شاید این سخن به مذاق برخی ناخوشایند برسد؛ چون مدعی هستند ارزشهای فرهنگی، مطلق هستند و حال آن که فناوری شکلی متغیر دارد.
از سوی دیگر، فرهنگ به مناسبات انسانها با یکدیگر مربوط است. نگاه انسانها به خانواده، اجتماع، اخلاق، سیاست و سبک زندگی، متاثر از فرهنگ آنهاست. در صورتی که فناوری بیشتر به مناسبات انسان با طبیعت مربوط میشود؛ یعنی فناوری عبارت است از استفادهای که انسان از طبیعت میکند تا به شکل سهل تر به اهداف خود دست یابد. پس در این صورت، فرهنگ چه ربطی به فناوری دارد؟
برای پاسخ به این مساله باید به کارکردها و نتایج فناوری بیشتر توجه کنیم؛ مثلا فناوریهای نظامی در قرن بیستم به حدی از پیشرفت رسید که سودای فتح جهان و استیلای بر آن را در ذهن امثال هیتلر و موسیلینی انداخت. از سوی دیگر، شکست این افراد در جنگ جهانی دوم در فرهنگ سیاسی امروز جهان بسیار تاثیرگذار بود؛ شکستی که فناوری متفقین در ایجاد آن بسیار تاثیرگذار بود. شاید اگر هیتلر و موسیلینی از متفقین شکست نمیخوردند، امروز دموکراسی و مردمسالاری در فرهنگ سیاسی رسانههای جهان مفاهیم ارزشمندی نبود و مفاهیمی چون فاشیسم، نازیسم و برترینژادی به مفاهیمی والا بدل میشد.
پس فناوری بر فرهنگ تاثیرگذار است. فناوریهای امروز این ادعا را بیش از پیش تائید میکنند، بویژه فناوریهای ارتباطی. شاید تا دو دهه پیش، ارتباط با افرادی که در دیگر شهرها زندگی میکردند، نه ممکن بود و نه ضروری؛ اما امروز ارتباط با افراد در کشورهای مختلف به مدد اینترنت و شبکههای اجتماعی میسر شده است و بیشتر ارتباطهای علمی و تجاری، از این طریق شکل میگیرد. این ارتباطات گسترده، آشنایی با فرهنگ بیگانگان را برای تسهیل گفتوگو و تعامل اجتنابناپذیر کرده است.
امروز یک تاجر یا فرد دانشگاهی موفق کسی است که با همکاران خود در دیگر مناطق جهان تعاملی سازنده داشته باشد و چارهای جز آشنایی با فرهنگ بیگانگان ندارد. همین آشنایی، زمینه تاثیرگذاری متقابل فرهنگها را میسر میکند. پس میبینیم در اینجا نیز فناوری به فرهنگ امروز ما شکلی بدیع بخشیده است.
فناوری ارتباطی در دنیای امروز بسرعت فراگیر میشود و محصور و مختص به یک شهر یا یک کشور یا حتی یک قاره نیست. رشد فناوری در این مسیر میتواند فرهنگ آینده را بیش از پیش جهانی کند،به این معنا که اشکال مختلف فرهنگی به مرور به یکدیگر نزدیک شوند.
اما در اینجا هنوز یک مساله باقی میماند؛ مسالهای که جنس آن فرهنگی است: نزدیک شدن فرهنگهای مختلف به یکدیگر به کدام سمت خواهد بود؟ آیا مگر چنین نیست که هر فرهنگ، مجموعهای از هنجارها و باید و نبایدها را در برمی گیرد؟ و آیا غیر از این نیست که هر فرهنگ خود را بهترین نظام ارزشمند میداند، نظامی که کسانی که آن را نمیپذیرند، در جبهه منفی و غیرارزشیاش قرار میگیرند؟ اگر چنین است، در صورت نزدیکشدن فرهنگها به یکدیگر، جبهه خوب و جبهه بد نظام فرهنگی آینده از چه کسانی تشکیل خواهد شد؟ اگر همه فرهنگ واحدی را بپذیرند، چه کسی نقش بد را در چارچوب فرهنگ آینده ایفا خواهد کرد؟
شاید سرراستترین پاسخ این باشد که نقش منفی در چارچوب هر فرهنگ، لزوما توسط اعضای فرهنگ بیگانه ایفا نمیشود، اما این پاسخ رضایت بخش نیست، چون به هر حال کسانی که نقش بد را در چارچوب هر نظام فرهنگی ایفا میکنند، خود دارای یک نظام فرهنگی متفاوت هستند.
شاید راه حل در این نکته باشد که بگوییم فرهنگها در جهان آینده در هم ادغام نمیشوند، بلکه در مواجهه با یکدیگر پالایش میشوند و عناصر اصلی ارزشمند خود را بهتر میشناسند و عناصر نامطلوب را به واسطه تجربه تاریخی حذف میکنند. به این شکل، نظام ارزشی آینده، انسانها را به دو دسته تقسیم خواهد کرد؛ آنها که به واسطه تجربه تاریخی، آمادگی پذیرش حیاتی مبتنی بر اخلاق و نوع دوستی دارند و انسانهایی که بدون توجه به حقالناس، مدام بر باورهای جزمی خود پافشاری میکنند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: