کیهان:داووس یا موشهای داخلی!؟
«داووس یا موشهای داخلی!؟»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛سال پیش در چنین ایامی، رئیسجمهور محترم کشورمان در اجلاس جهانی اقتصاد در داووس سوئیس حضور داشت و در آنجا با مقامات اقتصادی کشورها و شرکتهای مهم بازرگانی و اقتصادی جهان گفتوگو کرد. پیشبینی توأم با ذوقزدگی فراوان روزنامههای حامی دولت از گشوده شدن در جهان به روی ایران و رخت بربستن مشکلات اقتصادی و سرازیر شدن سرمایهگذاران خارجی به کشورمان و تاثیر گفتمان تدبیر و امید بر مناسبات جهانی خبر میداد! اندکی بعد رئیس شرکت نفتی توتال فرانسه در مصاحبهای برای تشریح پیشنهادات دکتر روحانی در دعوت از آنها برای سرمایهگذاری در ایران، واژهای را به کار برد که نمیتوان بیان کرد! او بدینوسیله کوشید شدت اشتیاق رئیسجمهور را برای حضور آنها در ایران نشان دهد! اندکی بعدتر، دکتر روحانی هم که ظاهرا تیتر روزنامهها را باور کرده بود، از ترافیک خارجیها برای حضور و سرمایهگذاری در ایران خبر داد! اما اعلام عدم حضور رئیسجمهور در اجلاس امسال داووس، منطقا با این موفقیت ناسازگار بوده و به نظر میرسد اشکالی در کار است.
از آنجا که اظهارات پیشین از موفقیت دولت در جذب سرمایهگذار خارجی حکایت میکرد، اکنون پس از یک سال باید پرسید آیا سفر سال قبلی رئیسجمهور به داووس بجز تیتر روزنامهها و ترافیک سرمایهگذاران دستاورد ملموس و مفیدی به حال کشور داشته است؟ اگر داشته چرا این مسیر موفق با سفر مجدد رئیسجمهور استمرار نیابد و اگر نداشته، دلایل آن چیست و چه طرح و برنامهای به عنوان جایگزین سرمایهگذاری خارجی در دستور کار قرار گرفته است؟ گرچه عدم سفر رئیسجمهور محترم دلایل دیگری هم میتواند داشته باشد، اما در باب عدم توفیق در جذب سرمایهگذار خارجی و بیثمر بودن آن سفر باید به نکاتی اشاره کرد:
1- در نخستین روزهای فعالیت دولت یازدهم، مهندس نعمتزاده یکی از برنامههای خود برای تصدی وزارت صنعت، معدن و تجارت را جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی در صنعت به رقم متوسط سالیانه ۸ میلیارد دلار اعلام کرد و آن را به همراه دیگر برنامههایش به مجلس شورای اسلامی تقدیم کرد. رئیسجمهور نیز در برنامه تبلیغات انتخاباتی خود کرارا از ضرورت تعامل مثبت و سازنده با جهان سخن گفت و بر تلاش دولت برای جذب سرمایه خارجی تاکید کرد. در آن ایام ایشان معتقد بود که نباید با دنیا از در جنگ وارد شد و ما میتوانیم با برقراری دیالوگ دوستانه، نظر خارجیها را برای حضور و سرمایهگذاری در ایران جلب کنیم. سفر سال قبل دکتر روحانی به داووس و تلاش وی برای جلب نظر غولهای اقتصادی دنیا، اوج تلاش دولت یازدهم برای تحقق این وعده انتخاباتی بود. اما شواهد و آمار موجود فاصله معناداری با هدفگذاری هشت میلیارد دلاری دولت داشته و آن قدر اندک است که میتوان گفت چیزی حاصل نشده است.
2- اما کنکاش چرایی این امر مهمتر از بررسی اصل آن است. به یقین تحریمهای اعمال شده از سوی آمریکا و تهدید شرکتهای سرمایهگذار، در عدم تحقق این امر موثر بوده ونمیتوان از آن چشمپوشی کرد. میتوان گفت در حالی که دولت در یکسال و نیم گذشته مشغول مذاکره مستقیم و مستمر با آمریکا بوده و بصورت یکطرفه امتیازاتی به دشمن داده که روزگاری برای آنها رویا به حساب میآمده، آمریکاییها تمامی شریانهای ورود سرمایه به کشور را مسدود کرده و یک تنه به تحریمهای ظالمانه حتی درحوزه سرمایهگذاری اصرار کردهاند. این کار البته بجز اعمال تحریمهای جدیدا اعمال شده آمریکا در طول دوران مذاکره است!
در مقابل این رفتار آمریکا و دست خالی برگرداندن رئیسجمهور کشورمان، منطقا باید اقداماتی هوشمندانه در دو حوزه صورت میگرفت؛ اقدام نخست در پاسخ به رفتار دشمن و اقدام دوم برای تغییر استراتژی و برنامه اقتصادی. اما در حوزه نخست یعنی واکنش متناسب با رفتار دشمن، شاهد اتخاذ تاسفبارترین و ضعیفترین مواضع بودیم و این ضعف تا آنجا ادامه یافت که کار به قدم زدن وزیر خارجه کشورمان با وزیر خارجه آمریکا در خیابانهای ژنو کشید! درست مثل اینکه در میانه جنگ تحمیلی، وزیران خارجه ایران و عراق به خوش وبش و «آب و هوا عوض کردن» مشغول شوند! اگرچه ضعف در حوزه واکنش خارجی تلخ و سخت است - و پرداختن به آن بحثی جداگانه را میطلبد- اما اگر در حوزه تصمیمسازی داخلی با اتخاذ تصمیماتی هوشمندانه، آن ضعف و خطا جبران شده بود، تا حدود زیادی از آثار سوء آن کاسته میشد. اما نه تنها چنین نشد، بلکه برعکس با غفلت از برنامههای محتمل و ممکن در داخل کشور و عدم اتخاذ تصمیمات ضربتی و سرنوشتساز، روند غلط اتکاء به سرمایهگذار خارجی ادامه یافت.
3- از سوی دیگر انتظارات منطقی و به حق مردم سر جای خودش بود و نمیشد آنها را نادیده گرفت و تحقق وعدهها و شعارهای فراوان، خواست طبیعی مردم بود. در نتیجه و برای موفق نشان دادن برنامهها، برخی مسئولان دولتی به رفتارهای نمایشی و شعارگونه روی آوردند. با احترام و سپاس از اقدامات مثبت و موثر دولت، باید گفت کار عدهای، تولید شعار و سرگرمی برای جامعه شد تا در سایه آن ضعفها وکمکاریها و بیبرنامگیها پنهان بماند. یکی از این کارها تظاهر به مبارزه با مفاسد اقتصادی بود که در ابتدا امیدهای زیادی را ایجاد کرد. اما همزمان که عدهای در دولت شعار مبارزه با مفاسد اقتصادی سر میدهند و ژست افشاگری میگیرند، آمارها از افزایش اینگونه مفاسد در سایه غفلت مسئولان حکایت میکند. دو روز قبل رئیس دفتر رئیسجمهور گفته بود : «بساط فساد و نظارت گریزی باید برچیده شود» چندی قبل معاون اول رئیسجمهور هم در ادامه سریالهای اکتشاف مفاسد، از مبارزه قاطع دولت با فساد و عقبنشینی نکردن سخن گفته بود و اگر جست وجو کنیم، دهها نمونه مشابه این سخنان را خواهیم یافت. سخنانی که بیتردید آرزوی هر ایرانی تحقق آنهاست. اما در عالم واقع هم چنین اتفاقی در حال رخ دادن است ؟
هفته قبل یک مقام مسئول در حاشیه نشست تخصصی رؤسای ادارات مبارزه با جرائم اقتصادی، درباره رشد برخی مفاسد اقتصادی آمار تکان دهندهای ارائه کرد. براساس آمار اعلامی در ده ماه نخست سال جاری میزان تبانی در معاملات دولتی20 درصد افزایش یافته است! همچنین اختلاس هم40 درصد افزایش یافته و در همین مدت و در هنگامه هیاهوی مبارزه با فساد و اعلام کشفیات تازه، زمینخواری 27 درصد رشد کرده است! این آمار نگرانکننده، نتیجه پشت کردن به نگاه داخلی و در انتظار معجزه خارجی نیست؟ حاصل نفوذ سازمان یافته باندهای رانتخوار و ثروتطلب در بدنه دولت نیست؟ صدور مجوز واردات چند صد هزار تن شکر خارجی به 4 شرکت خاص، در شرایطی که صنایع شکر کشور در سختترین وضع ممکن به سر میبرند، نمونه دیگری از یک بام و دو هوای مسئولان اقتصادی در مبارزه با فساد و رونق تولید است.
4- تشدید فشارهای خارجی و غفلت از برنامهریزی مقاومتی و عدم نظارت بر شریانهای مهم اقتصادی، سبب انباشت و تشدید مشکلات شده و در چنین شرایطی براساس تجربه، بهجای رفتن به سراغ رانت خوارها و به جای کوتاه کردن دست غارتگران و مفسدان و همچنین بستن راههای نشتی ثروت ملی به جیب ویژهخواران و به جای کم کردن خرجهای زائد و غیرضروری، نزدیکترین راه برای جبران انتخاب میشود یعنی تشدید فشار بر مردم! مثلا در بودجه سال 94 بیش از دویست میلیارد تومان تنها برای برگزاری همایشهای دولتی در نظر گرفته میشود، بیآنکه معلوم شود فایده این همه همایش و نمایش در گذشته و آینده چیست!؟ یا برای تامین بخشی از نیازهای مالی کشور راههایی مثل افزایش چند باره قیمت برخی کالاها با اعلام و بدون اعلام و کلا رهاسازی قیمتها و رها کردن بازار به حال خود اعمال میشود، اما به سراغ کلان بدهکاران بانکی و معوقات وحشتناک سیستم بیمار بانکی نمیروند! براساس استاندارد جهانی، 5 درصد معوقه در سیستم قابل قبول وتحمل است، اما این رقم در کشور ما به بیش از چهل درصد رسیده است!
وقتی 12 هزار میلیارد تومان معوقه بانکی تنها متعلق به ده نفر است، نباید پرسید برای وصول آن چه کردهاید!؟ آیا تشدید فشار به مردم و رها کردن مفسدان منطق اقتصادی دولت یازدهم است!؟ وقتی در مجموع در حدود نیمی از بودجه یکسال کشور در دست عدهای بدهکار است و با گردنکلفتی آن را پس نمیدهند و تازه هر روز به آن اضافه میشود وکسی هم به سراغ آنها نمیرود ، میتوان به ادعاهای مبارزه با مفاسد ایمان آورد!؟ و آیا حذف سهمیه بنزین چهارصد تومانی کسانیکه با صرفهجویی، مقداری برای سفرهایشان ذخیره کرده بودند، قرار است این بیعملی وکوتاهی را جبران کند!؟
تردیدی نیست که خوی شیطانی و استکباری آمریکا، علیرغم باور غلط مسئولان دولتی، مانع اصلی گشایش سرمایهگذاری خارجی در ایران است اما نباید فراموش کرد که سرمایهگذار داخلی و خارجی، حاضر نیست سرمایهاش را در جایی درگیر کند که در ده ماه مفاسد اقتصادی رشد فزاینده داشته باشد. نمیتوان در سیستمی آلوده، انتظار سرمایهگذاری سالم و ایجاد رونق اقتصادی داشت که گفتهاند:
اول ای جان دفع شر موش کن
بعد از آن در جمع گندم کوش کن
خراسان:سیاست زدگی اقتصاددانان گفت وگو گریز
«سیاست زدگی اقتصاددانان گفت وگو گریز»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم حبیب نیکجو است که در آن میخوانید؛اختلاف نظر میان اقتصاددانان کشوری پدیده ای است که هر چند وقت یک بار نظر رسانه ها و افکار عمومی جامعه را به خود جلب می کند. اختلاف نظرهایی که گاه گاهی، رنگ و بوی جدی تر به خود می گیرد و به مجادله بدل می گردد. یکی از این مجادلات در برنامه تلویزیونی مناظره،اتفاق افتاد که دو تن از اقتصاددانان مطرح کشور حسابی از جلوی هم درآمدند. اولی با لحنی تحقیر کننده خطاب به دیگری گفت:« مهم نیست تخصص شما چیست مهم این است که آن چیزی که شما نمی دانید را من می دانم» و دیگری هم این گونه پاسخ داد:« خودم منطقم را بهتر از شما می دانم». با وجود لحن های بد این دو استاد دانشگاه، بازهم جای بسی تقدیر است که این دو بر سر یک میز گفت و گو کرده اند. بماند که سایرین در همایش ها و کلاس های درس به طرق مختلف به یکدیگر حمله می کنند که می توان به نمونه ای از آن اشاره کرد:«آن مهندسانی که با سه واحد اقتصاد پاس کردن، خود را اقتصاددان می دانند».« آقایان با رانت سیاسی دولتی، همایش اقتصادی برگزار کرده اند بعد می گویند که نباید از رانت سیاسی برای اقتصاد استفاده کرد». البته این موضوع جامعیت ندارد و اقتصاددانانی هستند که از این قاعده مستثنی اند.
در مواجهه با این موضوع، دو عامل را می توان علت این اختلاف نظرها دانست. این تفاوت نگاه ها یا به مسائل علمی بازمی گردد و یا تفکرات سیاسی و سیاست زدگی ذهنی اقتصاددانان کشور، علت آن است. طبیعتا اگر علت اختلاف نظرها، مقوله های علمی باشد، این تکثر آرا به شدت پسندیده است و می تواند باعث رشد و پیشرفت علمی در کشور شود. اما طبیعتا اگر ریشه اختلاف نظرها در طول زمان مسائل علمی باشد، می توان امید داشت که این فاصله در طول زمان کمتر شود و نظرات به سمتی همگرا شود.
اتفاقی که برای جریان های رایج اقتصاد کلان(یکی از گرایش های علم اقتصاد) رخ داد. در اواخر دهه 1930 که نظرات اقتصاددانان کینزی، رواج داشت فضای دوقطبی شدید میان اقتصاددانان کلاسیک و کینزی به وجود آمد. به گونه ای که کینزی ها معتقد به دخالت دولت در اقتصاد بودند و علت مشکلات اقتصادی آن دوره را عدم دخالت دولت مطرح می کردند. در مقابل اقتصاددانان کلاسیک، دخالت دولت در اقتصاد را مشکل اصلی اقتصاد می دانستند و با رویکردی تعادلی به موضوع نوسانات اقتصادی می نگریستند و معتقدبودند که اقتصاد خود به خود به تعادل خواهد رسید. اما بعد از گذشت بالغ بر چند دهه، شباهت های زیادی میان این دو طیف می توان یافت که از جمله آن می توان به پذیرفتن «انتظارات عقلایی» اشاره کرد. اگر چه هنوز هم اختلاف نظرهای بنیادین میان این دو دسته وجود دارد اما می توان مدعی شد که نوعی همگرایی فکری ایجاد شده است.
بدون شک علت اصلی این همگرایی را باید در رویکرد علمی آن ها جست و جو کرد. مثلا در دوره ای که نظریات کینز بر اقتصاد حکمفرما بود و سیاست های اقتصادی به صورت موثر اجرا گردید، این سوال در ذهن کلاسیک ها ایجاد شد که چرا این اتفاق رخ داد. از طرف دیگر، زمانی که در دهه 1960، اقتصاددانان کلاسیک جدید، با فرضیه انتظارات عقلایی بر فضای عمومی اقتصاد حکمفرما شدند، کینزی ها با استقبال از این فرضیه آن را وارد نظریات خود کردند.
اما در فضای اقتصاددانان وطنی، وضع به گونه ای دیگر است. اقتصاددانان داخلی در بسیاری از موارد نمی توانند بر سر یک میز بنشینند و گفت و گو کنند. شاید گواه اصلی این ادعا، همایش هایی است که در دولت های مختلف و با نام های «بزرگترین گردهمایی اقتصاددانان کشور» شکل می گیرد. همایش هایی که در آن به خوبی می توان خلاء حضور اقتصاددانان طیف های مختلف را حس کرد. به طوری که یکی از اقتصاددانان طیف مخالف به این یک دستی افراد شرکت کننده در همایش اخیر این گونه واکنش نشان داد: «چگونه است که یک نفر از مخالفین آقایان چه از اقتصاددانان مجلس چه از دانشگاه های کشور و ... به این همایش دعوت نشده اند و هیچ موضع مخالفی وجود نداشت آیا هیچ نظریه ای مخالف نظر برگزار کنندگان این همایش در کشور نسبت به اقتصاد ایران وجود ندارد». هرچند این اتفاق جدیدی نیست و در دولت های قبل نیز تکرار شده است اما به خوبی می توان فهمید که این قبیل اختلاف نظرها از رویکردهای علمی ایجاد نمی شود. چرا که اگر این گونه بود، نوعی همگرایی را در کشور مشاهده می کردیم.
حال که درک کردیم این اختلاف نظرها ریشه علمی ندارند، باید علت آن را از بحث های سیاسی پیگیری کنیم. یعنی اختلاف نظرهای اقتصاددانان کشور به جای اینکه ریشه در علمشان داشته باشد، بیشتر ریشه در نوع نگاه سیاسی شان دارد. حقیقت تلخی که بیان آن لرزه به اندام انسان می اندازد. برای درک بهتر این مطلب، بد نیست بدانیم که سیاست های اقتصادی دولت آن قدر مهم است که می توان هر گونه تغییرات اجتماعی و اقتصادی را به آن مربوط کرد. مثلا سال های قبل و نوسانات بازار ارز و نبود داروهای وارداتی و خلاصه آن همه مشکل، ریشه در کم کفایتی مسئولان اقتصادی کشور داشت. در این شرایط است که سیاست اتخاذ شده توسط اقتصاددانان دولت بسیار مهم جلوه می کند. فرض کنید، یک پزشک به جای عمل به علم خود، تحت تاثیر فاکتورهای دیگری نظیر احساسات و نگاه سیاسی اش قرار بگیرد. در این شرایط قطعا نمی توان امیدوار به سلامتی آن بیمار بود. خوشبختانه در فضای پزشکی این گونه بحث ها مطرح نیست اما اقتصاد بیمار ایران، سالیان زیادی است که تحت تاثیر نوع نگاه های سیاسی اقتصاددانان است. با تغییر دولت ها اقتصاددانانی پیدا می شوند که براساس خواسته های سیاستمداران نسخه تجویز می کنند. برای مثال، می توان به تزریق وحشتناک نقدینگی در دولت های قبل و حمایت برخی از اقتصاددانان از آن اشاره کرد که هیچ گونه منطق علمی و اقتصادی در پشت آن وجود ندارد.
در نهایت باید گفت چه بخواهیم و چه نخواهیم، علم اقتصاد، علم است. یعنی به خودی خود و صرف نظر از نوع نگاه های سیاسی و ... می توان تجویزهای بهبود دهنده برای هرکشوری داشته باشد اما خطر بزرگ نسخه های از پیش تعیین شده توسط سیاسیون و ارائه آن توسط اقتصاددانان وجود دارد که باید از آن برحذر ماند.
شاید بهترین راهکار برای مقابله با این مسئله، برگزاری نشست های مشترک میان طیف های اقتصادی گوناگون و به نوعی رسیدن به همفکری است. البته انتظار نمی رود که طرفین گفت وگو دست از نظرات خود بردارند اما این هم نشینی ها سبب می گردد که با افزایش انباره دانش اقتصاد در کشور، به حل بیشتر مشکلات اقتصادی مردم بینجامد. شاید در نگاهی جدی تر بشود، فضایی را ترسیم کرد که سیاستمداران دنباله رو اقتصاددانان باشند و نه بالعکس.
جمهوری اسلامی:مفاسد اقتصادی و تخلفات ساختاری
«مفاسد اقتصادی و تخلفات ساختاری»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛
«حداقل این صفرها را حذف کنید» این جمله طنزی است که طی ماههای اخیر و در واکنش به افشای تخلفات و مفاسد اقتصادی رقمهای درشت، میان کاربران شبکههای اجتماعی رد و بدل میشود.
از جنبه طنز این جمله و شوخیهای عامیانه مشابه که بگذریم، چهره تلخ و نگران کننده مفاسد بزرگ اقتصادی سالهای اخیر خصوصاً سالهای واپسین دولت دهم از پس مطایبههای صریح و در لفافه مردم آشکار میشود.
کافی است تنها به اعداد و صفرهایی که جلوی آنان قرار گرفتهاند نگاهی بیندازیم تا ابعاد فسادی که اقتصاد کشور را به آلودگی کشانده است، بیشتر نمایان شود؛ اختلاس 000/000/000/000/3 (سه هزار میلیارد) تومانی، تخلف 000/000/000/22 (22 میلیارد) دلاری و زمینخواری 000/000/000/000/94 (94 هزار میلیارد) تومانی یا اختلاس 000/000/000/000/12 (12 هزار میلیارد) تومانی و... تنها بخشی از تخلفات و مفاسدی است که بزرگی آنها، افکار عمومی مردم ایران را متعجب و متاثر کرده است.
تخلف و فساد آن هم در حوزه فعالیتهای اقتصادی جزو اتفاقات نامحتمل و ناممکن نیست؛ تقریباً تمامی کشورهای دنیا و دولتها و نظامهای اقتصادی حاکم بر آنها، تجربه وقوع تخلفات اقتصادی و مالی را داشته و دارند و از همین لحاظ نیز میتوان گفت تخلفات اقتصادی در ایران مقولهای استثنایی و نامتجانس با فضای کلی حاکم بر اقتصاد دنیا نیست، اما آنچه درباره تخلفات اقتصادی سالهای اخیر موجبات نگرانی و تاسف بیش از حد را فراهم آورده تکرار، فراوانی و ابعاد این تخلفات است.
مفاسدی در حد و اندازه چندین هزار میلیارد تومانی که بررسیها نشان میدهد در دوره زمانی طولانی رخ داده است، مسئلهای به حساب نمیآیند که بتوان به راحتی و سادگی از کنار آنها گذشت.
در چنین شرایطی طبیعی و منطقی است اگر برای ریشهیابی تواتر و تعدد تخلفات صورت گرفته، دست بکار بررسیهای عمیقتر همهجانبه شویم چرا که وقوع چنین مفاسدی آنها را از زمره تخلف فردی و با انگیزه ثروتاندوزی صرف فراتر میبرد و باید به ریشههای سیاسی اقتصادی و ارتباطات ناسالم متخلفات به برخی اجزای ناسالم در ساختار حاکم توجه کرد.
در تحلیل تخلفات رخ داده در سالهای واپسین دولت دهم میتوان به سه عامل مهم توجه کرد تا با تفکیک آنها از یکدیگر تصویری روشنتر و شفافتر از آنچه در ساختار اقتصادی – سیاسی رخ داده به دست آید.
الف – یکی از عواملی که زمینه ساز بروز تخلف و ایجاد روابط ناسالم اقتصادی میشود، اتخاذ تصمیمات نادرست و سیاستگذاریهای غیرمنطقی توسط نهادهای مسئول است. به عنوان مثال اتخاذ رویکردهای دستوری و سرکوب قیمتی در حوزه بانکی که عملاً به ایجاد صف و رانت برای دسترسی به منابع ارزان شده بانکی انجامید، یکی از این نمونه تصمیمات نادرستی بود که در سالهای فعالیت دولتهای نهم و دهم، زمینه ایجاد رانت و تخلفات بانکی را فراهم آورد. طبیعی است که عرضه هر کالا و خدمتی ارزانتر از قیمت واقعی و با بهای تصنعی، تقاضا برای آن کالا یا خدمت را افزایش میدهد. چنین اتفاقی برای تسهیلات بانکی رخ داد آن هم پس از اینکه دولت به صورت دستوری و غیرطبیعی نرخ سود تسهیلات بانکی را کاهش داد. بدیهی است صفهای طولانی برای دریافت این تسهیلات شکل بگیرد و عدهای نیز برای جلو زدن از این صف به برقراری روابط اقتصادی ناسالم و فاسد کردن عوامل اجرایی دست بزنند. مرور روند برخی از تخلفات سالهای اخیر به روشنی نشان میدهد که این مفاسد تا حدود زیادی معلول همین رویه نادرست بوده است.
ب – حذف و تضعیف نظارت و متولیان آن همواره یکی از علل بروز فساد و تخلف است. این اتفاق نیز متاسفانه در سالهای گذشته توسط خود دولت رخ داد. شخص رئیس دولت نهم سازمان مدیریت و برنامهریزی را منحل کرد و به این ترتیب یکی از اصلیترین نهادهای برنامهریزی و نظارت بر عملکرد مالی دستگاههای دولتی و به تبع آن فعالان اقتصادی مرتبط با آنها را عملاً از بین برد. بدیهی است در این وضعیت احتمال ایجاد رانت و تخلف افزایش مییابد.
ج – اگر دو عامل مورد اشاره در فوق، عواملی سیستماتیک به حساب میآیند، تخلفات عجیب و گستردهای که با تشدید تحریمها و به بهانه دور زدن محدودیتها رخ داد، از مصادیق تخلفات فردی است. بابک زنجانی، نمونه بارز چنین نوعی از تخلف است که با سوءاستفاده از شرایط تحریم و با حمایت برخی مسئولان توانست آزادی عملی فراوانی برای انجام تخلفات بزرگ به دست بیاورد.
همان گونه که گفته شد، تخلف و فساد اقتصادی مقولهای نیست که کشور ما تنها قربانی آن باشد و نمونههای فراوانی در سایر کشورها دارد ولی نکتهای که کشورها و نظامهای سیاسی و حاکمیت را در کشورهای مختلف در مقوله تخلف و فساد اقتصادی از یکدیگر متمایز میکند، نوع برخوردی است که حاکمیت و به صورت خاص دستگاه قضایی هر کشور با متخلفان اقتصادی انجام میدهد. به این دلیل است که دلسوزان و علاقمندان نظام اسلامی همواره خواستار برخورد جدی، قاطع، هوشمندانه و سریع دستگاه قضایی جمهوری اسلامی با تخلفات اقتصادی بوده و هستند چرا که تحقق و اعتلای شعار نظام اسلامی در پیاده سازی عدالت، در گروی برخورد جدی، سریع و شفاف دستگاه قضایی این نظام با متخلفان است. خوشبختانه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی طی سالهای اخیر و در جریان تخلفات اقتصادی کشف شده، تمام توان و تلاش خود را برای اجرای دقیق عدالت بکار گرفته است اما واقعیت این است که ابعاد و تعداد تخلفات آنچنان است که برای ایجاد آرامش افکار عمومی جریحهدار شده از این تخلفات باید سرعت، دقت و توان بیشتری به خرج داد چرا که انتظار مردم، تناسب برخوردها با اندازه تخلفات است. امید میرود دستگاه قضایی بتواند این انتظار کاملاً منطقی افکار عمومی را برآورده نماید.
رسالت:صیانت از جمهوریت نظام
«صیانت از جمهوریت نظام»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛1- شورای نگهبان یک نهاد مقدس و ارزشمند در نظام جمهوری اسلامی است. براساس اصول 91 و 99 قانون اساسی، شورای نگهبان صیانت از اسلامیت و جمهوریت نظام را برعهده دارد. شاید در نگاه اول موضوع ماموریت صیانت از اسلام مهمتر از موضوع صیانت از جمهوریت نظام باشد. اما با کمی دقت معلوم میشود ماموریت دوم اگر اهمیتش بیشتر از ماموریت اول نباشد، کمتر از آن هم نیست چرا که اگر خدای ناکرده مجلس بخواهد قوانینی تصویب کند که برخلاف اسلام باشد، حوزههای علمیه و از همه مهمتر مردم مسلمان پا به میدان میگذارند و اجازه چنین انحرافی را نخواهند داد.
اما صیانت از جمهوریت نظام اینگونه نیست چرا که اگر شورای نگهبان به مثابه دژی برای صیانت از آرای مردم و از همه مهمتر صیانت از شرایطی که باید انتخابشوندگان داشته باشند،
در نیاید، جمهوریت نظام میل به سلطنت و دیکتاتوری خواهد کرد، و اکنون بسیاری از نظامهای جمهوری وجود دارد که طعم اصلی آنها دیکتاتوری و سلطنت با زرورق جمهوری است.
2- شورای نگهبان طی سه دهه گذشته در صیانت از آرای مردم و پاسداری از جمهوریت نظام راه پرفراز و نشیبی را طی کرده است. اوج این فداکاری و نگاهبانی از سلامت جمهوریت نظام، تصویب قانون نظارت استصوابی است.
تصویب قانون نظارت استصوابی یک دستاورد سترگ در فهم صیانت از جمهوریت نظام است. برخی میخواستند اعضای شورای نگهبان به شکل صوری به وظایف سنگینی که در اصل 99 دارند عمل کنند و خود را وارد ماجرای مبارزه با دیکتاتورها و دزدان رای ملت و خائنین به جمهوریت نظام نکنند. آنها میخواستند از شورای نگهبان یک قبه نور بسازند که بدون اینکه خود را وارد ماجراهای تلخ انتخابات بکند همچنان نورانیت خود را حفظ کند.
بحث احراز صلاحیتها برای ورود به نهادهای انتخابی مهم است. اگر کسانی که التزام به اسلام و نظام و قانون اساسی نداشته باشند بخواهند وارد سلسله مراتب قدرت در جمهوری اسلامی شوند از درون، جمهوریت و اسلامیت نظام را میپوسانند و از حیّز انتفاع ساقط میکنند.
کسی که عدالت نداشته باشد و بخواهد در سلسله مراتب قدرت در جمهوری اسلامی که پایه اصلی آن روی عدالت بنا شده، وارد شود، نظام را به سمت ستم و ستمگری میبرد و از مشروعیت مردمی و الهی میاندازد. این یعنی پوسیدگی از درون!
منفذ ورودی دشمن در حاکمیت از همین نقطه شروع میشود. به همین دلیل شورای نگهبان همواره مورد بغض و کینه و عداوت و خصومتورزی دشمن بوده است و عدهای هم در داخل همیشه هیزم این آتش دشمنی را تدارک میدیدند.
کسی که نماز نمیخواند – و اگر میخواند زن و بچه او حاضر نیستند به او اقتدا کنند- آیا میتواند در سلسله مراتب قدرت در جمهوری اسلامی، مستظهر به رای ملت باشد؟ کسی که در پنهان شراب میخورد و مرتکب معصیت کبیره و صغیره میشود چگونه میتواند در سلسله مراتب قدرت بخشی از جمهوریت نظام باشد؟
اینها کسانی هستند که از فیلتر شورای نگهبان در اثر فقد اطلاعات و دقتهای نظارتی رد میشوند. اینها تهدید برای جمهوریت نظام هستند اما تهدید بالاتر آن است که کسانی که در نهادهای امنیتی، انتظامی و قضائی پروندههای فساد اخلاقی، فساد سیاسی یا فساد مالی دارند بیایند با زیر پا گذاشتن نظارت استصوابی وارد نهادهای انتخابی شوند، و یک جریان نیرومند در داخل و خارج آتش تهیه بر سر نهاد مظلوم شورای نگهبان بریزد و آنها را منفعل کند تا اجازه دهند آنها از سد احراز صلاحیتها عبور کنند و در معرض رای ملت قرار گیرند. این جریان فشار در داخل و خارج میخواهد جمهوریت نظام را از درون بپوساند و آن را در معرض نفوذ نوکران اجنبی و سرویسهای امنیتی دشمن قرار دهد.
این رویکرد چه خطری را به ما گوشزد میکند؟ ضعف نظارت استصوابی قبل و بعد از انتخابات! در این ضعف حقوق ملت ضایع میشود و جمهوریت نظام آسیب میبیند.
مصلحت سنجی در تایید صلاحیتها کار درستی نیست، نتیجهاش این میشود که یک مشت قالتاق از مسیر نهادهای انتخابی به نهادهای انتصابی راه یابند و حقوق ملت را ضایع کنند. این خیانت به ملت و خون شهداست. این آغاز سیر از جمهوریت نظام به سلطنت و دیکتاتوری است.
شورای نگهبان با شش فقیه برجسته و عادل و شش حقوقدان منتخب مجلس، عالیترین و مطمئنترین نهاد برای صیانت از آرای ملت چه قبل از انتخابات، چه حین برگزاری انتخابات و چه بعد از انتخابات است. فقط این نهاد میتواند از «حقالناس» در انتخابات صیانت کند. ما در طول تاریخ اسلام و تشیع نداریم محکمهای با چنین تجمیعی از قضات بلندپایه در خصوص یک موضوع اجتماعی و سیاسی داوری کند. یک قاضی مجتهد برای داوری در امری کافی است که اگر او به حکم رسید همه باید از آن متابعت کنند و احدی نمیتواند طبق شرع مقدس اسلام برخلاف آن حکم، حرفی بزند. حالا که محکمهای مثل شورای نگهبان متشکل از 6 فقیه و
6 حقوقدان داریم به مراتب اولی کسی نباید در این تردید کند که آنها قیامت خود را به دنیای کسی نمیفروشند و در مسیر صیانت از آرای ملت هستند.
3- از اول انقلاب تاکنون ما با جریانی روبهرو هستیم که مجهز به یک منطق فاسد هستند و می گویند؛
1- ما پیروز انتخابات هستیم، شکی در آن نیست.
2- اگر ما را پیروز اعلام نکردند حتما تقلب شده است. نیازی نیست ما که مدعی تقلب هستیم دلیلی برای آن بیاوریم لذا از طریق نهادهای قانونی عمل نمیکنیم بلکه کف خیابان تکلیف این ادعا را روشن میکند.
3- ما نهادی به عنوان شورای نگهبان را قبول نداریم، لذا کمیته صیانت از آراء تشکیل میدهیم، رای کمیته صیانت فقط موید نتایج انتخابات است. چون در هر صورت ما پیروزیم. لذا آنها نظارت استصوابی را از شورای نگهبان گرفتند دادند به «کمیته صیانت»!
براساس این سه منطق میآیند در انتخابات شرکت میکنند. کارنامه انتخاباتی و تبلیغاتی آنها همین را نشان میدهد. اوج کارکرد این منطق در فتنه 88 رخ داد.
اینکه چرا در سال 84 به خیابان نریختند برای اینکه اولا: مجریان انتخابات خود آنها بودند، ثانیا: لشکر اردوکشی خیابانی آنها به صف نبود، ثالثا: سرویسهای دشمن تدارک شورشهای خیابانی را به لحاظ لجستیک سخت و نرم نداشتند.
اما در فتنه 88 تمام ابزار سخت و نرم را مهیا کردند و قبل از پایان رایگیری و آغاز شمارش آراء، خود را پیروز انتخابات اعلام کردند. شورای نگهبان چون سدی در برابر این خیانت ایستاد، مردم هم مانند کوه در برابر این دیکتاتوری قیام کردند و حماسه حضور تاریخی ملت در 9 دی سال 88 باید به نام روز صیانت از جمهوریت نظام در تاریخ ایران ثبت شود.
جالب است تهدید علیه جمهوریت نظام توسط کسانی صورت میگیرد که پرچمدار لیبرالیسم در ایران هستند و دموکراسی و آزادی را به صورت چماقی بر سر ملت ایران نگه داشتهاند و از آن به عنوان پیراهن عثمان در جنگ جمل، علیه امام و انقلاب و اسلام استفاده میکنند.
تاریخ ایران و بویژه انقلاب نشان داده است دیکتاتوری لیبرالها خطرناکتر و خیانتبارتر و جنایتآمیزتر از هر نوع دیکتاتوری است.
فقط کارنامه مصدق را در دوران کوتاه پس از 30 تیر نگاه کنید. خیلی دوتر نرویم؛ خیانت بنیصدر و منافقین را در کشتار 17 هزار نفر از مردم مظلوم ایران و شهادت 72 تن از بلندپایگان کشور در هفتم تیر و شهادت رجایی و باهنر و شهدای محراب را نظاره کنید، کشف خواهید کرد جنس دیکتاتوری خروج از جمهوریت نظام و آرای ملت چه جنسی است.
فتنهگران وقتی در سال 88 در 9 دی در کف خیابان شکست خوردند نماینده به آمریکا فرستادند که دیگر کاری از ما ساخته نیست. تنها راه، تشدید تحریمهاست. باید به ملت فشار بیاورید چون پشت به ما کردند! لذا از ملت انتقام گرفتند و در صدور قطعنامه 1929 شورای امنیت مشارکت کردند.
4- پنجشنبه گذشته همایش اصلاحطلبان «خوشخیم» برگزار شد. برخی از سخنرانان باز بر طبل بیمهری به شورای نگهبان و نظارت استصوابی کوبیدند و عَلَم صیانت از آراء را برافراشتند. همین جماعت گاهی در پیامها و بیانیهها و قطعنامهها حول و حوش همین واژگان سیر و سلوک میکنند. در این همایش از رفع حصر کروبی و موسوی (به عنوان دشمنان اصلی جمهوریت نظام) سخن گفتند. اینها «خوشخیمها»ی اصلاحات بودند. «بدخیمها»ی اصلاحات که اکنون سر در آخور سفارتخانههای خارجی دارند و گاهی از بیبیسی و رسانههای اجنبی با انقلاب سخن میگویند، حساب دیگری دارند.
کار اصلی آنها این است که صورت رقابت را در داخل، از صفبندی معتقدین به نظام و انقلاب خارج کنند و دست سرویسهای امنیتی دشمن را در تدارک یک نبرد نرم با ملت باز نگه دارند. آنها پای مداخله بیگانگان به رقابتهای داخل را باز میکنند تا در پرتو یک انتخابات، استقلال کشور را آن هم به ثمن بخس به فروش بگذارند. هیچ تقیهای هم نمیکنند که بیگانگان پشت سر آنها از آنها حمایت مینمایند، حتی به آن افتخار هم میکنند.
شورای نگهبان به عنوان اصلیترین نهاد نگهبان جمهوریت نظام باید خیلی هوشیار باشد.
عدهای با نقاب و بینقاب میخواهند آرای ملت را سرقت کنند و اگر ملت هم دست آنها را خواند، با سناریوی دروغ تقلب، اساس جمهوریت در نظام را به هم زنند. انقلاب ونظام از یک سوراخ نباید چند بار گزیده شود. در همایش اصلاحطلبان یکی از سخنرانان به این نکته توجه داشت و گفت:«انتخابات آینده از دوقطبیهای انقلاب اسلامی خواهد بود»، اما هیچ تضمینی برای این سخن نداد. خود او میداند که ارتش رسانهای غرب پشت چه قطبی در ایران وجود دارد و این قطب در انتخابات 88 چه بلایی سر جمهوریت و اسلامیت نظام آورد.
آنها شورش را به دستور جین شارپ و جرج سوروس از شعار «رای مرا پس بده» شروع کردند و به شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است» ختم کردند.
این یعنی راهبرد در هم شکستن «جمهوریت» نظام برای تیر خلاص زدن به «اسلامیت» نظام! یعنی راهبرد 30 ساله آمریکا در مقابله با انقلاب اسلامی. ما از اصلاحطلبان «بدخیم» ناامید هستیم، باید ببینیم اصلاحطلبان «خوش خیم» در انتخابات آینده چگونه میخواهند از راهبرد آمریکا فاصله بگیرند و رقابت را داخل انقلاب تعریف کنند. هوشیاری شورای نگهبان و مهارت دولت در اجرا، ضامن صیانت از جمهوریت و اسلامیت نظام در انتخابات آینده خواهد بود.
قدس:قنیطره آغاز حرکت به سمت الجلیل
«قنیطره آغاز حرکت به سمت الجلیل»عنوان یادداشت رو روزنامه قدس به قلم صادق مهدی شکیبایی است که در آن میخوانید؛حمله بالگردهای صهیونیستی به تجمع نیروهای حزب ا... لبنان در منطقه «قنیطره» در خاک سوریه و شهادت 6 تن از اعضای این جنبش در عصر یکشنبه اگرچه در نوع خود بی سابقه نبود اما به واسطه زمان و مکان عملیات، تحول عظیمی در صحنه رویارویی جبهه مقاومت با اشغالگران صهیونیستی محسوب می شود.
عملیات یکشنبه شب بالگردهای صهیونیستی علیه مجاهدان حزب ا... از حیث زمانی، چند ساعتی پس از سخنرانی سید حسن نصرا... دبیرکل حزب ا... لبنان صورت گرفت که در آن وی «سرفصلهای سیاستهای مقاومتی این جنبش برای مرحله آینده» را تبیین کرد. در این سخنرانی، دبیرکل حزب ا... به بیان راهبرد این جنبش در مرحله آینده و در مقابله با چالشهای داخلی و منطقه ای پیش روی لبنان پرداخت. از جمله اشاره آقای سید حسن نصرا... به چالش تهدیدآمیز و مشترک تروریستهای تکفیری و اسراییل بود که در آن وی آمادگی مجاهدان این جنبش برای مقابله با این تهدید حتی در درون فلسطین اشغالی را اعلام کرد. سید مقاومت به طور مشخص از «الجلیل» در شمال فلسطین اشغالی و بعد از «الجلیل» نام برد. حضور عناصر حزب ا... در منطقه «قنیطره» در چند کیلومتری «الجلیل» آن هم ساعاتی پس از سخنرانی دبیرکل این جنبش در واقع پیام روشنی برای مقامهای تل آویو دارد مبنی بر اینکه مجاهدان حزب ا... دستور رهبر و پیشوای خود را نصب العین قرار داده و در حال فراهم کردن مقدمات انتقال درگیری به درون مرزهای ادعایی اسراییل هستند.
علاوه بر این، حمله صهیونیستها در شرایطی صورت گرفت که نتانیاهو نخست وزیر اسراییل با دو چالش داخلی و خارجی مواجه بود. چالش خارجی او عدم همراهی اروپا با سیاستهای تل آویو در بحث مربوط به ادامه حمایت از تروریستهای حاضر در سوریه از یک سو و سقوط مواضع این تروریستها در منطقه «قنیطره» به دست ارتش سوریه و حزب ا... از دیگر سو است. بی شک نقشی که عناصر تروریستی «النصره» و «داعش» در جغرافیای امنیت ملی اسراییل ایفا می کنند از جایگاه حیاتی برای «تل آویو» برخوردار است چه اینکه حذف این نقش آفرینی در درون سوریه به معنای انتقال بحران از خاک سوریه به داخل سرزمینهای اشغالی فلسطین و به بیانی به درون جغرافیای امنیت ملی اسراییل خواهد بود.
نکته مهم بُعد مکانی عملیات «قنیطره» است. استان «قنیطره» به لحاظ جغرافیایی در مجاورت بلندیهای اشغالی جولان سوریه و نزدیک به مناطق اشغالی فلسطین است. این منطقه در نزدیکی «درعا» و مرزهای اردن از یک سو و از سوی دیگر مشرف به مرزهای جنوبی لبنان است. علاوه براین«قنیطره» متصل به منطقه غوطه غربی است که دروازه دمشق از سمت جنوب محسوب می شود. همان جایی که گروههای تروریستی و رژیم صهیونیستی ناامیدانه منتظرند با ایجاد خط امدادی از مرزهای اردن و فلسطین اشغالی آخرین عملیات آزادسازی پایتخت سوریه را به زعم خود انجام دهند. چنین منطقه ای با این حد از اهمیت استراتژیک در هفته های اخیر صحنه تاخت و تاز ارتش و نیروهای حزب ا... لبنان بود و مواضع گروههای تروریستی بخصوص در تپه های معروف منطقه از وجود آنها پاکسازی شد. حضور حزب ا... لبنان در این میدان حساس با علم به عمق اظهارات سید حسن نصرا... هشداری است به رژیم صهیونیستی که میدان «قنیطره» می تواند ایستگاه آغازین حرکت به سمت «الجلیل» در درون سرزمینهای اشغالی فلسطین باشد بویژه اینکه حالا با زخمی که این حزب از ورای شهادت یادگار حاج رضوان و سایر مجاهدان رهایی قدس بر پیکر دارد برای عملی شدن ورود به «الجلیل» و بعد از «الجلیل» انگیزه لازم مهیا شده است. از این رو، میدان «قنیطره» همانند میادین انقلاب بیداری کشورهای عربی (میدان التحریر، لولوء و...) که سکوی اسقاط نظامهای خودکامه شد، می تواند به منزله ایستگاه حرکت نهایی به سمت پایان اشغالگری اسراییل باشد. بی شک حزب ا... لبنان مکان شهادت بهترین یادگاران نهضت خمینی(ره) را از یاد نخواهد برد.
سیاست روز:رسوا همیشه رسواست
«رسوا همیشه رسواست»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛ بازی دوگانه غرب در برابر تروریسم به دغدغههای جهانی مبدل شده است که نتیجه آن نیز آگاهی جهانی از واهی بودن ادعاهای بشردوستانه این کشورها است. تروریسم خوب و بد واژهای است که غرب از آن به کرات استفاده میکند.
تروریسمی که تامینکننده منافع غرب باشد تروریسم خوب است که محور آن را نیز کشتار بشریت و ویرانسازی سرزمینها برای تحقق استعمار تشکیل میدهد. تروریسم بد نیز تروریسمی است که تهدیدکننده منافع غرب باشد که البته در این تعریف جریانهای مقاومت که در برابر غرب ایستادگی میکنند نیز به عنوان تروریست معرفی میشوند که حذف آنها ضروری است.
نمود عینی این رفتار را در واکنش کشورهای غربی در قبال حوادث پاریس و نیز حمله هوایی رژیم صهیونیستی به مبارزان با تروریسم در منطقه القنیطره سوریه میتوان مشاهده کرد. در حالی که منابع خبری از حمله تروریستی به نشریه «شارلیابدو» و چند گروگانگیری در پاریس خبر دادند محافل رسانهای و سیاسی اروپا و آمریکا شدیدترین واکنشها را به این حوادث داشته و چنان وانمود کردند که گویی امنیت جهان تهدید شده است. حلقه تکمیلی این نمایش را برگزاری راهپیمایی به اصطلاح مقابله با تروریسم در پاریس تشکیل میداد که مقاماتی از برخی کشورهای عربی و حتی صهیونیستها که پدر تروریسم هستند، در آن حضور داشتند.
چند روز از آن حادثه نگذشته بود که رژیم صهیونیستی جمعی از اعضای حزبالله را که برای مقابله با تروریستهای النصره در منطقه القنیطره بودند، هدف قرار داده و آنها را به شهادت رسانده است. این اقدام از یک منظر قابل توجه است و آن هدف گروه حزبالله در این منطقه است.
جهانیان اذعان دارند که ماموریت آنها شناسایی جایگاه گروه تروریستی النصره در این منطقه و عملیات علیه آنها بوده است. اقدامی که میتوانست گامی مهم در برقراری امنیت در منطقه باشد. اقدامی که رژیم صهیونیستی صورت داده شامل هدف قرار دادن مبارزان با تروریستها بوده است که میتوان از آن به عنوان تروریسم دولتی در حمایت از تروریسم یاد کرد.
به عبارتی از یکسو رژیم صهیونیستی خود محور تروریسمپروری است و از سوی دیگر اقدام آنها در حمایت از تروریستها در منطقه بوده است. بر این اساس هر کشوری که ادعای مبارزه با تروریسم را دارد باید ضمن محکومسازی تجاوز رژیم صهیونیستی بر حمایت از حزبالله و مقاومت منطقه در مبارزه با تروریسم تاکید نماید حال آنکه کشورهای غربی راه سکوت در پیش گرفته و عملا به حمایت از جنایات رژیم صهیونیستی و تروریسم دولتی آن پرداختند که واهی بودن ادعای مقابله آنها با تروریسم را آشکار میسازد.
جوان:مثل مردم ایران با امریکا راه بروید!
«مثل مردم ایران با امریکا راه بروید!»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان است که در آن میخوانید؛یک هفته پس از قدم زدن جناب ظریف با همتای امریکاییاش در خیابانهای ژنو، ایشان را به تأمل در دو نکته فرا میخوانیم:
1- وزیر محترم خارجه به خوبی میداند که در مذاکرات پیش رو با طرف امریکایی نباید رفتارهای مشخصی از خود بروز دهد که افکار عمومی جهانیان به ویژه ملتهای آزادیخواه و ضدامپریالیستی، آن رفتارها را در تضاد و تقابل با آرمانها و شعارهای انقلاب اسلامی ببیند. قدم زدن با کری چه تأثیری و چه هدف مشخصی میتواند در مذاکرات هستهای داشته باشد، آن هم در حالی که تصاویر قدم زدن ایشان هنوز از صفحات خبرگزاریها و نشریات پاک نشده و در کنار تصاویر توهین فرهنگ غرب به پیامبر مسلمانان و به شهادت رسیدن پاسداران و فرماندهان حزبالله به دست سگ منطقهای امریکا قرار گرفته است. این جز دهنکجی به خودی چه چیز دیگری است؟!
آقای ظریف را ارجاع میدهیم به سخنان 22 مرداد امسال رهبر انقلاب که خود مستمع مستقیم آن بوده است. رهبر انقلاب در تبیین ضررهای ناشی از مذاکره با امریکاییها فرمودند: «این کار ما را در افکار عمومی ملتها و دولتها به تذبذب متهم میکند و غربیها با تبلیغات عظیم خودشان، جمهوری اسلامی را دچار انفعال و دوگانگی جلوه میدهند. همچنین ضرر دیگر نشست و برخاست با امریکا ایجاد زمینه برای طرح توقعات جدید از سوی آنهاست.»
چه فایدهای از این قدم زدن به دست آمد، در حالی که معاون آقای ظریف پس از آن، مذاکرات را «فرسایشی، کند، با اختلافات عمیق و تأکید دو طرف بر حرفهای قبلی» توصیف میکند و خود آقای ظریف هم پس از پنج روز سکوت، آنگاه که در مترو به قول خودش در میان خبرنگاران گیر میافتد، جز اینکه «ایران آماده است مذاکرات سریعتر و حتی در بهمن پایان پذیرد» حرف تازه و نتیجهبخشی نداشته باشد. حتی توضیحی که وزیر خارجه محترم درباره قدم زدن با کری میدهد، بیشتر به یک شوخی شبیه است: «جلسه طولانی و جدی بود. نیاز بود به شکل دیگری ادامه پیدا کند. این اقدامات در دیپلماسی امری کاملاً طبیعی است(!) هتل حیاط یا فضای باز نداشت و با توجه به حضور خبرنگاران در مقابل هتل این مسئله به شدت از سوی رسانهها مورد پردازش و انتقاد قرار گرفت(!) به هر حال رسانهها از چنین مسائلی استقبال میکنند و میپسندند(!؟) حرکتی که انجام گرفت صرفاً برای این بود که مذاکرات از حالت نسبتاً تنشآلودی که پیدا کرده بود خارج شود و با هوای پاک، فضای مذاکرات تا حدودی تغییر کند.»
آقای ظریف! این رسانهها نبودند که قدم زدن شما با کری را «به شدت» نقد کردند یا پسندیدند بلکه این اعتراف شما تأکید بر اهمیت اقدامی است که با آگاهی از واکنش رسانهها انجام دادید و اگر چه مدعی هستید که «پیشنهادی از سوی هیچ یک از دو طرف برای پیادهروی وجود نداشت» اما نمیتوان حدس زد که شما و کری، یکدیگر را ناگهانی در خیابانهای ژنو پیدا کردید و بالاخره آن «هوای تازه» خیابان هم شوخیترین بخش ادعاهای شماست که نیازی به توضیح ندارد.
2- روزنامه جوان پس از مشاهده تصاویر قدم زدن شما و کری، قصد داشت شما را به یاد سخنان رهبر انقلاب بیندازد که نگران تذبذب رفتاری مسئولان نظام و تیم مذاکرهکننده بودند اما ترجیح داد دست نگه دارد تا مبادا انتقاد در آن زمان، بهانهای به دست دهد که دستاوردهای آن قدم زدن به خاطر انتقاد رسانهها بر باد رفته تلقی شود اما حالا که از دستاوردی سخن به میان نیاوردید و بیشتر به شوخی گذراندید، یادآور میشود که شما نماینده یک مکتب هستید، نه یک مأمور دولتی که امروز آمده و فردا میرود، پس تلاش کنید هم در کلام و هم در رفتار نماینده عقیده مردم مسلمان ایران باشید و با امریکا نه آنطور که خود میپسندید، بلکه آنطور که ملت ایران میخواهد، راه بروید. این قدم زدن شما با همتای امریکایی شاید به حسب آمار «دومین رفتار نابجا» پس از آن گفتوگوی طولانی در نیویورک تلقی شود اما نباید منتظر صمیمیت بیشتر شما با کری و تکرار آن باشیم.
3- حضور وزیر خارجه ایران در فرانسه همزمان با توهین مجدد فرانسویها به پیامبر اعظم(ص) یک «کجخلقی دیپلماتیک» محسوب میشود. امام در قضیه سلمان رشدی و پس از فراخوانی سفرای غربی از تهران فرمودند: «گمان میکنید ما به خاطر بازار مشترک (اتحادیه اروپا) و اقتصاد از کنار اهانت به مقدساتمان میگذریم.» بنابر این حضور شما در فرانسه نوعی بیاعتنایی افکار عمومی ایرانیان به توهین به پیامبر(ص) تلقی شد. کاش این اتفاق نمیافتاد. زمانشناسی نمیتواند بخشی از حافظه یک دیپلمات نباشد.
حمایت:جرقه در انبار باروت
«جرقه در انبار باروت»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر اصغر زارعی است که در آن میخوانید؛اقدام چند روز پیش رژیم صهیونیستی در حمله به نیروهای مقاومت، بار دیگر ثابت کرد که این رژیم جعلی به هیچیک از قوانین و مقررات بین الملل پایبند نبوده و برای دستیابی به منافع نامشروع خود، حاضر است تمام معاهدات و میثاقهای جهانی را زیر پا بگذارد. برای چندمین بار به بهانه های مختلف، ارتش رژیم صهیونیستی به خاک یک کشور مستقل تجاوز کرد و در اقدامی تروریستی، تعدادی از فرماندهان و رزمندگان حزبالله لبنان را به شهادت رساند. این اقدام جاهلانه رژیم جعلی اسرائیل، بازتاب های گسترده ای در رسانه های بین المللی داشت و ابعاد این حمله از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گرفت. هر چند سران تلآویو بارها ترس خود از اقدامات تلافی جویانه حزب الله را به زبان آورده اند، اما اقدام نابخردانه آنان آثاری عمیقتر از آنچه که تصور می شود به همراه دارد.
به اذعان سران رژیم اشغالگر، قدرت بازدارندگی و توان نظامی مقاومت اسلامی لبنان از جنگ 33 روزه سال 2006 تا به امروز آنچنان افزایش یافته است که تابستان سال گذشته یکی از شاخص ترین اعترافات ارتش اسرائیل را شاهد بودیم. در شهریور ماه سال 92 تنها چند روز پس از اظهارات ژنرال «یئیر گولان» فرمانده منطقه شمالی ارتش رژیم صهیونیستی درباره اینکه حزب الله لبنان بیش از صد هزار موشک دراختیار دارد، سرتیپ «نوعم تیفون» یکی دیگر از فرماندهان ارتش این رژیم تاکید کرد که حزب الله هشتمین رتبه را از لحاظ قدرت موشکی در سطح جهان داراست.
وی تاکید کرد حزب الله با استفاده از زرادخانه موشکی خود میتواند از 200 پایگاه و روستا در جنوب لبنان، مواضع رژیم صهیونیستی را هدف قرار داده و فلج کند و تصریح نمود این رژیم نمی تواند روزها و هفتهها، حملات موشکی حزب الله را تحمل نماید. از سوی دیگر، به اقرار روزنامه انگلیسی «گاردین»، در صورت جنگ با حزب الله، مجموعه ضد موشک های میان برد موسوم به «گنبد آهنین»، قدرت حفاظت از شهرها و اماکن مسکونی را نخواهد داشت چون این مجموعه فقط برای حفاظت از پایگاه های حساس نظامی از جمله فرودگاه های نیروی هوایی و تعدادی از مراکز استراتژیک مانند نیروگاه های تولید انرژی و برق در نظر گرفته شده است. توان نظامی حزب الله آنگونه است که حتی بازوی نظامی اتحادیه اروپا (ناتو) در مردادماه سال جاری از این گروه مقاومت هوشمند، با تعبیر «کسی نمیتواند در برابر حزب الله بایستد» یاد می کند. تنها یک روز پس از شهادت رزمندگان حزب الله روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونوت نوشت: در جنگ بعدی میان حزبالله و رژیم صهیونیستی، تلآویو قادر نخواهد بود مانع ورود حزبالله به الجلیل شود و هشدار می دهد که پاسخ به جنایت چند روز پیش اسرائیل به زودی داده خواهد شد.
اشاره فرمانده مقتدر سپاه پاسداران در پیام تسلیت به مناسبت شهادت رزمندگان مقاومت مبنی بر اینکه «صهیونیستها باید منتظر صاعقههای ویرانگر باشند آنها در گذشته ظهور خشم ما را دیدهاند» نیز هشداری شدید در کنار توانایی های چشمگیر حزب الله به سران متوهم صهیونیست است. اظهارات سران حماس و جهاد اسلامی فلسطین در محکومیت شدید این اقدام، وزنه دیگری به نفع کفّه مقاومت در منطقه است. حزب الله نشان داده است که همیشه بهترین زمان را برای تلافی انتخاب می کند و عجلهای برای مقابله به مثل ندارد ولی حمله متقابل، حتمی است و بدون شک انجام خواهد شد. جدای از توان نظامی- تهاجمی و سایه تهدیدات جدّی مقاومت اسلامی لبنان، این حمله آثاری منفی به جهات نظامی، امنیتی، عملیاتی و اجتماعی برای رژیم اشغالگر خواهد داشت. پس از این حمله، ارتش اسرائیل در منطقه جولان و کشتزارهای اشغالی شبعا به حالت آماده باش درآمده است که حضور تعداد زیادی سرباز صهیونیست در مرزها برای حزب الله به منزله اهداف ثابت و سهل الوصول برای شکار است.
برخلاف حزب الله که از عملیات چریکی و جنگ های نامنظم بهره می برد، ارتش صهیونیستی همواره با ترکیبی کلاسیک به میدان می آید که همین آرایش در جنگ 33 روزه باعث شکستی تاریخی برای ارتش اسرائیل گردید که سران آن به تلخی به آن اذعان کردند. با نگاهی به آثار امنیتی این حمله، شاهدیم که این روزها موجی از وحشت و ناامنی سراسر اسرائیل را فرا گرفته است. بعد از اعلام این خبر بود که رسانه های اسرائیلی با وحشت از عواقب این حمله سخن گفتند که به زودی پاسخ محکمی از سوی حزب الله و مقاومت علیه اسرائیل دریافت خواهند کرد، به طوری که کانال 10 رژیم صهیونیستی اعلام کرد: سال های آرام در مرزهای شمالی اسرائیل به دنبال این اقدام ارتش اسرائیل پایان یافته و باید منتظر ورود نیروهای حزب الله به عمق الجلیل باشیم.
شهرک نشینان در مناطق شمالی اراضی اشغالی نزدیک مرز لبنان، دچار ترس و وحشت شده اند و کابینه ائتلافی نتانیاهو در دستوری به سفارتخانههای اسرائیل در سراسر جهان، خواستار افزایش تدابیر امنیتی در سفارتخانه ها شده است و به آنها دستور داده شده که سطح تدابیر امنیتی را افزایش دهند و در حال آماده باش به سر ببرند. این حمله، همچون تهاجم خونین به غزه که موجب پاسخ قاطع رزمندگان فلسطینی و در نتیجه مهاجرت معکوس و فرار شهروندان صهیونیست ها به کشورهای دیگر گردید، یقیناً آثار اجتماعی و اقتصادی دردناکی برای سردمداران رژیم جعلی خواهد داشت.
تجربه نشان داده است که مردم سرزمین های اشغالی بنا به فرموده رهبر انقلاب برای آقایی کردن به اسرائیل مهاجرت کردهاند و تحمل تهدید، ترس و وحشت را ندارند. در نتیجه با وحشت حاکم در روزهای اخیر، دولت نتانیاهو باید شاهد روند مهاجرت معکوسی باشد که عاجزانه و مزورانه سعی کرد با حضور در صف اول راهپیمایی صلح پاریس و دعوت یهودیان به اقامت در اسرائیل، آنان را به مهاجرت در سرزمینهای اشغالی ترغیب کند. همانگونه که «محیالدین محمد» نویسنده و تحلیلگر سیاسی سوری به درستی معتقد است: «بین اسرائیل و آمریکا و همپیمانان تروریسم در منطقه بر سر حمله به اعضای حزب الله هماهنگی بوده است» و همانطور که دبیرکل حزب الله، رژیم غاصب را به انبار باروتی تشبیه کرده است که با جرقهای نابود خواهد گردید، باید منتظر بود تا هجوم مردم اسرائیل برای عمل به توصیه دو کلمه ای سید مقاومت را شاهد باشیم: «جهّزوا ملاجئکم، پناهگاههایتان را آماده کنید.»
آفرینش:فرصت محدود دیپلماسی در مقابل ایران و آمریکا
«فرصت محدود دیپلماسی در مقابل ایران و آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛همچنان مذاکرات هستهای در سطح معاونین و دیدارهای دوجانبه و چندجانبه وزرای خارجه ایران و 1+5 ادامه دارد، درحالی که هنوز خروجی مشخصی از این گفتگوها به طور علنی به دست نیامده است.
البته حساسیت و اهمیت مذاکرات تاکنون موجب عدم منتشر شدن ریز مذاکرات گردیده است که به نظر منطقی هم میرسد، چرا که بسیارند کسانی که به دنبال بهانه برای برهم زدن اساس مذاکرات هستند. مهمترین مخالف توافق هستهای ایران با غرب، تلآویو و لابی یهود است که قدرت نفوذ فراوانی در میان کشورهای غربی به ویژه آمریکا دارند.
قدرت این گروه به قدری است که نمایندگان سنای آمریکا را در مقابل رییس جمهوری این کشور قرار داده و کار را به جایی کشاندند که انگلیس پادرمیانی کرد تا نمایندگان قدری از مواضع تند خود بکاهند و اجازه دهند تا مذاکرات ادامه یابد. این درحالی است که نمایندگان به دنبال تصویب طرحی هستند که بتوانند تحریمهای جدیدی را علیه وضع کنند و درصورت عدم توفیق مذاکرات فوراً آنها را به اجرا بگذارند. اما این طرح برخلاف موافقت نامه ژنو بوده و براساس آن درحین مذاکرات هستهای، کشورهای غربی حق تصویب تحریمهای جدید علیه ایران را ندارند.
باراک اوباما دریافته است که تحریم های جدید علیه ایران می تواند باعث شکست مذاکرات شود و در نهایت، ایران با کنار کشیدن از گفتگوهای هسته ای، می تواند آمریکا را مسول این وضعیت معرفی کند. همانطور که توفیق در مسئله هستهای، امتیاز بزرگی برای اوباما محسوب میشود، درصورت شکست ویا برهم خوردن مذاکرات نیز، ضربه سنگینی برحیثیت دولت دموکرات اوباما وارد خواهد کرد.
اما این پایان کار نیست، چراکه نمایندگان آمریکا زمانی که متوجه مقاومت اوباما و احتمال توافق با ایران شدند، تمام فشار خود را وارد کردند که تصویب و پذیرش هر گونه توافق هستهای؛ منوط به موافقت کنگره صورت پذیرد. نمایندگان به اوباما پیشنهاد دادهاند که آنها از طرح تصویب تحریمها عقب نشینی کنند و درعوض رییس جمهور نیز تصویب توافق نهایی با ایران را به کنگره واگذارد. لذا میتوان عمق فشارها و مخالفتهای سیاسی و لابیهای سنگین در آمریکا را به عینه مشاهده کرد و پی به فرصت محدود دیپلماسی برد. چرا که اگر این مذاکرات تا مهلت مقرر(30ژوئن) به نتیجه نرسد، دیگر مقاومتهای اوباما اثری نخواهد داشت و باید منتظر تحریمهای مضاعف و سنگین دربخش نفت و بانک باشیم.
لذا باید به آن دسته از کسانی که فرصت دیپلماسی را همیشگی میدانند و براین باورند که با شکست مذاکرات اتفاق خاصی رخ نخواهد داد، گوشزد کرد که با این حجم از مخالفتهای جهانی با برنامه هستهای کشورمان و کارشکنی لابیهای مختلف عبری وعربی، باید فرصت به دست آمده را مغتنم شمرد و اجازه نداد شرایط کشور مجددا دستخوش فشارهای اقتصادی و روانی قرار گیرد. از سوی دیگر کارشکنیهای سیاسی کنگره آمریکا، زمینه را برای مخالفان داخلی ایران نیز فراهم میکند تا به سرعت گزینه دیپلماسی هستهای را بی اثر و عبث تلقی کنند و شکست آن را فرصتی برای دستیابی به اهداف خود تبدیل کنند.
البته اینطور برداشت نشود که غرب و شخص اوباما از مواضع قبلی خود عقب نشینی کرده و یا خواهند کرد، چرا که طولانی شدن مذاکرات و تعدد دیدارهای چند ساعته بیانگر این مسئله است که طرفین برسر مواضع خود سرسختانه پافشاری میکنند. لذا این توقع وجود دارد تا سیاسیون و دستگاه دیپلماسی کشور با وحدت رویه در موضوع هستهای، با تومأنینه کامل برخورد کنند، تا اولا فرصت کارشکنی به لابیهای مختلف در مذاکرات را ندهند و دوم اینکه اگر قرار است مذاکرات با فشارهای سیاسی مخالفان عقیم بماند، این امر از جانب آمریکا و متحدانش محسوب شود و تقصیر آن به گردن ایران نیفتد.
درنهایت باید اذعان داشت که حقانیت هستهای ایران جای هیچ خدشه ندارد، اما باید این راهم پذیرفت که تحریمهای غیرعادلانه غرب فشارهای سنگینی را بر ملت و کشور تحمیل کرده است که رهایی از آنها یکی از مهمترین ضروریات بهبود اقتصاد و پرداختن به مسائل مهم داخلی و منطقهای خواهد بود.
شرق:روسیه و نگاه به ایران
«روسیه و نگاه به ایران»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمود شوری است که در آن میخوانید؛روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ در سطح بینالمللی، اهداف و مسایل متعددی را در سطوح مختلف دنبال میکند. بر همین اساس آنها در مقاطعی، اولویتهای خاص خود را دنبال میکنند و در مقطعی دیگر، تغییراتی را در این اولویتها پدید میآورند. این ایران است که میتواند با توجه به شرایط و منافع ملی و منطقهای خود، نوع و سطح تعامل با کشورهای مختلف بهویژه روسیه را تعریف کرده و از فرصتها و ظرفیتهای موجود، حداکثر بهره را ببرد. اینکه چه میزان از چالشها و تهدیدات اجتناب شود، به توانمندی دیپلماسی ایران بازمیگردد.
روسیه کشوری است که بعد از فروپاشی شوروی و حتی پیش از آن در سالهای ابتدای انقلاب، موضوع همکاریهای نظامی را هرازگاهی با ایران دنبال کرده است و سفر روز گذشته وزیر دفاع این کشور به ایران را هم باید در این راستا ارزیابی کرد. اگرچه قرارداد قبلی بر سر انتقال سیستم دفاع موشکی موسوم به «اس- ٣٠٠» حتی پس از انعقاد، متوقف شد و ایران اعلام کرد به این دلیل از این کشور شکایت میکند اما نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که بسیاری از تسلیحات بعضا استراتژیک در اختیار ایران، از طریق روسیه به ایران انتقال داده شده و روابط دو کشور در این حوزه، نوعی بازی دوسر برد به شمار میرود. طبیعی است با توجه به شرایطی که ایران دارد و وضعیت روسیه در سطح بینالمللی و جایگاه غرب در این رابطه و نوع چالشها و همکاریهای دو طرف با غرب، سطح همکاریها میتواند تحت تاثیر اتفاقات بیرونی قرار گیرد که یک نمونه آن در رابطه با سیستم دفاع موشکی مورد اشاره اتفاق افتاد.
باید توجه داشت با درایت بیشتر میتوان از ظرفیت روسیه بهره برد چه اینکه در سطح بینالمللی تکنیکهای مختلفی در اینباره وجود دارد که یکی از آنها، در نظر داشتن مجموعهای از همکاریها و نه استنادکردن به یک فاکتور خاص است. حوزههای مختلف رابطه میان دو کشور وجود دارد و نگاه صحیح به این مجموعه میتواند راهگشای روابط باشد. اینکه انتخابهای متعددی برای دیپلماسی یک کشور در سطح جهانی متصور باشد، البته برای کشورهایی که در شرایط عادی به سر میبرند- آن هم با ملاحظاتی- قابل بیان است اما در مورد ایران با وجود مشکلات خاص در سطح بینالملل، نمیتوان «شرکای متعدد» را انتظار داشت.
کشورهای دیگر هم حاضر نیستند هر نوع همکاری را با ایران تعریف کنند و این، انتخابهای موجود را با محدودیت مواجه خواهد کرد. باید توجه داشت روسیه کشور بزرگی است که حتی اگر حق انتخابهای متعددی را در مقابل خود نبیند، میتواند آنها را ایجاد کند. بنابراین نوع نگاه و رابطه با کشورها از سوی کرملین، بر اساس متغیرهای تازه میتواند دچار تغییراتی شود. در این میان با توجه به بحران اوکراین و کاهش بهای نفت، روسیه شاید گرایش به همکاری با کشورهایی مثل ایران و چین را بیشتر بروز دهد اما این به معنای آن نیست که اگر نوع رابطه این کشور با غرب، بهبود یابد دوباره سطح رابطه با ایران یا چین را تعریف کند.
دلیل این دیدگاه نگارنده این است که روسها بعد از اتفاقات اوکراین دچار نوعی ناامیدی در ارتباط با آمریکا و اروپا شدند. آنها اگرچه به دنبال رابطه متوازن با غرب هستند اما به لحاظ استراتژیک، پوتین به این برداشت رسیده که نمیتواند برای ارتقای جایگاه روسیه در جهان فقط به همکاری با غرب تکیه کند. تغییرات بنیادینی که بعد از این بحران در دیدگاه رهبران روسیه رخ داده سبب شده نوع نگاه مسکو به کشورهای خارج از محدوده نفوذ غرب، دچار تفاوتهایی با گذشته شود.
آرمان:مذاکرات و مسائل حاشیهای
«مذاکرات و مسائل حاشیهای»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمدعلی سبحانی است که در آن میخوانید؛آخرین دور مذاکرات ایران و کشورهای موسوم به 1+5 روز گذشته در ژنو پایان یافت. این دور از مذاکرات نیز مانند دورهایی پیشین نکات و حواشیای داشت که قابل بررسیاند. یکی از حواشی این دور از مذاکرات ادعایی بود که پایگاه خبری المانیتور درخصوص تلاش دیپلماتهای ایران و آمریکا در جهت تهیه و تنظیم سندی مشترک میان دو کشور داشت.
این ادعا قابل قبول نیست چراکه بحث ایران و آمریکا و گفتوگوهایی که میان این دو کشور وجود دارد در چارچوب مذاکرات هستهای جای میگیرند. گفتوگوهای دوجانبه نیز از آن جهت اتفاق میافتند تا نوعی لابی قبل از مذاکرات شکل بگیرد و مذاکرات با قوت بیشتری پیش رود. اما اینکه خارج از فضای مذاکرات چندجانبه سندی بهطور جداگانه میان ایران و آمریکا تنظیم شود چندان قابل تصور نیست.
همچنین روز گذشته مقام مذاکرهکننده چینی ابراز امیدواری کرد که ایران و کشورهای گروه 1+5 از فرصت ارزشمند تاریخی که بهوجود آمده، استفاده کنند و اراده سیاسی و عزم جدی خود را برای دستیابی به یک توافق برد- برد و راهحل مناسب نشان دهند. در این خصوص نیز باید گفت فرصتی که برای حل این مشکل بهوجود آمده واقعا تاریخی است و اگر اتفاق مثبتی در این خصوص رخ دهد در واقع تحولات مهمی را در سطح منطقه و جهان درخصوص تنظیم مناسبات ایران با کشورهای مختلف رقم خواهد زد و این امر برای دولت آمریکا و سایر طرفهای درگیر در مذاکرات نیز یک موفقیت بزرگ به حساب خواهد آمد.
از سوی دیگرسرگئی ریابکوف، مذاکرهکننده ارشد هستهای روسیه نیز اعلام کرد: ایران و گروه 1+5 تا پایان ماه مارس (نیمه اول فروردین) موافقتنامه سیاسی را امضا میکنند. در این خصوص نیز باید گفت هرگونه همفکری و تفاهم میان ایران و گروه 1+5 نوعی قدم به جلوست. فارغ از اینکه اساسا منظور از توافقنامه سیاسی چیست باید گفت هرگونه توافق و تفاهم به نوعی یک گام رو به جلو محسوب میشود. البته اگر منظور از تفاهمنامه سیاسی گره زدن سایر مسائل به مساله هستهای باشد، نمیتواند چندان اتفاق مثبتی تلقی شود.
بحث دیگری که در این دور از مذاکرات مطرح شد دیدارهای پیدرپی دکتر ظریف و همتای آمریکایی خویش بود که باز این بحث را مطرح کرد که رابطه صمیمانه دیپلماتهای دو کشور چه تاثیری در روند کلی مذاکرات خواهند داشت. در این خصوص نیز باید گفت این رفتار میتواند مکمل این امر باشد که طرفین قصد دارند اراده سیاسی خود را نسبت به حل این مشکل و حصول توافق نشان دهند.
ابتکار:ادب سیاست ورزی
«ادب سیاست ورزی»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم حمید قاسمی فیض آباد است که در آن میخوانید؛در این جملات اندیشه کنید." اینان مرتد سیاسی اند، آنانکه نمیفهمند اگر ما در عراق و روسیه جلوی داعش، القاعده و طالبان را نگیریم، باید در درون مرزهایمان با آن ها روبرو شویم و مخالفین با این موضوع بیمار هستند. آنکه میخواهد خود را از تریبون مجلس مشهور کند، عقده ی مطرح شدن دارد این عده که در فلان جا جمع شده اند کوتوله سیاسی هستند. و..... این جملات در همین یکی دو هفته از کسانی صادر شده است که به طور حتم داعیه رسالت سیاسی دارند و از تریبون های عمومی ورسمی سخن گفته اند. واگر با آنها یک گفتگوی عمیق بشود.
از دل گفتگوی آنها، مدیریت قوی،ادعاهای سیاستمدارانه و اهداف بلند بیرون میآید. در مصاحبه شهودی با این اشخاص، خصوصیتهای دیگری نیز پیدا میشود که نافی ادعاهای گزاف آنهاست و اگر درباره ی همین جملات بالا؛ چندی بعد از آنها سوال شود که آیا اینگونه سخن گفتن نیکو است ؟ به طور معمول جواب خواهند دادکه اینگونه سخن گفتن شایسته هیچکس نیست و سیاستمداران هرگز چنین نمیکنند. و هر سیاستمداری اگر چنین کلماتی را به زبان بیاورد.لاجرم باید از دنیای سیاست، خداحافظی اجباری کند.واین در حالی است که این جملات از همین مدعیان سیاست ورزی صادر شده؛ که برای آنان؛ این نتایج را به بار خواهد آورد.
الف ) اینگونه افراد در قلمرو اهل تدبیر دسته بندی نمیشوند.
ب ) آنها از دور اندیشی لازم در سخن گفتن به دور هستند.
ج)اینان به دیگران، به خصوص به مخالفین خویش احترام لازم را نمیگذارند.
د)اینان نمیتوانند با دیگران همنوایی و همراهی کنند.
هـ ) اینان اگر در گروهی قرار بگیرند، به رهبری گروه ارتقا نمییابند.
و )آنها در بسیاری از اوقات تکروی مینمایند.
ز) این افراد در رسیدن به اهداف خویش به طور معمول ناموفق هستند.
ح) این افراد قدرت همگرایی کمتری دارند و قدرت واگرایی آنان بیشتر است.
ط) این چنین افرادی به سرعت با همین انگ های خود ساخته روبرو خواهند شد. ونکاتی زیادی در این باره میشود ردیف نمود،که از آن میگذریم.لیک فراتر از این نتایج؛نتایج اجتماعی آن، بسیار آسیب زا تر است.
چنین سخنانی؛ فضای سیاسی و از آن مهمتر فضای اجتماعی را نا امن میسازد. به همین دلیل آحاد جامعه که از ادب، رفتار و گفتار برخوردار هستند حاضر به وارد شدن در محیط های آنها نمیشوند و محیط آنها، فضای و هوایی خاص داشته. و بسیار کوچک و محدود باقی مانده و هرگز گسترش نمییابد. عدم گسترش چنین رفتار هایی در جامعه امری مطلوب است ولی باتوجه به اینکه حوزه سیاست ورزی در ایران، امری سنتی است؛ مدرنیته سیاست در این کشور ناقص است،واز پس آن سپهر سیاسی جامعه و کشور با چنین افرادی خود نمایی میکند و این موضوع آسیبی بس بزرگ است و اگر این سخنان از کسانی صادر شود که در مصادر بزرگ سیاسی هستند،نگرانی آن بس بیشتر خواهد شد. از همین رو با اینکه این افراد در فضای خصوصی خود توان باز آفرینی و تکثیر ندارند اما میتوانند فضای سیاست ورزی را نامطلوب جلوه دهند. این مسئله وقتی خطیر میشود که رقیبان تمایل دارند تا از این طریق حریف را به کناری گذاشته و سپهر سیاسی را چند پاره کنند.
این مسئله علاوه بر ابعاد داخلی ابعاد خارجی نیز دارد. و چون در نظام بینالملل قدرت رسانه ای کسانیکه ما با آنها مواجه میشویم بیشتر است. چنین موضوعاتی میتواند به عنوان خصوصیات جامعه ایرانی قلمداد شده و روی آن تاکید شود. در برابر چنین آسیبی اگر سپهر سیاسی ایران به سیاست ورزی مودبانه و یا به عبارت دیگر دیپلماسی ادب ورزی شناخته شود. هم میتواند در استحکام ملی و یکپارچگی کشور موفق باشد و هم میتواند در جهان افکار عمومی با دیپلماسی مودبانه، اهداف سیاست خارجی کشور را با قدرت بیشتری، دنبال کنند و سرعت رسیدن به اهداف را دو چندان نمایند. برای مقایسه عملی میتوان به سیاست گفتگوی فرهنگها و گفتگوی تمدنها و به نامه نگاری های دولت نهم و دهم به سران کشور ها اشاره کرد آنگاه دریافت که کدامیک موفق تر بوده اند آنانکه ادیبانه سیاست میورزیدند و یا آنها که سیاست را به سخن تند میآلودند !
مردم سالاری:اقتصاد مقاومتی
«اقتصاد مقاومتی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم سیدرضا اکرمی است که در آن میخوانید؛
1- سال 1393، سال اقتصاد، فرهنگ، با عزم ملی و مدیریت جهادی، نامگذاری شد و در حالی که یازدهمین ماه امسال آغاز شده است، بررسی این نامگذاری مفید و سازنده خواهد بود.
2- اقتصاد رکنی از ارکان زندگی میباشد که در قرآن با عنوان «قیام، خیر، فضل، زینت، آزمایش و دشمن» یاد شده است و آیتالله جوادی آملی«اقتصاد» را بعد از «اعتقاد» قرار داده است.
3- عربستان در این چند ماه اخیر، با عرضه چند میلیون بشکه نفت اضافی «از 10 تا 15 میلیون بشکه» در صدد برآمده که به «روسیه، ایران، ونزوئلا» صدمه وارد سازد و حسادت خود را برای ایران مقتدر و مستقل و در مرحله نزدیک شدن به توافق در مذاکرات هستهای، به نمایش بگذارد.
4- آقای رئیسجمهور در بوشهر اعلام کرد، 80 درصد صادرات عربستان و 95 درصد صادرات کویت نفت است و در کاهش قیمت نفت این دو کشور بیشاز ایران آسیب میبینند، تا ایران که روزی یک میلیون بشکه صادر میکند و 33 درصد بودجهاش به نفت وابسته میباشد و صد البته در گوشه و کنار گفته میشود، قیمت نفت، تعدیل میشود و بیشتر میگردد.
5- ایران اسلامی در مصرف کالا «خوراک، پوشاک، دارو، انرژی، سوخت، کاغذ، نمک، شکر، برنج، آب، لوازم آرایش و غیره» رکورددار میباشد و این جمعیت «78 میلیونی» باید تصمیم بگیرند که وضع موجود را تغییر دهند.
6- از سال 92 تا 93، تورم در حال مهار شدن میباشد و از 40 درصد به 17 درصد رسیده و در مورد رشد اقتصادی که تا سال 92، منفی بود و به منفی 6 درصد رسیده بود، در سال 93 به مثبت رسید و گفته میشود به 4 درصد در سال 93 رسیده است. بودجه سال 94 در تصمیمگیری به 14 درصد تورم میباشد. در جامعه ثبات قیمت در ارز و طلا و کالا و مصالح دیده میشود و التهاب و نابسامانی سالهای 91و 92، در بازار دیده نمیشود.
7- در کشورهای توسعه یافته و پیشرفته، تورم یک رقمی میباشد و به 2 تا 4 درصد رسیده و ایران با آنها فاصله بسیار دارد و عامل تورم در ایران «کاهش بهرهمندی، تک محصولی بودن نفت، مصرف بالا و کاهش تولید، دولتی بودن اقتصاد و بالا بودن هزینه جاری کشور و نبود نظارت جدی و فسادزدائی قوی» میباشد. همگان از گرانی و تورم مینالیم و انتقاد میکنیم، ولی عزم ملی و مدیریت جهادی، در مورد سرمایه و کار و هزینه نداریم.
8- جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، نشستی درباره مسائل مختلف برگزار نمود و از جمله درباره «اقتصاد مقاومتی» حقایقی مطرح شد، ولی جان کلام، میبایست، اقتصاد همانند عبادات و حقوق و قضا، مورد توجه قرار گیرد و طلاب در درس خواندن، همانند سیاست، آن را جدی بگیرند، الفبای اقتصاد را بیاموزند، عوامل اقتصاد را بشناسند و به تبلیغ آن در ایام تبلیغ «ماه رمضان»، محرم و صفر و هر فرصت مناسب بپردازند. در رادیو معارف و شبکه قرآنی تلویزیون و کانال 3 و تلویزیونهای استانی در سراسر کشور پیرامون «اقتصاد» در بخشهای تولید، توزیع، مصرف، ذخیرهسازی، فرآوری و تبدیلی، صادرات، سرمایهگذاری، قیمتگذاری و سود، پرهیز از احتکار و گرانفروشی و غیره، آگاهسازی نمایند و مردم مسلمان و علاقمند را آموزش دهند. اقتصاد را بایستی امری اساسی چون اخلاق و اعتقاد و عبادت دانست نه امر سایهای و عرضی و حاشیهای، حقایق اقتصاد چون فرهنگ و اعتقاد باید در خانه و خانواده نهادینه شود.
9- دشمنان انقلاب اسلامی، آسیبشناسی میکنند و از هر موضوعی که به ما آسیب برساند، سوءاستفاده میکنند و از تحریم «فروش نفت، بیمه، حمل ونقل، مبادله ارز و غیره» بهره میبرند و تا «فلج کردن» ما ادامه میدهند.
راهکار آسیبناپذیری «اقتصادمقاومتی» میباشد و مایوس کردن دشمن از این اهرم و حربه توفیقات ما در این بخش اندک است، چون عزم ملی نداریم و کار اجتهادی نمیکنیم.
10- ایران اسلامی با خشکسالی مواجه است و با «ترسالی» اکنون فاصله دارد، باید به مصرف «90 درصدی آب» در کشاورزی خاتمه دهیم و به آبیاری بارانی و قطرهای روی آوریم.
باید درختکاری و جنگلکاری و تبدیل دیم به آبی روی آوریم و در مراحل «کاشت و برداشت و داشت» و مصرف آن، کار علمی و عملی و اعتقادی بنمائیم و از هر گونه «پرت آب، ضایعات در جمعآوری و نگهداری و مصرف» فاصله بگیریم.
11- در جهان امروز «استاندارد» در همه چیز از جمله «تولید و تبدیل و مصرف صادرات» را امری علمی و عملی و ضروری میداند و باید در ایران این موضوع نهادینه شود.
باید در مصرف «اندازه» نیاز را عملی کنیم و از اسراف و تبذیر و احتکار و ضایع شدن همه چیز، فاصله بگیریم که خداوند «مسرفین» را دوست نمیدارد و مبذرین را برادران شیطان معرفی میکند و مسرفان را دوزخی اعلام میدارد و بر تولید و نگهداری عالمانه و صادرات همه چیز به جهان، اهتمام ورزیم.
دنیای اقتصاد:اثر پولی شوک نفتی
«اثر پولی شوک نفتی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است که ر آن میخوانید؛کاهش درآمدهای ارزی دولت بهواسطه افت شدید قیمت نفت، تبعات بسیاری برای اقتصاد کلان، بودجه و متغیرهای پولی دارد که در این مقاله سعی داریم آثار آن را روی متغیرهای پولی بررسی کنیم. برای برداشتی واقعیتر از این موضوع بهترین راه آن است که نگاهی به گذشته بیندازیم و ببینیم که شوکهای منفی بهای نفت چگونه روندهای پولی را دگرگون کرده است. در حالی که یکی از بزرگترین شوکهای منفی در آغاز آخرین رکود جهانی از ماه ژوئن 2008 آغاز شد، اما این شوک آنچنان نمیتواند تصویر مناسبی از موضوع ارائه کند؛ زیرا بلافاصله پس از این افت، روند قیمتی نفت صعودی شد.
شوک منفی فعلی ویژگی پایداری نیز دارد و اجماع فعلی پیش بینی موسسات معتبر از بازگشت قیمت نفت به سطوح بالای قبلی تا سال 2017 حکایت دارد. از این رو باید در تاریخ بهدنبال شوک منفی باشیم که برای چندین سال هم در سطوح پایین باقی مانده باشد و بهترین نمونه، شوک نوامبر 1985 تا ماه مارس 1986 است که بهای نفت از 31 دلار به کانال 12 دلار رسید؛ افتی 60 درصدی در بهای نفت که بسیار شبیه مورد امروز بوده است.
در حالی که رشد نقدینگی اقتصاد ایران پیش از این شوک روندی نزولی داشت و متوسط نرخ رشد نقدینگی در یک سال پیش از این شوک 2/10 درصد بود، در یک سال پس از افت بهای نفت، رشد نقدینگی به 4/14 درصد رسید؛ به این معنی که میزان رشد نقدینگی 41 درصد (یا 2/4 واحد درصد روی 2/10 درصد) بهواسطه شوک منفی بهای جهانی نفت، افزون شده است. اگر این سناریو بخواهد در زمان کنونی رخ دهد، میتواند تمامی دستاوردهای تورمی را که حداقل تا پایان شهریور ماه بهدست آمده بود به یکباره از بین ببرد. در حالی که شاید بسیاری نگران آثار افت بهای نفت روی رشد اقتصادی باشند، تورم نیز در برابر این شوک نفتی بسیار شکننده است و هیچ بعید نیست که روندهای قیمتی سال 1391 بار دیگر تکرار شود.
اما راهکار چیست؟ نباید از یاد برد که دولت فعلی ابدا تمایلی ندارد که به استقراض از بانک مرکزی دست زند، اما بدون تردید وقتی دست وی خالی میشود و مجبور است پاسخ صدها فرد حقیقی و حقوقی را بدهد، دیگر راهی به جز بانک مرکزی ندارد. از این رو، هم اکنون باید مجلس و دولت با اصلاحی عمیق به کاهش بودجه موسسات و سازمانهایی بروند که ارتباطی مستقیم با مسائل اقتصادی ندارند و هر چه که میتوانند به چابک کردن دولت روی آورند و از سوی دیگر، در شرایط فعلی که کسری بودجه شدید میتواند ریسکهای بلندمدتی را بر اقتصاد حاکم کند، نیاز است تا بخشی از منابع صندوق توسعه ملی را با اجازه قانونگذار برای این منظور استفاده کرد؛ چرا که توسعه و عمران کشور با وجود کسری بودجهای که میتواند تکانهای پایدار را بر اقتصاد وارد کند، امکانپذیر نیست و در نهایت دولت باید از هر دلار خود ریال بیشتری را کسب کند.
اصولا سه راه برای کسب درآمد دولت در شرایط فعلی وجود دارد؛ گزینه بسیار بد: استقراض از بانک مرکزی، گزینه بد: انتشار اوراق مشارکت که در زمان سررسید مشکلات خاص خودش را ایجاد میکند و در آخر گزینه مناسب که افزایش نرخ دولتی دلار است. در حال حاضر با رساندن نرخ ارز مرجع به بهای بازار، دولت میتواند درآمد ارزی خود را به ریال 27 درصد افزایش دهد که این میزان عددی قابل توجه است و باید از آن بهره برد.
این بهترین راه برای کسب درآمد است که اگر به درستی انجام شود، کمترین اثر تورمی را به همراه خواهد داشت. البته اگر طرح کنونی مجلس برای ریختن کل ارز نفتی به حساب ذخیره و بعد فروش آن در بازار بهگونهای که از آن خبر میرسد انجام شود، عملا نرخ دولتی برای سال آینده وجود نخواهد داشت و امید که این طرح مورد استقبال واقع شود. تجربه نشان داده که ارز دولتی در کوران سالهای 89 تا 91 هیچ کمکی به اقتصاد ایران نکرد جز پر کردن جیب کسانی که به ارز دولتی دسترسی داشتند و باید از این تجربه درس گرفت و آن را تکرار نکرد و از آن برای جبران افت بهای نفت بهره برد. حال که دیگر از گیجی شوک نفت بیرون آمدهایم، نعمات آن پررنگتر میشود: 1- حذف بودجه موسسات مختلف ناکارآمد 2- اجبار به انجام نظام تکنرخی ارز 3- حذف کامل یارانههای انرژی. دولت میتواند از هر سه این نعمتها اگر خود بخواهد، بهره برد.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد