گاهی برنج درو می‌کنم گاهی طلا

با دو بار زنگ خوردن تلفنش را جواب داد. با این‌که اولین تماس تلفنی بین ما بود، اما انگار محمدرضا براری آشنای چند ساله من است.
کد خبر: ۱۰۳۷۴۵۰
گاهی برنج درو می‌کنم گاهی طلا

قهرمان دسته 105 کیلوگرم ایران در رقابت‌های قهرمانی آسیا که دو هفته پیش و در جریان مسابقه‌های وزنه‌برداری بازی‌های کشورهای اسلامی باز هم طلا گرفت.

به قول گزارش‌های هادی عامل، دلاوری از خطه مازندران و شهر ساری. محمدرضا براری 30 سال دارد، اما می‌گوید مدال‌آوری‌هایش در وزنه‌برداری تازه شروع شده است.

او در زندگی شخصی با کار در شالیزار هزینه ورزش حرفه‌ای خود را تامین کرده و این روزها بعد از طلای رقابت‌های وزنه‌برداری، کار در روستا برای براری در میان همشهری‌هایش مفهوم تازه‌ای پیدا کرده است.

براری؟

ما بِراری هستیم. در زبان مازنی یعنی برادر. در مازندران براری‌ها زیادند.

کجای مازندران؟

بابل و بابلسر و ساری. من خودم ساروی هستم که در ساری زیاد براری داریم.

براری وزنه‌بردار؟

فقط من هستم.

چرا وزنه‌برداری؟

از بچگی علاقه داشتم. مسابقه‌های وزنه‌برداری را از تلویزیون می‌دیدم تا این‌که یک روز به اتفاق دوستم رفتیم سالن وزنه‌برداری. 14 سالم بود و همان روز خیلی تشویق شدم.

اولین مربی؟

شادروان حاج خلیل ضمیریان بود که تا مرا دید گفت؛ پسر تو برای وزنه‌برداری ساخته شده‌ای.

نظر خانواده؟

همه مخالف بودند. می‌گفتند آسیب می‌بینی یا وقتی پا به سن گذاشتی ستون فقرات و مهره سالمی در بدن نداری، اما خیلی زود نگاه خانواده‌ام را به وزنه‌برداری عوض کردم.

چطوری؟

اوایل سخت بود مخصوصا با فشار تمرینات لاغر هم شده بودم، اما وقتی برای نخستین‌بار مدال گرفتم خانواده‌ام به استعدادم در این ورزش پی بردند. همه خانواده برای ادامه فعالیتم راضی شدند.

اهل زورآزمایی؟

کارگری می‌کردم و همه تلاشم را در کار می‌کردم. در زمین مردم کار کشاورزی می‌کردم از درو تا خرمن‌کوبی برای این‌که خرج ورزشم را دربیاورم.

پول؟

برای این‌که با کفش مناسب روی تخته بروم و وزنه بزنم مجبور بودم در هوای مرطوب شمال زیر آفتاب ساعت‌ها کار کنم تا با پولش بروم کفش بخرم.

شغل؟

وزنه‌برداری. زورم هنوز به حرفه دیگری نمی‌رسد.

درس؟

بله کارشناسی تربیت بدنی دارم و از مهر می‌خواهم به کلاس‌های دوره ارشد وارد شوم.

ازدواج؟

چند ماهی از عقدمان گذشته است.

عروسی؟

پول می‌خواهد. یک کمی که دست و بالم باز شد جشن عروسی خوبی می‌گیرم.

کار در خانه؟

محکوم به انجام کارهای سنگین هستم. مثلا انتظار دارند به تنهایی یخچال را کول بگیرم! یا در خانه‌تکانی ماشین لباسشویی را دو سه متر جابه‌جا کنم.

وزنه از دست‌تان افتاد؟

یک بار فقط آن هم در تمرین.

ناامیدی؟

وقتی از تیم ملی بازی‌های آسیایی 2014 کنار گذاشته شدم، کلی بدهی داشتم و واقعا زیر قرض‌هایی رفته بودم که از وزنه‌های وزنه‌برداری سنگین‌تر بودند.

چه کردید؟

با یک شهید حرف زدم.

چطور؟

همان روزها تشییع پیکر شهید گمنام 19 ساله‌ای بود که بغلش کردم و با او حرف زدم. تا چند روز دستم بوی عطر آن شهید عزیز را می‌داد و با گذشت سه سال از آن روز خدا را شکر کارهایم روبه‌راه است.

سختی‌های زندگی؟

خیلی سختی کشیدم، اما هر بار در رقابت‌های وزنه‌برداری موفق شدم، باری از روی شانه‌هایم برداشته شد.

مثل قهرمانی آسیا؟

طلای آسیا در هند برای من لذتبخش بود. همین‌طور طلای بازی‌های کشورهای اسلامی در باکو. داستان زندگی من مشخص است. گاهی برنج درو می‌کنم گاهی طلا.

کدام شیرین‌تر؟

هر دو را دوست دارم، اما شیرین‌تر از این دو مدال، طلای رقابت‌های جهانی خواهد بود که انتظارش را می‌کشم.

برنامه؟

تمرین، تمرین و تمرین. رقابت‌های جهانی آمریکا در راه است و بعد به فکر المپیک 2020 هستم. باید علاوه بر تمریناتم استراحت و تغذیه خوبی هم داشته باشم.

تغذیه؟

سینه مرغ می‌خورم و ماهی. گوشت قرمز کمتر. پول باشد تغذیه‌ام بهتر می‌شود نباشد کوکوسبزی و املت. بستگی به مقدار پول دارد.

چقدر؟

یک وزنه‌بردار مثل فوتبالیست‌ها که پول نمی‌گیرد. مجبورم با پول پاداش‌ها سر کنم از طرفی شهرداری ساری حمایتم کرده است، اما از مسئولان می‌خواهم به قهرمانان ملی بیشتر توجه کنند.

وزنه‌برداری تا کی؟

تا موقعی که خدا کمکم کند و زور داشته باشم.

قله آرزوها؟

مدال المپیک.

در 33 سالگی؟

من از 16سالگی در اردوها بودم و در 30 سالگی تازه رسیدم به جایی که وقت مدال گرفتنم است. عمری بود بیشتر خودم را ثابت می‌کنم و اگر نتوانستم، با صدای بلند می‌گویم خداحافظ من رفتم.

محمد رضاپور - روزنامه نگار

ضمیمه چمدان جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها