
داستانهای کوتاه زمان حال ما بر پایه چنین ویژگیهایی نوشته شدهاند. علیالله سلیمی، نویسنده مجموعه داستان کوتاه «سفر معمولا صبح اتفاق میافتد» در 13 داستان کوشیده است زندگانی مردم روزگار خود را به صورت یک واقعیت داستانی درآورد. کیفیت، شکل و طراحی کلی هر داستان (برای نمونه؛ گردنبند سنگ فیروزه) به گونهای است که خواننده میتواند بهراحتی به درک درستی از ماجرای اصلی و واقعیتهای موجود دست یابد و از آنها لذت ببرد.
آغاز داستان «قوری چینی پدر» با توصیفی زیبا از یک صبح زمستانی ساخته شده است. این توصیف، ما را با فضای داستان تا اندازهای آشنا کرده و در ذهن ما، سایهای از عمل داستان به وجود میآورد. دلبستگی پدر به قوری چینیاش و حرفهای مادر، ماهیت آنها را در پیشبرد عمل داستان نشان میدهد.
تا روزی که سیدفتاح برای دیدن پدر به خانه آنها میآید و پدر حالات گذشته خود را فراموش میکند و مدام با سیدفتاح حرف میزند و او حرفهای پدر را تائید میکند و بعدازظهر همان روز، پدر تمام آلبومهای عکس دوستانش را میآورد و با سیدفتاح درباره آنها حرف میزند. روایتکننده میگوید: «این دو نفر انگار یک روح در دو بدن بودند.» سیدفتاح پایش میلنگد و یکی از چشمهایش را تخلیه کردهاند. اینها را مادر راوی داستان یادآور میشود و میگوید: «باز زن و بچهاش باید صد هزار مرتبه به درگاه خدا شکر بگویند که از آسیب موج در امان مانده است.» روایتکننده داستان ادامه میدهد: «پدر دیگر از آن گوشهگیری و انزوا بیرون آمده بود و مدام حرف میزد و گاه با صدای بلند میخندید که مادر دست به پشتش میزد، لب ورمیچید و میگفت: «یعنی خواب نمیبینم؟»
مادر برای بار دوم خودش برای سیدفتاح پیغام میفرستد که بیاید. این زمانی است که پدر دیگر لب به غذا نمیزند. سیدفتاح که میآید، باز حال پدر دگرگون میشود. مادر و دختر نقشهای میکشند و اتاقکی در کنار باغچه میسازند و فانوسی را هم به گوشه آن آویزان میکنند و... عصر جلوی اتاقک را آب و جارو کرده، چند پتوی کهنه سربازی را پهن میکنند و بساط چای را درست میکنند. بعد به پدر و سیدفتاح خبر میدهند که: «در پشت خاکریزهای باغچه در کنار شمعدانیها همه چیز مهیاست.» وقتی آنها میآیند از دیدن خاکریزهای باغچه اصلا تعجب نمیکنند. پدر داخل اتاقک رفته، فتیله فانوس را بالا کشیده و دستی به سر و روی کتری سیاه کشیده، گوشههای پتوی کهنه سربازی را مرتب میکند. پدر انگار در آن گوشه حیاط، پشت خاکریزهای باغچه سالهای سال به همین شکل بوده و هست. مادر هم از این وضعیت راضی است و میگوید: «دخترم، صدای خنده پدر را میشنوی؛ پدرت خوشحال است.»
طرح داستان چندان پیچیده نیست. رویداد داستان یک پیشامد ساده درباره چیزهای عینی است. پدر، مادر و سیدفتاح (دوست و همرزم پدر) هر یک با نوعی خودجوشی داستان را پیش میبرند. نتیجه عمل داستان، دشواریهای موجود را برطرف می کند و شخصیت اصلی ـ پدر ـ به هدفی که در طرح داستان برایش در نظر گرفته شده، میرسد. جنگ به پایان رسیده و دگرگونیهایی در روح و زندگانی آدمهای درگیر آن به وجود آمده و آنها با یک رشته دشواریها نیز روبهرو شدهاند. نویسنده با روانشناختی خاصی این شرایط نوین را کشف کرده و در نتیجه عمل طرح داستان خود نشان داده است.
مادر از این که توانسته پدر را از افسردگی ناشی از تنهایی و خاطرات گذشته و جنگ رهایی دهد، راضی است. نویسنده در اینجا کوشیده تا روحیه ازخودگذشتگی و دلسوزی زن ایرانی را در خلال طرح داستان نشان دهد و شخصیت اصلی داستان خود را به نیکفرجامی و احساس آرامش در زندگی برساند. خواننده در پایان این بررسی و خواندن داستان از خود میپرسد: «آیا رویدادهای این داستان کوتاه واقعی و تجربه شخصی خود نویسنده بوده است؟ آیا حالت تعلیقی یا ابهامی را میتوان در این داستان کوتاه دید؟ آیا نویسنده یکدستی معنی و یکپارچگی طرح کلی را در داستان کوتاه خود رعایت کرده است؟ چگونه نویسنده میتوانست کشش و عمق عمل اصلی داستان خود را بیشتر کند؟»
عبدالحسین موحد
پژوهشگر ادبیات
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با حجتالاسلام محمدزمان بزاز از پیشکسوتان دفاع مقدس در استان خوزستان