به گزارش جام جم آنلاین،به مادرش گفت: «اینطور که نمیشود، باید فکری کنی، دکتری، دوایی، درمانی، ورزشی، استخر و راه رفتن در آبی...»
مادر بیمعطلی پاسخ داد: «الان زمستان است و هوا سرد.» میدانست بهانه میآورد. یادش افتاد که مادرش در تابستان همچنین کاری نمیکرد.
پزشکان به مادرش گفته بودند برای التیام دردش باید اضافه وزن 30 کیلوییاش را کم کند تا فشار بیش از این روی زانوهایش وارد نشود.
مادر هر بار آن روزهای اول با اشتیاق رژیم غذایی را که از دکتر میگرفت رعایت میکرد و یکی دو روز هم به پیادهروی یا استخر میرفت اما این حرکت حتی دو هفتهای هم دوام نداشت چه برسد به شش ماه و یک سال و هر بار با دیدن خورش «قرمهسبزی» چرب و نرم و رفتن به یکی دو مهمانی دست و پایش را گم میکرد و وقتی فشار کارِ خانه روی دوشش زیاد میشد ورزش و فعالیت بدنی را کنار میگذاشت و رشتههای چندروزهاش را پنبه میکرد و میگفت: «درد من درمان ندارد.
باید بسوزم و بسازم» و گاه اینطور به خودش امیدواری میداد که «حالا من از همسن و سالانم خیلی سرحالترم.
خدا را شکر که قند و چربی و فشارخون و... ندارم». اینها را میگفت اما خودش را تمام شده میپنداشت و بارها میگفت که تمام دلخوشیاش در زندگی فرزندانش هستند!
عکسها نشان میداد که غضروف زانوهایش از بین رفته است. استخوانهایش روی هم ساییده میشد و او که از بام تا شام برای همسر و فرزندانش فعالیت میگیرد، سخت درد میکشید.
وقتی دیگران به او میگفتند که به فکر خودت باش و بگذار فرزندانت خودشان کارهایشان را به عهده بگیرند، جواب میداد: «آخر دوست دارم به خانوادهام خدمت کنم» و نمیدانست آنچه او اسمش را خدمت گذاشته دیگر به بهرهکشی از خودش منجر شده و به قیمت آسیب رساندن به خود و عقبماندن از رسیدگی به ابعاد درونی و بیرونیاش تمام شده است.
او با به دوش کشیدن بار وظایف دیگران، باعث شده بود خیال کنند که همواره یک خدمتگزار بیجیره و مواجب در خانه دارند که مهربانانه و بدون توقع امورشان را انجام میدهد و اگر کاری را که میخواستند بهدرستی انجام نمیداد، او را مستحق نقد و تحمل نق زدنهای خود میدانستند:
ـ مامان! چرا ته دیگ سیبزمینی نگذاشتی؟! مگر نمیدانی من عاشق ته دیگ سیبزمینیام!
ـ مامان! چرا پالتوی من را از اتوشویی تحویل نگرفتی؟ قرار بود با دوستانم بیرون بروم.
ـ زن! چرا چاییات سرد است؟ بعد از این همه سال زندگی مشترک هنوز نمیدانی که چای باید لبسوز باشد؟
ـ چرا قبضها را بموقع پرداخت نکردی؟
ـ مامان! برای مراسم عروسی دوستم میخواهم لباسم تک باشد، پولی که بابا داده کافی نیست، اینطور آبرویم میرود. تو هم از پس اندازهای خودت چیزی به من بده دیگر!
ـ مامان! مگر نمیدانی که زهره، عروست، از لوبیا پلو خوشش نمیآید. چرا حواست را جمع نکردی؟ آبرویم پیشش رفت!
ـ لباسهای مشکی سعید، دامادت، بعد از آن شب که در خانه ما ماند و تو آنها را شستی، سفیدک زد، چرا شوینده مخصوص لباسهای مشکی را در ماشین لباسشویی نریختی؟ دیشب کلی به من خندید برای بیعرضگی ا م! اگر دقت میکردی این طور نمیشد.
ـ «سر راه بازگشتت از بانک به خانه، برای من یک شارژ ایرانسل، دو بسته نوک پنج دهم، کمی کاهو و کلم بروکلی برای رژیم غذایی جدیدم و همان شامپوی همیشگیام را هم بخر.»
این جملات خیالبافی یا بخشی از یک فیلمنامه نیست. بلکه الفاظ تلخ و اوامر خودخواهانهای است که ممکن است هرکدام از ما گاهی با آن قلب مادران مهربانمان را نشانه رفته و بر فرسودگی و خستگی آنها افزوده باشیم.
یک مادر و یک عالم کار، یک سر و هزار سودا ! در خانه بسیاری از ما مادر تبدیل شده است به آچار فرانسه و شخصیتی همه فن حریف که فقط برای کارهایی که میکند او را شایسته محبت و قدردانی میدانیم (تازه اگر قدردانی در کار باشد).
او دیگر چراغ پرفروغی نیست که روح خانه از آن روشن و گرم شود و با چند دقیقه نشستن در کنارش و در آغوش گرفتنش و طلب دعای خیر از دست و زبانش آرام بگیریم.
اگر از بیماری یا سفر مادر ناراحت و دلتنگ میشویم، ای بسا برای این باشد که کسی را در دسترس نمیبینیم که جور زحمات شخصی ما را بر دوش بکشد، پس دوست داریم زودتر خوب شود تا اوضاع ما هم به روزمرگی سابقش برگردد.
هوای حساب عاطفی مشترکمان را داشته باشیم
نام حساب مشترک را بارها و بارها شنیدهایم، یا حداقل موقع افتتاح حساب هنگام پر کردن خطوط فرمهای اطلاعاتی، به بخشهایی با این عنوان برخورد کردهایم.
حساب مشترک، حسابی است که با داشتن آن، دو یا چند نفر میتوانند با رعایت ضوابطی از یک حساب مالی بهرهمند شوند.
حسابی که ممکن است از جانب همه طرفها حق برداشت یا واریز وجه وجود داشته باشد و بهطور خلاصه میتوان آن را یک منبع تأمین نیاز مشترک نامید.
ما با ایجاد روابط با دیگران در واقع با آنها یک صندوق یا حساب مشترک باز میکنیم. بهطور مثال در خوشحالی یا ناراحتی از رفتار دیگران نسبت به خودمان، گفتهایم: «این را میزنم به حساب، بعدا تلافیاش میکنم یا بعداً از خجالتش در میآیم».
و این یعنی حسابی نادیدنی هم وجود دارد. اما آیا این حساب هم برای افتتاح، پر و خالی شدن، قوانین و قواعدی دارد یا این که صرفاً چون مکتوب نیست، باری به هر جهت است؟
آیا ما حاضریم با هر کسی که از راه برسد، یک حساب مشترک پولی داشته باشیم؟ عاقلان پاسخ منفی میدهند، زیرا برای این که تصمیم بگیریم با کسی مشترکاً از یک منبع تغذیه کنیم.
باید مقدماتی طی شده باشد، او را شناخته باشیم، محاسبه کرده باشیم برای بهرهوری وی و امتیازاتی که او قرار است به ما بدهد و ما به او بدهیم چرتکه انداخته باشیم، علت و هدفمان از ایجاد رابطه، طول دوره ذینفع بودنمان و حد و حدود و خطوط قرمزهایمان هم مشخص باشد.
در غیر این صورت هر نوع خسارتی که وارد شود، خودمان در آن مؤثر بودهایم!
چگونه است که برای داراییهای مادی و روابط پولی مان این قدر وقت و انرژی صرف میکنیم تا به انتخاب درستی برسیم و آن را بدرستی مدیریت کنیم.
اما در مورد روابط عاطفی که با اولین تعهدات نسبت به همسر و فرزند و پدر و مادر و دوست و معلم و شاگرد، همکار، رئیس، همشهری و... ایجاد میشود حساسیت به خرج نمیدهیم و فراموش میکنیم که اهمیت این حسابهای مشترکی که با شروع هر رابطه عاطفی افتتاحشان میکنیم، نهتنها از روابط پولی کمتر نیست بلکه بیشتر هم هست.
آیا تاکنون به این فکر کردهایم که پر و خالی شدن این حساب احساسی چه روندهایی را طی میکند؟ در بهرهوری این صندوق، نقش من چیست؟ نقش شریک من چیست؟ نقش ما چیست؟
به یاد داشته باشیم که حسابی به درستی عمل کرده و به ارزش افزوده منتهی میشود که طرفین، در راستای متعادل نگهداشتن آن تلاش کنند. به همین دلیل بسیاری از آشفتگیهای رابطهایمان ناشی از نقص در مدیریت ماست.
عملکرد ما در یک رابطه میتواند دربردارنده این دو نوع رفتار باشد:
1ـ یک طرف، حساب را پر میکند و طرف دیگر آن را خالی میکند.
2ـ هر دو طرف حساب را به تناسب پر و خالی میکنند.
بسیاری از «مادران»، مثال تمام عیار رفتار نوع اول هستند. آنها کار میکنند، خدمت میکنند، تلاش میکنند، تولید میکنند، محبت میکنند و در مقابل، دیگران مصرف میکنند، غر میزنند و چیزی به این رابطه نمیافزایند!
مادر خدمتگزاری کامل و بیچون و چرا و همهفن حریف میشود، و «غیرمادر» به خدمتطلبی بیدست و پا تبدیل میشود.
رفتار دوم، رفتاری است که در یک رابطه عاطفی سالم مشاهده میشود. شنیدهایم که «برای کسی جان بده، که حداقل برایت تب کند!» بعضیها رابطهشان هیچگاه رنگ چنین تعاملی را به خود نمیبیند.
مسلم است بعد از مدتی شخصی که بیشتر هزینه کرده است، خسته شده و کم میآورد و کسی که بیشتر مصرف کرده، متوقع میشود.
تعالیم دین اسلام از دیرباز برای متعادل ماندن روابطمان و متعالی شدن شخصیتمان راهکار ارائه داده است.
خداوند در آیه 86 سوره نساء میفرماید: «هر گاه شما را تحیت و سلامی گفتند شما نیز باید به تحیت و سلامی بهتر از آن یا مانند آن پاسخ دهید، که خدا به حساب هر چیزی کاملاً خواهد رسید.»
به این ترتیب آیا شایسته نیست که محبتهای مادر را که نوعی تحیت است، با رفتاری معادل یا برترش به او پاسخ بدهیم؟! همچنین لازم است قدری راجع به این فرمایش پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم بیندیشیم: «کسی که بار خود را به دوش مردم افکند از رحمت خدا دور است.»
اگر حقیقتا از خستگی مادر خسته شدهایم، باید سبک زندگی و رفتارمان را تغییر بدهیم. اگر او بهدلیل پذیرش نقش قربانی در زندگی میخواهد کارهای شخصی ما را انجام دهد، خودمان اجازه ندهیم.
پدر و خواهر و برادران بزرگتر با رفتارشان به کوچکترها بیاموزند و کوچکترها هم در صورت فراموشی به بزرگترها یادآوری کنند.
عزت و احترام بگذاریم تا او هم احساس کرامت کند، واضح و آشکار و در خلوت و در جمع به او بگوییم که وجودش برای ما ارزشمند است و حق دارد و باید به خودش رسیدگی کند و اجازه ندهیم که فرسودگیهای دردناکش با خودخواهیهای بیحد و مرزمان ادامه یابد.
برای شروع لازم است با صداقت نادرستی رفتار گذشتهمان را بپذیریم و با هوشمندی برای جبران کمکاریهایمان و شادی و نشاط مادر چارهای بیندیشیم.
فاطمه عمانی
ضمیمه چاردیواری
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد