تبریزی از نسل نقاشان درخشان ماست که روزگاری یکی از بزرگترین جریانات هنری ایران با عنوان مکتب سقاخانه را رقم زدند.
تبریزی هنوز هم در این سن میگوید هیچوقت جز با نقاشی سرش را با چیز دیگری گرم نکرده و حتی در مسافرتها در هتل مینشیند و نقاشی میکند.
او میگوید همه اوقاتش را با خانواده میگذراند و با خانواده سفر میکند. با او گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
چطور به هنر علاقهمند شدید؟
پدرم پیمانکار نقاشی ساختمان بود. خودش هم سنگسازی میکرد و اصطلاحا ریزهکار بود. پدرم با قوللر آقاسی و محمد مدبر که از پیشگامان نقاشی قهوهخانهای هستند، دوست بود. مواقعی که پدرم کار ساختمانی میگرفت، آنها برایش کار میکردند. پدرم مرا با این افراد آشنا کرد و من به واسطه آنها به نقاشی علاقهمند شدم. اما بعد از گرفتن سیکل اول به هنرستان رفتم و دیپلم نگارگری گرفتم. بعد از آن سال 1338 در اداره سرامیک هنرهای زیبا استخدام شدم و آنجا خط ـ نقاشی را ابداع کردم. یعنی از خطوطی که برای کتیبه یک مسجد بهره گرفته میشد، الهام گرفتم و از حروف در نقاشیهایم استفاده میکردم.
یعنی شما قبل از مرحوم رضا مافی نقاشیخط کار میکردید؟
مافی پیشگام نقاشیخط نبود. او خوشنویس بود؛ خوشنویسی که حروف را بزرگ میکرد. مافی 12ـ10 سال از من کوچکتر بود. موقعی که من شروع کردم مافی مشهد بود. من اولین کسی بودم که از جنبه زیبایی خطوط استفاده میکردم. چیزهایی که مینوشتم خوانده نمیشد و فقط نقشی از خط بود.
چطور شد که نقاشان و هنرمندان نسل شما مکتب سقاخانه را راه انداختند؟ در واقع گرایش شما به این مکتب چطور شکل گرفت؟
آن موقع که ما کار میکردیم، مکتبی در کار نبود. بعدها آقای امامی این اسم را رویش گذاشت. وگرنه ما آن موقع کار میکردیم و اصلا به سقاخانه فکر نمیکردیم. اصلا قصد نداشتیم مکتب راه بیندازیم. ما عدهای نقاش بودیم که از موتیفهای ایرانی استفاده کرده و سعی میکردیم موضوعات ایرانی را در کارهایمان بهکار ببریم. چون تحصیلکرده بودیم و تکنیک نقاشی غرب را خوانده بودیم، آن تکنیکها به کمک ما آمد تا موضوعات ایرانی را پیاده کنیم.
توجه به این موضوعات ایرانی به ایران دوستی شما مربوط میشد؟
ایران دوستی ربطی به این قضیه ندارد. شکی نیست که ایران دوست بودم. من 20 سال خارج از کشور زندگی کردم و عاقبت برگشتم و آخر عمرم را میخواهم اینجا زندگی کنم. ما در محیطی که بودیم المانهای مذهبی فراوان بود. همه چیز زندگی ما با این المانها در آمیخته بود. همه چیزهای ما نقشی داشت؛ سر در خانهها، آجرکاریها، گچبریها، خط ـ نوشتهها، نقاشیها، کاشیکاریها. بخصوص در محلهای که ما بودیم ده تا مسجد و امامزاده بود. من در اطرافم مدام اینها را میدیدم و با همه وجودم لمس میکردم. در نقاشیهایم نمیتوانستم نسبت به چیزهایی که در اطرافم وجود داشت، بیتوجه باشم.
در 78 سالگی بهجز نقاشی، چگونه سرتان را گرم میکنید؟
من هیچ وقت بهجز با نقاشی سرم را با چیز دیگری گرم نکردهام. بزرگترین تفریحم نقاشی است. حتی سفر هم که میروم در هتل مینشینم و نقاشی میکنم. یا نقاشی میکنم یا مطلب مینویسم یا مطلب میخوانم.
چقدر با خانواده وقت میگذرانید؟
من چون مدام خانه هستم تمام روز با خانوادهام.
در این سن و سال ورزش هم میکنید؟
کمی ورزش میکنم که یادم نرود.
معمولا تنها سفر میروید یا با خانواده؟
من همیشه با خانواده سفر میکنم. البته مواقعی هم تنها سفر کردهام، ولی اخیرا تنهایی مسافرت نرفتهام.
از آخرین فعالیتهایتان برای مخاطبان ما بگویید.
20 تا از کارهایم را به صورت آلبوم منتشر کردم. کتابی است که 20 تابلو در آن با امضای من است. کتابی از مجموعه کارهایم قرار است چاپ شود که هم شامل آثار طنزآمیز من است، هم آبستره، هم خط ـ نقاشی و هم آثار فیگوراتیو. کتاب خاطراتم هم بزودی منتشر میشود.
سجاد روشنی - دبیر صفحه آخر جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد