گزارشی از نمایشگاه نگارگری مجید مهرگان در فرهنگستان هنر

در پیچ و‌خم نگاره‌های مهر

تصویر پیامبر اعظم در هنر و عرفان اسلامی

تصویرِ «نگار» در نگارگری ایرانی

او رحمت خداست جهان خدای را‌ /‌ از رحمت خدای، شوی خاصه خدای
کد خبر: ۷۹۴۴۶۴
تصویرِ «نگار» در نگارگری ایرانی

ای هست‌ها ز هستی ذات تو عاریت‌ /‌ خاقانی از عطای تو هست آیت ثنا

هنر نگاهی است متفاوت به جهان و انسان، از منظر یک فرهیخته و انسان‌های بزرگ تاریخ، موضوعی مناسب برای چشم ژرف بین هنرمندان بوده‌اند. پیامبر اکرم(ص) از نگاه ما مسلمانان بزرگ‌ترین شخص تاریخ است و از نگاه غیرمسلمانان یکی از تاثیرگذارترین شخصیت‌های تاریخ. بی‌شک نمی‌توان چنین شخصیتی را در هیچ حوزه‌ای نادیده گرفت بویژه در هنر فاخر. از ادبیات گرفته تا نقاشی و نگارگری تا آثار سینمایی، از شخصیت پیامبر خاتم(ص) روایت‌ها دیده و شنیده‌ایم، اما این همه در برابر شخصیت والای او‌ هنوز ناچیز است. از سوی دیگر می‌دانیم امروزه هنرهای تصویری و صوتی تاثیری گسترده‌تر از دیگر هنرها در بین توده مردم دارند؛ بنابراین خلق آثار مربوط به شخصیت‌های دینی بویژه پیامبر اعظم(ص) از تکالیف دینی امروز است، اما برای انجام هر چه بهتر این تکلیف باید با تاریخچه آن آشنا شویم.

همایش «تصویر محمد(ص) در هنر» این هفته در دانشگاه زاهدان سیستان و بلوچستان برگزار می‌شود؛ حرکتی ارزشمند که نیازمند توجه و قدردانی است. پرونده امروز جام‌جم به همین بهانه به موضوع تصویر پیامبر در هنر و عرفان اسلامی پرداخته و شامل آثاری از استادان و پژوهشگران هنر و معارف اسلامی است که هر یک به نوعی سعی دارند ژرف‌نگری و توجه به باطن و حقیقت امور را در هنر اسلامی بیان کنند.

***

هنر ایرانی و هنرهای قدیم به طور کلی هیچ گاه جدا از مباحث آیینی و اعتقادی نبوده و همه جلوه‌هایی بوده‌اند از تفکر و اعتقاد بشر. در دوره‌های جدید است که هنر راه جدایی در پیش می‌گیرد و از مباحث اعتقادی مستقل می‌شود و حالا باید از این بحث کرد که چگونه باید اینها را به هم نزدیک کرد. در ایران هنر نگارگری که یکی از هنرهای مهم است و تصویری از فرهنگ و تمدن ماست، در کنار تفکر ایرانی که تفکر موحدانه‌ای بوده شکل گرفته است. این هنر پیش از اسلام به صورت نقاشی‌های دیواری یا کتابی، مانند نقاشی‌های ارژنگ مانی و امثال اینها بوده و بعد از اسلام در مسیر یک فکر معنوی شکل خودش را پیدا کرده است.

در تاریخ اسلام و ایران با قرآن کریم تصویرسازی شروع شد، برای عشره گذاشتن برای آیات و انتهای سوره‌ها یا سر سوره‌ها نقوش ایجاد شد و شکل خاص خودش را پیدا کرد و از آنجا آرام آرام به کتاب‌های دیگر و از آنجا به کاشی و پارچه و فرش و مانند آن سرایت کرد و به همین دلیل می‌بینیم نگارگری ما مثل شعر و بقیه هنرها در وهله اول یک جنبه آیینی و برگرفته از تفکر دینی داشته است. نگارگری ما از ابتدا در دوران اسلامی برای تزئین قرآن شروع شد که با طلا، انتهای آیات را علامت‌گذاری کرده و با قلم موی نازک قلم‌گیری می‌کردند و بعد برای انتهای هر یک از جزء‌ها نشانه‌هایی می‌گذاشتند و همه اینها را با طلا و رنگ سیاه آذین می‌کردند. بعد‌ها آرام آرام رنگ در کار آمده به جای سیاه لاجورد به کار گرفته شد و رنگ سیاه به عنوان قلم‌گیری دور آنها استفاده می‌شد که نقش را مشخص کند و بعدها هم رنگ‌های دیگری به آن اضافه شد.

از آن جایی که مهم‌ترین و شریف‌ترین چیز در فرهنگ اسلامی کتاب‌الله بود کتاب و نوشته جایگاه معتبری پیدا کرد که وقتی کتاب‌های دیگر هم نوشته شد آن کتاب‌ها هم توسط هنر خوشنویسی به بهترین نحو نوشته ‌شده و بعد با هنر نگارگری آذین می‌شد. مخصوصا ابتدا و انتهای هر کتاب که به آن سر لوح می‌گفتند با بهترین نوع تذهیب‌ها در آنجا شکل می‌گرفت.

نقاشی؛ از ظاهر به باطن

در واقع اولین آثاری که به تصویر کشیده شد کتاب‌های علمی بود که در آن فقط در حدی تصویرگری می‌شد که بتواند نمایشگر مراحلی باشد که آن دانشمند در آن کتاب مطرح می‌کند، اما پس از مرحله ابتدایی به این فکر افتادند که ما باید از طریق نقاشی با معانی هم روبه‌رو بشویم و رو می‌کنند به طرف مضامین ادبی که خود مملو از مآثر دینی است، چه جنبه حماسی مثل شاهنامه فردوسی و چه جنبه عرفانی آن مثل خمسه نظامی که در آن سعی می‌کنند معانی را وارد نقاشی کنند.

در اینجا جلوه‌ای از نقاشی پیدا می‌شود که شیوه و سبک خاصی است متمایز از نقاشی‌های سایر ملل که همگان گفته‌اند تصویری از بهشت را در ذهن مردم تداعی می‌کند. حالا موضوعش هر چه باشد در آن نفی امور مادی شده و سعی می‌شود تصویری ملکوتی از اشیا در این عالم نشان داده شود. اینها همه نشانگر این است که نحوه تفکر ایرانی در فرهنگ اسلامی اصالت دادن به باطن اشیا و نفی ظاهر بوده است؛ چرا که ظاهر اشیا به مرور رنگ می‌بازد و از بین می‌رود و از این رو آن را اصیل نمی‌دانستند و فقط به عنوان یک واسط تلقی می‌شده و بلافاصله به طرف باطن امور می‌رفتند که اینها همه از آموزه‌های دینی گرفته شده بود و بعد در جزئیات و رنگ کارهای متنوعی کردند که همه مصداقی از وارد شدن به اجزای فرهنگ و ابعاد عمیق‌تر آن بوده است.

هنر نگارگری هم در اشاعه فرهنگ دینی تاثیرگذار بوده است. اگر هنر اسلامی ما نبود این همه هویت دینی در جامعه شکل نمی‌گرفت؛ چراکه هنر با قواعدی که دارد می‌تواند در دل‌ها رسوخ پیدا کند و در ذهن‌ها هم باقی بماند. برای همین حتی قرآن کریم را با انواع گوشه‌ها و مقام‌های موسیقی تلاوت می‌کنند تا جلوه باطنی خود را به زیباترین صورت نشان بدهد. نگارگری نیز در جنبه تجریدی خود که به صورت نقش‌هایی در کاشی، فرش و انواع لباس‌ها و ظرف و همه اجزای زندگی وارد می‌شد و چون مبادی آن برگرفته از یک سری مبادی معرفتی و دینی بود همه زندگی را جلوه‌ای می‌کرد از زندگی روحانی.

حضرت رسول در معراج

نقاشی تصویر اولیا و انبیا سابقه تاریخی در بین ملل دیگر داشته است. در عالم مسیحیت این مساله به صورت گسترده به صورت آیکون‌ها نقاشی می‌شد. در دوره اسلامی ابتدا از نقاشی تصویر ائمه و پیامبر، بسیار اکراه داشتند؛ چراکه علمای اهل سنت با توجه به بعضی از روایات برای چنین کاری مانع می‌شدند، اما بعد‌ها که نقاشی جایگاه خودش را پیدا کرد با پیدا کردن روایات دیگر ازجمله این روایت که بیان می‌کند پیامبر در روز فتح مکه پس از شکستن بتها، به تصویری از حضرت مریم(س) رسیدند که دست روی آن گذاشتند و فرمودند این را تخریب نکنید. امثال این روایات باعث شد که بفهمند تصویرگری صورت مقدسین بالذاته امر مشکلی نیست مگر این که در حالاتی کشیده شود که در شان و مقام آن بزرگواران نباشد. از اینجا تصویرگری چهره پیامبر شروع شد و بیشتر تصویر پیامبر در ماجرای معراج کار شد. چون معراج مورد بحث بود و عده‌ای می‌گفتند معراج روحانی بوده و جسمانی نیست، اما امت اسلام با روایات مورد استناد شیعه می‌دانستند که معراج هم جسمانی بوده و هم روحانی و باید پیامبر با همین هیات و همین جسم به معراج رفته باشند و از این رو است که می‌بینیم حتی در دورانی که اهل سنت حاکم بوده‌اند نگارگران ما معراج را توامان، هم جسمانی و هم روحانی نقاشی کرده‌ و تصویر پیامبر را با چهره باز کشیده و مطابق روایات شرایطی را که ایشان در معراج داشتند به نمایش گذاشته‌اند. بعدها تصویر سایر اولیا هم در نقاشی‌ها کشیده شد که مثلا کنار پیامبر در مسجد هستند. برای نمونه نقاشی از کمال‌الدین بهزاد دیده شده که پیامبر را در حال نزول قرآن نشان می‌دهد که چهره ایشان باز و دارای شخصیت فردی خاصی است. در دوره صفوی البته چهره‌ها مجدد با روبنده‌ای پوشیده شد، اما در ادوار بعدی ضرورتی برای این کار ندیدند و چهره‌ها باز شد.

نمادپردازی چهره حضرت رسول

تصویر پیامبر گاهی به صورت چهره خود ایشان پرداخته و گاهی به صورت نمادین کار شده است که البته این نمادها هرگز مستقیم جلوه ایشان را مطرح نمی‌کند بلکه حقیقت وجودی ایشان را بدون هیچ تفسیر ظاهری بیان می‌کند؛ برای نمونه تصاویر شمسه که گاهی تصویری است از ذات باری و گاهی حضرت رسول. در ادبیات ما خداوند را خورشید گرفتند و ماه را وجود مبارک پیغمبر گرفتند. چراکه پیامبر نورش را از خداوند می‌گیرد و در شب تاریک فرهنگ به خلق می‌تاباند. شمسه‌ها شکل دایره داشته که بیشتر هم با رنگ‌های طلا ایجاد می‌شود، اما گاهی می‌بینیم آن را با اعدادی تقسیم می‌کنند که این اعداد هم اعداد مقدسی است و هر کدام یادآور وجهی قدسی است. مثلا عدد 5 نشان‌دهنده پنج تن بوده یا 8 که عددی است که نشان‌دهنده برزخ است.

نگارگران با ایجاد شرفه‌هایی در اطراف شمسه می‌خواستند این نور مشعشع را به خارج از کتاب بتابانند. یک نماد کلی از حضرت رسول که بیشترین ظهور را در نگارگری داشته در وجود خود رنگ بوده است. رنگ طلا نماد خود خداوند بوده که نورالسماوات و الارض است، اما خداوند جلوه ظهوریش در بیرون رنگ لاجورد است که تمثیل حضرت رسول است و این دو رنگ رنگ‌های اصلی تذهیب‌های ما هستند. مثلا در کاشیکاری‌ها، رنگ اصلی که نگاهدار همه رنگ‌هاست لاجورد است.

جایگاه شمایل‌نگاری در هنر نگارگری

در پایان باید به مساله مهم دیگری اشاره کرد: اساسا جایگاه شمایل نگاری در هنر نگارگری کجاست؟ هیچ نقاشی ادعا نکرده چهره‌ای که ترسیم کرده تصویری واقعی از همان ولی مورد نظر است. حتی در عالم مسیحیت هم چنین چیزی گفته نشده است. آیکون‌ها در واقع تجلیاتی از چهره حضرت مسیح و حضرت مریم بوده که بر دل نقاش سالک افتاده است. ابتدا نقاشان این آیکون‌ها همان کشیش‌های مذهبی بوده‌اند که با نسبتی که با دین پیدا می‌کرده‌اند این نقاشی‌ها را ایجاد می‌کرده‌اند. به همین دلیل نقاشی‌های اولیه به لحاظ هنری نقاشی‌های ضعیف، اما پر از روح و معنویت‌اند. در ایران هم همین وضع بوده و مردم هم همین گونه ارتباط را برقرار می‌کرده‌اند.

مردم هم وقتی نگاهشان به یک شمایلی می‌افتاده هرگز به خود نقاشی توجه نمی‌کردند. بلکه بلافاصله آن نقاشی و آن صورت، آنها را به حقیقت آن معصوم متذکر و متصل می‌کرد و قلب آنها را متوجه حقیقت وجودی ایشان می‌کرد. می‌بینیم که در شهرستان‌ها و روستاها در امامزاده‌ها و تکیه‌ها نقاشی‌های پشت شیشه‌ای هست که حتی تصویرهای زیبایی هم نیستند چون توسط نقاشان آموزش ندیده‌ای طراحی شده‌اند. ولی مردم اینها را گرامی می‌دارند؛ چرا که فقط نمادی می‌خواستند که با آن به معصومین تقرب ایجاد کنند، اما متاسفانه در سال‌های اخیر آمدند روی این چهر‌ها را پوشاندند. اشکال بزرگی در ذهن مردم به وجود آمد و آن این که خود این آثار را به عنوان تابلو و اثر هنری دیدند. مردم اینها را نمادی برای تقرب به ائمه می‌دیدند، اما حالا دیگر خود چهره‌ها را می‌بینند. حالا باید اینها را با چه جایگزین کنیم؟ در واقع ما با این کار مردم را به طرف تصویر‌های بد و غیرمعنوی گرایش می‌دهیم. این اتفاق یک بار در تاریخ مسیحیت افتاده است. در دوره‌ای شمایل‌شکنان متعصب مسیحی که نسبت به شمایل‌ها دشمنی داشته و آنها را شرک وکفر می‌دانستند، شروع کردند به تخریب آنها. نتیجه این شد که نقاشی غربی به طرف امور مادی گرایش پیدا کرد. ما نباید به سمت این مسیر طی شده حرکت کنیم.

استاد محمدعلی رجبی / عضو ثابت فرهنگستان هنر و هیات علمی دانشکده هنر دانشگاه شاهد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها