یک پرونده واقعی، یک هشدار

تکرار مرگبار یک اشتباه

یک پرونده واقعی، یک هشدار

مخالفت اشتباه

با یک تصمیم غلط فقط خودم را بدنام و روسیاه کردم. نمی‌دانم چطور به چشمان پدرم نگاه کنم. خیلی نصیحتم می‌کرد و می‌گفت: بیشتر به فکر آینده‌‌ام باشم، افسوس که نمی‌فهمیدم چه می‌گوید و چرا آنقدر برای آینده‌‌ام دغدغه دارد.
کد خبر: ۱۱۱۲۱۸۲
مخالفت اشتباه

دو سال قبل وقتی هنوز دانشجو بودم، در یکی از شبکه‌ های اجتماعی با پسری آشنا شدم. ارتباط ما روز به روز عاطفی‌تر می‌شد. نادر به من ابراز عشق می‌کرد و می‌گفت حاضر است جانش را برای خوشبختی‌‌ام فدا کند. اصرار داشت با هم قرار ملاقات بگذاریم، موضوع را به مادرم اطلاع دادم و اولین قرار ملاقات را در حالی گذاشتیم که مادرم نیز حضور داشت.

نادر شاکی شده بود و می‌گفت: چرا مادرت را با خودت آورده‌ای، وقتی با رفتار محبت آمیز مادرم روبه رو شد نظرش تغییر کرد؛ از آن روز به بعد در حضور مادرم همدیگر را می‌دیدیم. حتی یک‌بار هم وقتی پدرم سر کار بود مادرم غذا درست کرد و او به خانه ما آمد.

نادر درباره خانواده‌اش دروغ‌های جور واجور تحویل‌مان داده بود، ولی هرموقع صحبت از خواستگاری وسط می‌آمد طفره می‌رفت و بهانه‌ای جور می‌کرد. بالاخره یک روز نادر و خواهرش برای خواستگاری به خانه ما آمدند. پدرم گفت: چرا خانواده‌اش همراهش نیستند. حتما مخالف ازدواج پسرشان هستند و مخالفت شدید خود را اعلام کرد.

او می‌گفت: آدمی که روی دستش آثار خالکوبی و ریخت و قیافه و آرایشش زنانه باشد مرد زندگی نیست.

من و مادرم حرف‌های پدرم را قبول نداشتیم. مادرم معتقد بود چون خودش یک ازدواج اجباری را تجربه کرده، من باید به خواسته دلم برسم.

اختلاف‌های ما با پدرم شروع شد. از طرفی نادر هم می‌گفت: پدرم برای نظر من هیچ احترامی قائل نیست و نمی‌گذارد با هم ازدواج کنیم. او پیشنهاد داد با هم فرار کنیم تا بتوانیم به خواسته دلمان برسیم. مانده بودم چه کار کنم. بالاخره عقلم را زیر پا گذاشتم و به خواسته‌اش تن دادم، ما به مشهد فرارکردیم و به یک مسافرخانه رفتیم، می‌خواستیم اتاقی کرایه کنیم که موضوع لو رفت و
دستگیر شدیم.

پدر و مادرم آمدند. پدر و مادر نادر هم آمدند. آنها گفتند: پسرشان اهل زندگی نیست، به مواد مخدر اعتیاد دارد و یک بار هم ازدواج نافرجام داشته است.

بعد از شنیدن این صحبت‌ها، من و مادرم به اشتباه خود پی بردیم. ای کاش از همان اول به حرف پدرم گوش می‌دادیم.

نقش ارزیابی و نظارتی را ایفا کنیم

صالح محمدپور، مشاور خانواده در این باره می‌گوید: این‌که امروزه می‌گویند باید برای ازدواج زوجین به شناختی قبل از ازدواج برسند اشتباه نیست، اما شناخت به هر طریق و وسیله و بدون درنظر داشتن ملاک‌ها و معیارها اشتباه است. باید به مراجعان خود بگوییم شناخت از یکدیگر قرار نیست کامل باشد؛ بلکه اگر به 50 درصد شناخت هم در ازدواج برسید کافی خواهد بود.

همان‌طور که در این ماجرا خواندیم شیوه آشنایی این دختر و پسر از طریق فضای مجازی بوده که این نوع آشنایی همچنان در بین کارشناسان در ابهام است. همراهی والدین در آشنایی این دو خوب بوده، اما والدین نقش نظارتی و ارزیابی‌کننده را باید ایفا کنند.

پس در این ماجرا می‌بینیم والدین نقش نظارتی را به درستی ایفا نکرده‌اند، چرا که قبل از انجام خواستگاری نتوانسته اند تحقیقات خود را کامل کنند، آشنایی دختر و پسر که با دوستی آغاز می‌شود و حتی ممکن است به روابط خطرناکی نیز برسد که با تقویت روابط عاطفی اعضای خانواده قابل پیشگیری است.

در این خصوص تاکید می‌کنیم رابطه محبت‌آمیز و عاطفی دختر و پدر و همچنین پسر و مادر و به طور کلی روابط عاطفی خوب می‌تواند از بروز روابط خطرناک دوستی جلوگیری کند.

در این پرونده خواندیم دختر و مادر به حرف پدرخانواده گوش ندادند و از کنارش گذر کردند. خودتان قضاوت کنید که اگر این مادر با همسرش همدل بود و تلاش می‌کرد دختر خود را قانع کند. به فرار دختر از خانه منجر نمی‌شد. توجه به توصیه‌های بزرگان، همدلی و مشارکت والدین در امور تربیتی فرزندان، خانواده را در برابر اتفاقات از آسیب‌ها و مشکلات مصون می‌دارد. ضمن آن که تاکید می‌کنیم مشاوره قبل از ازدواج نیز راهکاری بسیار موثر در انتخاب درست و صحیح است.

غلامرضا تدینی راد

ضمیمه تپش جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها