غفار ته دلش نیست که دخترش؛ الهام را به غیاث بدهد! غیاث کس و کار ندارد! پدر ندارد... دارد اما انگار ندارد... غفار وقتی راضی میشود الهام و غیاث به عقد هم درآیند که پدر غیاث خود را نشان میدهد و میگوید که بعد از این پشت پسرش خواهد بود! پسر پشت میخواهد و چه پشتوانهای بهتر از پدر...