کافه‌ میرداماد

دکتر اسماعیل آذر: زندگی تجملی ما را عصبی کرده است

می‌گوید: حس خوبی دارم.اگر صدبار دیگر به دنیا بیایم همین کاری را که اکنون انجام می‌دهم، باز هم انجام خواهم داد. به قدری از زندگی‌ام راضی و شادم که دوست ندارم، بمیرم! دنیای اطرافم هیچ تاثیری در من ندارد هر وقت گرفتار می‌شوم، می‌گذارمش به عهده خدا و کارهایم درست می‌شود. ورزش می‌کنم، کتاب می‌خوانم و کارهای هنری انجام می‌دهم. به مهمانی‌های غیرضروری نمی‌روم و معتقدم ما هیچ وقت تنها نیستیم و خدا همواره در کنار ماست. این که دست آدم در دست خداست بهترین حس عالم است.
کد خبر: ۹۰۰۹۵۳
دکتر اسماعیل آذر: زندگی تجملی ما را عصبی کرده است

دکتر اسماعیل آذر که بیشتر مردم او را به عنوان مجری برنامه مشاعره می‌شناسند، در خانواده‌‌ای اصیل در اصفهان متولد شده است. مادرش معلم بوده و پدرش کارمند. با او هم‌صحبت شدیم تا از خانواده‌ای برایمان بگوید که باعث شده او در دهه هفتم زندگی چنین راضی و شاد از روزهای عمر لذت ببرد.

به نظر می‌رسد مادرتان نقش تاثیر‌گذاری در زندگی شما داشته است از سبک زندگی او برایمان بگویید و این‌که چگونه خانواده را اداره می‌کردند؟

مادرم معلم بود و پدرم کارمند دولت. وقتی ما از مدرسه به خانه برمی‌گشتیم سریع مشق‌هایمان را می‌نوشتیم، درس‌های فردا را می‌خواندیم و مشتاقانه می‌نشستیم تا مادر برایمان کتاب بخواند. گلستان سعدی، کلیله و دمنه، قصه‌های امیرارسلان نامدار و مادر فولاد زره و... بخشی از داستان‌‌هایی بود که مادر برای ما می‌خواند و آموزه‌های تربیتی را در قالب حکایت به ما گوشزد می‌کرد. هنوز هم بانگ صدای مادر در گوشم می‌پیچد وقتی سخن سعدی را می‌گفت یا داستان‌‌‌های دوسنت اگزوپری را به فرانسه برای ما می‌خواند و ترجمه می‌کرد؛ چون فارغ‌التحصیل مدرسه دارالفنون بود و به زبان فرانسه تسلط داشت. پدرم هم می‌نشست و به مادر گوش می‌کرد و به سخن او احترام می‌گذاشت. خانه ما هر چند خانه معلمی و محقر بود اما حتی برای یک بار صدای بلند از آن شنیده نشد، بانگ اختلافی نبود. هر چه پدر می‌گفت، مادر می‌گفت: چشم آقا و انجام می‌‌داد و پدرم نیز در مقابل دقیقا همین کار را می‌کرد. آنها یکدیگر را خانم و آقا خطاب می‌کردند...

ریشه احترام و آرامشی که در خانه شما جاری بود، در کجا بود؟

ریشه‌اش در چهار فرزندی بود که پدر و مادرم داشتند. آنها می‌دانستند که فرزندانی دارند که باید رعایت حال آنها را بکنند. سال‌ها بعد متوجه این نکته شدم که در خانه پدری، زن، زن بود و مرد، مرد ! هر چند آنها در کنش‌ها و واکنش‌های زندگی یکدیگر دخالتی نداشتند. اما واقعیت این است که مادرم کارهایی را که در قبال فرزندان و همسرش به او سپرده شده بود،بخوبی انجام می‌داد. پدر هم دقیقا همین‌گونه بود ....

با این‌که مادرتان شاغل بود، اما این موضوع او را از خانواده‌اش غافل نمی‌کرد؟

خیر. خانمی بود که در غیاب مادرم کارهای خانه را انجام می‌‌داد و برای ما غذا می‌پخت. اما تربیت ما کاملا به عهده پدر و مادرم بود. آنها در همه امور کاملا با یکدیگر هم‌آوا بودند و در همه کارها با هم مشورت می‌کردند. ما هیچ‌گاه بوی اختلاف را از آنها نشنیدیم. آنها چنان با یکدیگر همسو بودند که اقوام می‌گفتند آقا و خانم آذر مانند دو پرنده در کنار هم زندگی می‌کنند و ما همنشینی خوب و محبت دوطرفه را در خانه حس می‌کردیم و شیوه و منش آنها را یاد می‌گرفتیم.

شما خیلی خوش‌شانس بودید که چنین پدر و مادری داشتید؟

بله! راستش در آن دوران بیشتر خانواده‌‌‌ها از این نعمت برخوردار بودند. من اکنون گاهی می‌مانم که دنیای صنعتی را نفرین کنم یا دعا که تغییرات فاحشی را در زندگی ما ایجاد کرد و به جای این که راه آسمان را بگشاید، آن را بسته‌تر کرد. مصرف و قالب‌های تجمل و مصرف‌گرایی ما را محصور کرده است. این شیوه زندگی ما را از رحمت و حکمت دور کرده و در مقابل ما را پرخروش‌تر و عصبی‌تر کرده است.

یعنی مصرف‌گرایی ما را از حقیقت خودمان دور کرده است؟

دقیقا همین‌گونه است.حضرت مولانا می‌فرمایند: ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این / بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش... ما میزان فطرت خود نیستیم، ما میزان جهان بیرون هستیم. دنیا به سمت مصرف‌گرایی پیش می‌رود، ما خوشبختی را در خانه و ماشین مجلل و شیک می‌بینیم...

شما شعر معروفی از مولانا را شاهد آوردید، چگونه می‌توان موزون درون خود شد؟

به حق خود قانع و امانتدار باشیم. خطاهایی را که دوست نداریم در حق ما بکنند در حق دیگران نکنیم. از کسی که کنارمان ننشسته و امکان دفاع از خودش را ندارد، حرف نزنیم و غیبت نکنیم. باید وظایف انسانی خود را بدرستی انجام دهیم و قانع باشیم به آنچه خدا برایمان ثبت کرده است.

از سبک زندگی پدر و مادرتان گفتید و این که چه تاثیر مثبتی در زندگی شما داشته‌‌اند؛ مادرتان از همان کودکی برای شما کتاب می‌خوانده، با این اوصاف چه توصیه‌ای به پدر و مادرها دارید تا بچه‌‌های موفق‌تری تربیت کنند؟

اول این که نصیحت بس! اگر می‌خواهند به فرزندان خود نصیحتی بکنند بهتر است در قالب حدیث، حکایت و خاطره باشد، نصیحت بچه‌ها را از واقعیت دور می‌کند. دوم؛ پدر و مادر هر چند شب خسته به خانه برمی‌گردند، اما ساعتی را به کتاب‌ خواندن برای بچه‌‌ها اختصاص دهند یا به کتاب خواندن، خودنمایی کنند که بچه‌‌ها والدین را در حال مطالعه ببینند. سوم این که مهمانی‌‌‌های ناروا را از سبد خانواده حذف و به بچه‌ها تفهیم کنیم که برخی مهمانی‌ها شادی‌های زودگذر هستند و آنها بهتر است شعور و درک خود را ارتقا دهند تا به شادی دائمی دست یابند. زندگی شاد در اتفاقات ماندگار است. درست کردن کتابخانه و هر ماه چند کتاب خریدن به بچه‌ها آموزش می‌دهد که کتاب را به زندگی خود وارد کنند.

از پدر و مادرها می‌خواهم با کسانی رفت‌وآمد کنند که اهل دانش و معرفت هستند این باعث می‌شود بچه‌ها دوستان عاطل و باطل انتخاب نکنند. غربی‌ها مثلی دارند؛ شیطان به سراغ آدم‌‌های بیکار می‌رود!‌ پدر و مادر باید در خانه کارآفرینی کنند تا بچه‌ها بیکار نمانند و به راه خطا نروند. اگر می‌خواهیم بچه‌هایمان شخصیت‌ محکمی داشته باشند باید با آنها در همه امور مربوط به خانواده مشورت کنیم تا بچه‌‌ها در آینده سرکش نشوند.

طاهره آشیانی - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها