دلیری از سال 73 در عرصه نمایش فعال بوده و هر سال دستکم یک نمایش را روی صحنه برده است. او از دومین جشنواره بینالمللی عروسکی ـ یونیما ـ در جشنوارههای مختلف نیز شرکت داشته که البته برخی نمایشهایش فقط در جشنواره اجرا شدند و بعضی دیگر به اجرای عمومی هم رسیدهاند. اغلب آثار او به کودک و نوجوان اختصاص دارد، اما برای بزرگسالان نیز نمایشهای عروسکی کارگردانی کرده است. واپسین اثر او پیش از جادوگرکوچولو، نمایش «آوای تار» و از کارهای پرمخاطب تالار هنر بود. او همچنین هر ماه در مدارس دوزبانه، نمایش عروسکی به زبان انگلیسی اجرا میکند. همینطور سال پیش به سفارش سازمان ترافیک، نمایشی تولید کرد که از آغاز بهمن تا پایان اسفند، 200 اجرا در مدارس داشت. این کارگردان سال پیش نمایش «زالنامه» را با موضوع نقالی و به شکل عروسکی در جشنواره کودک و نوجوان همدان هم اجرا کرد که برنده جایزه ویژه جشنواره شد. به بهانه موفقیت نمایش «جادوگرکوچولو»، پای حرفهای فریبا دلیری نشستیم.
وقتی میخواهید نمایش تازهای را روی صحنه ببرید، چه مولفهها و ایدههایی را برای انتخاب یا نگارش نمایشنامه در نظر میگیرید؟
شیوه کار من اینطور نیست که بگویم خب حالا میخواهم الان کار بکنم. برای هر کار تازه، دستکم باید از یک سال قبل ایدهای در ذهنم شکل گرفته و دغدغهام شده باشد. در واقع حسی در من شکل میگیرد که باید کاری را آنطور که در نظر دارم، روی صحنه ببرم و تا به آنچه فکر کرده بودم نرسم، حاضر نیستم کاری را روی صحنه ببرم.
یعنی گاهی هم پیش میآید داستانی که جایی خواندهاید یا تصویری که دیدهاید، دغدغه ذهنی شما شود و برای اجرای آن اقدام کنید.
بله، در حقیقت نمایشهای من همیشه همینطور شکل میگیرد؛ یا نوعی از اجرا در ذهنم نقش میبندد، یا یک متن شیوهای برای اجرا در ذهن من ایجاد میکند و میبینم درونمایه آن نمایشنامه با چیزی که فکر میکردم هماهنگ است، اما من اغلب نوشتههای خودم را روی صحنه میبرم.
نویسندگی نمایشهای قبلیتان را خودتان برعهده داشتهاید؟
بله، همیشه نویسنده خودم هستم، چون چیزهایی را مینویسم که دغدغههای ذهنی و مربوط به کودکی خودم هستند. نمایش «آوای تار» را هم ابتدا خودم نوشتم و به صورت عروسکی اجرا کردیم. وقتی قرار شد در تالار هنر اجرا برویم، دیدیم آن نوع عروسک برای این سالن مناسب نیست. بنابراین تصمیم گرفتم شیوه اجرا را برای این صحنه طراحی کنم. در آن کار هم با آقای هادی حسنعلی همکاری داشتم. ایشان بازنویسی متن را برعهده گرفتند که در نهایت متن خیلی تغییر کرد و ما متن جدید را روی صحنه بردیم. برای اجرای «جادوگرکوچولو» در آغاز قصهها را خواندیم و با گروه به نتیجه رسیدیم که روی این متن کار کنیم، چون به فانتزی اعجابانگیزی که در ذهنم بود تا تماشاگر را به شگفتی برساند، نزدیک بود. قصد داشتم کاری روی صحنه ببرم که با انیمیشنهای امروز بچهها یا بازیهای کامپیوتری رقابت کند. دوست داشتم تصاویری روی صحنه ایجاد کنم که حتی تماشاگر بزرگسال را هم مبهوت کند. آقای کرمی گفتند «در بروشورتان بنویسید با موبایلهاتان بازی نکنید. برای بچهها بدآموزی دارد»! اما به نظرم نمایشی که روی صحنه میرود، نباید نیازی به توضیح داشته باشد. من به عنوان کارگردان باید با تمام قدرت روی صحنه ظاهر شوم تا بیننده و پدر و مادری که شاید خیلی هم تئاتر کودک و نوجوان را دوست نداشته باشد، فرصت نکند حتی به موبایلش فکر کند. در این نمایش، تا حدودی موفق به این کار شدهایم.
بیشتر کارگردانهای تئاتر وقتی میخواهند یک نمایش تازه روی صحنه بیاورند، یا از نمایشنامههای چاپ شده استفاده میکنند یا خودشان نمایشنامه مینویسند، اما شما به سراغ اقتباس ادبی رفتید و یک داستان را دستمایه قرار دادید. این موضوع چقدر در کار شما ضرورت داشت و فکر میکنید استفاده از داستانهای کلاسیک کودک و نوجوان چقدر به محتوای تئاترهای امروز ما کمک میکند؟
بیشک کمک خیلی زیادی خواهد کرد، زیرا ما در عرصه تئاتر کودک و نوجوان مشکل نبود متنهای خوب داریم. متنهای موجود جذابیت لازم را برای اجرای نمایش صحنهای ندارند، بنابراین کارگردان مجبور است خودش متن بنویسد. ما قصه جادوگرکوچولو را انتخاب کردیم، چون نوع اجرا در ذهنم بود.قصد داشتم کاری را شروع کنم که تماشاگر در سالن مبهوتِ صحنه باشد.ضمن اینکه میخواستم بگویم تئاتر آنقدر قدرتمند است که حتی بتواند با انیمیشنهای خارجی رقابت کند. از اینرو به جستجوی متنی پرداختیم که قابلیت شگفتزدهکردن تماشاگر را داشته باشد. این ویژگی را در متن «جادوگر کوچولو» پیدا کردیم. این داستان بسیار زیبا اما به لحاظ دراماتیک ضعیف بود، چون به هیچوجه دراماتیک نیست. فقط یک قصه است. جالب است بدانید مادربزرگ آقای پرویسلر در کودکی برای او قصه میگفته و بعدها او همان قصهها را مینویسد و وارد ادبیات کودک و نوجوان آلمان میشود. 6 کتاب او جزو بهترینهای ادبیات کودک و نوجوان در دنیا محسوب میشود که یکی از آنها جادوگرکوچولو است.
در اجرای نمایش چقدر به قصه آقای پرویسلر وفادار ماندهاید و تا چه اندازه داستان دچار تغییر شد؟
داستان در واقع همان است که ایشان نوشتهاند و چیزی تغییر نکرده، ولی چون شخصیتهای کتاب برای نمایش آماده نشدهاند، مجبور شدیم تا حدود زیادی آنها را شخصیتپردازی نمایشی کنیم. این شخصیتها با اتودهایی که در طول تمرینها به آنها رسیدیم، شکل گرفتند. بعد آقای حسنعلی آنها را به این صورت نوشتند.
پس برای مخاطب ایرانی هیچ نکتهای را در نمایش، آداپته یا ایرانیزه نکردید؟
به نظرم جادوگرکوچولو یک نمایش بیمکان و زمان است. معلوم نیست محل رویداد داستان کجا و در چه زمانی است. میتواند هر کجا و در هر زمانی باشد. این خاصیت دنیای فانتزی است. وقتی بچههای ما با انیمیشنهای عجیب و غریبی که به فرهنگ ما ربطی ندارد و درکشان نمیکنیم، اینگونه ارتباط برقرار میکنند، من موضوع واحد و ثابتی را انتخاب کردم که برای همه بچههای دنیا ملموس و قابل درک است. برخلاف اینکه همه گمان میکنند ما مساله ترس را در این نمایش مطرح میکنیم، باید بگویم موضوع نمایش ما هرگز ترس نیست. گرچه به ترس در این کار اشاره میشود، ولی تِم اصلی نمایش انتخاب است، یعنی همه ما چه در کودکی و چه بزرگسالی در موقعیت انتخاب قرار میگیریم. جادوگر کوچولو هم در موقعیت جادوگر بودن یا آدمبودن قرار میگیرد. با وجودی که جذابیت جادوگر بودن خیلی زیاد است، او آدمبودن را انتخاب میکند. اگر انتخاب درست اتفاق بیفتد، باعث رشد شخصیت فرد میشود. همانطور که جادوگر کوچولو در صحنه پایانی رو به «رومپولی» فریاد میزند «من دیگه بچه نیستم. من بزرگ شدم»، چون او توانسته انتخاب کند.
بسیاری از منتقدان و صاحبنظران عرصه تئاتر کودک و نوجوان نسبت به کاربرد متون ادبیات نمایشی خارجی در نمایشهای ایرانی انتقاد دارند. چرا شما سراغ داستانهای فولکلور و بومی خودمان نرفتید و یک داستان خارجی را برای اجرا انتخاب کردید؟
در کارهای گذشته بارها سراغ داستانهای ایرانی هم رفتهام. نمایشی که سال پیش در جشنواره تئاتر کودک و نوجوان جایزه ویژه را گرفت، «زالنامه» بر اساس داستان زال و سیمرغ بود. قصد داشتم از آن طریق نقالی را به بچهها آموزش دهم تا بچهها را با این نوع نمایش آشتی بدهم.
عروسک را وارد نقالی کردم. یک اژدهای 12 متری ساختم تا آنچه را نقال میگوید، تصویر کنم. در جادوگرکوچولو نخستین بار است که از داستان خارجی استفاده کردم. همچنین در نمایش «آوای تار» از یک ضربالمثل آشنای ایرانی بهره گرفتم. بنابراین هیچ اصراری بر استفاده از داستان خارجی ندارم. این داستان آلمانی انتخاب شده، چون زمان و مکان مشخصی ندارد. حتی اسم شخصیتها تغییر کرده. نام «رومپولی» در داستان اصلی چیز دیگری است، یا نام کلاغ در داستان آلمانی، «آبراتساز» بود که ما به «زاغچو» تبدیلش کردیم. نام حقیقی رومپولی هم خیلی سخت بود که میخواستیم یک اسم جادویی روی آن بگذاریم. رومپولی هیچ ملیتی ندارد و نویسنده خودش آن را انتخاب کرده است. حتی وِردهای جادویی که جادوگرکوچولو میخواند، یکسری اصطلاحات است که در فرهنگ عامه ایرانیها وجود دارد. مثل «دالِکی دالِکی نیمدالِکی»! آقای حسنعلی از اهالی استان مرکزی هستند. این عبارت در اصطلاحات عامه آن منطقه است.
انیمیشنهایی که استفاده کردهاید، خیلی خوب و زیبا ساخته شدهاند، اما از آنجا که تئاتر یک هنر زنده است، به نظرم کاربرد انیمیشن حتی محدود باعث میشود تماشاگر برای لحظاتی از فضای زنده اجرا دور شود. چه ضرورتی سبب شد از انیمیشن استفاده کنید؟
فکر نمیکنم کاربرد انیمیشنها باعث ایجاد فاصله بین تماشاگر و اجرا شده باشد، زیرا ما یک تعویض صحنه داریم که تماشاگر کودک باید به تاریکی برود و چون کودک از تاریکی میترسد، بهتر بود در این فاصله به او تصاویر زیبایی نشان دهیم؛ تصاویری که در جهت نمایش هم باشند. وقتی جادوگرکوچولو میرود پیش مرد فروشنده که جارو بخرد، یک جاروی سرکش میخرد. در تصویر بعدی ـ که انیمیشن است ـ میبینیم یک جادوگرکوچولو سوار بر یک جاروی سرکش است که او را به زمین میکوبد. وقتی دوباره نور میآید، جادوگرکوچولو جلوی پیرزنها زمین میخورد. به نظرم در تئاتر کودک و نوجوان ما خودمان را محدود کردهایم. من حتی میخواستم در این کار تصویر سهبعدی داشته باشم و خیلی هم تلاش کردم، اما این تمهید در ایران هزینه بالایی دارد که در توان ما نبود. نباید خودمان را محدود کنیم و بگوییم فقط همین باشد. در تئاتر کودک و نوجوان دنیا از ترکیب انیمیشن و اجرای زنده استفاده میشود، البته به شکل درست و حرفهای. ما هم تلاش کردیم انیمیشنها را بجا و کاربردی استفاده کنیم.
همچنین در پایان نمایش کودک باید از خودش بپرسد حالا باید چه کار کند تا بهترین راه را انتخاب کند. نمیخواستم با کشتن جادوگرهای خبیث، حرفی از کشتن و جنگ بزنیم. قصد داشتم بگویم برای اینکه بدی از بین برود، جادوگرکوچولو جاروها و کتابها را آتش میزند، نه خود جادوگرها را. حتی میخواستیم حرف آتش را نزنیم، اما از آنجا که آتش در اسطوره همه فرهنگها معنای پاککنندگی دارد، از آن استفاده کردیم. آتش در اینجا معنای پاککنندگی دارد، نه معنی جنگ. پیام این نمایش صلح و دوستی است.
احمدرضا حجارزاده / جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد