در زندگی ایشان نکاتی وجود دارد که به نظر میرسد با آنچه مردم از عظمت شخصیت و منش آن بزرگوار خوانده یا شنیدهاند، قابل جمع نباشد.
حضرت علی برای مردم و شأن و شخصیت آنان احترام زیادی قائل بود. ایشان حتی حرمت افرادی را که از نظر مالی دچار ضعف و سختی بودند، چنان نگاه میداشت که مبادا به سبب فقر دچار خجلت شوند.
در تاریخ آمده است که شخصی نیازی داشت و به حضرت امیر (در دوران خلافت ایشان) مراجعه کرد. امیرالمومنین مانع شدند که شخص خواهش خود را بلند بر زبان بیاورد و فرمودند: نیاز خود را بر زمین بنویس، زیرا خوش ندارم خواری رو انداختن به دیگری را در چهره تو ببینم.
ظاهرا آن فرد لباس مناسبی میخواست. حضرت به او حلهای بخشید. حله از لباسهای باارزش آن زمان بوده است. او حله را گرفت و شعری در مدح امیرالمومنین سرود. همان هنگام، مولای متقیان 100 دینار طلا به او بخشید.
یکی از اصحاب حضرت عرض کرد: هم حله بخشیدید و هم 100 دینار طلا؟ و ایشان پاسخ دادند: از پیغمبر خدا(ص) شنیدم که از مردم به اندازه مقام و منزلتشان قدردانی کنید و این مرد به این مقدار نزد من قدر و منزلت داشت.
این همان امیرالمومنینی است که بیجهت حاضر نیست درهمی از بیتالمال را به کسی بدهد. ولی وقتی شخص نیازمندی به او روی میآورد، این گونه برای حفظ منزلتش بخشندگی میکند. چنین برخوردهایی بیانگر سخاوت حضرت امیر است.
بخشندگی و سختگیری امیر
از حیث سختگیریای که امام علی(ع) در اموال خدا داشت، برخی آن حضرت را به گونهای معرفی کردهاند که گویی نعوذبالله دستِبسته و نوعی خست داشتهاند. در حالی که این داستان نشان میدهد، حقیقت به گونهای دیگر است. امام علی(ع) به کسانی که حقی از اموال عمومی نداشتند، یا زیادهخواهی میکردهاند، هرگز بذل و بخشش نمیکرد. نمونه آن رد درخواست طلحه و زبیر برای دریافت بیشتر از بیتالمال است، یا رد درخواست برادرش عقیل که به سبب فقر از بیتالمال درخواست اضافی داشت.
در نقلی آمده است: شخصی از عراق نزد معاویه به شام آمد. معاویه دشمن سرسخت امیرالمومنین بود و همواره میکوشید چهره پاک آن حضرت را نزد دیگران مخدوش کند. مرد عراقی به معاویه میگوید: من از نزد بخیلترین مردم (یعنی امام علی) نزد تو آمدهام.
معاویه با وجود دشمنیهای آشکار و پنهانش در برابر سخن او چنین پاسخ میدهد که: «وای بر تو! چگونه به خود جرأت میدهی که علی را بخیلترین مردم بدانی؟ به خدا، اگر علی خانهای از طلا و خانهای از کاه داشت، خانه طلا را پیش از خانه کاه میبخشید.» بخشش امیرالمومنین چنان زیاد و زبانزد عام و خاص و دوست و دشمن بود که حتی بدخواهش صفت بخل را برای او نمیپذیرد و چنین توصیفی را برایش بیان میکند.
ابنابی الحدید، شارح سنیمذهب نهج البلاغه نیز میگوید که امیرالمومنین از مال دنیا هیچ چیزی به ارث نگذاشت. در حالی که غیر از شام، همه عالم اسلام را در اختیار داشت.
حال سوال این است که مولای متقیان در زندگی خود چگونه عمل میکرده است؟ پاسخ را با نقلی از عبدالله بن ابی رافع میتوان شرح داد: روز عیدی خدمت امیرالمومنین رسیدم. نزد آن حضرت کیسه مهرشدهای از نان جوی خشک کوبیده شده بود. حضرت کیسه را گشود و مشغول خوردن شد. عرض کردم: با چنین وضعی که این خوراک دارد، چرا آن را مُهر کردهاید؟ فرمودند: ترسیدم این دو فرزندم (امام حسن و حسین) بر این نانهای خشک روغن یا زیتون بگذارند. (یعنی کیفیت آن را افزایش دهند).
این در حالی است که از نوادگان امام مجتبی نقلی به دستمان رسید که نشان میدهد، امیرالمومنین در زمان رسول خدا(ص) فعالیتهای زیادی داشتند و درآمد قابل توجهی به دست میآوردند. اما همه را در راه خدا بذل و بخشش میکردند. این نواده میگوید: امیرالمومنین در زمان رسول خدا، از نیروی بازوی خود و عرق پیشانی خویش، هزار بنده یا برده خرید و در راه خدا آزاد کرد. اما وقتی به خلافت رسید، با وجود آن همه اموالی که برایش میرسید، شیرینیاش خرما و لباسش از کرباس بود.
این است آداب زندگی مردی که میبخشد و خود ساده میزید.
ایشان حتی پس از رحلت پیامبر اسلام، هنگامی که غاصبان نه فقط فدک را، بلکه همه اموال رسول خدا را مصادره و وارثان آن حضرت را از حق طبیعی خود محروم کردند، تا مدتها برای کسب درآمد به کارگری مشغول میشد. امام علی(ع) برای مردم از چاهها آب میکشید و نخلستانهای آنها را آبیاری و در ازای آن مزد دریافت میکرد. پس از مدتی، خود در منطقه ینبع زمینهای بایر را آباد کرد و نخلستانهای بزرگ پدید آورد. بعدها این نخلستانها به سرمایههای قابل توجهی تبدیل شد.
حضرت میدانستند که پس از شهادتشان، با تسلط بنیامیه بر عالم اسلام، خاندان ایشان از هر حقوقی محروم خواهد شد. مولای متقیان این نخلستانها را که حاصل دسترنج خودشان بود، وقف اولاد پدری خویش کرد و امام حسن(ع) را متولی آنها قرار داد.
امام اول شیعیان چنین انسانی است که حتی از طریق کار کردن و وقف اموال حاصل از دسترنج خود، درسهای فراوانی را به بشریت در طول تاریخ داده است.
نافرمانی به امید بردباری
امیرالمومنین از یک طرف، چنان چهره باهیبتی داشت که برخی اصحاب او نقل کردهاند که قادر نبودیم برای مدتی طولانی در چشمان حضرت نگاه کنیم. اما از سویی چنان مهربان و بردبار و رئوف بود که برخی از مردم و حتی غلامانشان از این خصلتهای ارزشمند آن حضرت سوءاستفاده میکردند و به خود جرأت نافرمانی میدادند!
روزی امیرمومنان با غلام خود کاری داشت و او را صدا زد، ولی پاسخی نشنید. چندبار دیگر غلام را صدا کرد و باز هم پاسخی نیامد. حضرت از خانه بیرون آمد تا او را پیدا کند، ولی غلام کنار درِ خانه ایستاده بود. معلوم شد که او صدای حضرت را میشنیده ولی جواب نمیداده است. مولا فرمودند: «چرا پاسخ من را نمیدادی؟» غلام گفت: «از پاسخ دادن خسته بودم و از مجازات شما خود را در امان میدیدم.» (یعنی غلام از روی خستگی و تنبلی دلش نخواسته بود که جواب بدهد.)
امیرمومنان فرمود: حمد و سپاس خدایی را که مرا چنان قرار داده است که بندگان و غلامانم از من در امان هستند. برو که تو را در راه خدا آزاد کردم.
بردباری امام و سوءاستفاده دیگران از این خصلت را حتی در جریان جنگهای ایشان نیز میتوان دید، درست مانند آن زمانی که حضرت با سپاه خود به سوی صفین میرفت و از مردم شهر رقه (پایگاه کنونی داعش) درخواست کرد که برای سپاه او پلی بر فرات نصب کنند تا سپاه از فرات عبور کند. مردم شهر که نسبت به امیرمومنان بیمعرفت بودند و دل به دشمن او سپرده بودند، درخواست امام را قبول نکردند. آنها دروازههای رقه را بستند و مانع ورود حضرت به شهر خود شدند. مولای متقیان بدون آن که متعرض ایشان شود، تصمیم گرفت راه خود را تغییر دهد و از منطقهای بسیار دورتر از رقه مسیر خود را انتخاب کند؛ محلی که پلی ثابت برای عبور از فرات در آنجا نصب شده بود.
ممانعت مردم از عملی کردن اجرای فرمان امیرمومنان موجب شد که مالک اشتر مقابل برج و باروهای رقه برود و با صدای بلند سران این شهر را که از فراز برجها نظارهگر آنان بودند، مورد خطاب قرار دهد و بگوید که: من مالک اشتر هستم. اگر دروازههای شهر را نگشایید، و برای امیرمومنان پلی را فراهم نکنید، من بر شما حمله خواهم آورد.
بزرگان رقه که میدانستند مالک اشتر توانایی عملی کردن وعدهها و حرفهای خود را دارد، از ترس دروازهها را گشودند و پلی را نصب کردند. عجیب آن است که مردم و سران شهر، چون میدانستند که حضرت امیر حلم فراوان دارند، از اطاعت کردن، سر باز زده بودند.
مساواتی که یهودی را مسلمان میکند
امام علی(ع) که درود خدا بر او باد، چنان به مساوات و برابری اعتقاد داشت که آن را حتی مختص مسلمانان نمیدانست. جالب است بدانیم روزی یک یهودی، زره متعلق به ایشان را برداشته بود. حضرت پس از مدتی زره خود را در دست مرد یهودی دید و خواهان استرداد آن شد. یهودی ادعا کرد که زره از آنِ خودش است. امیرالمومنین با آن که خلیفه و رهبر جامعه بود، با آن یهودی نزد شریح قاضی رفتند. شریح در محکمه حضرت را با کُنیه صدا کرد و یهودی را با نامش. میان عربها، صدا کردن با کنیه نشاندهنده محبت و دوستی و اظهار ارادت بوده است. امیر مومنان با دیدن این نحوه خطاب قرار دادن، شریح را سرزنش کرد و فرمود: چرا با دو طرف یک دعوا برخورد نابرابر داشتی؟
جالبتر آن که در این محکمه، چون حضرت هیچ شاهدی برای اثبات حرف خود نداشتند، قاضی به نفع یهودی رأی داد.
یهودی از دیدن این صحنهها چنان تحت تأثیر قرار گرفت که پیش خود گفت این امیر مومنان است که مرا نزد قاضی آورده و قاضی علیه او حکم داده است!
یهودی مسلمان شد و گفت: آری، این زره از آنِ شماست که پس از بازگشت از صفین از پشت شترتان افتاد و من آن را برداشتم.
نکته دیگر این که حضرت علی در دوران خلافت خویش، یکی از یاران خوب و سرشناس خود به نام ابوالاسود دئلی، را برای قضاوت در ناحیهای منصوب، اما پس از مدت کوتاهی عزل کرد. ابوالاسود که انتظار عزل خود را نداشت، شگفتزده نزد حضرت آمد و دلیل برکناری خویش را جویا شد. حضرت فرمود که به من خبر موثق رسید، تو در یک قضاوت صدای خود را بر متهم بالا برده بودی!
با بیان این موارد درمییابیم وجود مقدس امیرالمومنین برای اجرای عدالت و حفظ کرامت انسانها و سعادت بشریت و جلب خشنودی خداوند بزرگ، چنان صفات و رفتاری از خود به نمایش گذارده است که هر انسانی اگر در صدد رسیدن به رشد و تعالی باشد، خواه مسلمان و خواه غیرمسلمان، برترین الگوی رفتاری را در وجود مقدس امیرالمومنین مییابد.
دکتر محمد حسین رجبی دوانی / پژوهشگر و استاد تاریخ اسلام
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد