تفکر؛‌آنچه‌ تاریخ ‌بشر ‌را‌ ساخت

نشست رونمایی و معرفی جدیدترین کتاب دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، چهره ماندگار فلسفه و استاد بازنشسته دانشگاه تهران چهارشنبه 27 خردادماه در کتابخانه ملی برگزار شد. کتاب «از محسوس تا معقول» جدیدترین اثر این چهره ماندگار فلسفه است و بتازگی توسط مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران منتشر شده است. اکنون گزارش کوتاهی از سخنان دکتر دینانی را با هم می‌خوانیم.
کد خبر: ۸۱۰۳۳۵

شاید عنوان کتاب ـ «از محسوس تا معقول» ـ قدری بحث‌برانگیز باشد و در مرحله اول جلب توجه کند که از محسوس تا معقول یعنی چه؟ البته جای سؤال هم وجود دارد. اگر بخواهم این اسم را به فارسی سره ترجمه کنم، معنی‌اش اندیشیدن و فکر کردن می‌شود. فکر کردن چیست؟ وقتی انسان فکر می‌کند چه کاری انجام می‌دهد؟ همه انسان‌ها فکر می‌کنند و می‌اندیشند، البته سطوح فکر کردن مختلف است، ولی به هر حال همه انسان‌ها فکر می‌کنند. وقتی کسی فکر می‌کند از محسوس به معقول می‌رود و از معقول به محسوس بازمی‌گردد. اگر کسی نتواند از محسوس به معقول برود و دوباره از معقول به محسوس بیاید قدرت فکر کردن نخواهد داشت.

شنیدن مهم‌تر از دیدن

اولا اندیشیدن، یک امر بسیط است، اما مراتب دارد. بسیط است یعنی ترکیبی نیست. هر چیزی از چند جزء ترکیب شده است، اما اندیشه ترکیب نیست. اندیشیدن وزن هم ندارد. اندیشه پیر هم نمی‌شود. حتی اگر آن را در هر عصری تفسیر کنیم جوان‌تر هم می‌شود وگرنه همان طوری باقی می‌ماند.‌ جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، محسوس است (می‌بینیم، می‌چشیم، می‌شنویم، لمس می‌کنیم و می‌بوییم) حال از شما می‌پرسم لمس کردن مهم‌تر است یا شنیدن؟ شنیدن. شنیدن مهم‌تر است یا دیدن؟ شنیدن. در ضرب‌المثل فارسی می‌گویند: شنیدن کی بُود مانند دیدن. یعنی دیدن مهم‌تر است؛ البته به معنایی و در جاهایی این حرف درست است. اعتبار حرف و سخن با دیدن بیشتر می‌شود؛ اما آیا به طور کلی می‌توان گفت دیدن از شنیدن مهم‌تر است؟ در دیدن ظواهر را می‌بینیم اما در شنیدن، معانی را هم می‌شنویم.

چرا انسان برتر از حیوان و فرشته است؟

چیزهایی را که بُعد و رنگ دارند، می‌بینیم. در بعد اندازه را می‌بینیم، جوهر عالم را که نمی‌بینیم. عالمی که ما در آن به طور کلی زندگی می‌کنیم و در پیش روی ماست و خود ما هم جزئی از این عالم هستیم؛ هوا، دریا، صحرا، زمین، سنگ، نبات و... محسوس هستند یعنی با یکی از حواس پنجگانه آنها را درک می‌کنیم، اما اگر فقط در حد حس باقی می‌ماندیم و ادراکی بیش از حس نمی‌داشتیم، چه می‌شد؟ آن وقت اندیشه داشتیم. حیوانات حواس دارند، حتی ریزترین موجودات مانند پشه. بویایی و حتی بینایی‌اش از ما تیزتر است. شنوایی سگ از ما بسیار بیشتر است. چشم عقاب از چشم ما بسیار تیزتر است. پس اگر به حس باشد حیوانات از ما قوی‌تر هستند. اگر حس آنها از ما بیشتر نباشد حداقل کمتر نیست. اما آیا حیوانات می‌اندیشند؟! نمی‌اندیشند. حواس خوبی دارند، اما نمی‌اندیشند. اگر می‌اندیشیدند تا حالا چیزی اختراع کرده بودند و تکنیکی به کار می‌بردند! حیوانات فقط در مرحله حس هستند، بنابراین نمی‌اندیشند. اگر کسی فقط در مرحله عقل باشد و حس نداشته باشد باز نمی‌تواند بیندیشد. موجودی که عقل محض است مانند فرشته که حس و تمایلات نفسانی و شهوت و تجربه دنیوی و حالات نفسانی ما را ندارد نمی‌تواند بیندیشد. اصلا چنین موجودی دگرگونی ندارد. برخی موجودات مانند حیوانات تنها در محسوس هستند. برخی موجودات مانند فرشتگان تنها در معقول هستند. بنابراین هر دوی این موجودات نمی‌توانند بیندیشند، اما انسان موجودی است که می‌تواند از محسوس به معقول برود و بازگردد، بنابراین می‌تواند بیندیشد. شعر می‌گوید، ادب درست می‌کند، تکنیک می‌سازد، صنعت می‌سازد، به کره مریخ و ماه می‌رود و... هنر، ادب، فرهنگ، فلسفه و... از اندیشه انسان به وجود آمدند. اگرچه انسان جنایت‌های زیادی هم انجام داده و انسان‌های زیادی کشته شدند، طبیعت را تخریب کرده و گونه‌های حیوانی و نباتی را از بین برده و...؛ حتی اگر جنگ جهانی سوم شروع شود حیات بشر و کره زمین و... تهدید می‌شود، اما با این حال تاریخ پر از شکوهمندی انسان است. چرا بشر این همه قدرت، هم از طرف بدی و هم از طرف خوبی دارد؟ از طرف خوبی در اوج و اعلی علیین و از طرف بدی در اسفل‌السافلین است. از طرفی بالاتر از فرشتگان به مقام قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی می‌رسد و از طرفی پست‌ترین و شقی‌ترین و جنایتکارترین کارها را هم انجام داده است. قدرت اندیشیدن مهم است یا زور بازو؟ قدرت اندیشیدن مهم است یا اسلحه؟ مسلما اندیشیدن مهم است. اندیشیدن، از محسوس تا معقول و از معقول تا محسوس رفتن است. معقول چیست؟ عقل چیست؟ کمتر کسی است که مدعی باشد عقل ندارد، شاید خود را بی‌پول، بی‌پست و مقام بداند، اما خود را بی‌عقل نمی‌داند. شاید اگر به او بگویی فقیر و زشت ناراحت نشود، اما نمی‌تواند تحمل کند به او بگوییم تو عقل نداری.

سعدی می‌فرماید: همه را عقل به کمال نماید و فرزند به جمال. همه آدم‌ها می‌گویند عقل را به کمال داریم. چه مادری است که بگوید فرزند من زشت است؟! پس همه عقل دارند و با عقل می‌اندیشند اما عقل چیست؟ چند تعریف برای عقل گفته شده که ساده‌ترین آنها را بیان می‌کنم. اولا گفته می‌شود عقل کلیات را درک می‌کند. حس، نمی‌تواند کلیات را درک کند. دوم این که عقل ارتباطات و لوازم را درک می‌کند. لوازم یعنی وقتی می‌گوییم چهار، گوش این عدد را می‌شنود، چشم هم مثلا چهار تا لیوان را روی میز می‌بیند، اما عقل می‌گوید چهار زوج است. آیا زوجیت دیده می‌شود؟ عقل التزامات را می‌فهمد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها