او که هفته گذشته همراه همسرش به دادگاه خانواده تهران رفته بود، درباره علت درخواست طلاقش به قاضی گفت: 26 سال پیش عاشق لعیا شدم و به خواستگاریاش رفتم، از آنجایی که خانوادههای هردویمان سنتی بودند، من و لعیا خیلی نتوانستیم پیش از ازدواج با هم صحبت کنیم و با هم آشنا شویم. فقط میدانم از همان روز اول که او را دیدم، عاشقش شدم و دلم میخواست همسرم شود. مراسم عقد و ازدواج هم خیلی زود برگزار شد.
وی ادامه داد: در آن دوران لعیا خیلی کم حرف و سرد بود. تصور میکردم که به خاطر خجالت و سنتهای خانوادهاش چنین رفتاری میکند، ولی تازه بعد از ازدواج بود که پی به یک حقیقت تلخ بردم. حقیقتی که زندگیام را زیر و رو کرد و تا امروز آن را تحمل کردم. بعد از ازدواج لعیا به من گفت که عاشق پسری بوده و به خاطر مخالفتهای خانوادهاش مجبور به ازدواج با من شده است. او گفت که آن پسر هم بعد از عقدمان خودکشی کرده و لعیا بعد از اعتراف به این حقیقت به من گفت که در زندگی مشترکمان از او توقع محبت و عشق نداشته باشم. میخواستم همان زمان طلاقش بدهم، اما چون عاشقش بودم، به خودم امیدواری دادم که شاید در آینده عشقش را فراموش کند و به زندگی عادی برگردد.
الان 26 سال از زندگیمان میگذرد، ولی لعیا همچنان مثل روزهای اول افسرده، سرد و بیروح است. با اینکه یک پسر 18 ساله هم داریم، ولی لعیا هنوز هم نتوانسته ما را به عنوان خانوادهاش قبول کند. همچنان سر خاک عشق سابقش میرود. مثل قدیمها گاهی گریه میکند. حوصله مرا ندارد. محبت نمیکند و خلاصه مرتب عذابم میدهد. دیگر تحمل من هم تمام شده؛ این همه سال صبر کردم تا شاید همسرم یک روز عشقش را فراموش کند و عاشق من شود، ولی نشد. لعیا همچنان یک زن افسرده و بیتفاوت است. برای همین دیگر نمیخواهم در کنارش زندگی کنم. پسرم هم حالا بزرگ شده و خودش میتواند تصمیم بگیرد که در کنار کداممان زندگی کند.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: طاها از همان روزهای اول میدانست که عاشقش نیستم، حتی به او گفتم که طلاقم بدهد ولی به حرفم گوش نداد. من به زور خانوادهام با طاها ازدواج کردم. بعد از عقد هم پسری که عاشقش بودم، خودکشی کرد. بعد از مرگ او زندگی برایم تمام شد. به طاها هم گفتم که نباید از من توقع محبت داشته باشد. در این سالها کنار طاها زندگی کردم، برای پسرم مادری کردم، ولی نتوانستم عاشق همسرم باشم. نتوانستم مرگ پسر مورد علاقهام را فراموش کنم. برای همین من هم دیگر نمیخواهم در کنارش زندگی کنم.
در پایان نیز قاضی این زوج را به مرکز مشاوره فرستاد و رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
مشکلات بزرگ را پیش از ریشهدار شدن آنها حل کنید
مصطفی تبریزی، روانشناس در این رابطه میگوید: گاهی اوقات طلاق و جدایی بهتر از تحمل یک زندگی پر از سختی و عذاب است. البته همیشه گفتهایم، طلاق راه حل آخر است. گاهی وقتها لازم است که زن و شوهر پیش از اینکه صاحب فرزند شوند، از همدیگر طلاق بگیرند. برخی از مشکلات زناشویی است که نمیتوان آنها را حل کرد. به اعتقاد من بهتر است که زن و مرد اگر اختلاف و مشکلی با هم دارند، همان ابتدا پیش از تولد فرزند، آنها را حل کنند. مسلم است که طلاق باید آخرین راهحل آنها باشد، ولی حتی اگر لازم شد و راهحل دیگری نبود، زوج باید از هم جدا شوند. این خیلی بهتر از آن است که صاحب فرزند شوند و یک نفر دیگر را درگیر مشکلات خود کنند. اگر مشکلات حل نشده باقی بماند و فرزند به دنیا بیاید، ممکن است عواقب جبرانناپذیری داشته باشد. طلاق و جدایی یا دعوا و درگیری در خانه تاثیرات منفی زیادی روی فرزندان میگذارد. زن و مرد بعد از به دنیا آمدن فرزندشان باید محیطی شاد و سرشار از عشق را در خانه فراهم کنند. اگر هنوز این محیط در خانه بوجود نیامده، بهتر است آنها صاحب فرزند نشوند، چراکه مشکلات و اختلافات بعد از به دنیا آمدن فرزند، در ابتدا گریبان آنها را خواهد گرفت. اول باید مشکلات و اختلافات بزرگ پیش از ریشهدار شدن آنها حل شود، بعد از آن خانواده را گسترده تر کرد. گاهی اوقات بعضی از مشکلات و اختلافات هستند که حل نمیشوند و به مرور زمان حتی بزرگتر هم خواهند شد.
سیما فراهانی - ضمیمه تپش جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد