کارنامه حیات یک امّت

در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت / با دل زخم‌کش و دیده گریان بروم. کربلا نه‌تنها رستاخیز عشق، برپا‌دارنده قیامت تاریخی انسان‌ها و رستخیز جان مردم مرده است. به قول محتشم، در کربلا جهان از هم می‌گسلد و محشر کبرای الهی برپا می‌شود، از آسمان خون می‌بارد و حتی سرادق گردون نگون می‌گردد اما مانند رستخیز، به تن مردگان، جان می‌دمد و انسان‌ها بر صحنه حیات و پهنه هستی، از تأثیر آن بر پای می‌ایستند.
کد خبر: ۸۴۷۱۴۹
کارنامه حیات یک امّت

بر پای می‌ایستند تا حسین(ع) و راه او را بشناسند و به سوگ بنشینند تا خود حسینی شوند. از این روی واقعه طف تنها یک حادثه تاریخی نیست؛ کارنامه حیات سیاسی یک امت و نیز حیات فلسفی یک جامعه و فلسفه حیات یک اجتماع است.

واقعه طف قصه نیست و اگر هست، تنها قصه عشق است؛ «کز هر زبان که می‌شنوی نامکرر است» و بیش از هزار و سیصد سال است که آن را از هر زبان می‌شنوی: از منابر، در مجالس، تکایا، محافل ادبی، کتاب‌ها، در مراثی که مردم سینه به سینه باز می‌گویند و در خون شهیدان ما تکرار می‌شود.

در حقیقت، از کلام هر کس که از ستم می‌خروشد، ندای حسین(ع) می‌جوشد و ندای سرخ وی، چون پرچمی، بر چکاد هر قیام در اهتزاز بوده است و تا قیامت نیز خواهد بود... .

از این میان، شعرا، این گلبانگ را رساتر خروشیده‌‌اند و از ایشان، هر کس جانمایه فریاد خویش را از تولای حسین و حماسه سوگ سرخ او بیشتر سیراب ساخته، سرسبزتر برآمده است؛ چنین است که محتشم کاشانی در ترکیب‌بند مشهور خود، از برخی برترین شاعران تاریخ ادب ما فراتر ایستاده است.

محتشم (وفات: 996 هجری قمری)، از شعرای اوایل عهد صفوی، در دیوان غزلیات و قصاید خود شاعر متوسطی ا‌ست، اما در ترکیب‌بندِ مشهورش نه‌تنها شاهکار جمیع اشعار خویش، بلکه یکی از چند شعر بی‌همتای زبان فارسی را آفریده است.

اما سوگواری ادبی در ایران سابقه دیرینه‌ای دارد؛ برخی از مشهورترین آنها عبارت است از:

سوگواری مشهور رودکی در رثای شهید بلخی:

کاروان شهید رفت از پیش

وانِ ما رفته‌ گیر و می‌اندیش!

از شمارِ دو چشم، یک تن کم

وز شمار خرد، هزاران بیش

در شاهنامه شاعر شیعی بلندآوازه، حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز چندین سوگ بلند وجود دارد؛ از جمله سوگ سیاوش؛ زاری رستم بر بالین سهراب؛ سوگ اسفندیار و چندین سوگواری دیگر و نیز رثای مشهور مسعود سعد سلمان در مرگ شاعر نامی، سیدحسن غزنوی یا چکامه بسیار مشهور خاقانی شروانی در تحسر از دیدن خرابه‌های مداین:

هان ای دل عبرت‌بین، از دیده عبر کن، هان!

ایوان مداین را آیینه عبرت‌دان!

نظامی گنجوی نیز در خمسه گرانقدر خود مرثیه‌های بسیار دارد و سعدی و حتی حافظ نیز مراثی دارند. مرثیه فخیم حافظ در مرگ شاه شیخ ابواسحاق، بسیار مشهور است:

یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود

دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

تا آنجا که می‌فرماید:

دیدی آن خاتم فیروزه بواسحاقی

خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

اما در حوزة سوگواری‌های مذهبی فارسی، خاصّه در سوگ سیدالشهدا و آل‌الله و ائمه معصوم ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ از همان قرون اوایل هجری قمری، اهتمام بسیار شده است. (در شعر عربی شاید بیشتر و بهتر از ما، شاعرانی چون کمیت و دعبل و مهیار دیلمی و شریف رضی و دیگران چکامه‌های بلند در مراثی دارند.)

از روزگار صفویه به بعد، شاعران ما در این زمینه، به دلیل آزادی بیشتر در بیان این مصیبت‌ها، اهتمام ویژه‌ای به کار برده‌اند که از بهترین‌های آن یکی محتشم است و دیگر نیاز جوشقانی، از دیگر مرثیه‌سرایان قوی، باید از عمان سامانی (وفات: 1322 هجری قمری) نام برد که دیوان او بارها چاپ شده است.

او بیشتر اشتهار خود را مدیون مثنوی بلند گنجینه ‌الاسرار خود است که سوگی است پرشور و عرفانی برای حضرت سیدالشهدا ـ سلام‌الله علیه ـ با زبانی فصیح و گرم و گیرا، اما اگر بخواهم از میان تمام این سخنوران که به اختصار و گزینش برخی را ذکر کردم، تنها یک نفر را انتخاب و پیشنهاد کنم، آن یک نفر محتشم کاشانی است.

ترکیب‌بند عاشورایی او همان کارنامه پرافتخاری است که حیات ادبیات آیینی ماست و از زمان شاعر، بی‌درنگ مورد توجه همگان و همگنان قرار گرفته است:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

علی موسوی گرمارودی - شاعر و پژوهشگر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها