
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
برخلاف برخی معتقدم نهتنها حضور فیلم کمدی و مفرحی مثل خوب، بد، جلف در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر هیچ اشکالی ندارد، بلکه وجود این آثار را هم ضروری میدانم. واقعا چه ایرادی دارد یک فیلم خوب و استاندارد و بامزه سینمای بدنه و تجاری هم در میان فیلمهای تلخ، غمگین و عبوس حضور داشته باشد. تازه همان طور که خیلی از اهالی رسانه و حتی خود هنرمندان میگویند، همان فیلمهای جدی هم از سطح خوب و با کیفیت برخوردار نبودند و نتوانستند مخاطب را تا پایان بکشانند و تماشاگر صبور و محترم، بناچار آنها را تا آخر تحمل میکرد.
پیمان قاسمخانی فیلمنامهنویس و گاهی بازیگر، در نخستین فیلم سینمایی خود به عنوان کارگردان موفق میشود فیلمی خوش بر و رو و طنازانه و سرگرمکننده بسازد که نمونهاش همواره در سینمای ما نادر بوده است. «خوب، بد، جلف» قصهای سرراست دارد و با ریتم خوب و موقعیتها و شوخیهای درست و بجا، تماشاگر را تا پایان با خود همراه میکند و خندههای خوبی از او میگیرد. یکی از مهمترین امتیازات خوب، بد، جلف این است که حتی مخاطب کمحوصله متوجه گذر زمان نمیشود و برای سپری شدن وقت، مدام به ساعتش نگاه نمیکند.
قاسمخانی تصمیم گرفت در اولین فیلم سینماییاش ریسک نکند و از فضایی که در آن تسلط دارد، بهره بگیرد. برای همین سراغ شخصیتهای اصلی سریال پژمان رفت؛ کاری که سرپرست نویسندگان آن بود. پژمان جمشیدی و سام درخشانی در خوب، بد، جلف در نقش خودشان بازی میکنند؛ منتها این خود بودن بیشتر به بهرهگیری از نامهای واقعی و برخی خصوصیات شخصی و حرفهایشان محدود میشود و بخشهای زیادی از نقش آن دو هم ربطی به زندگی واقعی آنها ندارد. همین مسأله درباره شخصیتهای دیگری مثل مجید مظفری و رضا رویگری هم اتفاق میافتد و آنها بااینکه در این فیلم با نام واقعی خودشان و در هیبت همان ستارههای قدیمی سینما ظاهر میشوند، اما در موارد مهمی هم قصه ربطی به واقعیت آنها ندارد. اتفاقا همین مساله و این سوالِ مدام که کدام حرفها و رفتارها متعلق به خود واقعی این افراد است و کدام تخیلی و صرفا مربوط به داستان است، مخاطبان را با چالشی بامزه روبهرو میکند.
قاسمخانی بدرستی از این بازی بامزه با شخصیتها و نامهای واقعی، برای خلق فضایی مفرح و خنداندن بیشتر تماشاگر بهره میگیرد. از نکات مهم خوب، بد، جلف این است که کاراکترهایش مدام همدیگر را دست میاندازند و با هم شوخی میکنند. در چنین شرایطی مخاطب هم احساس راحتی با فیلم میکند و به شوخیها میخندد. درست برخلاف بسیاری از فیلمهای عصاقورت داده که به دلیل اینکه بیش از حد خودشان را جدی میگیرند، با کوچکترین لغزش و اشتباه، خندههای ناخواسته و از روی تمسخر مخاطبان را به همراه دارند.
فیلم حد و اندازه خودش را میداند و ادعایی مبنی بر یک کمدی شاهکار ندارد. قرار هم نیست ما در چنین قصه و فضایی، انتظار فرهیختگی و مایههای روشنفکری مثلا از جنس کمدیهای وودی آلن یا ژاک تاتی داشته باشیم. خوب، بد، جلف یک کمدی خوب و استاندارد در سینمای بدنه و تجاری ایران است که به شعور و وقت تماشاگر احترام میگذارد و این توانایی را دارد که مخاطب را سرگرم کند و بخنداند. موردی که بسیاری از شبه کمدیهای سخیف سینمای ما در این سالها و حتی آثار جدی و مدعی هم از انجام آن عاجزند و به دلیل بیقصه بودن، جذاب نبودن و روایت و ساختار الکن و مبهم، ذرهای توان همراه کردن تماشاگر را ندارند.
او را که برد خانه؟!
«من مست و تو دیوانه/ ما را که برد خانه/ صد بار تو را گفتم/ کم خور دو سه پیمانه». خب، تقصیر خودم و افراد نادم و پشیمان دیگری چون من است که برای تماشای فیلم جدید مهدی کرمپور، «سوفی و دیوانه» دل به این شعر به عنوان خلاصه قصه اثر بسته بودیم. باید میدانستیم اگر فیلم قصه جذاب و سرراستی داشت سازندگان آن به ذکر شعر پناه نمیبردند و دستکم یک خلاصه یک خطی از داستان به صورت سربسته در اختیار رسانهها قرار میدادند.
قلاب سوفی و دیوانه در هیچ جای فیلم حتی تا پایان به تماشاگر گیر نمیکند و مشخص شدن وضعیت واقعی دو شخصیت اصلی آن هم هیچ غافلگیری و امتیازی را به دنبال ندارد. آشنایی شخصیت امیر (امیر جعفری) و سوفی (بهآفرید غفاریان) در مترو، نه جذاب است و میزانسن خوبی دارد و وقتی این مواجهه نتواند نظر تماشاگر را جلب کند دیگر پیگیری همراهی آنها هم غیرضروری به نظر میرسد. مردی میخواهد با انداختن خودش زیر قطار خودکشی کند و ناگهان سروکله دختری سفیدپوش پیدا میشود و او را از این کار بازمی دارد. شاید این میتوانست شروع یک فیلم اجتماعی درگیرکننده و تاثیرگذار باشد و درعین حال ما به صورت ضمنی و در لایههای زیرین، خودمان به نقش و حضور فرشتهوار این دختر پی ببریم، اما سوفی و دیوانه ما را در مسیری بیفراز و فرود و غیرجذاب قرار میدهد و بدتر اینکه ادعای فیلمی سیروسلوکی، عارفانه و امیدوارکننده را دارد.
تهرانگردی و دیالوگهای پرت و بیربط این دو شخصیت، نه کمکی به پیشبرد قصه میکند و نه باعث میشود با ابعاد بیشتری از آنها آشنا شویم و اصلا این دو نفر را بدرستی بشناسیم. فیلم طوری پیش میرود که حتی تا پایان ضرورتی برای همراهی صمیمانه امیر و سوفی نمیبینیم، همان طور که اساسا لزوم ساخت این فیلم و چنین آثاری در سینمای ایران احساس نمیشود و نمیتوان دلایلی برای آن ذکر کرد. سوفی و دیوانه کپی بد و دست چندمی از فیلمهای عرفانی و عاشقانه دهه 60 سینمای ماست که تازه خود آنها هم از روی دست امثال تارکوفسکی و پاراجانف ساخته شده بودند. بله، ممکن است نویسنده و کارگردان قصد و نیت خوبی در ساخت فیلمی سالم و امیدبخش داشته باشند، اما مطمئنا این قالب و این شیوه روایتی نه در میان نخبگان سینما جایگاهی دارد و نه تماشاگران عام از آن استقبال خواهند کرد. حالا که فیلم را دیدهام، گمان میکنم استفاده از آن شعر معروف به جای خلاصه قصه چندان هم بیارتباط با حال و روز اثر نیست؛ کار سوفی و دیوانه از دو سه پیمانه گذشته و مسیر درست و راه خانهاش را گم کرده است.
علی رستگار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد