان شروع سرمایهگذاری تا زمان استخراج فاصلهای حدود 5 سال است.
مثلا میدان آزادگان مثالی از پروژهای است که به دلایل مدیریتی و تحریم و سرمایهگذاری نامناسب، زمان بسیار بیشتری را هم لازم خواهد داشت، اما در نقطه مقابل، سیکل سرمایهگذاری در نفت شیل حدود 60 روز است. همین سیکل کوتاه، نفت شیل را صنعتی مانند آب معدنی میکند. وقتی قیمت بالا است، ریگهای نفتی سر در میآورند و وقتی قیمت کاهش یافت، ریگها برچیده میشوند. همین مساله، تصور بازگشت قیمت نفت به بالای 100 دلار را بسیار مشکل میکند.
نکته چهارم، فقط تولید نفت شیل نبوده که باعث کاهش قیمتها شده است. در نوشتههایی که من دیدهام، بر تاثیر کاهش مصرف نفت بر قیمتها، کمتر تاکید شده است. مثلا اگر آمریکا همان روند افزایش مصرف نفت در دو دهه قبل از سال 2007 را ادامه میداد هماکنون و هر روز چهار میلیون بشکه نفت بیشتری مصرف میکرد.
این میزان صرفه جویی حدودا معادل همان تولید نفت شیل است. بهراحتی میتوان دید که مجموع تولید نفت شیل و صرفهجویی در مصرف نفت در آمریکا، حدود هشت میلیون بشکه نفت از قسمت تقاضا برای نفت تولیدکنندگان غیرآمریکایی کاسته است. منظور من آن نیست که تقاضا برای نفت تولیدکنندگان غیرآمریکایی کاهش یافته است؛ زیرا تقاضای کشورهایی مانند چین، یا حتی کشورهای تولیدکننده نفت اوپک و ازجمله ایران در این مدت افزایشی بودهاست. علت عمده کاهش مصرف در آمریکا، افزایش بهرهوری خودروها است که همچنان هم ادامه دارد.
نکته پنجم، مثلی در محافل نفتی است که میگوید: «پایان عصر پارهسنگی به دلیل اتمام سنگ نبود.» در واقع، بشریت هنوز هم از سنگ استفاده میکند، اما سنگ در محاسبات اقتصادی، سیاسی، و ژئوپلیتیک جایی ندارد.
سرنوشت نفت هم همین خواهد بود. پایان عصر نفت با پایان نفت همراه نخواهد بود. بلکه در زمانی در آینده، نفت دیگر در محاسبات اقتصادی، سیاسی و ژئوپلیتیک نقشی نخواهد داشت. قبل از آنکه چنین اتفاقی افتد از نفت باید بهعنوان سرمایه و ابزاری برای استقلال از نفت بهره برد (توجه کنید که بدترین نوع استقلال نفتی، بستن چاههای نفتی است). اگر نقطه ثقل ارتباط ما با همسایگان و دیگر جهانیان، همچنان بر پایه قیمت و صدور این کالا بماند، نسلهای آینده از بیتدبیری ما خواهند گفت.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد